این کتاب که به درخواست نویسنده آن در کتابخانه زمانه قرار گرفته است، شامل بحث‌هایی درباب تأویل، هرمنوتیک، درک از حقیقت در فلسفه، نگاه به امر مقدس و نکاتی زبان‌شناختی است.

آشنایی با مباحث کتاب

الف- تاریخچه مختصر

در قرون اولیه نسل اول متکلمین اسلامی با بکار‌گیری عقل به فهم و دریافت از قرآن می‌پرداختند (معتزله) اما پس از مدت کوتاهی نقل به جای عقل نشست (اشاعره) و نقش عقل کمرنگ شد و تفسیر به تأویل غلبه کرد و به تدریج تأویل را نیز مجاز ندانستند.

اشاعره از حد معنای لفظی فراتر نمی‌رفتند و لذا به دریافت سطحی از متن اکتفا کردند و به معنای آن متناسب دورانهای مختلف دست پیدا نکردند.

گرایش به نقل و تفسیر سالهای متمادی ادامه داشت و قرآن را که پس از دریافت محمد(ص) زمینی و تاریخی شده بود مقدس شمردند و اجازه برداشت متناسب شرایط و دوران‌های مختلف را به انسان ندادند در صورتی‌که متون عموماً تاریخ‌مند هستند و انسان در محور قرائت قراردارد ولی گرایش به نقل و تفسیر محوریت انسان را به مرور کم رنگ کرد و نگاه تقدس مطلق و حکمی به نگاه عقلانی نسبی غلبه پیدا کرد.

تلاش بر تفسیر قرآن مبتنی بر زمان پیامبر بدون در نظر گرفتن فرهنگ، نیازها و شرایط جامعه و به عبارتی بدون در نظر گرفتن افق زمانی و عواملی که به “مؤلف” – “مفسر” ربط دارد به جزم اندیشی و انجماد گرایید و این گرایش نه تنها در فهم و دریافت از قرآن بلکه در همه امور زندگی نقش و تسری داشت.

در روند تاریخ اندیشه که نقش انسان به مرور محوریت پیدا می‌کرد و معرفت، سامانه دانایی و علوم جدید بخصوص هرمنوتیک و زبان‌شناسی در حال رشد بود مسلمانان کمتر به استفاده از علوم جدید بخصوص علوم انسانی می‌پرداختند و لذا روش‌های برداشت از متن همچنان سنتی مانده بود. اتکاء عمده علمای اسلامی به ادبیات عرب و روش نقلی و تفسیری در برداشت از متن و تسری آن به همه دوران‌ها منجر به دور کردن عقل از مدار فهم از متون شده و این امر باعث شده بود که متن به صورت مقدس و معجزه در آید که به فراسو فرستاده می‌شود و عده خاصی توانایی ارتباط و دریافت از آن را دارند و این دریافت‌ها را به صورت حکم مطلق برای انسان‌ها می‌آورند که رعایت آن الزامی و اجباری است.

لینک دریافت فایل PDF در پایین صفحه

لذا متن به صورت امر “مقدس”، “حقیقت مجرد” و اجرای اجباری آن به صورت “حکمی” و “حالت خشونت” درآمد به موازات رشد انسان، ایجاد سامانه دانایی، علوم مدرن و انسان مدرن هرمنوتیکی تأویل‌گر به عنوان فاعل شناسا محور قرار گرفت و روند “اسطوره‌سازی”به “عقل گرانی” و سپس به “اراده‌گرایی” گرایش پیدا کرد. در این شرایط جهت برداشت متون فقط ادبیات و صرف و نحو کافی نبود بلکه نیاز به علم تاریخی لغت‌شناسی (فیلولوژی)، زبان‌شناسی، گفتمان و نحوه رؤایت توسط انسان مدرن بود. لذا می‌توان گفت به جای روند “اسطوره، عقل و اراده” با نسبی‌گرائی همچنان روند “تقدس، حقیقت و خشونت”  با مطلق‌گرایی درک واجرا می‌شود. انسان آزاد، برابر طلب و عدالت خواه به عنوان فاعل شناسا هیچ نقش و جایگاهی در تفسیر سننتی ندارد بخصوص وقتی این تفسیر سرشت ایدئولوژیک پیدا می‌کرده است زیان بارتر شده است. تفاسیر سنتی عموماَ به دور از افق زمانه و مسائل روز بوده و دائماً در چالش حل معضلات و ناهمگونی‌های برداشت از متن که در اثر تغییر شرایط و افق زمانی ایجاد شده‌است، ناتوان و توجیه‌گرایانه بوده است. در دهه‌های اخیر بعضی از مفسران و روشنفکران دینی که با زندگی و علوم مدرن آشنا شده‌اند قصد داشته‌اند با توسل به علم مسائل متن را توضیح دهند ولی این روش “اثبات گرایانه” قابلیت بازخوانی را به صورت مستمر نداشت اگر چه آغاز خوبی بود. نگرش اثبات گرا بیشتر سعی در سازگار کردن امور دینی با علوم روز را داشت و سپس روشنکفرانی به بازخوانی اثبات گرایانه از سایر امور دینی پرداختند. به مرور علما و روشنفکران سعی در عبور از روش اثبات گرا و گرایش به روش “انسان گرا” پیدا کردند و به نقش انسان و ورود او به مبارزه اجتماعی بهاء دادند و تلاش کردند قوانین اجتماعی را به روابط انسانی تسری دهند. این جریانات به تبیین جهان‌شناسی، جهان‌بینی و ایدئولوژی پرداختند ولی همچنین از علوم مدرن و هرمنوتیک، زبان‌شناسی و انسان‌شناسی مدرن به دور بودندو اگر چه تغییر مهمی در روش تفسیر سنتی ایجاد کردند ولی قادر به تغییر چارچوب و حاکمیت انسان به عنوان فاعل شناسا نشدند.

پس از دوران تفسیر سنتی، اثبات گرا و گرایش به دوران انسان‌گرا جهشی در تفسیر و تأویل پیدا شد ولی تأویل متناسب افق زمانی در سامانه دانایی و معرفت‌شناسی مسلمانان ایرانی و نو اندیشان دینی رواج پیدا نکرد. اگر چه نواندیشان آشنا به فلسفه و فلسفه علم در این دوره زیاد شدند ولی هنوز تلفیقی از بکارگیری سایر علوم در ابعاد مختلف زبان‌شناسی، گفتمان، روایت، هرمنوتیک و انسان‌شناسی مدرن برای دریافت متن صورت نگرفته‌ است. اخیراً تأسی به بکارگیری هرمنوتیک و زبان در دریافت از متن و قرائت از جهان شروع شده است و این حرکت چند ویژگی دارد:

۱- گسست با دوره تفسیر قبلی

۲- گسست با دوره‌ی دانائی بعدی

فاصله بحث جدید با مباحث قبلی زیاد بود و تحلیلی از عدم کارآئی تفسیر سننتی یا تفاسیر اثبات گرایانه یا انسان گرایانه محدود و ریشه‌یابی آنها ارائه نشده بود و صرفاً عملکرد حکومت دینی به صورت ملموس و عمومی برای ضرورت انتقال به روش جدید ذکر شده است.

پس طرح مباحث جدید ورود به متن جهت بازخوانی جدید و طرح علوم میان رشته‌ای به عنوان ضرورت صورت نگرفته است ولی قطعاً بحث‌های قبلی پایه‌های تغییر بعدی خواهد بود.

این مسیر در اوایل قرن ۱۶ در اروپا شروع شد و پروتستان‌های اولیه علیه کلیسای کاتولیک بحث‌های جدید و روش‌های جدید جهت باز خوانی متن را با شلایرماخر و دیلتای شروع کردند و سپس هایدگر، گادامر، نیچه، فروید، مارکس، پل ریکور، بتی، هابرماس ادامه دادند تا به اندیشمندان رادیکال نظیر لوسین فور، فرنان بوودل، ژاک لاکان، میشل فوکر، ژاک دریدا، پیربوردیو و غیره رسید.

در آغاز مبارزه پروتستانها علیه کاتولیک‌ها توسط لوتر و کالون تجارت خوبی بدست آمد بخصوص کالون درحدود سال ۱۵۶۰ در سوئد با تاسی از نگرش اصلاحی جدید به حکومت اجرائی رسید ولی در همان ابتدای حرکت بعلت عدم بازخوانی همه جانبه متن (البته متناسب شرایط آن زمان) یک حکومت مذهبی مطلقه ایجاد کرد.

به مرور معرفت شناسی و سامانه دانائی جدید با تأسی از زبان‌شناسی تاریخمند، هرمنوتیک، انسان‌شناسی مدرن و بکارگیری روش تبارشناسانه دروازه‌های عظیمی به سوی انسان بازکرده‌اند و با ایجاد گفتمان‌های جدید به انسان به عنوان سوژه قدرت عظیمی داده و رابطه “قدرت- معرفت” به افزایش دانش و شکوفایی مستمر انسان و دستیابی به تأویل پی‌در پی دورانی منجر شده است.

ب-مشکل اصلی

هر متنی دارای یک نظام معنایی است که گفتمان آن در یک شرایط ومکان خاص به قالب زبان و گفتمان در آمده وارائه می‌شود.

در روند تاریخی شکل‌گیری زبان ابتدا زبان‌شناسان به قالب و ساختار زبان اصالت دارند وبعدها به تدریج به معنا گرایش پیدا کردند در طول زمان انسان‌ها الفاظی را برای مسائلی در نظر گرفته و یک نظام نشانه‌سازی به صورت قراردادی شکل می‌گیرد. (دال – مدلول) “معنا” آگاهی است و “لفظ” دلالت بر آگاهی دارد. به مرور زبان‌شناسان از رابطه‌ی دال – مدلول و نشانه‌سازی گذر کرده و به “فعل گفتاری” رسیدند. ارتباط و شکل‌گیری زبان در اثر کنش و فعل گفتاری انسان‌ها می‌باشد. در نظام فقها در ایران زبان در حد نظام دال – مدلول و نظام نشانه‌آی است. قوانین زبانی مفاهیم (معنایی) را دلالت می‌کند و گاهاً این دلالت مستقیم قابل دریافت نیست. نشانه‌های طبیعی عموماً در میان انسان‌ها یکسان است ولی نشانه‌های قراردادی می‌تواند در نقاط مختلف جهان فرق کند ولی بسیاری مفاهیم چند لایه است که زبان‌ها و محلهای مختلف معنای اصلی را نمی‌دهد.

وقتی زبان‌شناسی وارد بحث فعل گفتاری می‌شود تمام عواملی که در اثر “کنش” مترتب می‌شود در شکل‌گیری زبان‌ نقش دارند و جهت دریافت معنی باید آنها را در نظر گرفت. زیست – محیط، گوینده و نویسنده، شنونده و خواننده، محتوا و معنی، قواعد تکنیکی (بازی زبانی)، ابزار و تکنولوژی و زمینه‌ایی که ارتباط و فعل در آن اتفاق می‌افتد عواملی هستند که در شکل‌گیری زبان نقش دارند. به عبارت دیگر سخن گفتن یک فعالیت است که در اثر ارتباط انسان‌ها با خود یا پدیده‌ها در یک زیست – محیط ممکنات و نیاز به یک تجربه مشترک شکل‌ می‌گیرد. به همین دلیل است که می‌گویند انسان چیزی جز ارتباط و زبان نیست. قرآن که توسط محمد(ص) فهم و دریافت شده است و در طول ۲۳ سال زمینی شده است و در شرایط زیست – محیط ممکنات اعراب بدوی زمان خود به قالب زبان پیامبر جاری و در تعامل با مخاطبین به صورت یک گفتمان در آمده است. قرائت انسان باید متناسب همه این عوامل صورت پذیرد و بکارگیری دریافت‌ها معناها و معنایی در شرایط و ادوار مختلف متناسب علوم روز خواهد بود و لذا باید پذیرفت که این دریافت‌ها‌ نسبی نیز هستند (واژه کتاب).

در نظام حوزوی فقها زبان را دال – مدلول به روش ارسطویی بکار می‌گیرند و لذا در ابتدای دوران زبان شناسی هستند و قادر به دریافت معنی متن با توجه به شرایط مؤلف – مفسر، زیست – محیط وافق زبانی نیستند.

زبان در سطح اجتماع تبدیل به گفتمان سازی می‌شود و نظام گفتمان شکل می‌گیرد و انسان دائماٌ در بروز رخدادها قرار می‌گیرد و نقش می‌پذیرد و می‌آفریند و هر گفتمانی در حدی یا دوره زمانی کاربرد دارد و چه بسا به گفتمان غالب تبدیل شود. نظام روایت این گفتمانها را روایت می‌کند و لذا جهت دریافت متن باید به زبان‌شناسی، گفتمان و ساختار روایت نیز پرداخت. علم صرف ونحو فقط ابزار بکارگیری زبان است و دریافت معنا توسط صرف و نحو اصلاً کافی نیست .

از دید هرمنوتیکی شلایرملاخر، دیلتای، هایدگر، گادامر و سایرین تحولات عظیمی در نحوه‌ی فهم و تجربه انسانی بوجود آوردند و وینگنشتاین با اصالت به معنا و طرح بازی زبانی این روند را کاملتر کرد.

رشد سامانه‌ی دانایی انسان و تجلی انسان به عنوان سوژه و فاعل شناسا و گذار از زبان اسطوره به نظام عقلانی و سپس به اراده‌ی انسانی و انواع اراده‌های معطوف به قدرت، معرفت و هدف باعث شکل‌گیری انسان مدرن شده است.

در صورتیکه در نظام سنتی قرائت و دریافت از متون فقط به ادبیات عرب که یکی از ابتدایی‌ترین ابزار دریافت می‌باشد توجه می‌کنند و محوریت انسان تقریباً جایگاهی ندارد و متخصصان فقهی مدعی هستند که احکام را از فراسو دریافت و به صورت حکم مطلق به انسان ابلاغ می‌کنند که حالت مقدس، حقیقت مطلق و اجبار برای اجرا دارد.

دوری علمای حوزوی از این علوم و همچنین تجرد اندیشی به مفهوم نگاه مجرد به متن در یک زمان خاص و تسری آن به صورت حکم به همه‌ی ادوار باعث شده است امکان حل تناقضات و دوگانگی‌‌ها را چه در زمان نزول و چه بعد از آن پیدا نکنند.

عدم توانایی از حل تناقضات به علت سیستم تفکر حوزه است که تا اصلاح ساختاری پیدا نکند قادربه حل این تناقضات و پاسخگوئی به نیازهای انسانی جامعه نیست. بعلاوه فقها نه تنها درصدد حل تناقضات به روش اصولی بر نیامده‌اند بلکه در مواجهه به آنها متوسل به نگرش ناقص یا انحرافی و به اصول ناسخ و منسوخ و یا محکم و متشابه شده‌اند و لذا با برداشت‌های غیر جامع نتوانسته‌اند تناقضات را حل نمایند و در بسیاری موارد دست به توجیه نیز زده‌اند.

وقتی کتاب همچنان یک امر مقدس فراسویی تلقی شود و وقتی انسان با تناقضات روبرو می‌شود و توانایی بکارگیری آنرا ندارد مجبور به توجیه می‌شود زیرا می‌پندارد که کتاب معجزه، مقدس و مطلق است و همواره به همین شکل در همه ادوار به صورت حکمی قابل اجرا می‌باشد و لذا باید به نحوی برداشت‌ها را توجیه تا شاید سازگار شود. در نهایت انسان‌ها مجبور یا قانع می‌شوند که این برداشت‌ها را بپذیرند.

درک ناقص و محدود از “نسخ” و “متشابه” نیز مزید بر علت شده است و نگاه محدود و استفاده خاص جهت حل تناقضات از این واژه‌ها باعث شده است که اصول متفاوت قرآنی را نیز نادیده بگیرند. در بسیاری موارد در قرآن برای موضوعی واحد احکامی متفاوت آمده است که حاکی از شرایط متفاوت زیست – محیطی است که مسلمانان در آن بوده‌اند ولی نظام معنایی که انسان آزاد، شونده، برابر طلب، و عدالت خواهی است حفظ شده است . ولی فقها در حل این حالات متفاوت به جای طراحی ساختار و سیستم جدید دست به استفاده نادرست از واژه نسخ زده‌اند.

دریافت‌های محمد(ص) در شرایط گوناگون فهم شده است و تفاوت احکام ناشی از این امر است. بعلاوه نمی‌توان از این موارد احکامی جاودانه و مقدس برای همه دوران ساخت .

این ساختار و سیستم فکری در همه امور مانند نگرش به وحی، خدا، انسان، قیامت، حقیقت، خطا و گناه، زندگی و غیره تسری پیدا کرده است و یک نظام معنایی مجرد، خشک و مطلق ایجاد کرده است که انسان و زندگی نه تنها نقشی در آن ندارند بلکه بدون آزادی و فرآیند شدن و شوندگی باید دستورات و احکام را با ترس و بدون لذت و سرخوشی اجرا نمایند. با این نگرش خواندن قرآن نه تنها لذت بخش نیست بلکه همراه با ترس و احساس گناه است و عبادات و احکام به دور از “شوندگی” انسان به صورت مجرد و تکلیفی و حالت اجباری انجام می‌شود. نکته مهم دیگر دوری فقها از علوم و معنایی اصلی قرآن و نزدیکی بیشتر به احکام و امور دوگانه مانند نجس- پاک، حلال و حرام ، خوب و بد، مقدس و نامقدس، زنانه و مردانه و اساساً به‌صورت بایدها و نبایدها در آمده است و به دور از برابری و آزادی انسانها به صورت برتری یکی از دوگانه‌ها تجویز می‌شود.

در بکارگیری منابع اربعه که “عقل، اجماع، حدیث و قرآن” است نیز متناسب علوم و نیازها و ضرورت‌های روز حرکت نکرده‌اند. عقل مورد استفاده فقها عقل شرعی است و اجماع آنها ایدئولوژیک است و تاریخمند نیست.

منابع اربعه “کتاب، سنت، عقل و اجماع” در حد ساختار سنتی و حوزوی دیده شده است و نقش “علم و زمان” نادیده انگاشته شده است. عقل و اجماع بدون در نظرگیری علم در فرآیند زمان کارآئی ندارد. در سیستم سنتی اصالت ایدئولوژیک به امور باعث غفلت از دانش – که حاصل تجربه انسانی است – شده است و جهان بینی بدون جهان‌شناسی و عقلانیت بدون نظر به علوم و انسان به منزله ایستائی در یک دوره است. در نظام ساختاری مدرن پدیده “معرفت – قدرت” و نحوه‌ی بازیگری انسان به عنوان فاعل شناسا نقش محوری و بسزائی پیدا کرده است.

هر متنی سیال است که معانی آن را باید با دید انسان گرایانه دید و متن انگاری آن در یک زمان مشخص و عدم ارتقاء آن به دوران‌های توسعه و دستآوردها و تجارب انسان‌ها (کتاب) به معنای نفی زندگی، انسان و پویائی آنست و نهایتاً باعث انسان‌سازی نمی‌شود و بلکه به مرگ انسان منجر می‌شود.

دوری از تأویل نیز یکی دیگر از مشخصات سیستم حوزوی می‌باشد که فقها را قادر به دریافت دائمی، مستمر و پی‌در پی نمی‌کند و منظور از تأویل کشف و معنای نهفته در متن است.

لذا طبیعی است که برداشت‌ها مجرد و سطحی نه تنها ناقص بلکه بعضاً موهن شده است و حتی افراد عادی نیز عدم کارآیی آنها را احساس می‌کنند. در این نظام تربیت و آموزش جایگاهی ندارد واساساً قرآن به عنوان یک متن اصلی در دروس حوزوی جایگاهی ندارد.

روشنفکران دینی در قالب نحله‌های فکری و جریانات متفاوت به طریقی قصد سازگار کردن قرآن با امور زندگی انسان راکرده‌اند. نگرش اثبات گرا با بکارگیری علم تلاش زیادی در این راه کرده‌اند و در دوران رنسانس نیز این امر در اروپا انجام گرفت. در ایران اثبات گراها عموماً بدون برخورد و تغییر ساختار سعی در سازگاری علم و دین کردند. نگرش انسان‌گرا نیز با نگاهی هستی شناسانه، انسان‌گرایانه و تاریخی به طور فرآیندی به قرآن نگاه کرده‌اند و اثرات بسزائی خلق کرده‌اند عده‌ای با در نظر گیری جهان شناسی و جهان‌بینی سعی در تغییر سیستم نگرش به دین کردند ولی با زبان‌شناسی و علوم مدرن هرمنوتیکی آشنایی نداشتند.

نحلة دیگری از روشنفکران دینی نیز با تقدسی زدائی و سازگار کردن قرآن با شرایط باروش تقلیل متن تلاش کرده‌اند.

تقدس زدائی و ارائه سیستم جدید باید باروشی ارائه شودکه باعث شود مردم راقادر به درک و دریافت و بکارگیری آنها در دریافت و فهم متن نماید نه اینکه مردم دین گریز را مبرا از نظام معنا و ارزش زندگی نماید. روند تقلیل‌سازی نیز همواره وجود دارد ولی اگر نظامی طرح شود که مردم را قادر به دریافت و فهم نماید نیازی به تقلیل‌سازی مستمر نخواهد بود. وظیفه روشنفکر یا هر فردی از اجتماع به عنوان سطحی از شبکه بهم‌تنیده نظام معرفت – قدرت ایجاد شرایط مناسب و آگاهی جهت آزادی انسان به عنوان فاعل شناسا و سوژه است. بردن انسان در یک نظام دینی و تقلیل آن اساساً متناسب با انسان مدرن هرمنوتیکی تاویل گر و علوم مدرن نیست. به همین دلیل است که روشنفکران دینی در فکر پیشتاز ولی درعمل و رفتار هنوز تکلیف مدار هستند. به تناسب توسعه کنش ارتباطی، عقلانیت و اراده انسان مدرن امور تکلیفی دینی هنوز بازخوانی نشده‌اند و به سبک مجرد در روش زندگی آنها جاری است. هنوز حوزه‌های زیادی در زندگی روزمره آنها تابع تفسیر سنتی از دین است. بنابراین روشنفکر دینی ابتدا باید آزاد و رها شود تا بتواند بصورت هرمنوتیکی به دین نگاه کند و نقش خود را خود تعیین کند. لذا تفاسیر و برداشت‌های دینی تاکنون:

۱-   باعث کاهش درد انسان نشده‌اند.

۲-   کارآیی نداشته و وارد زندگی انسان نمی‌شوند و نیز اگر نقش پیدا کنند مانند امور سنتی متداول هستند و بازخوانی نشده‌اند.

۳-   دین حجیم، سنگین، سطحی و مجرد شکل داده است که پاکسازی و بازسازی آن کار عظیم‌تری طلب می‌کند.

۴-   انسان گناهکار و ترس از دین به جای لذت بردن از زندگی و معنای زندگی تربیت کرده است.

۵-   مطلق اندیشی و تمامیت نگری آنرا بی‌نیاز از سایر علوم کرده است.

البته در اینجا قصد نفی تمامی برداشت‌ها و فعالیت‌های سنتی نیست زیرا از نظر تاریخی به فرآیند برداشت از متن کمک می‌کند و هر مرحله و حالت در زندگی انسان بر پایه زندگی و تجربیات گذشته است ولی ایستائی طولانی در این نگرش‌ها و دوری از مسیر مدرن جای تأمل دارد.

باید زمینه‌ای فراهم شود که تمامی انسان‌ها بتوانند آگاهانه، آزادانه و بطور ارادی وارد عرصه فرهنگی – اجتماعی شوند و وظیفه روشنفکران تلاش و مبارزه برای فراهم کردن شبکه “دانش- قدرت” برای همگان است. در صورتی‌که روش سنتی دینی قصد جاودانه انحصار در دریافت دین را دارد و روشنفکران دینی به دور از ساختار ارتباط‌، زبان‌شناسی، گفتمان و روایت و عدم توجه به انسان مدرن هرمنوتیکی و تاویل همیشه جاودان پی در پی دورانی دارند برای همة انسان‌ها همواره به صورت سخنران و گوینده و به صورت یکطرفه مخاطبین خود رادر عرصه دین نگه دارند و تناقضات را به نحوی بادین سازگار نمایند. در صورتی‌که انسان باید خود این نقش را بعهده بگیرد و نقش روشنفکران فراهم کردن زمینه و تقویت شبکه دانش – قدرت است.

در این نوشتار سعی شده است به امور زیر پرداخته شود:

بخش اول- ضرورتها و مرزبندی‌ها

در این بخش به انواع نگرش‌ها از اسلام و سپس به نحوه نگرش به خدا، وحی، شناخت، انسان، قیامت، گناه، حقیقت، تقدس، هرمنوتیک، زیست – محیط، زندگی و تأویل پرداخته می‌شود و سعی می‌شود مرزبندی‌های جدید جهت دریافت و فهم متن ارائه شود.

سپس به تکنولوژی و ابزار لازم جهت دریافت متن، مقدمات دریافت متن و معیار سنجش دریافت‌ها پرداخته خواهد شد.

بخش دوم- ساختار ارتباط، زبان، گفتمان و روایت

در این بخش ، ارتباط و بنیاد ارتباط، شکل‌گیری زبان از نظام نشانه‌سازی تا نظام معنا، زبان و ارتباط، فرآیند فهم، اصول فهم، کنش ارتباطی، ساختار روایت و ساختار گفتمان پرداخته خواهد شد.

بخش سوم قرآن چیست؟

به پیش فرض‌های سنتی در ورود به قرآن، واژه‌های قراء و کتاب، قرآن گفتاری و نوشتاری و ساختار آنها، زبان دینی، وحی و زبان دینی و هنر می‌پردازد.

بخش چهارم روش‌های شناخت قرآن

در این قسمت به انواع روش‌های تفسیر، علوم قرآن، روش‌های دیرینه شناسی و تبارشناسی و کاربرد آنها در قرآن می‌پردازد.

کتاب را می‌توانید در فرمت PDF از اینجا دانلود کنید.