پت روبرتسون، چهره مشهور رسانه‌ای و  یکی از رهبران با نفوذ ایوانجلیست‌ها در آمریکا و صاحب شرکت تلویزیونی مذهبی شبکه سخن‌پراکنی مسیحیان، در دهه ۹۰ گفته بود: «فمینیسم درباره حقوق برابر زنان نیست بلکه یک جنبشی اجتماعی و یک سیاست ضد خانواده است که زنان را به ترک شوهر و فرزندان تشویق می‌کند. آنها می‌خواهند جادو کنند، نظام سرمایه‌داری را نابود کنند و لزبین شوند.»

این گفته هنوز هم آویزه گوش بسیاری از مردان و زنان قرن بیست و یک است و نشان می‌دهد که فمینیسم نتوانسته تصویر درستی از خود به مردم دنیا نشان دهد.

فمینیست‌ها از مردان متنفر نیستند پس چرا بسیاری از مردم فکر می‌کنند فمینیسم با تنفر از مردان یکی است؟

چون تعداد کمی از فمینیست‌ها به طور فردی از مردان متنفرند

این واقعیت ناخوشایند و عجیبی است و نمی‌توان از آن اجتناب کرد. کافی است کمی در اینترنت جست‌وجو کنید تا این واقعیت را دریابید. می‌توانید عبارت Radical feminism را در گوگل جست‌وجو کنید و فقط صفحه‌های اول نتایج را نگاهی بیندازید.

در نتیجه این جستجوی ساده با جمله‌هایی مثل «مردان حیوان هستند»، « آنها فقط ابزارند» یا « آنها دیلدوهای متحرک‌اند» روبه رو می‌شوید.

اما تفاوت زیادی میان فمینیسم و مردستیزی وجود دارد. ایا تا به حال واژه  میزانداری یا همان مردستیزی را شنیده‌اید؟ مردستیزی یک عبارت است اما معادل فمینیسم نیست.

فمینیست کسی است که به موقعیت برابر انسان‌ها ورای جنسیت‌شان اعتقاد دارد. ممکن است فمینیستی مردستیز هم باشد. اما بخش کوچکی از یک جامعه را نباید معرف کل یک جامعه فرض کرد. حتی اگر این بحش کوچک صدای بلندتر و قدرت بیشتری داشته باشد.

مردستیزها ممکن است حتی صدای بلندی هم نداشته باشند اما افراد ضد جنبش فمینیسم برای رسیدن با هدف تخریب این جنبش جملات دست چین شده گروه اقلیت را بازنشر می‌کنند و چشم‌شان را روی تلاش‌های بسیار مهم و موثر فمینیست‌های معتدل می‌بندند.

فمینیسم را باید با هسته اصلی هدف آن که برابری جنسیتی است شناخت. هدف کلی فمینیسم ایجاد جامعه‌ای است که در آن موفقیت و شادی به خاطر جنسیت محدود نشوند.

بسیاری از فعالان فمینیسم با برتری زنان بر مردان مخالفند و مردستیزها را سدی برای رسیدن به ارزش‌های فمینیسم می‌دانند.

چون بیش از دو قرن به مردم گفته شده فمینیست‌ها ضد مرد هستند

این ایده قدیمی است و از آغاز جنبش فمینیسم برای مقابله با آن به مردم القا شد. می‌گفتند فمینیست‌ها دیوانه و ضد مرد هستند. اما فکر می‌کنید این فعالان جنبش زنان واقعا چه می‌خواستند؟ حق داشتن دارایی، تحصیل و رای آغاز تلاش فمینیست‌های اولیه بود.اما در مقابل این خواسته‌های ساده به زنان فعال برچسب ضد خانواده، ضد خدا و مرد ستیز زده شد. جالب است که این برچسب‌ها هنوز هم روی پیشانی فمینیست‌هاست.

نبرد نابرابر برای هرجنبش برابری خواه قومی ـ از ایرلندی‌ها تا افریقایی‌هاـ و مذهبی ـ از کاتولیک‌ها تا مسلمان‌ها وجود دارد و در سده اخیر نیز این نبرد نابرابر برای جنبش برابری خواهی نیز وجود داشته است.

اما چرا مردم بیشتر به حرف‌های مخالفان فمینیسم باور دارند تا تلاش‌های فمینیست‌ها؟  چون بیشتر مردم با منطق خود پیش نمی‌روند. روان‌شناسان می‌گویند تصور مردم از یک فرد به نوع معرفی و توصیفی که از او می‌شود ارتباط دارد. اگر بگویید خانم الف «عالی» است مردم تصور خاصی از او دارند اما اگر بگویید او «خوب» است تصور آنها به طور کلی چیز دیگری خواهد بود.

یک تغییر کوچک در توصیف یک شخص یا یک گروه می‌تواند تصور مردم را از آن گروه به طور کلی عوض کند. اگر در توصیف خانم الف بگویید او کمی هم از مردها متنفر است تصور عامه مردم نسبت به او تغییر بزرگی خواهد داشت.

چون مردهای خوب و شریف، فمینیسم را در مقابل خود می‌بینند

برای اینکه فمینیست‌ باشید لازم نیست همه مردها را تجاوزگر بدانید. اما مخالفان برای شورش علیه فمینیسم می‌گویند که این جنبش همه مردان را تجاوزگر می‌داند. اما این حقیقت ندارد. فمینیست‌ها مردها را شیطان نمی‌دانند و آنها را به صورت فردی مسئول صدها سال مردسالاری نمی‌دانند. مثلا هیچ کس یک مرد سفیدپوست امروزی را به‌خاطر برده‌داری متهم نمی‌کند. به همین ترتیب نمی‌توان یک مرد را به‌خاطر تاریخ طولانی مردسالاری متهم کرد.

عموم مردم به ویژه مردها زمانی که به خودشان یا اطرافیان‌شان فکر و توجه می‌کنند و رفتارهای مردسالارانه را در خود و دیگران نمی‌‌یابند از قضاوت فمینیسم که آنها را شیطان و تجاوزگر به حقوق زنان می‌خواند بسیار رنجیده می‌شوند و علیه آن قرار می‌گیرند.

چیزی که فمینیسم بد می‌داند به خاطر صدها سال سکسیسمی است که البته هنوز هم وجود دارد. سکسیسم مشکلی است که در بسیاری از مردم چه زن و چه مرد از طریق آموزش اشتباه نهادینه شده است. مردها و زن‌ها با فمینیسم مشکل دارند چون برای دشمنی با آن از طریق سکسیسم آموزش دیده اند.

چون برخی از فعالان فمینیسم علاقه‌ای به پرداختن به مسائل و مشکلات مردان ندارند

پرداختن به برابری جنسیتی به معنای پرداختن به همه جنسیت‌هاست. زنان، مردان و ترنس‌ها به یک اندازه حق دارند. خیلی از مردها فکر می‌کنند با رویکرد فمینیستی به نیازها و مسائل آنها پرداخته نمی‌شود.

به طور کلی فمینیست‌ها یا نمی‌خواهند یا نمی‌توانند به مسائل مردان بپردازند. باید بگوییم در زمینه برابری جنسیتی مردان نیز مشکلاتی قابل توجه دارند. این پرسش‌ها وجود دارند: چرا مردان امروزی در جوامع مدرن بیشتر از زنان دچار بی‌خانمانی و فقر می‌شوند و در سیستم قضایی دچار مشکل می‌شوند؟ چرا آنها کمتر وارد دانشگاه می شوند؟ این مشکلات واقعی جوامع مدرن است که باید جوابی برای آنها وجود داشته باشد.

اما آیا فمینیسم به این موضوعات نمی‌پردازد چون از مردان متنفر است؟ واضح است که اینگونه نیست. به نظر فمینیست‌ها ریشه مشکلات مردان مدرن در همان نابرابری جنسیتی است. زیرا دنیا از اساس برپایه مردان بنا شده است.

تلاش فمینیست‌ها تمرکز بر روی زنانی است که به حقوق برابری نرسیده‌اند. بسیاری از آنها گمان می‌کنند پرداختن به موضوعات مردان باعث می‌شود اهمیت موضوعات بسیار پیچیده زنان کمرنگ شود. این وظیفه مردان فمینیست است که در مورد مشکلات و مسائل مردان حرف بزنند.

چون به احساسات پرداخته می‌شود تا از واقعیت‌ها فرار کنندا

خیلی غم‌انگیز است که در موقعیتی به دنیا آمده باشیم که شانس کمتری برای به دست آوردن پول، موفقیت و احترام داشته باشیم. اما مردها به جای اینکه در پی برداشتن نابرابری‌ها باشند ترجیح می‌دهند گروه‌‌های مظلومی را که در پی احقاق حق خود هستند، در موضع دفاعی قرار دهند.

سیاه‌پوست‌ها بیشتر زندانی می‌شوند و گویا مجرم بودن بخشی از هویت سیاه‌پوست‌هاست. همجنسگرایان در نقاط مختلف جهان حق داشتن خانواده را ندارند زیرا تصور این است که آنها به کودکان نیز تجاوز می‌کنند و به طور مشابه به زن‌ها به اندازه مردها حق داده نمی‌شود چون نداشتن حق برابر در جوامع مردسالار بخشی از هویت زنانه است.

واقعیت این است که تغییرات اجتماعی بسیار کند هستند. زیرا کسانی که در قدرت هستند معمولا مسیر تغییرات را تعیین می‌کنند.

آیا می‌دانید تا اوایل قرن بیستم یک شرایط پزشکی حاد به اسم هیستری زنانه وجود داشته است که علائم آن کم‌اشتهایی، تحریک‌پذیری شدید، تمایل زیاد به سکس، احتباس مایعات، تحریک عاطفی و طغیان بوده است؟ به عبارت دیگر اگر زنی کم‌اشتها بود یا زیاد می‌خورد، عصبی یا خیلی خوشحال بود و از رابطه جنسی زیاد خوشش می‌آمد از نظر روانی بیمار تلقی می‌شد. چه کسی این بیماری را  تشخیص داده بود؟ مردان سفید پوست (البته اشاره به این بیماری به معنای آن نیست که مردهای سفیدپوست لزوما را بد بدانیم.)

قابل درک است که مردان بخواهند در برابر فمینیسم موضع دفاعی بگیرند. چون بسیاری از مشکلات تاریخی را مردان ایجاد کرده‌اند. اما در عین حال این موضع دفاعی نیز می‌تواند عنصر مثبتی به حساب بیاید. چون به معنای آن است که مردی که تلاش می‌کند از خودش دفاع کند در واقع این رفتار علیه زنان را تائید نمی‌کند و با آنها همدرد است.

نمی‌خواهید آدم بدی باشید؟ از زنان متنفر نیستید؟  هیچ وقت زنی را سرکوب نکرده‌اید؟ بله ممکن است این روش شما نباشد. هیچ وقت سرکوب‌ها توسط یک فرد انجام نمی‌شوند. اما این اتفاق‌ها می‌افتند. مردان امتیازاتی دارند که ریشه در صدها سال سرکوب دارد. مردان از این امتیازات بهره می‌گیرند بدون اینکه حق انتخابی برای آن داشته باشند. اما مردان نمی‌توانند از داشتن این امتیازات شانه خالی کنند و بدون شک بهتر است از این امتیازات در اینده برای حقوق برابر همه جنسیت‌ها استفاده کنند. ایا این راهکار بهتر از آن نیست که مردها خود را با بازی‌های احساسی سرگرم کنند  و بگویند فمینیست‌ها از مردان متنفرند تا به این شیوه ذهن‌ها را از نابرابری‌های غیر قابل انکار منحرف کنند؟

برگرفته از یادداشتی از سام کیلرمان از وب‌سایت فمینیسم روزمره