برگرفته از تریبون زمانه *  

از قتل فرخنده روزها می‌گذرد. اما بحث‌ها از زوایای گوناگون پیرامون این قتل جریان دارد. جامعه‌ای که تمایل به ساده سازی رویدادهای پیچیده دارد و با پیش‌فرض‌های ذهنی به مسایل پیچیده پاسخ می‌دهد، پرداختن به ابعاد، انگیزه‌ها و بنیادهای اجتماعی- فرهنگی رویدادهای از این‌دست را دشوار می‌سازد. ساختار ذهنی جامعه ما تمایل به ارایه پاسخ‌های سطحی به رویدادهای پیچیده دارد. این امر به تولید آگاهی مخدوش می‌انجامد که امکان فهم زوایای پیچیده و پنهان رویداد را به تعویق می‌اندازد.

Farkhondeh_Girl_killed_in_Afghanistan_[www.booloor.com]-12

از منظر مطالعه جرم اگر به رویداد نگریسته شود، در می‌یابیم که قتل فرخنده رویداد سازمان‌یافته نبود. بلکه درجا و به صورت آنی اتفاق افتاد. هم‌چنان که اشخاصی که در قتل فرخنده نقش دارند، آدم‌های بزهکار یا مجرمان سابقه‌دار نیستند. این‌ها شهروندان عادی شهر کابل اند که هیچ پیوند گروهی و شناخت قبلی از همدیگر ندارند. اما، همه‌گی در یک وضعیت در تحقق یک رویداد نقش ایفا کردند. این نکته می‌رساند که جامعه ما از ظرفیت بالای در تولید خشونت‌های این چنینی برخوردار است. به تعبیر دیگر، در سطوح و لایه‌های اجتماعی جامعه، ظرفیت‌های لازم برای تولید خشونت‌ فراهم می‌باشد. از این‌رو، رویداد فرخنده مسایل زیادی را که صورت نامریی به خود گرفته بود، اما در زیر پوست جامعه جریان داشت، آفتابی کرد. این رویداد، اکنون پرسش‌های زیادی را فراروی ما قرار داده‌است که باید به آن پرداخته شود. اما پیش‌شرط پرداختن به پرسش‌های جدی‌تر که ساختارهای اجتماعی جامعه را نشانه می‌گیرد، پرداختن به انگیزه، ابعاد و ماهیت خشونتی است که در رویداد فرخنده شاهد آن هستیم. تا زمانی که پاسخ روشن به انگیزه این قتل، ابعاد و ماهیت خشونت ارایه نکنیم، پرسش از ساختارهای اجتماعی منتفی است. زیرا پرسش از ساختارهای اجتماعی منوط به پاسخی است که به موارد بالا ارایه می‌شود.

در پاسخ به این پرسش که انگیزه این قتل چه است؛ پاسخ ساده و سر راست این می‌تواند باشد که قتل با انگیزه مذهبی انجام شد. اما اینکه خشونت اعمال شده هم از نوع خشونت مذهبی/ دینی می‌باشد یا غیر دینی؛ مساله را پیچیده‌تر می‌سازد. تحریکات مذهبی ممکن انگیزه اولیه این خشونت باشد، اما مهم این است که بدانیم ماهیت خشونت اعمال شده هم از نوع دینی می‌باشد یا خیر.

خشونت اعمال شده، دینی یا غریزی؟

خشونتی که به قتل فرخنده انجامید، آیا دارای ماهیت دینی می‌باشد، یا از ماهیت غریزی برخوردار است؛ پاسخ به این پرسش لاقل در عالم ذهن دشوار است. زیرا خشونت غریزی و خشونت دینی در این رویداد ممکن چنان درهم‌تنیده باشند که تفکیک میان این دو در حیات ذهن دشوار باشد. مگر در عالم واقع، و از آن‌جایی که خشونت بر بدن اعمال شده‌است، بدن را در مقام سوژه قرار دهیم. و این پرسش را طرح کنیم که بدن قربانی در خشونت دینی و همین طور خشونت غریزی دارای چه مقام و جایگاهی می‌باشد؟

در خشونت دینی، قربانی در عین‌حالی که مجرم و محکوم به جزا می‌باشد، قهرمان هم هست. زیرا در خشونت دینی، اعمال جزا بر بدن مجرم، در حکم تطهیر مجرم/قربانی نیز عمل می‌کند. در خشونت دینی، مجرم تا زنده است، ممکن براساس حکم شرع به قطع اعضای بدن محکوم گردیده باشد و عمل قطع عضو انجام شود؛ اما بی‌احترامی به جسد قربانی در خشونت دینی جایز نیست. از همین‌رو است که در خشونت دینی، جسد قربانی از شکنجه مبرا است. زیرا در دین، جسد قربانی دارای قداست می‌باشد. و چون خشونت دینی اعمال شده بر بدن در حکم تطهیر عمل می‌‌کند، جسد قربانی همراه با مناسک ویژه مذهبی تدفین و با احترام خاک‌سپاری می‌شود. ( نمونه: استقبال گسترده از جسد حبیب استالف و رییس خدایداد)

اما در خشونت غیر دینی، یا به تعبیری خشونت که مبنای آن را غریزه و لذت تشکیل می‌دهد، مجرم نه‌تنها قهرمان نیست، بلکه قربانی واقعی می‌باشد. خشونت که مبنای آن غریزه و لذت است، قربانی و جسد قربانی از هیچ حقی برخوردار نیست. بلکه سزاوار هرگونه بدرفتاری می‌باشد تا حداکثر از لذت برای خشونت آفرینان تامین شود. از این‌رو در این نوع خشونت، کنش‌گران در صدد به اوج رساندن لذت کشتار اند. تکه‌پاره کردن و سوزاندن جسد قربانی، نشان از شوق بی‌پایان لذت کشتار را به نمایش می‌گذارد.

kabol-saham-news5

اتحاد موقتی اوباشان و روحانیون

اما فراتر از این دسته‌بندی، واقعیت این است که انگیزه دینی جرقه اصلی را در رویداد فرخنده زد. هرچند ممکن است خشونت اعمال شده، ماهیت دینی هم نداشته باشد. این امر، ما را متوجه یک نقطه ظریف می‌کند که حکایت از اتحاد موقتی اوباشان و روحانیون را نشان می‌دهد. افغانستان در تجربه معاصر خود، براندازی نظام‌های سیاسی یکی پس دیگری را از سر گذرانده است. این نوع براندازی‌ها به ساختارهای سیاسی محدود نمانده است. بلکه ساختارهای اجتماعی جامعه را نیز دگرگون کرده‌است. دگرگونی پایگاه‌های اجتماعی تثبیت شده که شامل سلسله مراتب نقش‌ها و سلسله مراتب اقتدار می‌شود، درناک‌ترین واقعیت جامعه ماست. براندازی نظام‌های سیاسی و تداوم بحران و بی‌ثباتی، به فروپاشی طبقات اجتماعی در جامعه افغانستان انجامیده است. فروپاشی طبقات اجتماعی تداخل در نقش‌ها و تداخل در انجام نقش‌ها را همراه داشته است. در جامعه‌ای که پایگاه‌های اجتماعی، نقش‌ها و سلسله‌مراتب اقتدار تعریف شده‌ باشد، اوباش در مقام دفاع از معتقدات عمل نمی‌کند. بلکه دفاع از معتقدات جز مسوولیت نهادهای مربوطه دیگر است.

مهمترین عارضه این فروپاشی در تداخل نقش‌ها و تداخل در انجام نقش‌ها ظاهر می‌شود. از این‌رو در رویداد فرخنده، جای تعجب نیست که اوباشان در مقام دفاع از معتقدات مذهبی، دست به کار شوند. دفاع اوباشان از معتقدات فقط از طریق اتحاد موقت با نهاد دین یا روحانیون میسر می‌شود. از این‌رو در رویداد فرخنده شاهد اتحاد موقتی میان اوباشان و روحانیون را شاهد هستیم.( اوباش نه برچسپی برای گروهی از بزهکار، بلکه به مثابه الگوی رفتاری و خرده فرهنگ اجتماعی که ریشه آن به بسترهای جامعه بر می‌گردد.)

نشانه‌های زیادی در عملکرد مهاجمان دیده می‌شود که بر مبنای آن بتوان قتل فرخنده را نه بر مبنای خشونت دینی و دفاع از معتقدات، بلکه بر مبنای لذت کشتار تبیین کرد. فرخنده با مشت و لگد، ضربات سنگ و چوب کشته شد. مهاجمان ماشین را از روی جسد قربانی عبور دادند و در نهایت جسد قربانی را به آتش زدند.

سه سناریو را از آغاز تا پایان ماجرا در قتل فرخنده می‌توان از هم تفکیک کرد که در راستای تحقق حداکثر لذت انجام شد:

سناریوی اول از بگومگو با ملای تعویذنویس آغاز شد که هجوم جمعیت را به همراه داشت. هجوم جمعیت زمینه را برای ادامه بازی فراهم کرد. تصاویری که در شبکه‌های اجتماعی پخش شده‌است، نشانگر این نکته است که اولین سیلی که به صورت فرخنده نشست، در حکم پایان گفت‌وگو نیز عمل کرد. اولین سیلی، سناریو را از مرز گفت‌وگو به مرحله ضرب‌و‌شتم فزیکی که مهمترین ویژه‌گی آن مشت و لگد می‌باشد، عبور داد.

مهاجمان در صدد تحقق خواست لذت، و گسترش هرچه بیشتر لذت، سناریوی دوم را آغاز کردند. معترضان با بیرون آوردن قربانی از داخل زیارتگاه در عرصه عمومی و خیابان، در صدد همگانی کردن و گسترش لذت بودند. در این سناریو، وسایل تآمین لذت هم تغییر کرد. مشت‌و‌لگد، جایش را به سنگ و چوب و کش کردن قربانی به هر طرف می‌دهد. این سناریو هرچند به مرگ فرخنده منتهی شد، اما به تامین حداکثر لذت برای معترضان نینجامید.

آخرین سناریو که درناکترین سناریوی این بازی نیز می‌باشد، نهایت بلاهت جامعه افغانی را به نمایش می‌گذارد. مهاجمان سنگ‌های سنگین را بر جسد قربانی حواله کردند. منتظر واکنش از سوی قربانی اند. جسد واکنشی از خود نشان نداد. خشم‌گین شدند. ماشین را از روی جسد عبور دادند. دوباره از خشم در خود پیچیدند. در نهایت جسد قربانی را به آتش می‌کشند. آتش و دودی که از جسد قربانی در هوا بلند می‌شود، معترضان را به وجد و مستی می‌آورد. زیرا، لذت حداکثری تامین شده‌است.

علاوه بر این، تصاویری که از این رویداد لحظه به لحظه روی شبکه‌های اجتماعی پخش می‌شد‌، در صدد همگانی، گسترش و ماندگار کردن لذت کشتار بودند. ثبت تصاویر و پخش آن در شبکه‌های اجتماعی در حکم ماندگار کردن لذت کشتار نیز می‌باشد.

به جز احساس لذتی که مرتکب شده‌گان قتل در حین انجام قتل بدست می‌آورند، باید به احساس لذت و غروری که پس از پخش تصاویر روی شبکه‌های اجتماعی بدست می‌آورند نیز اشاره کرد. آن‌ها با به اشتراک‌گذاری تصاویر در صفحات اجتماعی می‌خواستند کاری که انجام داده‌اند، به همه نمایش دهد و به نتیجه کار خود افتخار کنند.

یاسا حکیمی، دانش‌آموخته جامعه‌شناسی/ کابل

لینک مطلب در تریبون زمانه