مدت‌هاست که شاهد ساخت و سازهای عجیب و اشتباه در منظر یا حریم سایت‌ها و اماکن تاریخی تهران هستیم، از آن جمله می‌توان به ساخت بنای 9 طبقه توسط شهرداری تهران در منظر سردر باغ ملی و میدان مشق و در مجاورت ساختمان قدیم روزنامه اطلاعات، ساخت دفتر نمایندگان مجلس در ضلع شرقی مجلس شورای ملی و مرکز اسناد و پژوهش‌های مجلس در ضلع جنوبی مسجد سپهسالار و ساخت بنایی بلند مرتبه توسط سپاه پاسداران مقابل عمارت عشرت آباد اشاره کرد، البته واضح است که این کارها بدون همراهی سازمان میراث فرهنگی به ویژه رجبعلی خسروآبادی، رییس اداره‌ی میراث فرهنگی و گردشگری تهران با نهادهای ذینفع میسر نبوده است. این چنین ساخت و سازهایی توسط نهادهای حکومتی و سازمان‌هایی که باید پاسدار میراث فرهنگی باشند، عمق فاجعه‌ی فقر فرهنگی و بی کفایتی مدیرانِ برآمده از ساختار حکومت ایران را به خوبی نمایان می‌کند.

میدان بهارستان، مجلس شورای ملی
میدان بهارستان، مجلس شورای ملی

مجلس شورای ملی از مهمترین بناهای تاریخ ایران معاصر است و به واسطه‌ی تعدد رخدادهایی که درون یا پیرامون آن شکل گرفته، شاید بالاترین اهمیت را از زمان مشروطه تا امروز به لحاظ محتوای تاریخی داشته باشد. وجود مسجد و مدرسه‌ی سپهسالار به عنوان آخرین نمونه‌ی بزرگ و شاخص معماری سنتی ایران در مجاورت مجلس نیز به این سایت تاریخی، اهمیتی دو چندان داده است.

عمارت عشرت آباد و میدان مشق، به ویژه سردر باغ ملی از قدیمی‌ترین بناهای دوره قاجاریه است که برای شهر تهران به یادگار مانده و هر کدام می‌توانند یکی از تفرجگاه‌ها و مراکز گردشگری تهران باشند. این در حالی است که تمام این بناها مدتی طولانی است به عنوان اثر ملی ثبت شده‌اند و سازمان میراث فرهنگی موظف به حفظ کالبد آن‌ها و حفظ ضوابط منظر و مرایا برای آن‌ها است.

درکنار چنین ساخت و سازهای غیر متعارفی، تخریب بناهای تاریخی توسط شهرداری یا مالکان و سرقت الحاقات تزیینی بناها از جمله کتیبه‌ها و کاشی ها، بافت تاریخی شهر تهران را در وضعیتی به شدت نا مطلوب قرار داده است.

در شکل گیری این وضعیت عوامل زیادی دخیل هستند. از خلأهای قانونی و ناتوانی عملیاتی دستگاه‌های بازدارنده گرفته تا تبدیل ملک و زمین به سرمایه‌ای با سود سرشار، همه و همه در سرعت بخشیدن به این سقوط مؤثرند.

میدان مشق، سردر باغ ملی
میدان مشق، سردر باغ ملی

اما به لحاظ اجتماعی چه اتفاقی می‌افتد که چنین رخدادهایی امکان بروز می‌یابند؟ کامران دیبا در کتاب “باغی میان دو خیابان” به مخالفتش با طرح گسترش حرم امام رضا که مبنی بر تخریب خانه‌ها و محله‌های اطراف حرم بوده، اشاره می‌کند و می‌گوید:

“می دونی همه‌ی مشکل ما یک نسل مدرنِ سطحی بود. سطحی نگری و ظاهرسازی. یک چیزایی رو نشونه‌ی عقب موندگی می‌دونستن. مثلاً می‌دیدن گِل توی کوچه است فکر می‌کردن همه‌ی منطقه رو بلدوزر بندازن آسفالت کنن وسطش یک میدون درست کنن و یک فواره بگذارن. یعنی یک ذهنیت این طوری بود با یه مدرنیسم ظاهری بی معنا. اونا نمی‌تونستن بفهمن که کوچه گِل هست؟ خوب بیایید کوچه رو کف سازی کنین،… پس یه برنامه‌ای بر می‌گرده به اون مونومانتالیزم سطحی ای که یک کم ژست مترقی داره و در حقیقت می‌شه یک بوی متعفن فاشیستی و عدم حساسیت رو نسبت به اون شهروندی که داره این جا زندگی می‌کنه حس کرد…. بدترین نوع شهروندی رو ما می‌آییم در کشورهای جهان سوم پیاده می‌کنیم افکار و روش‌هایی رو که در دنیای غرب بایگانی کردن ما می‌آییم با افتخارات شروع می‌کنیم. متأسفانه این نوع عقب ماندگی وجود داشت.”

و البته به نظر می‌رسد عقب ماندگی که کامران دیبا درباره‌ی آن سخن می‌گوید، در شکلی واپس گرایانه‌تر و عمیق‌تر که با فساد گسترده‌ی اداری و اقتصادی نیز تقویت می‌شود، کماکان ادامه دارد. چیزی که در نهادهای تصمیم گیر و تأثیر گذار مشهود است، فقدان نگاه به شهر به عنوان یک ارگانیسم زنده است که گاه نیاز به مداوا و مدارا دارد، نه تخریب.

نگاه به شهر و شهرسازی در ایران متأسفانه  در حد تقلیل شهر به ساختمان و خیابان و محلی برای تردد سریع‌تر خودروهاست. شهر در ایران، بسته‌ای اقتصادی با سودی سرشار از راه فروش تراکم و اجرای پروژه‌های شهری است. از این رو طرح‌های توسعه‌ی شهری اغلب، انسان محور نیستند و تنها نوسازی ساختمان‌ها و عریض کردن خیابان‌ها را در نظر می‌گیرند.

پروژه‌های به اصطلاح دانه درشت دهه‌های اخیر از بزرگراه نواب تا دو طبقه کردن بزرگراه صدر، تأیید کننده‌ی همین مدعاست که مدیران شهر تهران این شهر را عرصه‌ی ساخت و ساز می‌دانند نه جایی برای زیستِ انسان با تمام ابعاد وجودی و نیازهای جسمی و روانی اش.

لازم به ذکر است که پژوهش‌های بسیار مهم و مؤثری نیز در این سال‌ها توسط متخصصین امور شهری انجام شده، از آن جمله طرح جامع شهر تهران که متأسفانه اجرایی نمی‌شوند و ظاهراً به دلیل محدودیت‌هایی که برای بساز و بفروش‌ها ایجاد می‌کنند و قدرت تأثیرگذاری آن‌ها در عرصه‌ی کلان تصمیم گیری‌های شهری، کماکان بلا استفاده مانده و عزمی جدی برای اجرایشان وجود ندارد. نوعی کج فهمی تعمدی نیز در این عرصه وجود دارد که مسیر را برای تخریب بافت تاریخی تهران باز می‌کند.

در سال‌های اخیر به کرات واژه‌ی بافت فرسوده را از زبان مسئولین شنیده‌ایم. تغییر نام بافت تاریخی به بافت فرسوده، بهانه‌هایی مانند خطر جانی و ناممکن بودن امدادرسانی را به دست ایشان می‌دهد تا با ایجاد حساسیت در اذهان عمومی، بار سنگین بازسازی و احیای بافت تاریخی را از روی دوش خود برداشته و راه را برای تاخت و تاز بلدوزرهای شرکای بساز و بفروششان باز کنند. این در حالی است که در همه جای دنیا تمام تلاش خود را برای حفظ میراث شهری ولو در مقیاس‌های بسیار کوچک به کار می‌بندند.

از سوی دیگر فقدان آگاهی عمومی و عدم حساسیت اجتماعی راه را برای رفتارهای اشتباه در این عرصه بازتر می‌کند. این امر البته از یک شرایط کلی تر ناشی می‌شود که نتیجه‌ی نادیده گرفتن مباحث فرهنگی و هنری در سیستم آموزشی ماست. زنگ هنر مدارس ایران اغلب فاقد معلم هنرِ کاربلد با ذهنِ معاصر است. زنگ هنر مدارس در ایران به معنای واقعی کلمه حکایت نواختن شیپور از سر گشاد آن است. از این روست که حساسیت‌های عموم مردم که باید اصلی‌ترین پاسدار میراث فرهنگی ملموس و ناملموس باشند، در پایین‌ترین سطح ممکن قرار دارد.

در واقع میراث معنوی و مادی فرهنگ ایرانی در مثلث شوم ناآگاهی اجتماعی، نفهمی خودخواسته‌ی مسئولین و منافع مافیاهای اقتصادی گرفتار آمده است. به این لیست البته می‌توان موارد متعدد دیگری را نیز اضافه کرد. در ایران برخورد با کمپین‌ها و سازمان‌های مردم نهاد به سرعت امنیتی می‌شود. به همین دلیل بخش عمده‌ای از توان آن‌ها برای ایجاد حساسیت اجتماعی و جلوگیری از تخریب این آثار به دلیل ترس از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی، به هدر می‌رود. در حالی که با کمی تدبیر و اعتماد، این نهادها در ساده‌ترین شکل، می‌توانند مانند چشم برای سازمان‌های مسئول عمل کرده و جلوی بسیاری از تخریب‌ها را بگیرند.

مورد دیگر که به شدت در این سال‌ها به ابنیه‌ی تاریخی آسیب زده است، مشکلاتی است که پس از ثبت میراث گریبانگیر مالکان می‌شود. در ایران ثبت میراث باعث می‌شود مالک به خاک سیاه بنشیند. در واقع به جای این که ثبت میراث برای ملک ایجاد ارزش افزوده کند و قیمت آن را بالا ببرد، باعث افت شدید ملک و هزاران مشکل دیگر برای مالک می‌شود. به همین دلیل بسیاری از مالکان، پیش از آن که ملکشان به ثبت برسد، سعی در تخریب آن دارند و با بستن آب به پی ساختمان یا تخریب‌های تعمدی، تلاش می‌کنند ملک را از انتفاع خارج و جلوی ثبت آن را بگیرند.

باید در نظر داشت که بسیاری از مالکان تنها سرمایه و داشته‌ی زندگی شان همین ملک است و فوریت‌های خانوادگی و ضرورت‌های مالی آن‌ها را وادار می‌کند برای از دست نرفتن سرمایه‌ی خود، دست به تخریب آن بزنند تا بتوانند به عنوان ملک کلنگی آن را بفروشند و اصطلاحاً به زخم زندگی شان بزنند.

میدان سپاه، عمارت عشرت آباد
میدان سپاه، عمارت عشرت آباد

از آن چه آمد می‌توان چنین نتیجه گرفت که مجموعه‌ی کاملی از عوامل دست به دست هم داده‌اند تا معدود افرادی که دلشان برای داشته‌های فرهنگ می‌سوزد و آن را برای باز تولید هویت جمعی و تداوم محتوای فرهنگی لازم می‌دانند، روز به روز سرخورده تر شده و دست از تلاش بردارند. رفتار نمایشی مسئولین نیز که با احیا و مرمت چند خانه تاریخی تلاش می‌کنند نگاه فرهنگی خود را در رسانه‌ها نمایش دهند، جای خالی قوانین کارآمد و ساختارهای قدرتمند برای حفظ میراث فرهنگی را پر نمی‌کند.

نتیجه‌ی تأسف بار این که، ولع هولناک سرمایه داران برای بلعیدن یک وجب زمین بیشتر و همدستی نهادهای مسئول با آن ها، در کنار قوانین عقب مانده و گرفتاری عموم مردم در پیچ و تاب مایحتاج روزانه و فقر فرهنگ جمعی و هزار و یک درد بی درمان دیگر، به تخریب میراث فرهنگی چنان سرعتی داده که فقط می‌توان دور ایستاده و با جانی دردمند نظاره گر بود.


در همین زمینه