سی و چهار سال پس از برگزاری دادگاه اعضای اتحادیه کمونیست‌های ایران (سربداران) در حسینیه زندان اوین، آن ۲۱ نفری که اعدام شده‌اند، دوباره از قاب تلویزیون با ما سخن می‌گویند. شبکه مستند صدا و سیما در یک مجموعه ۲۲ قسمتی[1] که در دی و بهمن امسال پخش شد، بیش از دوازده ساعت از محاکمه گروهی را پخش کرد که غیر از یک نفر[2]، همگی بلافاصله پس از محاکمه به شهر آمل برده و در ورزشگاه این شهر، تیرباران شده‌اند. به این مجموعه می‌توان از زوایای مختلفی نگاه و آن را تحلیل کرد. یکی از اولین سئوال‌ها این است که چرا حالا؟ چرا اینقدر مفصل؟ چرا این سازمان؟

فضای محکمه: متهمی را می‌بینیم که درست زیر تمثال عظیم روح الله خمینی نشسته است
فضای محکمه: متهمی را می‌بینیم که درست زیر تمثال عظیم روح الله خمینی نشسته است

یک مجموعه نفس‌گیر از محاکمات

اتحادیه کمونیست‌های ایران سازمانی مارکسیست لنینیست مائوئیست بود که تا خرداد ۱۳۶۰، از بیشتر سیاست‌های جمهوری اسلامی از جمله اشغال سفارت آمریکا و ادامه جنگ ایران و عراق پشتیبانی می‌کرد. اما بعد از سرکوب وسیع نیروهای سیاسی در سال ۱۳۶۰، با این تحلیل که کودتا شده و انقلاب رو به انحراف می‌رود، به مشی مسلحانه روی آورد. این سازمان سعی کرد با آزاد کردن شهر آمل از کنترل نیروهای دولتی و این تحلیل که با پیوستن مردم آمل به این “قیام”، انقلاب دیگری کلید خواهد خورد، انقلاب را به مسیر واقعی خود برگرداند. با شکست سربداران از نیروهای سپاه و بسیج و کشته و زندانی شدن تعداد زیادی از آن‌ها، سرانجام پس از چند ماه مقاومت، رهبران و اعضای اتحادیه تصمیم به ترک جنگل و بازگشت به شهرهای خود را می‌گیرند. در ماههای اول سال ۱۳۶۱، با دستگیری تعداد زیادی از آنها، عملا این سازمان کمونیستی کوچک از ادامه فعالیت باز می‌ماند.

آیا نشان دادن متوالی جلسات دادگاه یکی از سازمان‌های چپ در خدمت تاریخ سازی رسمی و بازتولید این کلان روایت است که سازمانهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی تروریست بودند و دست به کشتار مردم بیگناه می‌زدند و بنابراین، بازداشت، شکنجه و اعدام آن‌ها تنها عکس العملی دفاعی برای حفط نظام مشروع از نظر اکثریت مردم و حفظ جان و مال و ناموس آنها؟! آیا پخش این مجموعه، کارکردهای دیگری نیز دارد؟!

یک محاکمه شاخص

در این مقاله اما اگرچه سئوال بالا و سئوال‌های بسیار دیگری که با دیدن این مجموعه نفس گیر و طولانی ایجاد می‌شود را در ذهن دارم اما تنها می‌خواهم به یکی از جلسات دادگاه بپردازم: محاکمه عیدی محمد نوذری.

در این جلسه نیز مثل سایر جلسات محاکمه، ما متهمی را می‌بینیم که درست زیر تمثال عظیم روح الله خمینی نشسته است. نسبت بین زندانی نشسته پشت میز محاکمه و آن عکس بزرگ، به قدری نامتناسب است که در نماهای باز و از دور، ما فقط نقطه‌ای کوچک می‌بینیم که صدایش از زیر پای خمینی می‌آید. به بیان دیگر، حتی در چینش دادگاه هم قدرت نمایی رهبر نظام جمهوری اسلامی در نظر گرفته شده‌است.

عیدی محمد نوروزی.
عیدی محمد نوذری

در جلسه ابتدا، اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب مرکز، کیفرخواست متهم را می‌خواند و محمدی گیلانی، رییس دادگاه و حاکم شرع، یک به یک موارد اتهام را تکرار می‌کند و از او می‌خواهد بگوید آن‌ها را قبول دارد یا خیر. در این جلسه، برخلاف یکی دو جلسه اول، موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب که محمدی گیلانی پیش پای او بلند می‌شود و “یاالله” می‌گوید حضور ندارد.

در این جلسه نیز مثل سایر جلسات دادرسی، بیست متهم دیگر به ردیف نشسته‌اند. هر زمان دوربین روی صورت‌های آنها می‌رود، با توده‌ای در هم فروریخته و ویران مواجه می‌شویم. پایین جایگاه هم دو دسته تماشاچی وجود دارد: گروهی دست‌چین شده و پرتعداد که به عنوان “مردم”، خانواده‌های شهدا، مردم حزب اللهی آمل، برادران سپاه و بسیج معرفی می‌شوند و در یک گوشه، تعداد کمی از اعضای خانواده‌های زندانیان در حال محاکمه که در این بخش، به ندرت صورت‌هایشان را می‌بینیم. تماشاچیان در جایگاه “مردم”، در این مجموعه حضوری فعال دارند. در موارد متعدد کسانی از میان آن‌ها به عنوان شاهد به پشت بلندگو فراخوانده می‌شوند. گاهی شعار می‌دهند و گاهی جملات معترضه‌ای را از میان جمع می‌شنویم. صدای گریه بچه‌هایی هم که به عنوان فرزندان شهدا و برای جلب ترحم مخاطب از آنها یاد می‌شود، گاهی شنیده می‌شود.

در این جلسه نیز مثل باقی محاکمه، یک سناریوی واحد وجود دارد که مدام توسط لاجوردی و محمدی گیلانی ساخته و در اعترافات زندانیان پرداخته می‌شود: “گروهک کمونیستی محارب معاند سربداران با حمله به شهر آمل و کشتن مردم بی‌گناه ماهیت پلید ضدانقلاب را آشکار ساختند. مردم جلو این جنایتکاران ایستادند و شهید شدند اما در نهایت اسلام پیروز شد.” متهمان یک به یک می‌آیند و صرفنظر از تفاوت‌های شخصیتی، تفاوت در پیشینه و تحصیلات و همین‌طور نحوه بیان‌شان، همگی در محکوم کردن ایدئولوژی کمونیستی، جنایتکار یا خاطی خواندن سازمان خود و ابراز ندامت از عضویت و فعالیت در چنین گروهی مشترک هستند. عیدی محمد نوذری نیز از این قاعده مستثنی نیست.

برای همه بازیگران روی صحنه مشخص است که این نه یک دادگاه، که نمایشی است که در مقابل دوربین و البته تحت تدابیر امنیتی شدید زندان اوین ترتیب داده شده است تا “مردم ایران درباره جنایت‌های سربداران بدانند و آگاه شوند.” به همین دلیل است که اجزای نمایش، در غیاب وکیل و هر نوع دفاع حقوقی، با ترکیب بالا که از دید دادسرا و دادگاه انقلاب، بی‌نقص به نظر می‌آمده، چیده شده‌اند. همه، متهم، تماشاچیان، دادستان و قاضی می‌دانند که حکم، پیش از دادگاه صادر شده و آن‌طور که محمدی گیلانی بارها و بارها می‌گوید، نتیجه این دادگاه برای متهمان، “سربدار” شدن و اعدام است. اما روند تواب سازی و اعتراف گیری، آن‌چه لاجوردی در یکی از جلسات به آن “گذشتن از پیچ اوین” می‌گوید، به شکلی برنامه‌ریزی شده که با اینکه همه محاکمه‌شوندگان می‌دانند حکم‌شان اعدام است، باز هم آن‌چه را که “برادران بازجو” خواسته اند، بر زبان می‌آورند.

محاکمه عیدی محمد نوذری از این حیث اما با دیگر جلسات محاکمه متفاوت است. او در روند دفاع از خود، هر چند ما نمی‌دانیم و هیچوقت نخواهیم دانست آگاهانه یا از سر اتفاق، نظم سناریونویس و برنامه‌ریزی نمایش را چندین بار به‌هم می‌زند و در این به هم‌ریختگی است که مای تماشاچی از ورای قاب تلویزیون و بیش از سه دهه بعد، تکه‌های کوچکی از حقیقت را درمی‌یابیم.

عیدی محمد نوذری معاون نظامی یکی از گروههایی بوده است که در جنگل‌های نزدیک شهر آمل مستقر شده بودند. او در کیفرخواست و دادگاه، متهم به شرکت در جلسات برنامه ریزی نظامی و مشارکت در چندین عملیات مسلحانه می‌شود. محمدی گیلانی از او می‌خواهد درباره چند واقعه توضیح دهد. یکی از آن‌ها مربوط به کشته شدن گروهی از پاسدارها در شهر آمل است و یکی دیگر، مربوط به سوزاندن جسد چند پاسدار است. در هر دو موضوع، روند دادگاه به گونه‌ای خارج از برنامه‌ریزی اولیه پیش می‌رود. افرادی از میان جمع تماشاچی پشت بلندگو می‌روند و چیزهایی را می‌گویند که مطابق خواست لاجوردی نیست. مثلا یکی از شهادت‌ها ثابت می‌کند که برخلاف آنچه لاجوردی از جلسه اول دادگاه درصدد اثبات آن است، تمامی مردم آمل، طرفدار جمهوری اسلامی نبوده‌اند و حداقل در برخی از محله‌ها، بیشتر مردم در حدی مخالف سپاه و بسیج بوده‌اند که حاضر نبوده‌اند به نیروهای آنها پناه بدهند. درواقع شهادت یک بسیجی از میان جمع، تعریف لاجوردی از “مردم” به عنوان یک کل مطلق مدافع جمهوری اسلامی را به چالش می‌کشد و بیننده می‌فهمد تا به حال، هر جا لاجوردی از “مردم” سخن می‌گفته منظورش پاسداران و بسیجی‌ها بوده‌اند و نه همه مردم. در بخش بعدی دادگاه نیز شهادت پیش بینی نشده یک زن ثابت می‌کند که همان‌طور که عیدی محمد نوذری اصرار دارد، اعضای سربداران، جنازه‌های پاسداران را نسوزانده‌اند و در مواردی، حتی آن‌ها را دفن هم کرده‌اند. این بخش از دادگاه نیز کاملا خلاف کل داستانی است که از ابتدای محاکمه ساخته و پرداخته شده که اتحادیه کمونیست‌ها، نه فقط “مردم” را می‌کشتند بلکه اجساد آن‌ها را نیز شکنجه (؟ ) می‌کردند و روی بدنشان شعارهایی در طرفداری از آمریکا می‌نوشتند و آلت جنسی آنها را می‌سوزاندند.

دادگاه عیدی محمد نوذری اما در فراز آخر، نقطه اوج تمایز خود را از تمامی جلسات دیگر محاکمه اعضای اتحادیه کمونیست‌ها به نمایش می‌گذارد، جایی که او به جای آخرین دفاع، زندگینامه خودش را بیان می‌کند. او برخلاف بقیه محاکمه شوندگان، که سعی می‌کنند در دفاع آخر، توبه و ندامت خود و دلایل آن را تکرار کنند، از این فرصت استفاده می‌کند و با سری پایین و لحنی بسیار معصومانه، با زیرکی، داستان زندگی خود را به عنوان کودکی در خانواده‌ای محروم که برای تامین مخارج درس خواندن مجبور بوده کار کند و در ده شان شاهد این بوده که افراد، به خاطر سرماخوردگی می‌مرده اند، بیان می‌کند. اینکه به دلایل طبقاتی، ایده‌های مارکسیستی برایش جذابیت داشته است و در ماهشهر و خوزستان، تا پیش از انقلاب، هیچیک از گروه‌های مسلمان نفوذی نداشته‌اند تا او به عنوان فرزند یک خانواده فقیر جذب آنان شود!

روند غیرپیش بینی نشده دادگاه به حدی خلاف انتظار لاجوردی و محمدی گیلانی است که هر دو چندین بار با عصبانیت صحبت‌های عیدی محمد نوذری را قطع می‌کنند، ناگزیر می‌شوند توضیحاتی اضافی بدهند و در جایی، محمدی گیلانی که در همه جلسات دادگاه ظاهر مودب قاضی شرع را حفظ کرده، از فحش “مادر قحبه” برای توصیف فردی اهل آمل که معلوم می‌شود به سربداران پیوسته بود، استفاده می‌کند.

پازل تاریخ دهه خونین ۱۳۶۰

اگر بتوان مجموعه جلسات محاکمه اعضای اتحادیه کمونیست‌های ایران را به عنوان سندی بی نظیر از دادگاه‌های نمایشی، اعترافات اجباری و نحوه کار محاکم شرع به حساب آورد، دادگاه عیدی محمد نوذری شاه بیت آن است. در این دادگاه است که آن تصویر سیاه و سفیدی که لاجوردی، محمدی گیلانی، موسوی تبریزی، دادگاه‌های انقلاب، سپاه پاسداران و سیمای جمهوری اسلامی قصد ارائه آن را دارند، کنار می‌رود و ما رنگ خاکستری حقیقت را می‌بینیم. حقیقتی که نشان می‌دهد بسیاری از قربانیان این نظام با آرزوهای بزرگ برای آزادی و برابری پای به میدان مبارزه گذاشته‌اند.

در همین زمینه

کشتارهای دهه ۶۰

می‌توان با روش و منش آنها مخالف بود و کم‌سوادی نظری آنان در دفاع از جمهوری اسلامی و سیاست‌های جنگ طلبانه اش تا خرداد ۶۰ و پس از آن، اقدام به “خودکشی جمعی”شان با حمله به مقرهای سپاه و بسیج در آمل، بدون در نظر گرفتن استقرار کامل جمهوری اسلامی و قوای نظامی‌اش در نیمه دوم دهه ۶۰ را نقد کرد. اما با دیدن این مجموعه، نمی‌توان انکار کرد که نظام موجود در آن زمان و پس از آن، کمترین حقی را برای مخالفان سیاسی خود قائل نبوده است.

روند واکاوی و بازیابی حقیقت وقایع دهه ۶۰، در غیاب امکان دسترسی به آرشیو‌های دولتی و در پنهان‌کاری و جعل و سانسوری که بیش از سه دهه است ادامه دارد، روندی طاقت فرسا و در هر حال، ناقص است. ما در بهترین حالت، تنها تکه‌های بیشتری از پازلی پیچیده را به‌دست خواهیم آورد بی آن که تکمیل آن تصویر کلی، در آینده‌ای قابل پیش بینی ممکن باشد. در این روند، کمتر پیش می‌آید که جمهوری اسلامی خطا کند و اسنادی زنده ارائه دهد. مجموعه ۲۲ قسمتی دادگاه سربداران، اگرچه احتمالا به قصد تداوم جعل و پنهان‌کاری پخش شده، اما تکه‌های ارزشمندی از پازل تاریخ دهه شصت را در اختیار فعالان جنبش دادخواهی، محققان و مدافعان حقوق بشر و همه آنهایی که “پی آواز حقیقت” می‌دوند، گذاشته است.


پانویس‌ها

[1] تمامی این مجموعه توسط سازمان عدالت برای ایران بر روی یوتیوب و در دسترس علاقه مندان و محققان قرار گرفته است، به این نشانی.

[2] نسرین جزایری تنها کسی از میان محاکمه شوندگانی که تصویرشان پخش شده است که به حبس ابد محکوم می شود. هرچند گزارشی مبنی بر اینکه او بعدها اعدام شده است از سوی برخی از اعضای جان‌به‌در برده سربداران منتشر شده است. (پرنده نوپرواز، حزب کمونیست ایران، صفحه ۳۲۵، آلمان، تابستان ۱۳۸۳، قابل دسترسی دراینجا.)