جنبشی فرانسه را دربرگرفته است، جنبش «جلیقه زردها» که از روز ۱۷ نوامبر در اعتراض به افزایش مالیات بر سوخت و با مسدود کردن جاده‌های بین‌شهری شروع شد. یک جنبش بدون شکل، خودانگیخته و انفجاری که نطقه آن در شبکه‌های اجتماعی و مناطق روستایی گذاشته شد  اما اکنون با پیشروی تا قلب پاریس، خواستار برگزاری همه‌پرسی برای استعفای رئیس‌جمهوری فرانسه، امانوئل مکرون شده است.

تظاهرات جلیقه زردها با پرچمی که روی آن نوشته شده: «جلیقه زردها عصبانی هستند»، در راشفور، جنوب غربی فرانسه، ۲۴ نوامبر

در مصاحبه پیش‌رو، بنوآ کُکوآر از منظری جامعه‌شناختی به توصیف و تفسیر جنبش «جلیقه زردها» می‌پردازد. ککوار در مورد تعلق این جنبش به طبقات محروم، دلایل اعتراض و منطق کنشِ معترضان، و ماهیت سیاسی برجسته اعتراضات در حال وقوع صحبت می‌کند. ککوار حرکت «جلیقه‌زردها» راجنبشِ میان‌طبقاتی می‌داند، شامل گستره‌ای از طبقات محروم تا طبقات میانی‌ که اغلب فاقد تحصیلات دانشگاهی‌اند و به کارهای یدی اشتغال دارند. به‌زعم او، ماهیت سیاسی این جنبش در آن است که از خلال اعتراض به افزایش مالیات بر سوخت، علناً شورشی کلی‌تر را علیه شرایط نامناسب کار و افت کیفیت زندگی اکثریت جامعه به راه انداخته‌ است.

***

▪پرسش: تو جامعه‌شناس هستی، متخصص طبقات محروم روستایی، و روز هفدم نوامبر در یکی از سنگری بندی‌ها و راه‌بندهایی بودی که محل تجمع «جلیقه زردها» بود. لطفاً در ابتدا کمی از شرایط موجود، تجربه خودت و بافت منطقه برای‌مان بگو.

من روز شنبه را صرف صحبت با افراد حاضر در راه‌بندها کردم؛ این راه‌بندها در بخش‌های روستایی‌ای قرار داشتند که صنعت‌زدایی شده بودند، از خدمات رفاهی مناسب برخوردار نبودند و زندگی در آنجا وضع راکدی داشت. اینجا جایی است که طبقات محروم در آن متمرکزند و استفاده از اتومبیل برای اشتغال و برخورداری از زندگی اجتماعی واجب و ضروری است. در ادامه، من قصد دارم در دراز مدت این جنبش را دنبال کنم تا چشم‌اندازی داشته باشم از چیزی که به نظرم بسیج و جنبشی استثنایی‌ است، خصوصاً در این جنس محیطی که توصیف کنیم.

▪پرسش: چه ترکیب طبقاتی، جنسیتی، قومی، نژادی، و سنی‌ای در راه‌بندها حاکم بود؟

به طور کلی ما با یک جنبشِ میان‌طبقاتی [interclassiste] طرف هستیم، چیزی که باعث بی‌اعتباری این جنبش نزد برخی از چپگرایانی می‌شود که در آن نوعی پراکندگی و تشتت را می‌بینند. اما به لحاظ جامعه‌شناختی، بنابر مشاهدات من، در بین افراد حاضر در این جنبش انسجامی کلی وجود دارد، چرا که به بیان بوردیویی «جلیقه زرد»‌ها در منطقه «پایین، سمت چپ» فضای اجتماعی متمرکز شده‌اند، یعنی گستره‌ای از طبقات محروم تا طبقات میانی که اغلب فاقد تحصیلات دانشگاهی‌اند و به کارهای یدی اشتغال دارند. این افراد سلایق نزدیکی دارند، به طور روزمره در کنار یکدیگر زندگی و با هم تعامل می‌کنند، و جهان‌بینی مشابهی دارند. این تشابهات و نزدیکی‌های اجتماعی را نمی‌توان به طبقاتِ «روی کاغذ» تقلیل داد (به قول بوردیو)، بلکه درعوض باید آنها را ناشی از جایگاه‌های نزدیک این افراد در فضای سبک‌های زندگی دانست.

چندین نسل مختلف در بین جلیقه زردها وجود داشتند، در این میان حضور بازنشسته‌ها برجسته و باعث شعف جوانان بود. گاهی در محیط‌های روستایی روابط میان نسل‌ها چالش‌برانگیز است، مثلا گفته می‌شود که جوانان «ول می‌چرخند» و غیره، اما در آنجا همه با هم متحد بودند و از این همبستگی میان‌نسلی استقبال می‌کردند.

«جلیقه زرد»‌ها می‌توانند صادقانه خود را مستقل بخوانند، این جنبشی خودانگیخته و انفجاری است که مسلماً درصد قابل‌توجهی از فعالانش از زمره رأی‌دهندگان به جبهه ملی هستند، اما تا جایی که من دیده‌ام، آنها خود را اینگونه معرفی نمی‌کنند و مطالبات خاص جبهه ملی را با خود به درون جنبش نیاورده‌اند.

در مورد مسئله ترکیب «قومی و نژادی» باید گفت که مسلماَ در محیط‌های روستایی به دلیل حضور کمرنگ مهاجران، اغلب این سفیدپوستان هستند که جلیقه زرد به تن می‌کنند، اما نباید بر حضور آن تعداد افراد غیرسفیدپوستی که خودشان همکار یا دوست جلیقه‌زردهای دیگر بودند چشم پوشید. جایی که من رفته بودم، نمی‌شد گفت که آنها با توجه به جمعیت کلی منطقه از تعداد نماینده کافی در جنبش برخوردار نبودند.

می‌دانیم که در فرانسه غیرسفیدپوست‌ها اصولاً به طبقات محروم تعلق دارند، بنابراین غیرسفیدپوست‌ها می‌توانند با مطالبات این جنبش پیرامون قدرت خرید، استفاده از اتومبیل، و اعتراض علیه حکومت و امتیازات ثروتمندان احساس نزدیکی داشته باشند. همچنین ممکن است دوستانی در اطراف‌شان داشته باشند که عضوی از این جنبش باشند و آنها را هم راهی کنند.

امروز وقتی از محیط روستایی حرف می‌زنیم، اغلب روی نژادپرستی حاکم بر این جوامع تأکید می‌کنیم و نمی‌توان وجود آن را انکار کرد. با این وجود گروه‌های دوستانه اغلب سفیدها و غیرسفیدها را گرد هم می‌آورد، حتی با اینکه گاهی سفیدها خود را طرفدار راست افراطی می‌خوانند. این یکی از تناقضات آشکارِ میان آرای سیاسی و اجتماع‌پذیری عینی و واقعی است که در آن کمک متقابل و همکاری وجود دارد.

زنی با جلیقه زرد که روی آن نوشه شده : «مکرون اسعتفا»، شانزه لیزه پاریس ۲۴ نوامبر

در مورد جنسیت، به نظر من با پدیده قابل‌ملاحظه‌ای روبه‌رو هستیم: جمعیت زنان و مردان تقریباً برابر بود، در حالیکه معمولاً در فعالیت‌های اجتماعی این مردان هستند که در اول صف و جلوی چشم قرار داده می‌شوند، خصوصاً در محیط‌های روستایی. حتی می‌شد گفت که زنان مبدع و آغازکننده بسیاری از گردهمایی‌ها بودند، و تا آنجایی که من دیدم بیشتر آنان مادران طلاق گرفته با شغلی بی‌ثبات یا زنان جوان مجرد بودند.

▪پرسش: در بدو امر، بسیاری این جنبش را در پیوند با راست افراطی دیده و معرفی کردند. تو با توجه به مشاهداتت در این مورد چه فکر می‌کنی (این مشاهدات با توجه به اینکه در مناطق روستایی انجام شده‌اند که جبهه ملی در آنها رأی بالایی دارد، اهمیت دوچندانی دارد)؟ آیا شاهد چیزی همچون تبدیلِ گفتارهایی با زمینه اجتماعی (هزینه بالای زندگی، دستمزدهای پایین، و غیره) به گفتارهایی با مضامین ملی‌گرایانه، بیگانه‌هراسانه یا نژادپرستانه بوده‌ای؟

می‌توان به این مسئله از آن طرف نگاه کرد، اینکه اول از خودمان بپرسیم چرا این جنبش با راست افراطی یکی گرفته شد؟ اگر تنها به این دلیل باشد که بخشی از جلیقه زردها به لوپن رأی داده‌ یا اینکه موافق او بوده‌اند، باید به یاد بیاوریم که این جنبش وسعت زیادی دارد و راست افراطی و ایده‌هایی که حامل آن است از مدت‌ها پیش در بین عموم جمعیت جایی برای خود پیدا کرده است، نه فقط در بین رأی‌دهندگان به راست افراطی.

خصوصاً که تأثیرات مکانی هم در بین است: در مناطق روستایی‌ای که سابقاً صنعتی بوده‌اند، این تمایل به راست افراطی طیف بسیار وسیع‌تری رادربرمی‌گیرد نسبت به فقط رأی‌دهنگان به مارین لوپن: خود را طرفدار راست افراطی خواندن دیگر تابو نیست، این را حتی در بین کسانی که در انتخابات شرکت نمی‌کنند و یا رأی‌دهندگان به راست کلاسیک نیز مشاهده می‌کنیم. برای بخشی از ساکنان این مناطق، این امر [حمایت از راست افراطی] حتی تبدیل شده به نوعی ابراز وجود و محق دانستن خود برای برخورداری از احترام و اعتباری حداقلی، شیوه‌ای برای تأیید اینکه آنها یک «فرانسوی واقعی» هستند، که تنها «وصله ناجور اجتماع» نیستند، و خود را متعلق به یک نوع اندیشه‌ای می‌دانند که امروز در عرصه عمومی «عادی» تلقی می‌شود و تجسد آن اغلب در خرده‌بورژوازی پیشه‌وران و صنعتگران است، یعنی کسانی که «برای خودشان» کار می‌کنند، شجاعت و مهارت کاری‌‌شان تحسین می‌شود و به نسبت خودشان از حد و اندازه‌ای از قدرت برخوردارند.

با این اوصاف، نه جبهه ملی و نه هیچ حزب دیگری این جنبش را سازماندهی یا از آن خود نکرده است. بنابر تحقیقات انجام شده، در محیط‌های روستایی جبهه ملی به نسبت تعداد آرای انتخاباتی‌اش چندان حضور علنی و چشمگیری ندارد، در واقع کمتر کسی جرأت می‌کند کارت عضویت‌ش را در دست بگیرد و برای حزب کارزار انتخاباتی راه بیندازد. از این رو، «جلیقه زرد»‌ها می‌توانند صادقانه خود را مستقل بخوانند، این جنبشی خودانگیخته و انفجاری است که مسلماً درصد قابل‌توجهی از فعالانش از زمره رأی‌دهندگان به جبهه ملی هستند، اما تا جایی که من دیده‌ام، آنها خود را اینگونه معرفی نمی‌کنند و مطالبات خاص جبهه ملی را با خود به درون جنبش نیاورده‌اند.

وانگهی در صفحات فیسبوکی این جنبش و در گردهمایی‌ها، سازمان‌دهندگان از شرکت‌کنندگان می‌خواهند که از تأکید بر تعلقات سیاسی یا حتی سندیکایی بپرهیزند. ما در گردهمایی‌های آنها پرچم فرانسه، پلاکاردهایی ضد ماکرون، عدم امنیت شغلی و هزینه بالای زندگی را می‌بینیم.

از طرف دیگر، کسان دیگری هم هستند، به خصوص از میان خرده‌بورژوازی یا طبقه متوسط چپ، که این جنبش را بی‌اعتبار می‌دانند و آرمان اصیل و بزرگی در آن نمی‌بینند، چراکه زیاده از حد با منافع فردی گره خورده است و اگر در میان جلیقه زردها نظرسنجی بکنیم، تعداد زیادی از آنها مخالف مهاجران، اعتصاب در مشاغل مرتبط با خدمات عمومی، و غیره هستند. با این اوصاف اما آنچه باعث بسیج و گردهم‌آمدن آنها شده مطالباتی مربوط به قدرت خرید و بنابراین توزیع ثروت بوده است.

مطالبات مربوط به سوخت اتومبیل و مالیات‌ها در پیوند است با مطالبات مربوط به دستمزدها و بنابراین کار. جدا کردن شورش علیه بالا رفتن مالیات‌ها از مطالبات مربوط به حق برخورداری از یک زندگی درخور و شایسته کار سختی است. می‌توان به سادگی تصمیم بگیریم که تأسف بخوریم به حال جهان‌بینی امروز جلیقه زردها که مطبوعات انتقادی را نمی‌خوانند و گاهی تحت‌تأثیر گفتار راست افراطی‌ای هستند که به طور گسترده از سوی رسانه‌ها ترویج می‌شود، اما باید این را به خاطر داشته باشیم که بسیج و اتحاد غیرمنتظره آنها نشانه استمرار و تداوم منافع مشترک مردمی بر ضد تضعیف شرایط کار و زندگی‌ در فرانسه امروز است.

منبع: contretemps


در همین زمینه