هیچ وقت فکر نمی‌کردم که روزی برسد و دلم برای قاعده ماهانه‌ام تنگ بشود. یعنی وقتی که در ۴۰سالگی مجبور به جراحی و برداشتن رحم شدم تا به بیماری کم‌خونی که از نوجوانی با من همراه بود و باعث مشکلات زیاد جسمانی شده بود پایان دهم.

blood-goddess1

نزدیک به دو ماه است که از این جراحی می‌گذرد. با این که دیگر رحمی ندارم و قاعده‌های ماهانه‌ام با این که تمام درد و نشانه‌هایش سر جای خود باقی‌ست اما دیگر خونی درکار نیست و نیاز به خرید نوار بهداشتی ندارم. اما عجیب است که حالا متوجه می‌شوم این عادت تنها یک عادت فیزیکی نه بلکه عادت ذهنی و جنسی هم بوده است. برای اولین بار دیروز هنگام خرید هفتگی که دستم بر اساس عادت ۲۸ ساله‌اش به سوی نوار بهداشتی رفت احساس اندوه کردم. من دیگر عادت ماهانه نمی‌شوم.

عادتی که برایم با یک درگیری ذهنی شروع شده بود. ۱۴ سالم بود که قاعده شدم. با این که تمام هم‌کلاسی‌هایم عادت ماهانه شده بودند و در درس‌های بهداشت نیز از معلم‌مان عبدالفتاح ستاروف بارها شنیده بودم که این یک روند طبیعی بدن است و همه دختران باید عادت ماهانه بشوند، از دیدن خون جا خورده بودم. فکر کرده بودم که خواهم مرد. فکر کرده بودم که به بیماری بدی مبتلا شده‌ام. لباس زیرم را در ده جای مختلف پنهان کردم که مادرم از این بیماری‌ باخبر نشود. آخرسر آن را در جویباری که از بیرون دروازه‌ خانه مان رد می‌شد جاری کردم. دعا کردم که بیماری نیز با این لباس زیر برود و دیگر برنگردد. چون هنوز برای مادرم، برای خواهرانم باید سلامت و زنده می‌ماندم. خون دیگری ندیدم آن روز و پارچه‌ای را که به جای نوار بهداشتی میان پاهایم گذاشته بودم تمیز بود و این امید را در من تقویت می‌کرد که دیگر بیمار نیستم. روز دیگر هم گذشت و خونی نیامد. با ترس به مادرم گفتم که من عادت ماهانه شدم گرچه فکر می‌کردم بیمارم. خواستم بیماری‌ام را سبک‌نمایی و پنهان کنم! تنها ماه بعد که برای دومین بار عادت ماهانه شدم و دو روز خونریزی داشتم، پذیرفتم که این “بیماری” همان عادت ماهانه‌ است و خطری هم برای سلامتم ندارد.

قبل از آن هم به پدرم گفته بودم که سینه‌ام درد می‌کند و فکر کنم من بیماری بدی دارم. پدرم هم گفته بود احتمالا به زودی عادت ماهانه می‌شوم که نشان بزرگ شدنم است و مرا آغوش کرده بود و از پیشانه‌ام بوسیده بود که افتخار دارد که دخترش بزرگ شده. اما با این همه ترس از عادت ماهانه مرا ترک نمی‌کرد. من دختر اول خانواده بودم و می‌ترسیدم که این بیماری بدی است و خواهرانم نیز دیرتر در سن من به آن مبتلا می‌شوند.

مادر آن شب نگرانی مرا پی برده بود که از قصه کردن عادت‌های ماهانه دوران قدیم خودش گفت. گفت وقت نوجوانی آنها نوار بهداشتی وجود نداشت و حتی نه همه دختران لباس زیر داشتند و بسیاری اوقات پیش می‌آمد که پارچه خونین‌شان میان کوچه بیفتد و باعث مسخره مردم بشوند. برای من چند پارچه سفید را اتو کرد و تا کرد و گوشه کمد گذاشت و گفت هر وقت دردی دور کمر یا شکم احساس کردم از این پارچه‌ها در لباس زیر خود بگذارم و بهتر است آن روزها تا یک هفته لباس زیر پاچه‌دار تنگ بپوشم که خدا نکرده پارچه خونین نیفتد. او از دوستانش گفت که وقتی لکه خون روی دامن‌شان ظاهر شده بود و از مدرسه با شرمساری بیرون شده بوند. معلم‌ نیز آنها را دشنام داده که چه بی‌دست و پا و بی‌شرم هستند و آبروی دختران کلاس را برده‌اند.

شبیه به این واقعه‌ را خود من نیز دیده بودم. وقتی یکی از هم‌کلاسی‌هایم از صندلی بلند شد و لکه خون پشت دامانش دیده شد و حتی روی صندلی نیز داغی برجا گذاشته بود. پسر کنار دستم زود رفت و روی آن لکه خون نشست که دیگران نبینند و من هم با این که خودم هنوز عادت ماهانه نشده بودم، از این رفتار هم‌کلاسی پسرم فهمیدم که من نیز باید اقدامی کنم و زود رفتم پشت سر هم‌کلاسی‌ام هنوز متوجه نشده بود دامن آبی‌اش داغ‌دار بود راه رفتم و به او گفتم که دامنت خونین است. او ترسید و فرار کرد. تا منزل‌شان دویده بود و دو روز به مدرسه نیامد.

اما مادرم برای این که به من بفهماند که دوران ما بهتر از دوران مادربزرگان‌مان است از تجربه‌های مادرش هنگام عادت ماهانه گفت. گفت آنها لباس زیر تنگی که حالا ما داریم نداشتند و باید از لولی دوره‌گرد سنجاقک می‌خریدند و پارچه را دراز تا کرده به شلوار گشاد خود سنجاق می‌کردند. مادرم آن وقت و دیرتر وقتی همه خواهران دیگر عادت ماهانه می‌شدیم به ما یاد می‌داد که برای از بین بردن داغ خون روی پارچه باید آن‌را صابون بزنیم و در کیسه پلاستیکی ببندیم و چند ساعت آنجا نگه داریم. واقعا هم داغ خون از بین رفته بود وقتی کیسه پلاستیکی را باز می‌کردیم. پارچه سفید و تازه می‌شد و آنرا شسته خشک می‌کردیم و اتو می‌زدیم تا باز بار دیگر ماه دیگر استفاده کنیم.

در دوران شوروی تا اواخیر دهه هشتاد نوار بهداشتی و کرست از کم‌یاب‌ترین چیزها در همه جمهوری‌های شوروی بود. مادرم برایمان از دوستان اوکراینی پدرم خواهش می‌کرد که برایمان کرست بفرستند و هر کدام یک دانه داشتیم و هر سه ماه یک بار می‌شستیم و تا خشک شدنش باید صبر می‌کردیم. گاهی مادر خودش برایمان از پارچه پنبه‌ای کرست می‌دوخت که خوب نبود و کش نداشت و راحت نبود. نوار بهداشتی دست‌ساز داشتیم که آن هم پنبه گذاشته شده بین پارچه‌های سفید بود.

از دهه ۹۰ دیگر می‌شد در مغازه‌ها نوار بهداشتی و کرست دید و با قیمت نسبتا گران خرید. اما عادت ماهانه در ازبکستان آن قدر تابو نبود که در تهران سال ۲۰۰۸ تجربه کردم. وقتی در سفری به ایران در تهران وارد داروخانه شدم دیدم دو مرد فروشنده در حال صحبت هستند. از آن ها پرسیدم که می‌خواهم چند تا نوار بهداشتی بخرم. آنها هر دو با اخم مغازه را ترک کردند و مرا حیران تنها در مغازه بین همه کالاها رها کردند. بعد از ده دقیقه حیرانی زنی از در وارد شد و با خشم به من نوار بهداشتی داد و پول را هم با کراهت گرفت و بدون هیچ صحبت مغازه را ترک کرد. هیچ جایی این قدر از این که عادت ماهانه می‌شوم تحقیر نشده‌ بودم. برایم عجیب بود. به دوستان گفتم. آنها هم گفتند عادت نیست که روراست نوار بهداشتی بخرند. معمولا مردهای خانواده یواشکی برایشان می‌خرند و آن‌را هم در کیسه پلاستیکی سیاه‌رنگ پنهان می‌کنند. کسی را نمی‌شود دید که در چرخ خریدش نوار بهداشتی گذاشته باشد و در صف پرداخت منتظر بایستد.

این روزها دختران و زنان تاجیک را می‌بینم که در شبکه‌های اجتماعی از تابو بودن عادت ماهانه می‌نویسند. البته تابویی که در کشورهای آسیای میانه احساس می‌شود اصلا به اندازه جمهوری اسلامی نیست. ما می‌توانیم در کلاس‌هایی که دختران و پسران کنار هم می‌نشینند و همه مدارس مختلط است، با صدای بلند به معلم بگوییم که امروز نمی‌توانیم در درس ورزش فعال باشیم. چیزی که ظاهرا در کشورهای اسلامی دیگر دیده نمی‌شود.

اما نکته جالب این است که زنان ایرانی روزهایی که عادت ماهانه می‌شوند در خانواده دست به کارهای سنگین یا روزمره خود نمی‌زنند، درحالی که زنان تاجیک باید مثل روزهای معمولی تمام کارهای خانه را انجام دهند. کم‌تر پیش می‌آید که به خاطر عادت ماهانه در بستر دراز بکشید و کاری نکنید.

در منزل مادر ما را رعایت می‌کرد و بارها از دویدن و بازی‌های جسمانی نگه می‌داشت، اما در مدرسه، ما را وادار می‌کردند که به صحرای پنبه برویم و برابر پسران کار کنیم و بار سنگین چیده‌مان را تا ترازو بر دوش بیاوریم. مگر این که پزشک مشخص کند که دردهای عادت ماهانه این یا آن دختر از حد زیاد است. یا خونریزی شدید دارد و غیره. اما معمولا پزشک در میدان پنبه حاضر نبود و همه را برای کار می‌بردند.

به هر حال حالا که دیگر عادت ماهانه نمی‌شوم و این عادت ۲۶ ساله خود را در ۴۰سالگی از دست داده‌ام و تنها دردش مانده است و بس که بدون مسکن‌های سنگین رفع نمی‌شود، دلم برایش تنگ است. عادت ماهانه بیش از یک تابوست. بیش از یک روند طبیعی بدن زن است. بخشی از هویت جنسی ماست. هویتی که نباید از آن شرم داشت و نباید آن‌را پنهان کرد و نباید به کسی اجازه داد که آن‌را دست‌کم بگیرد. چه والدین، چه فروشنده نوار بهداشتی، چه معلمان مدرسه و چه کارفرما. ما باید از این درد عمیق و از این عادت طاقت‌فرسا با صدای بلند حرف بزنیم. در محیط کاری بارها شاهد شده‌اید که دو زنی پچ پچ در حال صحبت هستند و با وارد شدن جنس مخالف ساکت می‌شوند و شما فکر می‌کنید که پشت سر او صحبتی بوده. نه خیر، بسیاری اوقات صحبت از عادت ماهانه معصومی‌ست که اسمش از قدیم بد دررفته است.

یادم هست، شروع کار زمانه بود. اوج کار و طرح ایده و انجام سریع آن. اول صبح با درد و اعصاب خسته و بیخوابی وارد استودیو شدم و بعد از سلام کوتاه اعلام کردم: «من امروز پریودم، لطفا مرا رعایت کنید.» دو پسر جوان که تازه از ایران آمده بودند از در استودیو بیرون زدند که لابد به اندیشه آنها «صحبت‌ها زنانه شد». من با این که حدس زده بودم معنای این رفتار آنها را پرسیدم چرا رفتند؟ یکی از هم‌کاران پیشگام در مسایل زنان و برابری زن و مرد برگشت و به من گفت لازم نیست به همه بگی، ما هم هستیم و لب از لب باز نمی کنیم. من گفتم باید حرف ضروری را بزنم که دوستان بی‌جا نارحت نشوند از این که امروز کم‌حوصله هستم و درد زیاد دارم. بحث بزرگ شد و آخر به این نتیجه رسیدیم که باید گفته شود. ولی روشن بود که برایشان تازگی داشت.

عادت ماهانه سر درد نیست که با آسپرین حل بشود. ما پنج خواهران با هم زیر یک سقف بزرگ شدیم و با چشم خود دیدم هر کدام هر بار دردهای مختلف داشتیم. از بالا آوردن غذا، تا درد سر و سرگیجه و کمردرد و شکم درد و اسهال تا بی‌حالی و خونریزی شدید. هر کدام هر طور این دوره سه چار روزه را می‌گذراندیم. نباید دردهای عادت ماهانه را مقایسه کرد که فلانی تحملش زیاد است یا فلانی به درد سبک است. این درد هر ماه بر اساس حالت و سلامتی کلی فرد بالا و پایین دارد. عادت ماهانه مسئله زنانه یا شخصی نیست. بلکه مسئله‌‌ای‌ است که اطرافیان نیز باید درگیر آن باشند و با رعایت و کمک و هم‌دلی این دوره کوتاه اما از لحاظ روحی و جسمانی مهم و پیچیده را هموارتر کنند. بسیاری از زنان به خاطر تشنج هورمون‌ها در این دوره افسرده و بد‌بین می‌شوند. باید کمک کرد که از این حالت بیرون آیند و بپذیرند که این دو سه روز را باید جدی بگیرند.

عادت ماهانه در سال‌های اول نوجوانی مسئله بزرگ و تغیرات عظیمی برای دختران است اما با گذشت زمان به امری عادی و غریزی تبدیل می شود. یادشان می‌رود که افسردگی که دارند، اشکی که می‌ریزند به خاطر آن نوار بهداشتی است که ناخوداگاه قبل از شروع خونریزی در لباس زیر خود می‌گذارند. یادشان می‌رود که عادت ماهانه بیش از عوض کردن آن نوار سنگین از خون است. یادشان می‌رود که باید این روزها را استراحت کنند.

هنوز نیز در بسیاری از کشورها خارج از جهان غربی زنان به مواد بهداشت ضروری برای دوره عادت ماهانه دست‌رسی ندارند. باور کردنی نیست که بیش از دو میلیارد از زنان از بهداشت پایه محروم‌اند. شرایط بهداشت مادربزرگم را که در بالا از زبان مادرم آوردم، در کوبا با چشمان خود دیدم که هنوز وجود داشت. مغازه‌ها از مواد بهداشتی عاری بود و دوستان محلی که پیدا کردم، می‌گفتند بسیاری از زنان در عمر خود نوار بهداشتی آماده را ندیده‌اند.

بنابرین به دوستان جهان‌گرد توصیه می کنم که اگر قرار است به کشورهای در حال توسعه سفر کنند، چند بسته نوار بهداشتی اضافی با خود ببرند و به دختران در محل‌های دوردست بدهند. به خصوص در محل‌های کوهستانی که دسترسی به مواد بهداشتی ندارند. این را از جهان‌گردان آمریکایی و آلمانی در شهر هاوانا و وارادرو آموختم. دو زوجی که هر سال به کوبا سفر می‌کردند و با خود چندین بسته خودکار و نوار بهداشتی می‌بردند و در حین گردش به دختران نوجوان می‌دادند. هر کسی شادی چهره آنها را ببیند، حتمی این کار را به عادت همیشگی خود تبدیل خواهد کرد. از شادی آمیخته به اشک دخترک کوبایی متاثر شدم و رفتم کنار جهانگران نشستم و پرسیدم که به او چه دادید؟ گفتند یک بسته نوار بهداشتی و چند دانه خودکار. در بازگشت هر چه در جامه‌دان داشتم به زن محلی دادم. تشکر کرد و پرسید نوار بهداشتی و خودکار رنگی دارم؟ نداشتم. هنوز نیز می‌خواهم با یک جامدان نوار بهداشتی و خودکار رنگی به همان سر خیابان بروم و همه را به دست زنانی بدهم که از نوار بهداشتی محروم‌اند.