عباس معروفی- اعتراض و انتقاد فرزند خلف جامعه‌ای است که پویایی و ماندگاری در مثلث حکومت‌ـ نخبگان‌ـ مردم تعریف شده باشد. در حکومتی که حاکمانش چون راهزنان به تخریب ادبیات و تاریخ و هنر و کشور و انسان پرداخته‌اند، در حکومتی که حتا منتقدان درون نظامش همگی در زندان و زیر فشار و تهدید به سر می‌برند، نه تنها اعتراض و انتقاد وجود ندارد، بلکه طنز و ادبیات مقاومت هم انتشار نمی‌یابد و رسماً ممنوع اعلام می‌شود.

گرچه در رسانه‌های برونمرزی هر روزه تندترین مطالب اعم از اعتراض و انتقاد و طنز و داستان و شعر و اعلامیه منتشر می‌شود، ولی دولتمداران ایران تمامی راه‌های نفوذی رسانه‌ها را به داخل ایران مسدود کرده و رسانه‌های داخلی را موظف نموده‌اند که طبق بخشنامه‌ها و دستورالعمل‌ها مبادرت به انتشار مطلب کنند.

آن‌ها به خیال خود به دور مردم ایران دیوار کشیده‌اند، در حالی که فیلترشکن‌ها و پنجره‌ها مدام به روی مردم ایران باز است. آش آن قدر شور شده که گاه عکس و گزارش و خبر و تیتر از سفر رهبر حکومت در ۳۴ روزنامه‌ی پرتیراژ ایران همه یکی‌ست. یعنی روزنامه‌نگار دیگر نقشی ندارد. یک عکس، یک تیتر، یک گزارش عیناً در تمام نشریات بخشنامه می‌شود که جاافتادن یک واو هم در آن جایز نیست. و بخشنامه‌ی فوق حکم نص صریح را دارد که باید بی‌کم و کاست در همه‌ی نشریات انتشار یابد. کاری که در حرفه‌ی روزنامه‌نگاری یک توهین آشکار است.

نوشتن گزارش و مطلب واقعی از وضعیت و حال و روز مردم از دید حکومت سیاه‌نمایی‌ست. امری خلاف و حتا گناه است. همه چیز در مطبوعات فعلی ایران باید نشاط آور و امیدبخش باشد و نتیجه؛ تبدیل واقعیت به دروغ‌های شاخدار و آشکاری است که از آمار و ارقام و وضعیت ارائه می‌شود.
شگفت‌آور است.

معمولاً دیکتاتورها در جوار حکومت جابرانه بنا به ذوق و سلیقه‌‌‌‌شان زمان‌هایی از عمر را به تفریح و خوشگذرانی و اطفای غریزه طی کرده‌اند. برخی زنان را دوست داشته‌اند، بعضی اهل شکار و تفریحات سالم بوده‌اند، کسانی کلکسیون‌هایی از پروانه و تانک و ماشین و جواهرات داشته‌اند. شاهان قاجار حرمسرای‌شان را وسعت‌ بخشیدند. شگفتا که حاکمان فعلی ایران هیچ ذوق و سلیقه و علاقه و میلی جز مراقبت از ترس و نکبت خود ندارند. حاکمانی که بر سر مردم می‌کوبند و خود از ترس و لرز و واهمه روزی پرنکبت را به شبی پرنُحوست می‌دوزند، و باز فردا روز از نو روزی از نو.

خود پیداست جامعه‌ای که در خود نچرخد و مورد نقد قرار نگیرد، مردابی خواهد شد فاسد، با همه چیزش یکجا. آنچه اما در این مرداب سر بر خواهد آورد، نیلوفرهای آبی‌ست.  ادبیات ایران از سال‌ها پیش راه خود را یافته و آموخته است که زیرزمینی شود. داستان‌ها و رمان‌های ارجمندی در این سال‌ها نوشته شده که یا در خارج از کشور انتشار یافته‌اند و یا در جست‌وجوی رهایی و راه فرصت می‌جویند.

نویسندگان مطبوعات سعی می‌کنند در هر گزارش و مطلبی با اشاره‌های نمادین، با طعنه یا تمهیدات دیگر نشان‌شان را بگذارند و حرف‌شان را بزنند. بی‌شک در چنین وضعیتی ادبیات بار دیگر به لایه‌های نماد و نمود شانه عوض می‌کند، نشانه می‌گذارد و طبیعی‌ست در سالیان پیش رو با ادبیاتی مواجه خواهیم شد، سرشار از سمبول با پیچیدگی‌های پر رمز و رازی که در پی آن منتقدانی ناچار پا به عرصه می‌گذارند تا از ادبیات دوران سکوت رازگشایی کنند و به تحلیل و تفسیر مابه‌ازای رمزها و نشانه‌ها بپردازند.

تاریخ معاصر ما نیز براساس این ادبیات نگاشته خواهد شد. و شگفتا که تاریخ ایران چنین روزگاری را ندیده و تجربه نکرده و از سر نگذرانده است. با این همه تنگی و محاق و تاریکی، من به آینده‌ی ادبی ایران خوشبین و اميدوارم. ادبیات خلاق هرگز پا به پای حکومت‌ها نمی‌ایستد و ساز دیگری می‌زند. گرچه این نت‌های کوچولوی تنها و منتشر در فضا چیزی به ما نشان نمی‌دهد، اما هنگامی که کنارهم قرار بگیرد، سمفونی پرشکوهی‌ست از ملتی که بی‌جهت سرکوب شد و مورد بی‌مهری حاکمانش قرار گرفت.

ادبیات خلاق امروز و فردای ما ریشه در تاریخ ادبیات بالنده‌ای دارد که پس از هزارسال درخشش بار دیگر، ایران با ادبیاتش خواهد درخشید و در آینده‌ای نه چندان دور پرچم ایران و نام ایران با ادبیات معاصرش به اهتزاز درخواهد آمد.