لوا متحده – روزنامه کیهان در روز دوشنبه ۳۰ آبان ماه ۱۳۹۰ در خبری تحت عنوان “با امضا طوماری مردم ابرکوه از تخریب خانه بهاییان تقدیر کردند”[۱] بار دیگر حکایت طومار و امضا جمع کردن از شهروندان ناآگاه را پیش کشید. غافل از آنکه این بازی طی این سالها آنقدر نخنما شده که دیگر کسی برای این طومارها وقعی نمیگذارد.
طومارهایی که طی دو سال و نیم گذشته به کرات علیه بسیاری از گروهها و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی در نمازجمعه تهران پخش شده، نمونه بارزی از این امضا جمع کردنهاست. در این روش گروههای فشار ابتدا با تهییج، تطمیع، تهدید و حتی وعده و وعید طومارهایی را با امضای هموطنان ناآگاه یا گاه محتاج، جمع میکنند و سپس وجه رسانهای گروههای فشار به واسطه روزنامه کیهان به انتشار و تبلیغ این طومارها میپردازند.
ولی این دفعه با دفعات قبل کمی متفاوت است، چون اصلاً مکانی به نام خانه بهاییان در اسفندآباد وجود ندارد که بخواهند امضایی برای تخریب آن جمعآوری کنند و فقط کسانی چون آقای شریعتمداری در روزنامه کیهان با استفاده از سادگی و آسیبپذیر بودن قشر روستایی (و احتمالاً ایجاد هیجانهای کاذب مذهبی) توانستهاند امضایی را برای “هیچ” از ایشان بگیرند. هرچند با مراجعه به سایت طلوع یزد[۲] که در روز ۲۳ آبان ماه یعنی یک هفته پیش از خبر کیهان این تخریب را گزارش داده است، واقعیت دیگری آشکار میشود و آن این است که مکان مورد نظر خانه نیمه مخروبهای بوده که محل تجمع معتادان و انباشت زبالهها در روستای اسفندآباد شده و طوماری هم که جهت تخریب آن درست شده نه به دلیل بهایی بودن مالک قدیمی آن بلکه در جهت تشکر از مسئولان برای پاکسازی و تخریب محلی است که موجب اجتماع معتادان و زبالهها بوده است.
در اینجا برای آنکه جلوی هرگونه سخن نادرست دیگر در آینده گرفته شود به سرنوشت مالک منزل مزبور که در بعضی سایتها[۳] به نام میرزا حسن شمس معرفی شده است میپردازم.
میرزا حسن شمس که بود؟
میرزا حسن شمس یکی از ساکنان بهایی روستای اسفندآباد یزد بود که در کنار همسر و فرزندانش در اوایل قرن جاری در روستای مذکور سکونت داشت و از راه زراعت به امرار معاش میپرداخت. نامبرده از بهاییان سرشناس منطقه و عضو محفل بهاییان روستای اسفندآباد بود.[۴]
همچنین مدتها کدخدای آن روستا هم بوده است. وی ملاک و از دارایی به نسبت خوبی هم برخوردار بوده که همین امر موجب تغییر مسیر زندگی و زندانی شدن آن شده است. ماجرا ازآنجا آغاز میشود که در شب ۱۳ دی ماه ۱۳۲۸ شمسی در روستای ابرکوه (نزدیک به اسفندآباد) پیرزنی به نام صغری خانم همراه با پنج فرزندش به طرز فجیعی کشته میشوند. در ابتدا خان معروف منطقه به نام اسفندیار خانسالاری که نفوذ گستردهای در منطقه داشته و از دوران پدر و عمویش با دربار هم در ارتباط بوده است[۵] در مظان اتهام قرار میگیرد. چرا که اسفندیار خانسالار در طی یک شکست عشقی که موجب اصلی آن صغری خانم بود برای گرفتن انتقام، همواره مرحومه را در نهان و آشکار تهدید میکرده است. بهطوری که این مطلب را همه اهالی روستا هم میدانستند (برای اطلاع از ماجرای این قتل و تبعات آن میتوان به کتاب “بیگناهان”[۶] اثر محمد تقی افنان و کتاب “مصدق و بهاییان”[۷] نوشته بهرام چوبینه و همچنین مقاله ارزشمند “پروژه پرونده سازی…”[۸] نوشته تورج امینی مراجعه کرد).
به دلیل نفوذ سالار در دادگستری و ژاندارمری منطقه وی از اتهام قتل مبری میشود و پس از چند هفته این قتل به گردن بهاییان اسفندآباد انداخته میشود (دلیل اصلی متهم قرار دادن بهاییان این بود که به دلیل نفوذ سالارخان در دادگستری و تهییج عواطف مذهبی مردم علیه بهاییان توسط روحانیون، هیچ فردی حاضر به حمایت از ایشان نبود. لذا بهترین گزینه برای این اتهام محسوب میشدند. نکته قابل توجهی است که در محل قتل یعنی روستای ابرکوه هیچ فرد بهایی ساکن نبود و قتل به بهاییان روستای مجاور یعنی اسفندآباد نسبت داده میشود و این موردی بود که همه مسئولان انتظامی و قضایی پرونده مذکور چشم خود را برآن بستند).
اما اینکه چگونه پای میرزا حسن شمس به این ماجرا کشیده شد از این قرار است که استوار خاکپور که رئیس پاسگاه ژاندارمری ابرکوه بود (و از نزدیکان اسفندیارخان سالار بود که طیهمان روزها به واسطه نفوذ سالار در دستگاه حکومتی برای مبری کردن وی از اتهام قتل به سمت ریاست پاسگاه ژاندارمری ابرکوه منصوب شده بود)، برای تلکه کردن میرزا حسن شمس، نزد وی میآید و ۳۰۰ تومان مطالبه میکند تا نگذارد شمس وارد جریان قتل پیرزن ابرکوهی و فرزندانش شود. ولی میرزا حسن شمس حاضر به دادن رشوه نمیشود و به وی میگوید: “با صد من سیریش هم نمیتواند وی را به این جریان وصل کند و هیچ کاری به ابرکوه ندارد و به آنجا رفت و آمدی نداشته است.” این سخن برای میرزا حسن گران تمام میشود و استوار خاکپور با پروندهسازی علیه نامبرده، وی را به زندان میاندازد و پس از دو، سه سال بازداشت در یزد و تهران میرزا حسن شمس به اتهام معاونت در قتل صغری خانم و فرزندانش به ده سال حبس محکوم میشود که در سال ۱۳۳۴ پس از گذراندن ۵ سال از حبس خود، از شدت بیماری در زندان تهران فوت میکند.
سرنوشت همسر و فرزندان میرزا حسن شمس
همسر میرزا حسن شمس فردی بوده به نام “صغری بگم” که حاصل ازدواجش با میرزا، هشت فرزند (پنج پسر و سه دختر) بوده است. او پس از فوت میرزاحسن زندگی خود را درهمان روستای اسفندآباد ادامه میدهد ولی در سال ۱۳۵۱ شمسی به روستای یادشده میآید. به دستور وی همه بهاییان را به مسجد میآورند و با شکنجه و تهدید به مرگ از ایشان میخواهند که مسلمان شوند. در این بین حدود ۵۲ نفر از بهاییان از جمله صغری بگم و چند نفر از فرزندانش مسلمان میشوند و حدود ۱۴ خانواده بهایی هم که دیگر امکان زندگی در روستای اسفندآباد را نداشتند از آنجا کوچ میکنند. از آن زمان تاکنون دیگر هیچ فرد بهایی در اسفندآباد سکنی نمیگزیند.
پس با توجه به مطلب فوق میتوان اینگونه نتیجه گرفت که به فرض آنکه منزل میرزا حسن شمس تا این زمان هم دراختیار وراثش بوده باشد، ولی ایشان مسلمان هستند و بهاییان هیچ نوع تملکی بر آن نداشتهاند.
هیاهویی برای هیچ
در واقع آنچه کذب بودن ادعای روزنامه کیهان و سایتهای همسویش را بیش از پیش نمایان میکند، ذکر این نکته است که بعد از جریان دهه ۵۰ (که در بالا بدان اشاره شد) دیگر هیچ فرد بهایی در روستای اسفندآباد زندگی نکرده و خانواده میرزا حسن شمس هم درهمان تاریخ مسلمان شده و بعدها همگی از آنجا کوچ کردهاند. پس دیگر ادعای تبلیغ بهائیت در روستای اسفندآباد نادرست است، مگر آنکه بپذیریم خشت و گل خانه یادشده هم مبلغ آئین بهایی هستند. خانهای که براساس گفته مدیر کل میراث فرهنگی و گردشگری استان یزد آقای بهرام رضایی سالهاست به صورت متروکه درآمده است.[۹]
آنچه روزنامه کیهان برای تخریب آن هیاهو و هلهله راه میاندازد، یکی از بناهای تاریخی ایران زمین بوده که در تاریخ ۲۷ اسفند ماه ۱۳۸۷ با شماره ثبت ۲۶۳۵۶ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.[۱۰]
متاسفانه این بنا هم مانند بسیاری از ابنیه تاریخی دیگر که در اقصا نقاط کشورمان واقع هستند دچار بیتوجهی مسئولان قرار گرفته است و در روز عید قربان به دستور حجت محمدی، بخشدار بخش بهمن یزد با لودر تخریب میشود.[۱۱]
قابل ذکر است در تیرماه ۱۳۸۹ از طرف کانون گردشگری دانشگاه آزاد یزد اطلاعیهای در پیوند با این خانه منتشر میشود که در آن ضمن توصیف بنا و نوع مصالح و زمان ساخت اعلام میشود که “مقدمات تعمیر و ساخت این بنا تاریخی فراهم شده است.”[۱۲] مقدماتی که هیچگاه فراهم نشد و دشمنان تاریخ و فرهنگ ایران زمین بار دیگر توانستند با هیاهو راهاندازی و افترا به اقلیت بهایی (کاری بسیاردیده شده و متداول در تاریخ ایران) یک بنای تاریخی را به دلیل آنکه زمانی مالکش بهایی بوده است از بین ببرند.
پانویسها:
۴- جامعه بهایی در هر روستا، شهر یا کشوری بصورت شورایی اداره میشود که این شوراها در فرهنگ بهایی، “محفل” نامیده میشوند.
۵- عموی اسفندیار خان موسوم به امید سالار بود که چندین دوره نماینده مجلس شورای ملی و در دو دفعهای که رضا شاه یا محمد رضا شاه پهلوی به آن منطقه میآمدند، میزبان ایشان هم بود.
۱۰- اینجا
۱۲- اینجا