شهرنوش پارسی‌پور – شماری از خوانندگان سایت اینجانب درباره برنامه‌های مختلف اظهار نظرهای جالبی عرضه کرده‌اند. بسیاری دائم این را نوشته‌اند که چرا من به جز داستان‌نویسی می‌کوشم در مباحث دیگری وارد شوم. برخی به رادیو زمانه شکایت کرده‌اند که چرا اجازه می‌دهد نوشته‌های غیر علمی من منتشر شود.

نخست به این مطلب اشاره کنم که گرچه من داستان‌نویس هستم، اما این نکته نباید باعث شود که در زمینه دیگری مطالعه نکنم. افراد چنان بر این امر پافشاری می‌کنند که من فقط داستان بنویسم که گویا داستان‌نویسی کار هجوی است و بهتر است من به هجویات خودم بپردازم. جهت آگاهی این دسته از دوستان عرض می‌کنم که یک داستان‌نویس مجبور است معلومات قابل تاملی داشته باشد تا بتواند یک داستان بنویسد. داستان‌نویسی یعنی کالبدشکافی حقیقت به طریقی که هست و نه به طریقی که می‌خواهند باشد. اینطوری‌ست که بسیاری از نویسندگان با دولت‌های وقت درگیری پیدا می‌کنند. پس نویسنده مجبور است بسیار بداند و استعدادکی هم در داستان‌نویسی داشته باشد تا امر داستان‌نویسی ممکن شود. معنی این حرف این نیست که من بسیار می‌دانم، بلکه فقط موید این حقیقت است که مو‌هایم را در آسیاب سفید نکرده‌ام. این واقعیتی‌ست که اینجانب در جست‌وجوی کالبدشکافی از حقیقت به گونه‌ای که هست متوجه اساطیر شده‌ام. اساطیر را نیز به گونه‌ای می‌فهمم که ربطی به خرافات پیدا نمی‌کند. برعکس زبان اسطوره در جایی میان روانکاوی اجتماعی و فردی سیر می‌کند و گاهی ریشه در تاریخ نیز دارد. برای درک این مطلب تنها به ذکر یک نمونه اکتفا می‌کنم:

شما هنگامی که خشمگین می‌شوید و قصد حمله به کسی یا کسانی را می‌کنید تابع آن بخش از روان خود می‌شوید که توان جنگیدن دارد. در این حالت می‌توان شما را به یک جنگجو تشبیه کرد. انگار که روان یکی از شخصیت‌های جنگجو- مثلاً بهرام، خدای جنگ- بر شما غلبه کرده است. اکنون جمعی را در نظر بگیرید که قصد حمله به گروه دیگری را می‌کنند. در این حالت نیز گویی همان «روان جنگجوی بهرام» بر فراز سر همه در حرکت است. مثلاً مردم در ایران در حال حاضر همه عصبی و پرتحرک هستند و به نحوی مشت‌های‌شان گره شده و آماده حمله است. پس همان روان بهرام جنگجو بر آن‌ها غلبه کرده است. اما چون زنان ایران نیز در این مقطع بسیار خشمگین هستند چهره این خدای جنگ که بتواند نمایشگر حالت فعلی مردم ایران باشد یک وجه زنانه نیز دارد. مثلاً بیشتر از آن‌که آدم با دیدن آن‌ها به یاد ونوس بیفتد به یاد دیان، الهه شکار و یا آتنه، بانو خدای رزمجوی یونانی می‌افتد. این چنین است که می‌توان از طریق مطالعه اسطوره نسبت به بسیاری از مسائل شناخت پیدا کرد.

اکنون روی سخن من با کسانی‌ست که مرتب اعتراض می‌کنند من چرا این چیز‌ها را می‌نویسم. در اینجا به خود اجازه می‌دهم که از این افراد بپرسم آن‌چه را من برای شما می‌نویسم در کجا مشابه‌اش را دیده‌اید که در مقایسه با آن مرا متهم به بی‌سوادی می‌کنید و دست به اعتراض می‌زنید؟ چرا نوشته‌های من باید شبیه نوشته‌های دیگران باشد تا شما راضی بشوید؟ اینجانب عادت دارم به مسائل پیرامونم فکر کنم. مثلاً به ورق‌های پاسور فکر کرده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که آن‌ها شبیه به یک تقویم هستند. پاسور پنجاه و دو برگ دارد به نشانه پنجاه و دو هفته سال. چهار خال دارد به نشانه بهار و تابستان و پاییز و زمستان، و هر خال سیزده برگ دارد. البته ما دوازده ماه داریم، اما اگر به سال قمری توجه داشته باشیم گاهی می‌توانیم یک ماه به مجموعه دوازده اضافه کنیم (هر سه سال) تا نظم سال شمسی برهم نخورد. اکنون که این چیز‌ها را برای شما می‌نویسم ابداً به خاطر نمی‌آورم در جایی این مطلب را خوانده باشم، اما کاملاً درست به نظر می‌رسد. اخیراً این را در جمعی گفتم و شنونده‌ای با خشم به سوی یک دوست باسواد برگشت و پرسید: راست می‌گوید؟

این را از این جهت نوشتم که بسیار از این مطالبی که برای شما می‌نویسم محصول اندیشه خود من است. من جایی آن‌ها را نخوانده‌ام که مرجع آن را برای شما روشن کنم، و در یک برنامه ده‌دقیقه‌ای نیز نمی‌توانم نام صد جلد کتاب مرجع را ذکر کنم. در عین حال نمی‌توانم بگویم به قول دکارت یا کانت یا کس دیگری، بلکه باید بگویم به قول خودم، که این هم حرف بزرگی‌ست. بعد شما می‌خوانید و خشمگین می‌شوید، چون به نظرتان می‌آید حرفی غیر علمی‌ست.

زمانی به آقایی پاسخ داده بودم که علم صرفاً برازنده آقایان است و همین بسیاری را خشمگین کرده بود. دوستان عزیز اگر به جای من بودید و از عنفوان جوانی هرچه را به صورت جدی به آقایان پیرامون‌تان گفته بودید مواجه با حالت تمسخر آن‌ها می‌شدید به این نتیجه می‌رسیدید که مردان تحمل شنیدن هیچ حرف جدی و جدیدی را از دهان یک زن ندارند. اخیراً یکی از شخصیت‌های مشهور ایران با خشم فروخورده‌ای به من گفت اسم تو هم در جمع کسانی آمده است که واژه‌هایی را ابداع کرده‌اند. هرچه پرسیدم در کجا این را خوانده پاسخ نداد. این البته به وضوح روشن است که بسیاری از واژه‌ها را زنان اختراع کرده‌اند، اما در هنگام گفت‌وگو این خشم مردان را برمی‌انگیزد. می‌دانم به شما برخواهد خورد، اما بدبختانه این واقعیتی‌ست که بسیاری از مردان زن را به عنوان یک شیئی جنسی می‌بینند. می‌گویید نه؟ توجه کنید به وازه «عورت» که خطاب به زنان اطلاق می‌شود یا تا همین اواخر اطلاق می‌شده است. اکنون مرا در هجده‌سالگی در ذهن مجسم کنید که به آقایی می‌گویم به نظر شما چرا ما زنان نباید جرئت داشته باشیم تنها به خیابان برویم؟ و او در جواب بگوید: اگر میل داشته باشی من پارتنر تو می‌شوم تا بتوانی به خیابان بروی. یا به آقای شاعری می‌گویم نظر شما درباره این شعر چیست؟ و او پاسخ می‌دهد: ببخشید خانم من زن دارم، و ده‌ها مثال دیگر.

در حال حاضر یک رادیو زمانه‌ای وجود دارد و من یکی از افرادی که برای آن برنامه درست می‌کنم و صمیمانه می‌کوشم هربار حرف نویی برای شما بزنم، و هربار از بابت حمله اغلب بدون علت شما یکه می‌خورم. البته این حق شماست که اگر نارضایتی دارید ابراز کنید، اما تعیین تکلیف کردن برای افراد کار من و شما نیست. همچنین توهین کردن که عمل نادرستی‌ست.

در ضمن جهت اطلاع افرادی که بسیار از علم صحبت می‌کنند به اطلاع می‌رسانم که هر اتم هیدروژن با اتم بغل دستی خود تا حدودی متفاوت است. مثل من و شما. راستی آیا علمی را می‌شناسید که به این مهم پرداخته باشد؟ این هم از عقاید خود من است. حالا آیا برای گفتن چنین حرفی باید دانش فیزیک و شیمی داشت؟ آیا نمی‌توان بر اساس یک نگاه کلی به طبیعت به این نتیجه رسید که اتم‌های هیدروژن با یکدیگر تفاوت دارند؟ مثلاً آیا نمی‌شود فرض کرد نوعی حالت نرینگی و مادینگی نیز در میان اتم‌ها وجود داشته باشد؟ اشکالی دارد انسان این استنباط را با صدای بلند بگوید؟

و یک نکته دیگر: به نظر شما اینکه مسلمان‌های شیعه در هنگام نماز خواندن پیشانی خود را روی مهری می‌گذارند که خاکش از کربلا آمده است آیا یک حرکت خرافی‌ست؟ و یا یک حرکت علمی و عالمانه؟ من ادعا می‌کنم که این یک حرکت کاملاً عالمانه و حت علمی‌ست و به قطع و یقین حاضرم درباره آن گفتمانی با شما داشته باشم. اما پیش از باز کردن آن گفتمان علاقه‌مندم نظر شما را در این‌باره بدانم. لطف کنید و در این بحث شرکت کنید و نظر بدهید. در عین حال بازهم ادعا می‌کنم که بخش قابل تاملی از آن‌چه که به نام خرافات نامیده شده است باید زیر ساخت علمی داشته باشد. بازهم از شما دعوت می کنم تا در این بحث وارد شوید. شاید بتوانیم درکنار یکدیگر به نتایج جالبی برسیم. راستی مردم در ایران در هنگام ریختن آب داغ روی زمین و در شب بسم‌الله می‌گویند تا جن‌ها فرار کرده و نسوزند. به نظر شما این یک رفتار علمی‌ست یا خرافی؟