شقایق زعفری – زندگی همجنسگرایان همیشه با مشکلات اجتماعی و سیاسی زیادی روبه‌رو بوده است. در این میان هرچند شرایط زندگی و نحوه‌ برخورد مردم در کشورهای به اصطلاح آزاد و دموکرات اروپایی و آمریکایی با افراد همجنسگرا و ترنس‌ از شکل بهتری برخوردار است، اما این به معنای پایان مشکلات این افراد در فضاهای شخصی و اجتماعی زندگی‌شان نیست.

آنها در بسیاری از این کشورها با مشکلات زیادی برای تشکیل خانواده، ازدواج و … روبه‌رو می‌شوند. در خیلی از موارد حق ازدواج برای همجنسگرایان وجود ندارد و در کشورهایی مانند آلمان ازدواج‌ها به صورت یک قرارداد نوشته می‌شود و شکل رسمی ازدواج یک زن با مرد را ندارد.

 
زندگی افراد همجنسگرا و ترنس‌ در اروپا نسبت به کشورهایی مانند ایران، صورتی به مراتب بهتر دارد، اما داشتن یک تصویر رویایی از زندگی آنها در جوامع آزاد، ناشی از کلیشه‌های ذهنی است.
 
در تمام کشورها سیستم به گونه‌ای بنا شده است که انسان‌ها را از شروع دوران تحصیلی‌شان در مهد کودک‌ها، کودکستان‌ها، مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها به سمت یک زندگی هترومرکزبین (هترو سکسوالیته‌ اجباری) سوق می‌دهد. بیشتر برنامه‌های تلویزیونی کودکان، بزرگسالان، سریال‌ها، کلیپ‌های موزیک، تبلیغات، کتاب‌های شعر و داستان و … حول محور یک زندگی متشکل از یک زن و مرد می‌چرخد. این مسئله باعث می‌شود زندگی همجنسگرایان، ترنس‌ها و تمام اعضای جامعه‌ رنگین‌کمانی در حاشیه‌ زندگی اجتماعی قرار بگیرد.
 
نبودن امکان‌های آموزشی مناسب در این زمینه باعث می‌شود، والدین و خانواده‌ها در پذیرش زندگی فرزندان همجنسگرا و ترنس خود دچار مشکل شوند. آنها برای یافتن شغل‌های مورد علاقه خود مشکل دارند. در بعضی موارد بحران‌های زیادی را برای رسیدن به زندگی جنسی خود از سر می‌گذرانند.
 
همجنسگرایان و ترنس‌ها در محیط‌های شهری کوچک و روستاها مشکلات بسیار بیشتری دارند و همین مسئله باعث مهاجرت آنها به کلانشهرها و تلاش برای پیدا کردن فضای واقعی زندگی‌شان می‌شود. این مسئله را می‌توان اینگونه بیان کرد که در نهایت آنها چندان فرصت انتخاب برای زندگی و سکونت در شهرهای مورد علاقه‌شان را ندارند.
 
مهاجرت به شهرهای بزرگ نه تنها به معنای پایان یافتن مشکلات نیست بلکه به معنای شروع مشکلاتی جدید از نوع دیگر است. هرچند بستر زندگی در شهرهای بزرگ برای زندگی افراد همجنسگرا و ترنس‌ راحت‌تر است، اما همچنان جامعه آنها را در حاشیه نگه می‌دارد. زندگی ایشان، ناخواسته، در یک انزوای اجباری قرار می‌گیرد. نبودن محیط‌های گرم و دوستانه در شهرهای بزرگ، مشکلات بی‌شمار برای داشتن شغل مناسب، خانه و … جزو مواردی است که می‌توان نام برد.
 
آنیتا بیست و هفت ساله و اسپانیایی است. او از زندگی، تجربه‌های شخصی و عقایدش می‌گوید.
 
چگونه پی بردی که به همجنست علاقه‌مند هستی؟
 
آنیتا:در دوران دبیرستان با پسری آشنا شدم و مدتی با او بودم. در دوران دانشگاه با پسری دیگر آشنا شدم و به مدت دوسال باهم بودیم. تمام آن دوران برای من پر از بحران و کابوس بود. پر از سئوال بودم و نمی‌توانستم جوابی پیدا کنم. همه‌اش فکر می‌کردم به دوست پسر خودم علاقه ندارم، اما این را هم می‌دانستم که مشکل من این نیست. شاید بهتر است بگویم سعی می‌کردم از واقعیت درونی خودم فرار کنم. بعضی روزها مطمئن بودم داشتن یک دوست دختر را به یک دوست پسر ترجیح می‌دهم، اما به خودم می‌گفتم این فقط یک اشتباه است و شاید به دلیل مشکلاتم در ارتباط با دوست پسرم اینطور فکر می‌کنم. از طرف دیگر نمی‌توانستم از این تضادهای درونی با هیچکدام از اطرافیانم حرف بزنم.
 
چه چیزی باعث شد مسیر زندگی‌ات را تغییر بدهی؟
 
از طریق اینترنت با دختری آشنا شدم. او هم دچار مشکلات و تضادهای درونی من بود. درواقع اولین کسی بود که با او در این زمینه وارد مکالمه شدم. مدت‌ها از طریق اینترنت با هم در تماس بودیم و مطالب زیادی را با هم مطالعه کردیم. مدام در این مورد بحث و گفت‌وگو می‌کردیم. در نهایت تصمیم گرفتیم همدیگر را ببینیم و این اولین تجربه‌ من و او بود. تجربه‌ای که من را بعد از مدت‌ها به آرامشی عجیب در زندگی رساند. گاهی فکر می‌کنم چرا این اتفاق در زندگی من زودتر نیفتاد، مثلاً وقتی دبیرستان می‌رفتم؟ چرا آن دوره جواب درستی برای سئوال‌های خودم نداشتم؟ حتی مدت‌ها فکر می‌کردم ترنس هستم. برای رسیدن به اطمینان در زندگی‌ام روزهای زیادی را در تنهایی و افسردگی گذراندم.
 
تمام این مشکلات به دلیل نبودن یک سیستم آموزشی ساده در مدارس به‌وجود می‌آید. همه چیز دور و بر زندگی ما در نهایت به یک زن و یک مرد ختم می‌شود. شاید اگر در مدرسه به من یاد می‌دادند که خانواده می‌تواند متشکل از دو زن، دو مرد و خیلی چیزهای دیگر باشد، من جواب سئوال‌های زندگی‌ام را زودتر می‌گرفتم.
 
به این مسئله فکر کردی، شاید روزی دوباره بودن با یک مرد را ترجیح بدهی؟
 
صادقانه بگویم که زندگی با یک زن آنقدر برای من عاشقانه و مهیج است که هیچوقت به این مسئله دوباره فکر نکرده‌ام، اما این را هم بگویم که هیچ چیزی در زندگی قابل پیش‌بینی نیست. در این لحظه‌ که داریم حرف می‌زنیم جواب من با یک لبخند بزرگ، “نه” است.
 
در تمام کشورها سیستم به گونه‌ای بنا شده است که انسان‌ها را از شروع دوران تحصیلی‌شان در مهد کودک‌ها، کودکستان‌ها، مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها به سمت یک زندگی هترومرکزبین (هترو سکسوالیته‌ اجباری) سوق می‌دهد. بیشتر برنامه‌های تلویزیونی کودکان، بزرگسالان، سریال‌ها، کلیپ‌های موزیک، تبلیغات، کتاب‌های شعر و داستان و … حول محور یک زندگی متشکل از یک زن و مرد می‌چرخد.
 
واکنش خانواده و دوستانت چه بود؟
 
اول باید بگویم که من در حال حاضر با دختری مسلمان از کشور مراکش در رابطه هستم. او مشکلات زیادی با خانواده خودش داشت و فکر می‌کرد این به دلیل شرایط خانوادگی و اجتماعی کشورش است. وقتی من از تجربه روزهای اول‌ام در مواجهه با خانواده‌ام برایش گفتم، کمی شوکه شده بود. البته عکس‌العمل خانواده من خیلی بهتر بود. من یک روز به آنها گفتم دوست دخترم به دیدن‌مان می‌آید و می‌خواهد با آنها آشنا بشود. سه ماه دعوا و مشاجره‌ داشتیم، اما کم‌کم فهمیدند که من تصمیم خودم را گرفته‌ام. حتی یک بار به‌شان گفتم اگر بخواهند به مخالفت خودشان ادامه بدهند آنها را برای همیشه ترک می‌کنم.
 
مدتی با عمویم در آلمان زندگی کردم و وقتی برگشتم شرایط بهتر و آرام‌تر شده بود. در مورد دوست‌هایم، واقعاً ترجیح می‌دهم به رفتارهای ساده‌لوحانه بعضی‌هاشان فکر نکنم؛ هرچند تعدادی از آنها در تمام آن مدت در کنارم بودند و همچنان دوست‌های خوب من هستند.
 
در زندگی اجتماعی، هموفوبیا را تجربه کرده‌ای؟
 
متاسفانه زیاد. شاید فکر کنی همه چیز اینجا عالی است. ولی باور کن اینجا هم می‌توانی توی خیابان، خانواده، مدرسه، دانشگاه، پارتی و … با مردمی برخورد کنی که نمی‌خواهند در باورهای سطحی خودشان تغییر ایجاد کنند. مورد دیگری که برای خودم جالب بوده این است که من هموفوبیا را در برخورد با پسرهای همجنسگرا خیلی بیشتر دیده‌ام و می‌بینم. در هر حال من به کافه‌ها و پارتی‌های کوییر می‌روم و سعی می‌کنم فضاهای خودم را داشته باشم. ولی واقعاً این مسخره نیست که آدم‌ها برای تن‌هاشان مرزبندی ایجاد می‌کنند؟ این را هم اضافه کنم که دخترها و پسرهای زیادی با پارتنرشان به همین کافه‌ها و پارتی‌های کوییر می‌آیند و از فضا هم واقعاً لذت می‌برند.
 
می‌خواهم از یک زاویه دیگر به این مسئله نگاه کنیم. آیا من هم می‌توانم همراه دوست دخترم در مکان‌های تفریحی هترومرکزبین ظاهر شوم و خوش بگذرانم؟ بارها در این مکان‌ها برایم مشاجره‌های لفظی با دیگرانی که آنجا بوده‌اند پیش آمده. همیشه کسانی بوده‌اند که به زندگی شخصی من احترام نگذاشته‌اند. این را هم باید بگویم که تعریف آدم‌ها از هموفوبیا باهم متفاوت است. شاید موردی برای من هموفوبیا تعریف بشود که از نظر مثلاً برادرم آنطور به نظر نیاید. وقتی همکارم به شوخی به من می‌گوید اگر مرد نباشم نمی‌توانم یک گل درست و حسابی به رقیب‌ام بزنم، حرف او برای من مصداق هموفوبیاست.
 
وقتی توی خیابان دست‌ دوست دخترم را می‌گیرم و می‌بوسمش و چشم‌هایی به من زل می‌زنند، حرکت‌شان برای من معنی هموفوبیا را دارد. وقتی مادرم هنوز به من می‌گوید: “کی می‌خوای یه خونواده‌ واقعی تشکیل بدی و بچه‌دار بشی”، حرف او برای من نشانه هموفوبیاست.
 
مهاجرت به شهرهای بزرگ نه تنها به معنای پایان یافتن مشکلات نیست بلکه به معنای شروع مشکلاتی جدید از نوع دیگر است. هرچند بستر زندگی در شهرهای بزرگ برای زندگی افراد همجنسگرا و ترنس‌ راحت‌تر است، اما همچنان جامعه آنها را در حاشیه نگه می‌دارد.
 
چه هدفی برای آینده داری؟
 
من در تیم فوتبال بازی می‌کنم. البته تیم مطرحی نیست، اما برای من خیلی مهم است و دوست دارم فعالیتم را ادامه بدهم و وارد لیگ‌های مطرح اروپایی بشوم. من و دوست دخترم تصمیم داریم به زودی زندگی مشترک‌مان را شروع کنیم. البته کمی زمان می‌برد تا او خودش را با شرایط زندگی‌اش وفق بدهد و باید مشکلاتی که با خانواده‌اش دارد، کمتر بشود. یکی از مهم‌ترین برنامه‌های ما برای آینده شاید این باشد که بچه یا بچه‌هایی داشته باشیم.
 
پیامی برای جامعه رنگین‌کمانی ایران داری؟
 
مطالب و خبرهای زیادی در مورد شرایط همجنسگرایان در ایران خوانده‌ام. می‌دانم زندگی برایشان خیلی سخت است و خطرهای زیادی تهدیدشان می‌کند. ما یک جامعه بزرگ جهانی هستیم. جامعه‌ای که در آن دست در دست هم می‌توانیم با تمام این مشکلات بجنگیم. گفتن‌اش راحت است ولی خوب من بازهم می‌گویم زندگی جریان دارد. ما همیشه اینجایی که الان هستیم نخواهیم ماند. ما خودمان را هر روز بازتعریف می‌کنیم و مطمئنم شرایط روزی در ایران برای همه مردم و به ویژه همجنسگرایان بهتر می‌شود.
 
همه مردم با سلیقه‌ها، علایق، نحوه زندگی‌شان، شغل‌ها، ملیت‌ها و فرهنگ‌های گوناگون قابل احترام هستند. امیدوارم ما بتوانیم به زندگی‌های شخصی همدیگر احترام بگذاریم. خیلی از مشکلات در بستر جامعه با رعایت حقوق فردی و اجتماعی از بین می‌رود. آزادی حق همه مردم است. آدم‌ها بدون شناسنامه‌ سکسوال به دنیا می‌آیند. همه‌ ما باید این فرصت را داشته باشیم که زندگی جنسی، نحوه پوشش و زندگی‌مان را انتخاب کنیم.
 

آدم‌ها با امیدها و آرمان‌هاشان زندگی می‌کنند. من همان آدم هفت سال پیش نیستم؛ هرچند همچنان مشکلات زیادی در زندگی دارم، اما نمی‌شود زندگی را خارج از این مشکلات کشف کرد. فکر می‌کنم این جمله را در یکی از کتاب‌های پائولو کوئیلو خوانده‌ام: “انسان بايد سرنوشت‌اش را خودش انتخاب کند، نه اينكه آن را بپذيرد.” من به این جمله اعتقاد دارم و یاد گرفته‌ام سرنوشت‌ام را خودم بسازم. امیدوارم همه‌ آدم‌ها به این باور برسند و روزی جهان اطراف‌مان پر از صلح و دوستی باشد.