در سال‌‌های ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ و بخصوص پس از اختلاف میان دولت محمود احمدی‌نژاد و دیگر اقتدارگرایان به اندازه‌ کافی در رسانه‌های داخلی به میزان بیکاری و تورم و پیامدهای آن به عنوان دو منبع اصلی مشکلات اجتماعی پرداخته شده است.

ترک تحصیل و کودکان

 امروز کمتر کسی در ایران از میزان این دو و پیامدهایشان یعنی فقر و اعتیاد و شیوع انواع جرم و سرریز شدن زندان‌ها بی‌اطلاع است. بیکاری و تورم امروز با گوشت و پوست و خون در جامعه‌ ایران احساس می‌شود: “نتایج یک تحقیق در تهران نشان می‌دهد در ۴۳ درصد خانوارها حداقل یک بیکار وجود دارد.”(مهر، ۱۲ شهریور ۱۳۹۲) میزان تورم نیز به ۴۰ درصد و در اقلام خوراکی به ۵۸.۵ درصد رسید. (مرکز آمار ایران، مهر، ۱۲ فروردین ۱۳۹۲)

یک معضل بزرگ اجتماعی اما هست که هم خود آن و هم پیامدهایش کمتر مورد توجه و بحث قرار گرفته است: کودکان و نوجوانان میان شش تا ۱۸ سال که به مدرسه نمی‌روند. بخشی از این جمعیت سال‌هایی به مدرسه رفته‌اند و بعد ترک تحصیل کرده‌اند و بخشی دیگر اصولاً در چرخه‌ آموزش قرار نگرفته‌اند. از این دو گروه با عنوان بازمانده از تحصیل یاد می‌شود.

در ایران تنها بی‌سوادها و کم سوادها از جهت رقابت در بازار کار آسیب‌پذیر نیستند. از ویژگی‌های نظام آموزش دانشگاهی در ایران تولید میلیون‌ها نیروی انسانی بی‌مهارت یا کم مهارتی است که به اندازه‌ افراد بی‌سواد یا کم سواد برای کسب شغل مشکل دارند.

حجم جمعیت بازماندگان از تحصیل چیست؟ ترکیب آن چگونه است؟ پیامدهای این معضل چیست؟

چندهزار یا چند میلیون؟

مقامات آموزشی کشور در دولت احمدی‌نژاد مثل همه‌ موضوعات، آمارهای چندگانه‌ای در این قلمرو عرضه کرده‌اند: پنج هزار (معاون مدیرکل دفتر خلاقیت و نوآوری ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، همشهری آنلاین، ۲۶ آبان ۱۳۹۱)، ۱۴۱ هزار (رئیس مرکز آمار وزارت آموزش‌وپرورش، ایسنا، هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲)، تا یک میلیون و ۸۰۰ هزار (نهضت سوادآموزی، خبر آنلاین، ۲۸ مهر ۱۳۸۸).

آمار مجلس بیشتر از این دو است یعنی سه میلیون و ۲۰۰ هزار بازمانده از تحصیل (مرکز پژوهش‌های مجلس، همشهری ۲۳ فروردین ۱۳۹۲). مراکز دیگر اما ارقام نگران‌کننده‌تری عرضه می‌کنند. به گزارش مرکز آمار ایران از جمعيت ۱۹‌ميليون و ۴۳۵‌ هزار نفری در سنين هفت تا ۱۹ سال بيش از هفت ميليون و صدهزار تن در سال تحصيلی ۹۰-۹۱ به دلايل اقتصادی و غيره قادر به ادامه تحصيل نبوده‌اند و در حقيقت، بيش از ۳۷ ‌درصد دانش‌آموزان ايرانی در همان سال مجبور به ترک تحصيل شد‌ند. (بهار، ۲۰ شهریور ۱۳۹۲)

در میان چهل میلیون جمعیت باسوادی که اکنون در حال تحصیل نیستند حدود ده میلیون دارای تحصیلات ابتدایی و ده میلیون دارای تحصیلات راهنمایی هستند (معاون وزارت آموزش و پرورش، فارس، چهارم بهمن ۱۳۹۱). اگر آمارهای ناهمخوان فوق را در پرانتز بگذاریم و به این آخری که با آمارهای سرشماری‌ها بیشتر می‌خواند اتکا کنیم این بدین معناست که از هر دو دانش‌آموزی که به مدرسه رفته یکی از آنها حتی به اخذ دیپلم هم موفق نشده و در مقطعی ترک تحصیل کرده است. این مشکل در زمان پهلوی وجود داشته و در جمهوری اسلامی نیز ادامه یافته است.

ترکیب بازماندگان از تحصیل

در ایران دانش‌آموزان به علت عدم رعایت مقررات مدرسه یا عدم قبولی مکرر در برخی مقاطع آموزشی از مدرسه اخراج می‌شوند بدون آنکه به مدارس خاص این قشر ارجاع شوند.

 در کشورهای توسعه‌یافته برخی دانش‌آموزان از مدارس عادی اخراج می‌شوند، اما یا در خانه به تحصیل ادامه می‌دهند و در دوره‌های خاصی از آنها امتحان گرفته می‌شود، یا در دوره‌های شبانه شرکت می‌کنند و یا در مدارس مخصوصی ثبت نام می‌شوند. در ایران نظام آموزشی دانش‌آموز اخراجی را رها می‌کند.

در کشورهای توسعه‌یافته برخی دانش‌آموزان از مدارس عادی اخراج می‌شوند، اما یا در خانه به تحصیل ادامه می‌دهند و در دوره‌های خاصی از آنها امتحان گرفته می‌شود، یا در دوره‌های شبانه شرکت می‌کنند و یا در مدارس مخصوصی ثبت نام می‌شوند. در ایران نظام آموزشی دانش‌آموز اخراجی را رها می‌کند.

در ایران، بیشتر دانش‌آموزانی که ترک تحصیل کرده‌اند یا بازمانده از تحصیل هستند، اخراجی نیستند. آنها توسط خانواده برای کاری گماشته می‌شوند یا به فعالیت‌های غیر قانونی رو می‌کنند تا کمک کار خانواده باشند. اینجاست که رد پای دو معضل دیگر اجتماعی یعنی بی‌کاری سرپرست خانوار و فقر پا به میدان می‌گذارد و ترک تحصیل را تشدید می‌کند. اعتیاد نیز در این میان نقش قابل توجهی ایفا می‌کند. در خانواده‌هایی که سرپرست خانوار معتاد است فرزندان مجبورند بار پدر یا مادر را بر دوش کشند. نظام تامین اجتماعی در ایران خانوارهایی با سرپرست غیر معتاد را در دوره‌های محنت نمی‌تواند تحت حمایت کافی خود قرار دهد (مستمری بهزیستی یا کمیته امداد برای رفع گرسنگی نیز کافی نیست) چه برسد خانوارهایی با سرپرست معتاد.

آمارهای روشنی در باب سرانه‌ ترک تحصیل (میزان ترک تحصیل بر حسب تعداد مشخصی از دانش‌آموزان) از حیث شهری/ روستایی/ عشایری/ حاشیه شهری، دختر/ پسر، کم‌درآمد/ متوسط/ پردرآمد عرضه نشده است تا ببینیم آیا تفاوت معناداری از این جهات میان بازماندگان از تحصیل وجود دارد یا نه.

ترک تحصیل یا بازماندن از تحصیل چهار پیامد برای جامعه‌ ایران داشته است:

۱- کودکان کار

 تعداد دقیق کودکان و نوجوانان کار روشن نیست (آمارهای چند میلیونی ارائه شده تخمینی است)، اما تعداد آنها آن قدر زیاد است که همه این پدیده را احساس می‌کنند، در خانه یا در خیابان و مترو.

کودکان چه در مزرعه و کوره‌پزخانه‌ها کار کنند، چه در خیابان و کارگاه‌های فرش‌بافی و دوزندگی مورد استثمار قرار می‌گیرند. کودکان کار چون به نحو غیر قانونی کار می‌کنند (در ایران زیر پانزه سال) طبعاً از حقوق و مزایای کار نیز برخوردار نمی‌شوند و مجبورند به دستمزد کمتر تن در دهند. به دلیل فقدان مهارت، کارهای پیش پا افتاده و فقر سرنوشت محتوم آنهاست.

۲- نوجوانان بزهکار

 بسیاری از کوکان و نوجوانان ترک تحصیل کرده یا بازمانده ازتحصیل در خیابان‌ها و کوچه‌ها رها شده‌اند و جذب شبکه‌های خلاف و جرم می‌شوند. آنها نه از حمایت چندان خانواده برخوردار می‌شوند و نه از حمایت مدرسه و جامعه. اوقات فراغت بی‌شمار، بسیاری از آنها را به گنگ‌های خیابانی و رفتارهای مجرمانه برای کسب آسان پول می‌کشاند.

۳- اختلال در فرایند اجتماعی شدن جمعیت ده میلیونی بی‌سوادان

 جمعیت حدود ده میلیونی بی‌سوادان کشور که در دهه‌ اخیر تعداد آن تقریباً ثابت مانده دیگر فقط شامل افراد کهنسالی نیست که به واسطه‌ عدم دسترسی به مدرسه یا ممانعت خانواده از تحصیل (بالاخص در مورد دختران) بی‌سواد مانده‌اند و سازمان سوادآموزی نیز نتوانسته آنها را باسواد کند. امروز بی‌سوادان کشور در همه‌ گروه‌های سنی وجود دارند (هم‌اکنون ۹‌ میلیون‌ و ۷۱۹‌هزار ایرانی بالای شش سال توانایی خواندن و نوشتن ندارند، علی باقرزاده رییس سازمان نهضت سوادآموزی، خبرآنلاین، ششم دی ۱۳۹۱) و علت آن نیز آن است که نظام آموزشی حداقل در سطح دبستان در همه‌ ۳۵ سال گذشته از شمول صد در صد، علی‌رغم اجباری بودن آموزش عمومی تا ۱۸ سال بر اساس قانون اساسی، ناتوان بوده است. به این جمعیت می‌توان میلیون‌ها کم سواد را نیز اضافه کرد.

بسیاری از کوکان و نوجوانان ترک تحصیل کرده یا بازمانده ازتحصیل در خیابان‌ها و کوچه‌ها رها شده‌اند و جذب شبکه‌های خلاف و جرم می‌شوند. آنها نه از حمایت چندان خانواده برخوردار می‌شوند و نه از حمایت مدرسه و جامعه. اوقات فراغت بی‌شمار، بسیاری از آنها را به گنگ‌های خیابانی و رفتارهای مجرمانه برای کسب آسان پول می‌کشاند.

فردی که بی‌سواد و کم سواد باشد در جامعه‌ امروز نمی‌تواند فرایند اجتماعی شدن را به درستی طی کند و در زندگی با مخاطرات بسیاری مواجه می‌شود. او نمی‌تواند تابلوهای راهنمایی و رانندگی را بخواند، از خواندن راهنمای استفاده از دارو عاجز است، نمی‌تواند در محیط کار مقررات و دستورالعمل‌ها را مثل افراد باسواد دنبال کند و از حقوق خود اطلاع کافی پیدا نمی‌کند، نمی‌تواند شکایت‌نامه یا عریضه بنویسد، از خواندن روزنامه و نامه و ای میل ناتوان است و در همه‌ اینها به دیگران وابسته است و گاه برای این امور باید هزینه بپردازد. نظام آموزشی‌ای که بی‌سواد تولید می‌کند در واقع به فرایند اجتماعی شدن افراد خلل وارد می‌کند.

۴- لشکر بیکاران

 با بالا رفتن میزان تحصیلات شانس افراد برای کسب شغل افزایش می‌یابد و بالعکس. از همین جهت در بحران‌های اقتصادی بی‌سوادها و کم سوادها آسیب‌پذیر‌ترین قشر هستند. این امر در ایران نیز صدق می‌کند. در این موضوع دو ضلع از سه ضلع بنیادهای مشکلات اجتماعی به هم ارتباط پیدا می‌کنند. البته در ایران تنها بی‌سوادها و کم سوادها از جهت رقابت در بازار کار آسیب‌پذیر نیستند. از ویژگی‌های نظام آموزش دانشگاهی در ایران تولید میلیون‌ها نیروی انسانی بی‌مهارت یا کم مهارتی است که به اندازه‌ افراد بی‌سواد یا کم سواد برای کسب شغل مشکل دارند.