خدیجه مقدم- راحله، یک زن فقیر بی‌سواد و ترک‌زبان بود. همین یک جمله کافی است تا ابعاد خشونت وحشتناک طبقاتی، ملیتی و جنسیتی که بر سر این زن آوار شد، روشن شود.

“راحله زمانی”، چهارسال پیش در چنین روز‌هایی که فمینیست‌های جهان و طرفداران حقوق بشر، به مناسبت ۲۵ نوامبر، روز “رفع خشونت علیه زنان” و ۱۰ دسامبر، “روز جهانی حقوق بشر”، برای کاهش خشونت علیه زنان و رعایت حقوق بشر تلاش‌های گسترده‌ای می‌کردند، در زندان اوین دوبار به پای چوبه دار رفت و بالاخره اعدام شد.

آخرین جمله‌های راحله را بعد از توقف حکم اول اعدام‌اش، وقتی که به زبان شیرین ترکی تشکر می‌کرد، هرگز فراموش نخواهم کرد. او گفت: “اگر نتوانستید موفق شوید و مرا اعدام کردند ناراحت نباشید. چون من خوشحالم که دوستانی چون شما دارم، تنها نیستم و تنها از این دنیا نمی‌روم. فقط، برای دخترم نگرانم که مبادا به سرنوشت من دچار شود.”

راحله که بود؟

راحله زمانی، دختری اهل روستای “ایدلی”، یکی از روستاهای شهرستان “سراب” از استان “اردبیل” بود. روستایی به‌شدت فقیر که در حال حاضر هم نه مدرسه‌ای دارد، نه حمامی ونه حتی مسجدی.

در ۱۴ سالگی راحله را به دلیل فقر، به عقد علی محمودی، یکی از مردان روستا در‌آورده بودند. علی، مردی عصبی و پرخاشگر بوده و راحله را هر شب به بهانه‌ای به باد کتک می‌گرفته است. زن بار‌ها در اثر این ضربات بی‌هوش شده بوده است. یک‌بار هم در اثر ضرب و شتم به خونریزی می‌افتد و جنینی که در شکم داشته سقط می‌شود. راحله سه پرونده پزشکی در بیمارستان سراب داشت و قبل از اعدامش گفته بود: “شبی که از کتک‌های شوهرم عاصی شده بودم به خانه پدرم رفتم و گفتم که نمی‌توانم با همسرم زندگی کنم. پدرم مرا به باد کتک گرفت که: ما دختر دم بخت در خانه داریم و تو آبروی ما و خواهرت را حفظ کن و به سر زندگی‌ات برگرد. همه مرد‌ها زن‌شان را می‌زنند اینکه مشکلی نیست.”

راحله هنگام بازگشت به خانه، چندین سیلی محکم هم از مادرشوهر نصیب‌اش می‌شود: “کجا رفته بودی این وقت شب؟” او از آن شب به بعد، تصمیم می‌گیرد در اوج بی‌پناهی، سکوت کند.

 راحله و علی، بعد از تولد دخترشان به یکی از شهرک‌های حاشیه‌ای و فقیرنشین تهران به نام “اسلامشهر” نقل مکان و زندگی جدیدی را آغاز کردند. در این دوران توقعات مرد از راحله، با دیدن فیلم‌های پورنو، بیشتر و بیشتر می‌شود و بعد با زنان دیگری ارتباط جنسی برقرار می‌کند. یکی از روزها، بعد از تولد پسرشان، در حالی که راحله هنوز در دوران بحران جسمی بعد از زایمان بوده، همسرش، زنی را به خانه می‌آورد و در جواب اعتراض راحله، به او می‌گوید که تو دو شکم زاییده‌ای و دیگر به درد من نمی‌خوری.

آخرین جمله‌های راحله را بعد از توقف حکم اول اعدام‌اش، وقتی که به زبان شیرین ترکی تشکر می‌کرد، هرگز فراموش نخواهم کرد. او گفت: “اگر نتوانستید موفق شوید و مرا اعدام کردند ناراحت نباشید. چون من خوشحالم که تنها از این دنیا نمی‌روم. فقط، برای دخترم نگرانم که مبادا به سرنوشت من دچار شود”

راحله دو شب پیاپی قرصی را که همسرش برای آرام کردن‌اش به او می‌داده، می‌خورد و در نهایت مرتکب قتل مرد می‌شود. خود او درباره آن شب گفته بود: “با میله‌ای که هر روز مرا می‌زد به سرش کوبیدم، نفهمیدم مرد یا بی‌هوش شد. برای اینکه او را پنهان کنم قطعه قطعه‌اش کردم. هربار قسمتی از بدن‌اش را با چاقو می‌بریدم. انگار، دوباره بلند می‌شد و مرا کتک می‌زد. اصلاً حال عادی نداشتم و نمی‌دانم این همه زور و نیرو را از کجا آورده بودم.”

 راحله چون زبان فارسی نمی‌دانست در بازپرسی نتوانسته بود، توضیحات کافی بدهد و فقط گفته بود: “من شوهرم را کشتم.”

هنگامی که پس از گذشت دو روز او را برای انجام معاینات پزشکی می‌برند، اثری از جنون آنی یا داروی روان‌گردان در او دیده نمی‌شود.


آشنایی با راحله و تلاش فعالان جنبش زنان و مادران صلح

هنگامی که محبوبه حسین‌زاده و ناهید کشاورز، دو تن از فعالان جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضا، در بهار ۱۳۸۶ به خاطر جمع‌آوری امضا برای این کمپین، بازداشت و به زندان اوین منتقل می‌شوند، راحله را می‌بینند و پس از شنیدن داستان زندگی‌اش، تلاش برای اثبات بی‌گناهی او را آغاز می‌کنند.

در پی معرفی راحله به فعالان حقوق زنان، زهره ارزنی وکیل جنبش زنان، وکالت راحله را به عهده می‌گیرد. پیش از آن، راحله در داگاه بدوی، بدون وکیل و در یک محکمه فارسی زبان، اصلاً متوجه نشده بوده که درجلسه دادگاه حضور دارد. دادگاه تجدید نظر نیز با حضور وکیل تسخیری برگزار شده بوده و وکیل حتی یک‌بارهم به ملاقات راحله نرفته بوده. وقتی در دادگاه از راحله خواسته بودند که آخرین دفاع خود را انجام دهد، او، معنای کلمه “دفاع” را نمی‌دانسته و فقط تکرار می‌کرده: “من شوهرم را کشتم.”

در پی این جلسات محاکمه بوده است که وی به به قصاص و اعدام محکوم می‌شود. تلاش فعالان جنبش زنان و مادران صلح، در ارتباط با خانواده قاتل و مقتول و تلاش برای جلب رضایت از خانواده مقتول، با نوشتن مطلب و مصاحبه و درخواست از مسئولان قضایی، باعث می‌شود که حکم اعدام راحله به مدت یک ماه به تعویق بیافتد.

در این فاصله برگه گواهی از چهار وکیل برجسته در تهران مبنی بر اینکه پرونده او دارای شبهه است و طبق قانون باید مورد رسیدگی مجدد قرار گیرد، آماده می‌شود. بعد از ۱۵ روز از توقف حکم اعدام اما راحله در سحرگاه ۱۲ دی ماه ۱۳۸۶ اعدام می‌شود.

بسیاری از فعالان کمپین یک میلیون امضا و مادران صلح، شب اعدام راحله، تا صبح پشت دیوارهای زندان اوین بودند تا شاید در لحظه‌های آخر بتوانند، رضایت خانواده مقتول را جلب کنند، اما می‌دانستند که، راحله، حتی ازطرف خانواده خودش نیز فراموش شده است و در مدت سه سال حضور در زندان حتی یک نفر واسطه نمی‌شود تا او با بچه‌هایش ملاقات کند.

همه آن‌ها که پشت در زندان بودند، می‌دانستند که راحله قربانی فقر و بی‌سوادی و تبعیض و نابرابری است و وقتی خشونت طبقاتی، ملیتی و جنسیتی در جامعه وجود دارد، بازتولید خشونت به شکل‌های مختلف چیز غریبی نیست. وقتی نیمی از جمعیت ایران، از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود محرومند و جامعه مردسالار و قوانین زن‌ستیز، زنان را اصلاً به حساب نمی‌آورد، وقتی خشونت در رسانه‎ها و بلندگوهای رسمی کشور تبلیغ و ترویج می‌شود، آیا انتظاری جز بازتولید خشونت و جامعه‌ای ناهنجار، باقی می‌ماند؟ طبیعی است که نه. در چنین جامعه‌ای است که مردم هم قربانی می‌شوند و هم شکنجه‌گر.

در همین زمینه:

خشونت علیه زنان، سطر نانوشته رسانه‌ها در ایران

راحله، نماد زنان خشونت‌دیده و خاموش

گفت‌وگو با مهرداد درویش‌پور: خشونت یک پدیده مردانه است

فشار روانی در مالزی، یعنی خشونت

کمپین‌های هلندی علیه خشونت خانگی و قتل‌های ناموسی