بعدازظهر دیروز چهارشنبه، ۲۱ آبان‌ماه ۱۳۹۳ به وقت ایران، بشر برای نخستین بار موفق به انجام فرودی کنترل‌شده بر سطح هسته یک دنباله‌دار شد. سطح‌نشین «فیله»، با چیزی در حدود یکصد کیلوگرم وزن و ابعادی معادل یک ماشین لباس‌شویی، چنین مانور سختی را در حالی با موفقیت از سر گذراند که فهرست «ترین»های مأموریتی که در آن شرکت دارد، اگر اوضاع به وفق مراد دانشمندان پیش برود، همچنان ادامه خواهد داشت. در این مقاله، با طرح چندین سؤال متداول، نگاهی خواهیم داشت به آنچه که مأموریت اروپایی «روزتا» را نسبت به سایر مأموریت‌های بین‌سیاره‌ای‌ای که تاکنون تجربه‌شده، ممتاز می‌کند.

طرحی از کاوشگر روزتا (در این طرح، شکل اصلی هسته دنباله‌دار ۶۷/پی لحاظ نشده است) / اسا
طرحی از کاوشگر روزتا (در این طرح، شکل اصلی هسته دنباله‌دار ۶۷/پی لحاظ نشده است) / اسا

ماجرای روزتا چیست؟

ماجرای این مأموریت برمی‌گردد به سال ۱۹۹۳؛ یعنی زمانی‌که سازمان فضایی اروپا (ESA) طی تدوین نخستین راهبرد علمی بلندمدت خود (موسوم به برنامه «هورایزن ۲۰۰۰»)، با پیشنهاد انجام مأموریت خطیری به هسته یک دنباله‌دار موافقت کرد.

در آن مقطع، سازمان فضایی ایالات متحده (ناسا) رسماً از تصمیم خود مبنی بر سرمایه‌گذاری بر پروژه مشابهی موسوم به «ملاقات با دنباله‌دار، گذر از کنار سیارک» (CRAF) انصراف داده بود، و لذا سازمان فضایی اروپا برخلاف سایر پروژه‌های بزرگ‌مقیاس مشابهی نظیر تلسکوپ فضایی هابل و مدارگرد مریخی «مارکس‌اکسپرس»، به‌تنهایی عهده‌دار انجام چنین مأموریتی شد؛ آن‌هم در شرایطی که بودجه تخصیصی سازمان عملاً کفاف الحاق سطح‌نشینی که مهندسین اروپایی برای چنین مأموریتی تدارک دیده بودند را نمی‌داد.

لذا اسا پس از رد طراحی اولیه کاوشگر (که مبتنی بود بر طرح فضاپیماهای سری «مارینر مارک ۲» ناسا، که هرگز عملی نشدند)، تصمیم گرفت از طرح منحصربه‌فرد خود برای این مأموریت پرده بردارد؛ این‌بار با بودجه‌ای معادل ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون یورو.

این فضاپیمای تازه، مشتمل بر بدنه‌ای می‌شد به وزن تقریبی یکصد و پنجاه کیلوگرم، و مجموعاً یازده ابزار علمی، که وزن مدارگرد را رویهمرفته به سه تن می‌رساندند. سطح‌نشینی هم که قرار بود هم‌اینک به‌شکل قلمدوش همراهی‌اش کند، از ده ابزار علمی دیگر میزبانی می‌کرد؛ به‌طوری‌که وزن مجموع سطح‌نشین هم به یکصد کیلوگرم (بر سطح زمین) می‌رسید.

از طرفی انرژی فضاپیما برخلاف طرح فضاپیماهای «مارینر مارک ۲»، نه از طریق پیل هسته‌ای، بلکه با پنل‌های خورشیدی تأمین می‌شد؛ اقدامی که در آن زمان البته بی‌سابقه بود، چراکه انرژی خورشید از فاصله نیم‌میلیارد کیلومتری مقصدی که برای مأموریتْ تعیین شده بود آن‌قدر کم تخمین زده می‌شد که امیدی به عملکرد مطلوب فضاپیما از آن فاصله نمی‌رفت. اما اسا، به یمن بهره‌گیری از نسل نوین سلول‌های خورشیدی، و تجهیز فضاپیما به یک جفت «بال» ۱۴ متری با مساحت مجموعاً ۶۴ متر مربع از جنس همین سلول‌ها، فاصله عملیاتی فضاپیما را به ۸۰۰ میلیون کیلومتر از خورشید رساند (یعنی حتی ۳۰۰ میلیون کیلومتر بیشتر از نقطه مقصد). (طرح مشابهی نیز هم‌اینک در فضاپیمای «جونو» ی ناسا پیاده شده است، که در مسیر سفر به مشتری است). این شد که عاقبت همین طرح نهایی به تصویب سازمان رسید، و عملیات ساخت فضاپیمایی که هم‌اینک «روزتا» خوانده می‌شد، آغاز شد.

نام «روزتا» برگرفته از سنگ‌نگاره منحصربه‌فردی است که در سال ۱۷۹۹ توسط سربازان ارتش ناپلئون در روستای رشید (یا در ضبط فرانسوی آن، «روزتا») در مصر پیدا شد، و بر آن متن واحدی به سه زبان (از جمله زبان مصری باستان و به خط هیروگلیف، و همچنین زبان یونانی کلاسیک) نقر شده است.

اگرچه سنگ‌نگاره‌های حتی قدیمی‌تری هم از دوران بطلمیوسی مصر باستان به دست آمده، اما آنچه سنگ روزتا را منحصربفرد می‌کند، سه‌زبانه بودن آن، و همچنین ذکر اسامی خاصی همچون «بطلمیوس»، «ممفیس»، و «کلئوپاترا» در متن است. به‌طوری‌که زبان‌شناس برجسته فرانسوی، ژان‌فرانسوا شامپولیون موفق شد از طریق مقایسه متن هیروگلیف سنگ روزتا با متن هیروگلیف یک اوبلیسک [= ستون‌های بلندی که نقش یادمان‌های مصر باستان را ایفا می‌کرده‌اند] در معبدی واقع در جزیره «فیله» در حاشیه رود نیل، به آوانگاری خط هیروگلیف، و لذا رمزگشایی زبان مصریان باستان بپردازد – اقدامی که از آن به‌عنوان گشایش دریچه‌ای رو به اسرار تمدن مصر یاد می‌شود.

چرا یک «دنباله‌دار»؟

دنباله‌دارها هم بی‌شباهت به سنگ‌نگاره‌های باستانی نیستند، و بهتر است این‌طور بگوییم که دنباله‌دارها «باستانی‌ترین» سطوح دست‌نخورده منظومه شمسی ما را میزبانی می‌کنند. فاصله قابل توجه محل تجمع فرضی این اجرام (موسوم به «ابر اورت») – که همچون حبابی به شعاع تقریبی یک سال نوری، منظومه شمسی را دربرگرفته – مأمن سردی را برایشان فراهم آورده تا محیط مساعدی به‌منظور میزبانی از ناپایدارترین مولکول‌های آلی هم به شمار آیند.

در واقع دنباله‌دارها را می‌توان همچون فلاسک‌های مهروموم‌شده‌ای پنداشت که با پای خود از فاصله‌ای دوردست عزم نواحی داخلی منظومه شمسی می‌کنند، و به‌واسطه گرمای فزاینده این نواحی، بخشی از محتویاتشان را به‌واسطه فرآیند تصعید [= تبدیل مستقیم یخ به گاز]، به هیأت ابرهای عظیمی از گاز و غبار از دست می‌دهند. این ابرها (یا اصطلاحاً «گیسو» دنباله‌دار) هم به‌واسطه فشار تابشی خورشید، همیشه در سمت مخالف خورشید تجمع می‌کنند و لذا ما دنباله‌دارها را به شکل اجرامی «دنباله‌دار» می‌بینیم. (اگر سیاره ما در مسیر حرکت مداری خود، از بین بازمانده‌های چنین ابرهایی بگذرد، ما در اینجا به‌واسطه برخورد ذرات غبار با جو زمین و احتراق متعاقبشان، شاهد پدیده‌ای خواهیم بود موسوم به «بارش شهابی»).

عکس «سلفی» سطح‌نشین فیله (پیش از جدایی از روزتا)، از یکی از پنل‌های خورشیدی مدارگرد روزتا، و نیز هسته دوتکه دنباله‌دار ۶۷/پی چوریوموف-گراسیمنکو در پس‌زمینه، از فاصله ۱۶ کیلومتری. هاله سفیدرنگی که از اصطلاحاً ناحیه «گردن» هسته خارج شده، همان جریان تصعید مواد سطحی هسته دنباله‌دار است، که رفته‌رفته با نزدیک‌تر شدن دنباله‌دار به خورشید، بر حجم آن افزوده خواهد شد / اسا
عکس «سلفی» سطح‌نشین فیله (پیش از جدایی از روزتا)، از یکی از پنل‌های خورشیدی مدارگرد روزتا، و نیز هسته دوتکه دنباله‌دار ۶۷/پی چوریوموف-گراسیمنکو در پس‌زمینه، از فاصله ۱۶ کیلومتری. هاله سفیدرنگی که از اصطلاحاً ناحیه «گردن» هسته خارج شده، همان جریان تصعید مواد سطحی هسته دنباله‌دار است، که رفته‌رفته با نزدیک‌تر شدن دنباله‌دار به خورشید، بر حجم آن افزوده خواهد شد / اسا

دنباله‌دارها با میزبانی از ترکیبات فراری همچون آب و مولکول‌های آلی، ضمناً گزینه‌های محتملی برای منشأ آب زمین، و حتی حیات زمینی هم تلقی می‌شوند. چراکه سن‌سنجی از گودال‌های برخوردی ماه و همچنین سایر سطوح دست‌نخورده نواحی داخلی منظومه شمسی حکایت از این دارد که بخش قابل توجهی از این گودال‌ها در حدود سه و نیم میلیارد سال پیش ایجاد شده‌اند؛ هنگامی‌که انبوهی از دنباله‌دارها به دلیل نامعلومی – که می‌تواند آشفتگی‌های گرانشی القایی به ابر اورت از طریق گذر یک ستاره از کنار خورشید (حین چرخش منظومه‌مان به گرد هسته کهکشان) بوده باشد – روانه نواحی داخلی منظومه شمسی شدند و اجرام آن ناحیه را زیر آماج برخوردهای خود گرفتند.

ضمناً این تاریخ، با سن قدیمی‌ترین فرم یافت‌شده از حیات زمینی (تقریباً سه و نیم میلیارد سال) نیز همخوانی دارد. از این گذشته، مقدار نسبت هیدوژن-به-دوتریوم [دوتریوم، تنها ایزوتوپ اتم هیدوژن با یک نوترون است] در آب موجود در اقیانوس‌های زمین، با مقادیر طیف‌شناختی به دست آمده از آب برخی دنباله‌دارها – نظیر دنباله‌دار «هارتلی-۲» – همخوانی دارد. (از آنجاکه کلیه هیدوژن و دوتریوم جهان طی رویداد «انفجار بزرگ» پدیده آمده‌اند و لذا نسبت ثابتی دارند، به دست آمدن هر مقدار دیگری برای این نسبت در هر نقطه‌ای از جهان می‌تواند حکایت از گذشته پرآفت و خیز آب در آن نقطه داشته باشد. لذا تشابه نسبت هیدروژن-به-دوتریوم آب زمینی با همین نسبت در یخ‌آب برخی دنباله‌دارها نمی‌تواند کاملاً تصادفی باشد).

دنباله‌داری که به‌عنوان مقصد روزتا انتخاب شده، یعنی دنباله‌دار «۶۷/پی چوریوموف-گراسیمنکو» (با نامی برگرفته از کاشفان اوکراینی آن)، دنباله‌داری است نسبتاً کوتاه‌دوره که هر شش سال و نیم یک‌بار به دور خورشید می‌چرخد. البته مقصد اصلی روزتا دنباله‌دار «۴۶ پی/ویرتاننن»، با ویژگی‌های مداری مشابهی بود، اما به‌واسطه تأخیری که در آماده‌سازی موشک حامل روزتا در سال ۲۰۰۳ بروز کرد و موعد پرتاب را ناگزیر به تعویق انداخت، تیم مأموریت روزتا تصمیم به تغییر مقصد گرفت تا بتوان کاوشگر را با همان موشک روانه کرد (چراکه پرتاب روزتا در سال ۲۰۰۴ به سمت دنباله‌دار اصلی، موشکی قوی‌تر و لاجرم هزینه‌ای بیشتر می‌طلبید).

لذا روزتا در سال ۲۰۰۴ عزم دنباله‌دار ۶۷/پی کرد که نزدیک‌ترین فاصله‌ی آن تا خورشید، چیزی در حدود ۱۸۵ میلیون کیلومتر خواهد بود. این حضیض نسبتاً زیاد مدار دنباله‌دار باعث می‌شود تا حداکثر شار خروجی مواد تصعیدی از سطح هسته، به حدی نباشد که به مدارگرد روزتا آسیب بزند؛ اتفاقی که مثلاً حین ملاقات کاوشگر اروپایی «جیوتو» با هسته‌ی دنباله‌دار هالی در سال ۱۹۸۶، خسارات قابل توجهی را به فضاپیما زد.

با این‌همه، فاصله دنباله ۶۷/پی از خورشید آن‌قدر هم نیست که نتوان تغییرات قابل توجهی را طی سفرش به خورشید بر آن متوجه شد. (در واقع انتظار می‌رود که در مقاطع پایانی مأموریت فیله، سطح دنباله‌دار آن‌قدر گرم شده باشد، که سطح‌نشین را از کار بیاندازد). همین تغییرات، باعث می‌شود تا ترکیبات سطحی دنباله‌دار، یکی پس از دیگری، و به ترتیب نقطه انجمادشان، تصعید شوند و روزتا هم با طیف‌سنج‌های اپتیکی قدرتمندی همچون «آلیس» (در محدوده فرابنفش)، و «ویرتیس» (در محدوده فروسرخ)، و نیز طیف‌سنج جرمی «روزینا»، به هویت شیمیایی و همچنین خصوصیات فیزیکی این ترکیبات منحصربفرد مولکولی پی ببرد؛ اقدامی که بی‌شباهت به رمزگشایی زبان «حیات»، و گشایش دریچه‌هایی تازه رو به تاریخچه مرموز منظومه شمسی نیست.

آیا مأموریت روزتا، نخستین ملاقات بشر با دنباله‌دارهاست؟

خیر. مأموریت روزتا، نخستین فضاپیمایی است که در «مدار» یک دنباله‌دار قرار گرفته، و سطح‌شنین فیله هم نخستین کاوشگری است که یک «فرود آرام» را بر سطح یک دنباله‌دار تجربه کرده است. سابق بر این، در سال ۱۹۸۶، کاوشگر اروپایی جیوتو، و همچنین کاوشگرهای روسی «وگا ۱» و «وگا ۲»، به اتفاق کاوشگرهای ژاپنی «سوسئی» و «ساگیگاکه»، از کنار هسته دنباله‌دار هالی عبور کرده بودند. کاوشگر جیوتو، همچنین در ادامه مأموریت خود، در سال ۱۹۹۲ از فاصله ۲۰۰ کیلومتری هسته دنباله‌دار «گریگ-اسکژلروپ» نیز عبور کرد.

در سال ۲۰۰۱، فضاپیمای «دیپ‌اسپیس ۲»، نخستین سفیر ناسا شد که به ملاقات یک دنباله‌دار می‌رود؛ دنباله‌دار «بورلی». در سال ۲۰۰۵، فضاپیمای آمریکایی «دیپ‌ایمپکت»، حین گذر از کنار هسته دنباله‌دار «تمپل-۱»، پرتابه‌ای مسی به ابعاد یک ماشین لباس‌شویی را به سمت آن شلیک کرد که نخستین فرود بشر – اما فرودی «غیرآرام» – را بر سطح هسته یک دنباله‌دار رقم زد.

هدف دانشمندان از این کار، شبیه‌سازی یک برخورد شدید بر هسته دنباله‌دار بود تا با صعود مواد حاصل از این برخورد و طیف‌سنجی از آن‌ها، ترکیبات پوسته تمپل-۱ مشخص شود. اگرچه عملیات با موفقیت پیش رفت، اما شدت نور حاصل از برخورد پرتابه، فراتر از انتظارات دانشمندان بود و هدف اصلی مأموریت تا چند ماه بعد و با فرونشستن بقایای این انفجار، محقق نشد.

دیپ‌ایمپکت در ادامه مأموریت‌اش از کنار هسته دنباله‌دارهای هارتلی-۲ و «آیزون» هم عبور کرد. یک‌سال بعد، فضاپیمای آمریکایی «استارداست»، طی مأموریتی بی‌سابقه، اقدام به نمونه‌گیری از گیسوی دو دنباله‌دار، یعنی «ویلد-۲» و سپس تمپل-۱ کرد تا نمونه‌ها را طی مانوری پیچیده به زمین بفرستد. فضاپیمای «کانتور» ناسا هم که قرار بود به ملاقات با هسته دنباله‌دارهای «آنکه»، «شاسمان-واخمان-۳»، و «۶/پی دآرست» برود، بلافاصله پس از پرتابش در سال ۲۰۰۲ دچار نقص فنی شد و مأموریت به شکست انجامید.

روزتا نیز پیش از استقرار در مداری به گرد هسته دنباله‌دار ۶۷/پی چوریوموف-گراسیمنکو، در سپتامبر ۲۰۰۸ از کنار سیارک «۲۸۶۷ اشتینس»، و در ژوئیه ۲۰۱۰ هم از کنار سیارک «۲۱ لوتیه‌تا» عبور کرده بود. اما این تنها ملاقات‌های روزتا در مسیر ده‌ساله سفرش به مقصد نبود. در این مدت، روزتا سه بار از کنار زمین، و یک بار هم از کنار مریخ گذشت؛ اما نه برای پژوهش، بلکه به‌منظور کسب شتاب گرانشی کافی برای ادامه سفرش.

این عملیات متداول، که به «مانور قلاب‌سنگ» مشهور است، در اکثر مأموریت‌های فضایی به‌منظور صرفه‌جویی در سوخت و ارتقای بهره‌وری علمی و اقتصادی فضاپیما استفاده می‌شود. چنین مانوری به این می‌ماند که کودکی ده‌ساله بتواند یک توپ تنیس را با سرعت ۴۰۰ کیلومتر بر ساعت پرتاب کند. گرچه چنین کاری به‌طور مستقیم امکان‌پذیر نیست، اما کافیست کودک توپ را به پیشانی قطاری سریع‌السیری که در جهت مخالف حرکت می‌کند، بکوبد تا سرعت مجموع توپ، به مقدار یادشده برسد. کاوشگرهای ویجر-۱ و ۲، مشهورترین دست‌ساخته‌های بشر بودند که به همین روش، و با بهره‌گیری از شتاب گرانش سیارات مشتری و زحل موفق شدند به سرعت فرار از منظومه شمسی (۴۲ کیلومتر بر ثانیه) برسند.

دقیقاً به‌واسطه همین مانورهای پیچیده هم روزتا فاصله پانصدمیلیون کیلومتری زمین تا دنباله‌دار ۶۷/پی را طی مسافتی معادل ۶ میلیارد و ۴۰۰ میلیون کیلومتر طی کرد. همین امر باعث شد تا سفر روزتا ۱۰ سال به طول بیانجامد (اما با کمترین مقدار مصرف سوخت)، و مهندسین مأموریت هم به‌منظور صرفه‌جویی در مصرف الکتریسیته فضاپیما، کلیه ابزارآلات آن را به جز یک آنتن و همچنین رایانه ارتباطی کاوشگر، به مدت چهار سال خاموش کنند. با اتمام خواب چهارساله فضاپیما در اوایل سال میلادی جاری، روزتا طی مانوری بی‌سابقه، نخست دوربین‌های ستاره‌یاب‌اش را فعال کرد و با مکان‌یابی خود از طریق پویش آسمان و تعیین موقعیت زمین، به سمت زمین چرخید و برای از سرگیری مأموریت خود اعلام آمادگی کرد.

زمین (آسیای میانه) در شبانگاه، از دید دوربین «رولیس» مستقر بر سطح‌شنین فیله، حین دومین گذر روزتا از کنار زمین در چارچوب مانور قلاب‌سنگ، در سیزدهم نوامبر ۲۰۰۷؛ از فاصله ۷۵ هزار کیلومتری / اسا
زمین (آسیای میانه) در شبانگاه، از دید دوربین «رولیس» مستقر بر سطح‌شنین فیله، حین دومین گذر روزتا از کنار زمین در چارچوب مانور قلاب‌سنگ، در سیزدهم نوامبر ۲۰۰۷؛ از فاصله ۷۵ هزار کیلومتری / اسا

مأموریت فیله چیست؟

فرود فیله (یعنی دوقلوی سطح‌شنین روزتا) بر سطح هسته ۶۷/پی هم خالی از دشواری‌های خاص خود نبود. برخلاف مریخ‌نشین‌ها که یا با بهره‌گیری از موتورهای معکوس (نظیر مریخ‌نشین‌های «واکینگ ۱» و ۲، «فینیکس»، و «کیوریاسیتی»)، یا سقوط از طریق پوشش ایربگ (نظیر مریخ‌نشین‌های «پت‌فایندر»، «اسپیریت»، و «آپورچیونیتی») فرودشان را تجربه می‌کردند، فیله به روش سقوط آزاد و صرفاً با اتکا به گازهای خروجی از سطح دنباله‌دار، ارتفاعش را کم کرد. و به همین‌واسطه هم دانشمند ارشد پروژه در اولین کنفرانس خبری بعد از فرود فیله احتمال داد این سطح‌نشین، نه یک‌بار، بلکه دو بار، و در وضعیتی نامتعادل فرود آمده باشد.

این به‌واسطه ابعاد کوچک هسته دنباله‌دار (با قطر حداکثر ۴ کیلومتر) و لذا شتاب گرانشی بسیار پایین آن‌جاست (شتابی که یکصدهزار بار از شتاب گرانشی زمین کمتر است). به هرجهت، قرار بوده تا فیله بلافاصله پس از این فرود سخت، با چنکگ‌هایی ویژه بر سطح دنباله‌دار «لنگر» بیاندازد (اما تا زمان تحریر این نوشتار، هنوز انجام این مرحله از مأموریت به تأیید قطعی نرسیده است).

اهداف اصلی فیله را ده ابزار علمی، مشتمل بر یک سیستم ظریف حفاری به ثمر خواهند رساند. این سیستم حفاری به سطح‌نشین اجازه می‌دهد تا از عمق حداکثر ۲۳ سانتیمتری هسته نمونه‌برداری کند، و به تصویربرداری دقیق ذرات غبار پراکنده بر آن بپردازد.

سایر ابزارآلات کاوشگر نیز آهنگ تحولات سطحی دنباله‌دار را حین نزدیک شدن‌اش به خورشید رصد خواهند کرد و اطلاعات ذی‌قیمتی را پیرامون چگالی مواد، بافت سطحی، و همچنین ماهیت غبارهای سازنده هسته به دست خواهند داد.

ضمناً این اطلاعات، مرجعی برای کالیبره‌سازی ابزارآلات مستقر بر روزتا هم محسوب می‌شوند. از این گذشته، تفاوت عملیات نمونه‌برداری فیله از روی سطح هسته، با نمونه‌برداری فضاپیمای استارداست از گیسوی دنباله‌دار ویلد-۲ در سال ۲۰۰۶ این است که بخش اعظم ترکیبات فرار یک دنباله‌دار را نمی‌توان در گیسو جست، چراکه دمای این ناحیه، به آن ترکیبات اجازه حضور مستمر را در گیسو نمی‌دهد، و ضمناً شیوه نمونه‌گیری استارداست از گسیو (با شیرجه در ذرات و مهارشان از طریق جسمی راکت‌مانند و پوشیده از ماده فوق‌سبکی موسوم به «ایروژل») باعث می‌شد تا ذرات دنباله‌دار از پی برخورد به فضاپیما، به سرعت گرم شوند و ساختار شیمیایی اصلیشان به هم بریزد (گرچه این تنها راه به دام انداختنشان هم بود). لذا فیله مستقیماً سراغ از مواد دست‌نخورده سطح دنباله‌دار می‌گیرد.

تصویر میکروسکوپی از رد به‌جامانده از برخورد یک ذره غبار از گیسوی دنباله‌دار ویلد-۲ در محموله نمونه‌برداری فضاپیمای استارداست / ناسا
تصویر میکروسکوپی از رد به‌جامانده از برخورد یک ذره غبار از گیسوی دنباله‌دار ویلد-۲ در محموله نمونه‌برداری فضاپیمای استارداست / ناسا

با این‌همه، دانشمندان با بررسی نمونه‌های جمع‌آمده توسط فضاپیمای استارداست موفق شده بودند آمیزه متنوعی از هیدروکربن‌ها را در غبار دنباله‌دار ویلد-۲ بیابند؛ ترکیباتی که به‌عنوان سنگ بنای حیات شناخته می‌شوند. اما چنین سنگ بنایی نخست می‌بایستی به هیأت مولکول‌های پیچیده «اسید آمینه» درآیند تا راه تولید پروتئین‌ها هموار گردد. با این‌همه، اسیدهای آمینه هم به دو هیأت «راست‌گرد» و «چپ‌گرد» نمایان می‌شوند (که گرچه ترکیبات شیمیایی مشابهی دارند، اما آرایش اتمیشان دقیقاً معکوس – مثل تصویر آینه – است).

با این‌همه نکته قابل توجهی که مدت‌هاست ذهن اخترزیست‌شناسان را به خود مشغول داشته، این است که چرا حیات زمینی، دایر بر فرم چپ‌گرد اسیدهای آمینه است و نه راست‌گرد؟ آیا چنین آرایشی صرفاً منحصر به حیات زمینی است؟ احتمالاً خیر. در سال ۲۰۰۰، شهاب‌سنگی در آسمان کانادا منفجر شد، که بررسی قطعات بازمانده از آن حکایت از وجود انواعی از اسیدهای آمینه موسوم به «اسید آسپارتیک» می‌کرد. در مطالعات ایزوتوپی صورت‌پذیرفته بر این ترکیب مشخص شد که فراوانی آرایش چپ‌گرد این اسید آمینه، در حدود چهار برابر آرایش راست‌گرد آن در مقادیر یافت‌شده در شهاب‌سنگ‌های بازمانده از این حادثه بود. از آنجاکه کربن سازنده این اسیدهای آمینه واجد ۷ نوترون بود (در حالی که کربن اسیدهای آمینه زمینی دارای ۶ نوترون است)، مشخص شد این ترکیبات، ناشی از آلودگی شهابسنگ به ترکیبات زمینی نبوده‌اند، و چنین آرایشی از ابتدا در آن‌ها نهادینه شده بوده. پس سؤال اینجاست که چرا اسیدهای آمینه‌ای که حتی به مرحله تشکیل پروتئین هم نرسیده‌اند، ترجیح بر چپ‌گرد بودن دارند (حال‌آنکه به لحاظ شیمیایی، چنین احتمالی دقیقاً ۵۰ درصد است). این از مهم‌ترین سؤالاتی است که مأموریت‌های روزتا و فیله درصدد پاسخ‌گویی به آن برآمده‌اند.

مأموریت روزتا، با بهره‌گیری از انواع مانورهای دینامیکی پیچیده (مشتمل بر مانور قلاب‌سنگ، گذر از کنار هسته دنباله‌دار، استقرار در مداری به گرد آن، و همچنین فرود سطح‌نشین‌اش از طریق سقوط آزاد بر سطحی که از ماهیت آن هیچ اطلاعی در دست نبود)، در کنار برنامه‌ریزی منحصربه‌فرد عملیات آنکه به کاوشگر اجازه می‌دهد هم‌پای سفر یک دنباله‌دار تا نزدیکی خورشید، به بررسی آهنگ تحولات سطحی آن بپردازد، و همچنین بهره‌مندی از ابزارآلاتی متعدد و پرمایه، بدون شک مأموریتی است که آیندگان از آن به‌عنوان نقطه عطفی در تاریخ کاوش‌های منظومه شمسی یاد خواهند کرد. همچنان‌که امروزه ما سنگ روزتا را به منزله نقطه عطفی در شناخت جهان باستان یاد می‌کنیم.

توضیح تصاویر:

۱- طرحی از کاوشگر روزتا (در این طرح، شکل اصلی هسته دنباله‌دار ۶۷/پی لحاظ نشده است) / اسا

۲- عکس «سلفی» سطح‌نشین فیله (پیش از جدایی از روزتا)، از یکی از پنل‌های خورشیدی مدارگرد روزتا، و نیز هسته دوتکه دنباله‌دار ۶۷/پی چوریوموف-گراسیمنکو در پس‌زمینه، از فاصله ۱۶ کیلومتری. هاله سفیدرنگی که از اصطلاحاً ناحیه «گردن» هسته خارج شده، همان جریان تصعید مواد سطحی هسته دنباله‌دار است، که رفته‌رفته با نزدیک‌تر شدن دنباله‌دار به خورشید، بر حجم آن افزوده خواهد شد / اسا

۳- زمین (آسیای میانه) در شبانگاه، از دید دوربین «رولیس» مستقر بر سطح‌شنین فیله، حین دومین گذر روزتا از کنار زمین در چارچوب مانور قلاب‌سنگ، در سیزدهم نوامبر ۲۰۰۷؛ از فاصله ۷۵ هزار کیلومتری / اسا

۴- تصویر میکروسکوپی از رد به‌جامانده از برخورد یک ذره غبار از گیسوی دنباله‌دار ویلد-۲ در محموله نمونه‌برداری فضاپیمای استارداست / ناسا