چهار سال بعد از کشته شدن ستار بهشتی زیر شکنجه‌های بازجویان پلیس فتا در ایران، قاتل او آزاد است و پرونده شکایت خانواده این وبلاگ‌نویس در دستگاه قضایی بسته شده است.

ستار بهشتی، وبلاگ‌نویس فقید ایرانی
ستار بهشتی

گیتی پورفاضل، وکیل این پرونده، به دلیل فشارهای امنیتی خود را بازنشسته کرده و رضا حیدرپور، پزشک زندان اوین که در بدو ورود ستار بهشتی به این زندان او را معاینه و آثار ضرب و جرح بر بدنش را گزارش کرده بود، به شش ماه زندان محکوم شده است.

گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی اما می‌گوید که «پرونده ستار را اگر در دستگاه قضایی بستند اما در میان مردم و در افکار عمومی باز است و من هرگز در برابر این بی‌عدالتی کوتاه نمی‌آیم.»

ستار بهشتی، وبلاگ‌نویس جوان و کارگری بود که در آبان ماه ۱۳۹۱ در منزل مسکونی‌اش در رباط کریم بازداشت و چند روز بعد خبر مرگ او در زندان منتشر شد. گوهر عشقی می‌گوید: «بازجوی ستار، آقای اکبر تقی‌زاده، در حضور بازپرس و وکیل ما در مقابل خود من اعتراف کرد و گفت ستار زیر شکنجه رفته. من از او پرسیدم که ستار من زیر شکنجه چه کار می‌کرد؟ گفت من ستار را می‌زدم و ستار می‌خندید و من این‌قدر زدم که ستار زیر دست من رفت. این قتل عمد است و گفتند شبه عمد. بعد بی‌سر و صدا پرونده را بستند. این عدالت نیست، این بی‌عدالتی‌ست و من جلوی بی‌عدالتی می‌ایستم و کوتاه نمی‌آیم.»

اکبر تقی زاده، بازجوی پلیس فتا از سوی دادگاه جزایی تهران به دلیل قتل ستار بهشتی به سه سال زندان و دو سال تبعید به برازجان و به دلیل توهین و فحاشی به ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد. اتهام او از سوی دادگاه «قتل شبه عمد» عنوان شد که اعتراض خانواده ستار بهشتی را به دنبال داشت. اعتراضی که در نهایت به جایی نرسید و این خانواده از پیگیری پرونده انصراف داد.

حالا چهار سال بعد از کشته شدن ستار بهشتی، راه‌های قانونی و حقوقی در ایران برای پیگیری پرونده قتل او بسته شده است. خانواده این وبلاگ‌نویس اما در ابتدا تصور دیگری داشتند.

گوهر عشقی مادر ستار بهشتی

گوهر عشقی: ما سیاسی نبودیم. سیاسی هم نیستیم. واقعا اعتقاد داشتیم که پرونده به نقطه‌ای می‌رسد. ولی حقیقت را بخواهید با گذشت زمان و روند پیگیری و تهدیداتی که شدیم مطمئن شدیم که قرار نیست پرونده به جایی برسد. اما ستار جهانی شد و اسمش جهانی شد. ما معتقد بودیم و هستیم که ستار مظلوم بود، مظلومیت ستار و مستقل بودن او و وابسته نبودنش به جایی او را جهانی کرد.

گوهر عشقی همچون مادر ماکسیم گورکی

گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی اما نقش مهمی در پیگیری پرونده فرزندش و کشاندن نام او به رسانه‌ها و سازمان‌های بین‌المللی داشت او بارها به مسولان ایران نامه نوشت، با کاترین اشتون، مسول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا دیدار کرد و خواستار دادخواهی شد. زنی ۷۰ ساله که رسانه‌ها او را با شخصیت اول داستان «مادر» از «ماکسیم گورکی»، نویسنده روس مقایسه کردند. مادری که در پی فعالیت‌های سیاسی فرزندش «پاول» به تدریج سیاسی می‌شود و به آگاهی‌بخشی می‌پردازد.

گوهر عشقی اما به رادیو زمانه می‌گوید: «گوهر عشقی یک زن پیر، ضعیف، خانه‌دار و بی‌سواد بود. زنی که تمام روز را در خانه آشپزی می‌کرد. کار خانه را تا جایی که می‌توانست انجام می‌داد. گوهر عشقی اما بعد از داغ ستار، بعد از فاجعه ستار، فیلسوفی شد در درد کشیدن و به زبان آوردن درد خودش برای دنیا. تک و تنها، بدون هیچ پشتوانه‌ای ایستادگی کرد در برابر حکومت و چون به مظلومیت ستار اعتقاد داشت کوتاه نیامد. گوهر عشقی کسی‌ست که می‌گوید تا لحظه‌ای که جان در بدن دارم اسم ستار را فریاد می‌زنم. گوهر عشقی هیچ ادعایی ندارد. گوهر عشقی ستارش را از حکومت می‌خواهد. از حکومتی که ستارش را از او گرفت و بدون سرپرستش کرد. بچه‌اش را می‌خواهد، بچه‌ای که به نامردی از او گرفتند. در حکومت اسلامی که می‌گویند حکومت مستضعفین را برقرار کردیم، فرزندش را می‌خواهد.»

کارتون از مانا نیستانی
کارتون از مانا نیستانی

او درباره این چهار سالی که بعد از کشته شدن فرزندش پشت سر گذاشته، می‌گوید: «چهار سال پیش ما ستار را دفن کردیم. چهار سال زجر گذشت. چهار سال بدبختی گذشت. چهار سال تنهایی گذشت. چهار سال تهدید گذشت. چهار سال با استرس و دلشوره و صبح از خانه بیرون رفتن با گفتن اشهد‌ ان لا‌ اله‌ الا‌ لله گذشت. هر بار بیرون رفتیم می‌دانستیم امکان دارد برنگردیم. ما در بدترین شرایط روزگار گذراندیم. رنجی که هر روزه ما کشیدیم هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. چهار سال است انواع و اقسام مریضی‌ها را گرفتم. همه اینها از صدقه سر عدل حکومت اسلامی است که گفتند. پدر ستار روز سوم مراسم ستار سکته کرد. دو سال تمام مریض بود و کسی را جز ستار نمی‌شناخت. هیچ‌کس نفهمید خانواده ستار چه زجری دارند می‌کشند. دامادم را یک وانتی زد و فرار کرد و رفت. چهلم ستار بود. روزهای سختی که حکومت به ما روا کرد. مدام فلان دادگاه بیایید اماکن، امنیت، آگاهی و سپاه بیایید. هر روز و هر لحظه ما را یک‌جا خواستند. زندگی را بر ما حرام کردند. دخترم را تهدید کردند. جلوی دخترم را گرفتند چون عکس ستار روی ماشین بود. از یک عکس می‌ترسند. از اسم ستار می‌ترسند. اما من با تمام سختی‌هایی که گذشت و همچنان که ادامه دارد یک تنه ایستاده‌ام تا زمانی که نفس دارم. به این قدرت رسیده‌ام و آمادگی این را دارم که باز عزیزی از دست بدهم، اما جلوی ظلم سر خم نکنم. اگر هم در سالروز کشتن پسرم سر مزار او سکوت کردم نه به خاطر سحر که به خاطر مهمان‌ها بود، چون گفته بودند مهمان‌ها را می‌بریم. حرف نزدم که مهمان ستار را سر مزار ستار دستگیر نکنند.»

مادر ستار بهشتی می‌گوید لباس سیاهی که چهار سال است بر تن اوست نشانگر نبود عدالت در ایران است: «در این سال‌های نبودن ستار هر روز سر مزار ستار می‌روم. چهار سال گذشته و چهار سال است که لباس مشکی از تن من درنیامده. این لباس را به این خاطر نمی‌پوشم که بازجو به ستار گفته بود مادرت را سیاهپوش می‌کنیم، بلکه این لباس را برای این می‌پوشم که روزهای روشنی در ایران نیست. روزهای تیره و تاری‌ست. ما روشنایی در ایران نداریم. عدالت در ایران نیست. عدل علی داریم و رسم معاویه. برای این سیاه می‌پوشم و همین بس برای ایران که هنوز که هنوز است ستارهایی هستند که در برابر ظلم سر خم نمی‌کنند. همین برای ایران بس است و همین هم برای جمهوری اسلامی ننگ که جوان‌های آزادی‌خواه و حق طلب را می‌برد و زیر شکنجه می‌کشد.»

gohar-eshghi-2
کارتون از مانا نیستانی

دادخواهی از مرگ ستار بهشتی

مرگ ستار بهشتی واکنش‌های بسیاری را به دنبال داشت. نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواستار پیگیری پرونده قتل او شدند و بیش از ۴۱ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در نامه‌ای شهادت دادند که ستار در حضور افرادی در بند ۳۵۰ اظهار داشته که در مقر پلیس امنیت از سقف آویزان شده و در همان حال مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. سپس پلیس دست‌ها و پاهای او را به صندلی بسته و مجددا او را مورد ضرب و شتم قرار داده است. در مواقعی دست‌های او را با دستبند به‌صورت قپانی بسته و کتکش زده‌اند. در مواقعی دیگر او را روی زمین انداخته و با پوتین ضربه‌های شدیدی به سر و گردن او وارد کرده‌اند. در ضمن این شکنجه‌ها، زشت‌ترین فحش‌های رکیک و ناموسی را هم نثارش می‌کرده‌اند و مکرر تهدید می‌‌شده است که او را می‌کشند: «زمانی که ستار به بند ۳۵۰ آورده شد آثار شکنجه بر قسمت‌های مختلف بدنش مشهود بود و او در شرایط کاملا دردناک و مجروحی قرار داشت. صورتش زخمی، سر او متورم، مچ دست‌های او کبود شده بود و آثار آویزان شدنش از سقف روی مچ‌های او به چشم می‌خورد. در بخش‌هایی از بدن او از جمله دور گردن، شکم و کمرش آثار ضربه و کبودی دیده می‌شد.»

دادگاه کیفری کارکنان دولت اما اتهام قتل عمد را در این پرونده نپذیرفت و آن را قتل شبه عمد تشخیص داد. قاتل ستار بهشتی آزاد شد و در مقابل رضا حیدرپور، پزشکی که هنگام تحویل ستار بهشتی به زندان اوین از سوی پلیس فتا، آثار ضرب و جرح در بدن او را گزارش داده بود تحت تعقیب قرار گرفت و از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه به شش ماه زندان محکوم شد.

مادر ستار بهشتی می‌گوید: «من یک مادر هستم. مادر یعنی بغض، مادر یعنی تنهایی. وقتی که اسم مادر می‌آید مادر یعنی حسرت. حسرت روزهایی که نتوانست جوانی کند تا بچه‌اش را بزرگ کند. حسرت شب‌هایی که نخوابید تا بچه‌اش خوب باشد. حسرت لحظه‌هایی که نگشت، نپوشید، نخورد، تا بچه‌اش بگردد، بپوشد، بخورد. مادر یعنی بغض دخترم و من این بغض هستم. بغض ستار. من تا زنده‌ام از مظلومیت ستار می‌گویم و داد می‌خواهم.»