ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس

یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

مولانا

Moarefi_Mesbah_Cover

کتاب “فلسفه‌ی اخلاق” مصباح، کتابی کوچک (کمتر از ٢٠٠ صفحه) ولی مهم است که باید مورد توجه متفکرین سکولار قرار بگیرد. این کتاب مجموعه پژوهشی است که کاتالوگی از نظرات گوناگون در زمینه‌ی فلسفه ارایه می‌دهد. پهنه‌ی این مباحث، یونان باستان، نگرش‌های دینی قبل و بعد از رنسانس در غرب، نظرات جدید رایج در غرب و نظراتی که تا کنون در میان متفکرین مسلمان بیان شده را به‌طور موجز در بر می‌گیرد. به جز فصل آخر کتاب که به “رابطه‌ی دین و اخلاق” می‌پردازد اگر موارد معدود تشبثاتی که به خدا، قران و پیامبر شده را حذف کنیم بسیاری از مباحث بدنه‌ی اصلی آن چیزی شبیه به مطالبی است که می‌توان از متفکرین سکولار انتظار داشت. مصباح در تدوین کتاب از ٣٧ منبع به زبان انگلیسی در زمینه‌ی فلسفه‌ی اخلاق و ١٤٥ منبع ایرانی و عربی کمک گرفته است.

ما در این بررسی به نقد نظرات محمد تقی مصباح ‌یزدی در زمینه‌ی فلسفه‌ی اخلاق می‌پردازیم. برخی از عناصر نظریه‌ی فلسفی او عمومیت داشته و از طرف بسیاری از متفکرین غیردینی مطرح شده‌اند و برخی دیگر تلفیقی زشت از نظرات غربی و اعتقادات دینی در خصوص فلسفه‌ی اخلاق هستند. مصباح در تدوین نظریه فلسفه‌ی اخلاق خود از مباحثی بهره جسته است که حدود ٢٥٠٠ سال بر تفکر جهان غرب حاکم بوده‌اند و ریشه‌ی آن‌ها به فلاسفه‌ی یونان باز می‌گردد. فرهنگ‌های شرقی و غربی در خصوص بنیادهای اخلاقی دارای نگرش‌هایی با تفاوت‌های اساسی هستند. تمدن ایرانی که پل ارتباطی بین تمدن‌های شرق و غرب بوده در زمینه‌ی اخلاق به اردوی جهان شرق تعلق دارد. ولی ایرانیان با تلفیقی خلاق از هسته‌ی اصلی فلسفی شرقی و مباحث عَمَلی، سیستمی اخلاقی را بنیاد کردند که در طول قرون و در مقابل تهاجم‌های بنیاد برافکن نظامی، سیاسی و فرهنگی، ‌عامل اصلی حفظ هویت ایرانی بوده است.

کتاب مصباح حمله‌ای اساسی است به فلسفه‌ی اخلاق ایرانی با بهره‌وری از نگرش‌های غلطِ غربی.

mesbah2
محمد تقی مصباح ‌یزدی

تا چند دهه پیش به سبب وجود حجم عظیم تحقیقات و مطالعات فلسفی بر اساس نگرش غربی در خصوص فلسفه‌ی اخلاق، متفکرِ ایرانی چاره‌ای جز پذیرش بنیادهای فلسفی غربی نداشت. برخی چون مصباح با تلفیقی زشت از نگرش غربی و دینی معجونی مسموم ارایه دادند و برخی دیگر شاخه‌های گوناگونی از نگرش غربی و سکولار را به‌طور کامل پذیرفتند. از حدود دهه هشتاد میلادی با گسترش علوم مغز و اعصاب، روان‌شناسی و معرفت‌شناسی شواهد علمی بسیاری در نفی بنیادهای فلسفه‌ی غربی اخلاق و تایید فلسفه‌ی شرقی به دست آمده است. در نقد حاضر با بهره‌برداری از جدیدترین نتایج علمی نه تنها به نفی نظرات فلسفی مصباح می‌پردازیم بلکه بنیادهای فکری‌ای را به چالش می‌کشیم که در عصر جدید چون بختک بر ذهن متفکر ایرانی حاکم بوده‌اند.

اگر بخواهیم فلسفه‌ی اخلاق مصباح را خلاصه کنیم باید بگوییم از نظر او اخلاق به‌طور کلی ریشه در واقعیات جهان خارج دارد. عقل انسانی که در بدو تولد فاقد هر گونه درکی از مفاهیم اخلاقی است در اثر برخورد با اطلاعات جهانِ خارج با کمک توانِ استدلال موفق به کشف آن واقعیاتی می شود که برای اعتلای او مفید هستند. این سرچشمه‌ی تصمیمات اخلاقی اوست. ولی چون عقلِ انسان هیچ‌گاه کامل نیست، علاوه بر توان استدلال، او احتیاج به وحی داشته و در این جا پیامبران به کمک عقلِ استدلالی آمده و انسان را در گزینش اخلاقی یاری می‌رسانند.

بنیاد فلسفی درک مصباح از واقعیات جهان خارج و نقش عقل در درک آن‌ها برخاسته از جهان‌بینی است که عناصر اصلی آن متاسفانه هنوز مورد قبول بسیاری از متفکرین غیردینی ایرانی است. در واقع بنیاد فلسفی جهان‌بینی مصباح از زمان فلاسفه یونان باستان تا حداقل نیمه‌ی اول قرن بیستم بر اندیشه‌ی بسیاری از متفکرین شرق و غرب، دینی و غیردینی حاکم بود. این جهان‌بینی که متکی بر حاکمیت روابط علت و معلولی در جهان است با پیدایش فیزیک نیوتونی مبانی محکم‌تری گرفت. در این نگرش همه‌ی هستی شامل اجزای مجردی است که رابطه‌ی حاکم بر آن‌ها، رابطه‌ی علت و معلولی است. هر تغییر و حرکتی ناشی از علتی خارجی است؛ بدین ترتیب تسلسلی از علت‌ها و معلول‌ها در جهان وجود دارند که این زنجیر تسلسل در یک نقطه پایان می‌پذیرد. از نظر دینمداران نقطه‌ی ختم تسلسلِ روابط علت‌ها خدا است که خود واجب الوجود است، احتیاجی به هیچ علت دیگری ندارد و ذاتش غیر قابلِ شناخت است. از نظر سکولارهایی که هنوز از نظر فلسفی در دوران فیزیک نیوتونی باقی مانده‌اند، تسلسل روابط علت‌ها در مَه‌بانگ یا انفجار بزرگ پایان می‌پذیرد که دارای علت فیزیکی نبود و ماهیتش در چارچوب قوانین فیزیک درک ناشدنی است.

در برابر جهان‌بینیِ مکانیکیِ متکی بر تجارب روزمره، نگرش دیگری متکی بر وحدت وجود یا پانته‌ایسم، پیش از تمدن یونان در میان مُغان ایرانی رایج بود. ولی این نگرش به علت نبود مبانی تجربی قاطع تا اوایل قرن بیستم در میان اکثر متفکرین رواج پیدا نکرد. ولی از اوایل قرن بیستم با پیدایش نظریه‌ی نسبیت انیشتن و همراه آن مکانیک کوانتومی مبانی اصلی جهان‌بینی مکانیکی که متکی بر عقل سلیم[1] بود به تدریج زیر سئوال کشیده شد تا آنکه در دهه‌ی ١٩٨٠ میلادی با انجام آزمایش‌های تازه آخرین میخ تابوت بر آن کوبیده شد. ولی مرگِ علمیِ جهان‌بینیِ مکانیکی پایان کار نبود. هنوز شبح این پیکرِ بیجان بر اندیشه‌ی بسیاری از متفکران دینی و غیردینی حاکم است. به‌ویژه اندیشه‌ی متفکران ایرانی که همیشه محل تردد اشباح مردگان بوده هنوز مسخ این نوع تفکر است. در این جا توضیح بیشتری در مورد تقابل این دو جهان‌بینی نمی دهیم و به علاقه‌مندان توصیه می‌کنیم برای اطلاعات بیشتر به کتاب “جهان‌بینی ایرانی[2]” رجوع کنند. اشاره‌ی مختصر به تقابل این دو طرز تفکر فقط برای ایجاد زمینه‌ی فکری بود تا بتوانیم مقولات مورد بحث را در چارچوب کلی آن‌ها ارزیابی کنیم.

فلسفه‌ی اخلاقِ مصباح ساختمانی پوسیده را می‌ماند که بر شالوده‌های اعتقادی سست بنا شده‌اند. برای نقد نظریه فلسفی او با طرح مباحث بنیادی آغاز می‌کنیم که سنگ بنای این ساختمان پوسیده را می‌سازند. در این بررسی همان ترتیبی را رعایت می‌کنیم که او خود در ارایه‌ی نظراتش استفاده کرده است. اهمیت نقد این نظرات در رواج دیرپای آن‌ها در ذهن بسیاری از متفکرین دینی و غیردینی است. این مبانی بر خلاف ظاهرِ موجه و عامه پسندشان از اساس با نگرش شرقی و ایرانی در تضاد هستند و امروز تنها با تکیه بر یافته‌های علمی می‌توانیم به‌طور قطعی آن‌ها را نفی کنیم.

***

چرا اخلاق؟ در زمانی که مشکلات سیاسی، اقتصادی، سوء مدیریتِ منابع طبیعی، اختلاس و رانت‌خواری جامعه‌ی ایران را هرچه بیشتر به ورطه نابودی می‌کشاند چه اهمیتی دارد که به فلسفه‌ی اخلاق بپردازیم؟ از نظر ما جای تردید نیست که مهم‌ترین عامل اکثر مشکلات کنونی و گذشته‌ی ایران گسترش فساد اخلاقی در طول قرون و گسست با میراث اخلاقی نیاکان ما بوده است، که قبل و بعد از اسلام به یادگار گذاشتند.

فجایع ناشی از فساد اخلاقی مختص ایران نبوده و نیست. با بررسی رویدادهای دهشتناک قرن بیستم و بیست و یکم، فصل مشترکی در همه آن‌ها ظاهر می‌شود که در جنایات استالین، اردوگاه‌های مرگ فاشیست‌های آلمان، جنایات ژاپنی‌ها در چین و کره، جنایات جنگی آمریکا در ویتنام، نسل‌کشی خمرهای سرخ در کامبوج، کشتار دگراندیشان در انقلابِ اسلامی ایران، جنایاتِ طالبان و داعش می‌توان دید. این فصلِ مشترکِ جنایت چیزی نیست جز از میان رفتن استقلالِ اخلاقیِ فرد و پذیرشِ نگرشِ ایدئولوژیک و سیاسی که توجیه کننده‌ی هر گونه رذالت اخلاقی است. نادیده انگاشتن و در نهایت خاموش کردن نهیبِ وجدان در نزدِ اکثریت مردم عامل اصلی بوده است که آمرین این جنایات را در پی‌گیری اهداف ضد‌انسانی‌شان موفق کرده و می‌کند. هرچند در مجموع، کل جامعه‌ی بشری در مسیر اعتلای فضایل و کاهش رذالت‌های اخلاقی قدم بر می‌دارد؛ ولی کارآمدی سلاح‌های کشتار چه در قالب مادی (ابزار جنگی) و چه در قالب نظری پیوسته بیشتر و موثرتر می‌شوند.

امروز با بهره‌بری از نتایج علوم مغز و اعصاب، روانشناسی، زیست‌شناسی و جامعه شناسی می‌توانیم از دریچه‌ای نو منشاء رذالت‌ها و فضایل اخلاقی را ارزیابی کنیم. همان‌طور که در این نقد مطرح خواهد شد شواهد علمی نشان می‌دهند که همه ابنای بشر با سیستمی ذاتی از شناختِ خیر و شر، درست و غلط، سره و ناسره پای به این جهان می‌گذارند. این سیستمِ ذاتی که برخی از دانشمندان آن را “گرامرِ اخلاق”[3] نام نهاده‌اند در طول زمان در جوامع گوناگون زبان مشخصی برای بیان خود پیدا می‌کند. ایرانیانِ باستان به وجود سه نوع خِرَدِ ذاتی، اکتسابی و همه‌آگاه اعتقاد داشتند. جایی که خِرَدِ اکتسابی همگام و مکملِ خِرَدِ ذاتی باشد، پیشرفت و ترقی حاصل می‌شود ولی در جایی که خِرَدِ اکتسابی مسیری مخالف خردِ ذاتی پی‌بگیرد اهریمن بر روح و روان انسانی حاکم می‌شود. فصل مشترک تمام فجایع قرن بیستم و بیست و یکم خاموشی خِرَدِ ذاتی و برتری خِرَدِ اکتسابی بوده است؛ خِرَدِ اکتسابی که تحت آموزش‌های ایدئولوژیکِ رهبران در نفی ارزش‌های انسانی عمل کرده است. تمام آن‌هایی که در کمال خرسندی و حتی با فدا کردن جان خود در پیروی از آموزه‌های رهبران‌شان هر جنایتی را توجیه کرده‌اند از یک جنس بوده و هستند. آن‌ها کسانی‌اند که ارزش‌های انسانی‌ای را که در طول صدها هزار سال در وجود انسان نهادینه شده‌اند را به بوته‌ی فراموشی سپرده و کورکورانه در توهمِ پیمودن راه اصلح به ابزار جنایت تبدیل شده‌اند.

خلق را تقلیدشان بر باد داد

ای دو صد لعنت بر این تقلید باد (مولانا)

هدف کتاب حاضر که برای نقد نظرات مصباح در مورد فلسفه‌ی اخلاق نوشته شده است، نه تنها نفی نظرات او بلکه نفی تمام غلط آموزی‌هایی است که حتی دامنگیر برخی متفکرین سکولار بوده است. تا آنجا که ما می‌دانیم این مباحث (حداقل به این شکل) تا کنون در ادبیات ایران عرضه نشده‌اند. اغلب مباحث این کتاب بر اساس تحقیقاتی است که عمدتاً از حدود سال ٢٠٠٠ برای تبیین منشاء اخلاق در غرب مطرح شده‌اند. خوشبختانه خطوط اصلی مباحث علمی جدید دارای موارد موازی بسیاری با ادبیات ایرانی قبل و بعد از اسلام است که نشان دهنده‌ی خرد والای نیاکانمان است. امیدواریم این نقد چارچوب مناسبی برای بررسی دوباره‌ی آموزه‌های اخلاقیِ بزرگانِ تاریخ و فرهنگ ایران برای علاقه‌مندان به‌دست دهد.

در پایان باید از دوست عزیزم شهرام ارشدنژاد که در پالایش و ویرایش متن از هیچ کمکی دریغ نکرد صمیمانه تشکر کنم. بدون راهنمایی‌های این دوست فرهیخته کیفیت بیان مطالب قطعاً به شکل کنونی نمی‌بود.

اکبر معارفی

شهریور ١٣٩٤ / سپتامبر ٢٠١٥ – کالیفرنیا

در تلاش هستیم که هر چه زودتر نسخه چاپی این کتاب را از طریق آمازون در اختیار علاقه‌مندان قرار دهیم. ولی تا قبل از آن امیدواریم این نسخه‌ی فضای مجازی برای آن‌هایی که به موضوع فلسفه اخلاق علاقه‌مندند سودمند افتد.

دانلود کتاب

آنچه در بالا خواندید، مقدمه نقدی بر کتاب “فلسفه‌ی اخلاق”  محمد تقی مصباح یزدی اثر اکبر معارفی است. از آقای معارفی پیشتر ترجمه کتاب در جستجوی زرتشت از طریق کتاب زمانه در اختیار خوانندگان قرار گرفته است.

اکبر معارفی
اکبر معارفی

نقدی بر کتاب “فلسفه‌ی اخلاق”  محمد تقی مصباح یزدی را می‌توانید از طریق این لینک دانلود کنید.

درباره نویسنده

اکبر معارفی، مهندس برق و سیستم‌های کنترل نیروگاه اتمی، ساکن کالیفرنیا است. او در کنار انتشار مقالات در فضای مجازی، کتاب “در جستجوی زرتشت” نوشته پال کریواژیک را در سال ٢٠٠٤ ترجمه و در آمریکا منتشر کرد. در سال ٢٠١٢ چاپ اول کتاب “جهانبینی ایرانی” او توسط شرکت کتاب در لس‌آنجلس منتشر شد. ضمناً ١٩ برنامه ویدیویی در باره‌ی نقش آموزش‌های زرتشت در شکل‌گیری فرهنگ ایرانی در یوتیوب تحت عنوان  Zarathustra and Iranian Culture  منتشر کرده است.

♦ از آقای اکبر معارفی تشکر می‌کنیم به خاطر اینکه نقدی بر کتاب “فلسفه‌ی اخلاق”  محمد تقی مصباح یزدی را برای نشر در اختیار ما گذاشتند. کتابخانه زمانه


پانویس‌ها

[1] عقلی که مجهز به ابزار علمی نیست و فقط متکی به داده‌های حواس است.

[2] معارفی، اکبر. جهان بینی ایرانی، پژوهشی تطبیقی در مبانی مشترک اسطوره، فلسفه و عرفان ایرانی با علوم جدید. شرکت کتاب، لس‌آنجلس 2012.

این کتاب از طریق Google Books هم قابل تهیه است.

[3] مانند مارک هاوزر (Marc Hauser) استاد روانشناسی، بیولوژی تکاملی و ارگانیزمی و انتروپولوژی بیولوژیک در دانشگاه هاروارد.