در پاییز ۱۹۷۸، زیگموند گینزبرگ، خبرنگار جوان عثمانی‌تبار روزنامه «لونیتا» (L’Unita) ــ نشریه ارگان مرکزی حزب کمونیست ایتالیا ــ به ایران رفت تا به پوشش رویدادهای انقلاب ایران بپردازد. نخستین گزارش محرمانه او برای سران حزب کمونیست ایتالیا که پیش‌تر در «زمانه» منتشر شد،‌ به  ۱۸ دسامبر ۱۹۷۸ (۲۷ آذر ۱۳۵۷) بازمی‌گشت. او در آن گزارش شرحی از نیروهای سیاسی حاضر در موقعیت انقلابی ایران داده بود،‌ پیش‌بینی کرده بود که حکومت محمدرضا شاه پهلوی در مدت کوتاهی سقوط خواهد کرد و نسبت به پیش‌بینی‌ناپذیربودن «پیچیده‌ترین مرحله» یعنی دوران پس از سقوط هشدار داده بود. گینزبرگ از سران حزب خواسته بود تا با پیگیری برخی برنامه‌ها از جمله صدور اعلامیه در حمایت از کارگران ایرانی، فرستادن یک هیأت نمایندگی به نزد روح‌الله خمینی در پاریسی و تهیه جزوه‌های فارسی درباره تاریخ حزب ایتالیا روابط‌شان با نیروها و توده‌های انقلابی ایران را افزایش دهند. آنچه در ادامه می‌خوانید، متن دومین گزارش سری گینزبرگ به سران حزب کمونیست ایتالیا است.


قسمت اول: انقلاب ایران به روایت اسناد درونی حزب کمونیست ایتالیا ــ پیش از پیروزی انقلاب 


سخنرانی مهدی بازرگان یک روز پیش از پیروزی انقلاب و اعلام پایان اعتصاب

حدود دو هفته پس از سقوط رژیم پهلوی  گینزبرگ، مخبر روزنامه لونیتا، از ایران به ایتالیا برای مرخصی و تامین منابع مالی بازمی‌گردد و قبل از بازگشت به ایران، دومین گزارش سری خود را به ریاست حزب ارسال می‌کند. در این نوشته گینزبرگ از ارتباط نزدیک خود با مهدی بازرگان که نکات تازه‌ای درباره عملکرد نخست‌وزیر دولت موقت در روزهای بحرانی پایان بهمن را برای اولین بار فاش می‌کند. این گزارش در شهر میلان ایتالیا در  ۲۷ فوریه  ۱۹۷۹  [برابر با ۸ اسفند ۱۳۵۷] تهیه شده است.

متن گزارش گینزبرگ به شرح زیر است:

پایتای عزیز،

همان‌ که گفتیم اتفاق افتاد. [1] اما هیچ‌کس پیش‌بینی نکرده بود که جریان این‌چنین سریع و بی‌مانع پیش برود. کسی هم امیدی نداشت که قیام این همه قریب‌الوقوع باشد. طول کشید تا خودم متوجه شوم که قیامی در کار بود. اما این در حالی است که حتی یاران خمینی هم ابتدای کار متوجه بروز قیام نشدند. این را می‌توانم ثابت کنم.

اول، یک پیش‌اتفاق را شرح می‌دهم. حدود ۱۰ روز قبل از قیام مشغول ورق‌بازی در سرسرای هتل بودم. صدای انفجار آمد. بقیه خبرنگاران بلافاصله گفتند که شلیک توپ است، و باید به [رهبران اپوزیسیون] زنگ زد و فهمید چه خبر شده است. می‌خواستم بازی را تا پایان آن دست ادامه دهم. اما زمانی که همکار اسپانیولی فریاد زد “cien y cinco ” [یکصد و پنج] ورق بازی را متوقف کردم و به [مهندس] بازرگان زنگ زدم. خواب بود. از من تشکر کرد و گفت که کار بسیار خوبی کرده بودم که او را بیدار کردم. و قضیه را بررسی خواهد کرد. بقیه خبرنگاران هم دست به تلفن شدند. کل اپوزیسیون را بیدار کردیم. هیچ کس صدای شلیک را نشنیده بود. برگشتیم به سرسرای هتل. خبرنگار فرانسوی خبرگزاری فرانسه وارد شد. از او پرسیدیم آیا صدا را شنیده بود؟ با شگفتی جواب داد: «شلیک؟ خیر. راستش نیم ساعت است که سعی میکنم در خودرو را ببندم. اما شلیک توپ نشنیدم.»

۱۰ روز بعد خبر حمله به پادگان دوشان‌تپه رسید. باز هم در نیمه‌شب به بازرگان زنگ زدم. آن شب را خارج از خانه سپری کرد. فرد پشت تلفن به من گفت که هیچ حادثه مهمی در کار نبوده است، اما هشدار من  را به بازرگان خواهد رساند و پس از تماس با بازرگان، باز به من زنگ خواهد زد. هیچ‌وقت تلفن نزد.

چند روز بعد، پس از پیروزی قیام، همان فرد پاسخ‌دهنده به تلفن بازرگان را دیدم و به او [درباره عدم تماس دوباره] تذکر دادم.  به من گفت: «راستش، من همان شب با بازرگان تماس گرفتم. خواب بود. از من پرسید خبر ماجرا دوشان‌تپه را چه کسی داده است. بهش گفتم تو [گینزبرگ]، بهم گفت که به گینزبرگ بگویید بابت چنین مزخرفاتی نیمه‌شب برایم مزاحمت ایجاد نکند. [2] او همان زمان با رییس ستاد ارتش[3] صحبت کرده بود. رییس ستاد به او گفته بود که هیچ اتفاقی در کار نبوده است.»

بنابراین باید نتیجه گرفت که ماجرا [قیام ۲۱-۲۲ بهمن] حتی برای «کمیته‌های» خمینی امری ناگهان و غیر‌منتظره بوده است. روز بعد آنها بلندگو روی خودروها نصب و از مردم خواستند که آرامش خود را حفظ کنند و فقط از خود دفاع کنند. اما مردم ابتدا پایگاه‌های «گارد جاویدان» را در شمال شهر محاصره کردند. سپس حمله به پاسگاه‌های ژاندارمری – تسخیر آنها از همه ساده‌تر بود – و به انبار مهمات برای کسب اسلحه به وقوع پیوست. در گام بعدی، شورشیان به پادگان‌هایی که سربازان را در آنها محاصره کرده بودند، بازگشتند. در آخرین مرحله، گارد جاویدان که به کلی از دیگر نیروها منزوی شده بود، هدف حمله قرار گرفت. برایم هنوز معلوم نیست آیا پشت این روند یک «مغز متفکر نظامی» بود یا اینکه «خود جوش» رخ داد.

اما می‌توان یقین داشت که بازی تازه شروع شده است. به‌نظر می‌رسد که نیروهای چپ و بخش رادیکال جنبش اسلامی حرف آخر را درباره انحلال ارتش زده باشند. مسئله بعدی آینده نفت [ایران] است: جناح طرفدار خمینی خواهان کاهش چشمگیر در صادرات نفت و تغییر بسوی خودکفایی اقتصاد است. اما این جناح در حال حاضر جداافتاده و خارج از دولت [موقت] است.  چالش دیگر رابطه با آمریکا خواهد بود. آمریکا تا آخر نیروی مسلط درون ارتش بود و از حرکت نیروهای افراطی ارتش جلوگیری کرد که می‌خواستند با مسلسل به تظاهرات حمله کنند و در شهرها بمباران هوایی انجام دهند. آمریکایی‌ها احتمالاً وارد مذاکرات با بازرگان شده‌اند.

اولین آزمون [آرایش نیروهای سیاسی] اعلام تاریخ برگزاری انتخابات خواهد بود. اگر انتخابات در بهار [سال ۱۳۵۸] برگزار شود، هدف تحکیم هژمونی کامل نیروهای اسلامی و حذف نیروهای دیگر است. اما تعویق بیش از شش ماه در برگزاری آن نشانی وجود تحمل برای چند صدایی سیاسی و حتی صدای چپ است. در درون نیروهای چپ، فدائیان [خلق] بهترین سازماندهی را دارند، بیش از دیگر نیروهای [چپ] در [قیام بهمن] مبارزه کردند و بیش از صد هزار تن را، حتی در رویارویی با خود امام [خمینی] به میدان آوردند. بحث درباره حزب توده همچون گذشتهتاسف‌برانگیز است. حزب توده [در قیام بهمن] مبارزه کرد، ولی الان قادر به برپایی یک میتینگ هم نیست. اما توده درس‌اش را فرا گرفته و الان خطی در حمایت از جمهوری اسلامی اتخاذ کرده است. تاخیر در بازگشت کمیته مرکزی از برلن [شرقی] غیر قابل فهم است. اگر چنین شرایطی ادامه پیدا کند، حزب توده منزوی خواهد شد، هرچند گفتمان‌اش می‌تواند روی روشنفکران لائیک مانند به‌آذین ــ که وارد جنگ صلیبی علیه اسلامی بودن جمهوری شده‌اند ــ تاثیر داشته باشد.

امکان برقراری ارتباط میان ما [حزب کمونیست ایتالیا] و قشرهای چپ و تمام دیگر جناح‌ها، اعم از لائیک و اسلامی، بسیار بالا است. حزب کمونیست ایتالیا اینجا در میان همگان از حسن شهرت بسیار بالایی برخوردار است. باید به فکر برنامه مشترکی برای تحکیم روابط باشیم. به‌نظرم این برنامه باید فراتر از انتشار کتاب‌ها و جزوه‌هایی باشد که در نامه قبلی به آن اشاره کردم، هرچند در گام اول خوب است روی آن تاکید کرد.

درباره خاویار هم اطلاعاتی کسب کردم.[4] به عبارتی، این ادعا که کل خاویار مال شوروی است صحت دارد. تا ۱۹۲۲، تمام ماهی‌ها و خاویاری که در ایران به فروش می‌رفت، محصول شوروی به حساب می‌آمد، زیرا یک روس به نام «لیاناسوف»[lianasov] امتیاز ماهیگیری در سرتاسر دریای خزر را در ۱۸۳۹ کسب کرده بود. خانواده او تا ۱۹۲۵ این حق را به عنوان ارث در دست داشتد. در ۱۹۲۸، انحصار تولید خاویار به یک شرکت مشترک ایران و شوروی تحویل داده شد. در ۱۹۵۳، همین امتیاز پس از توافق با دولت شوروی تماماً به طرف ایرانی واگذار شد. ماهی خاویار در درون دریای خزر مهاجرت می‌کند و بزرگترین ماهی‌ها غالباً در ضلع جنوبی و ایرانی دریای خزر که گرم‌تر است، تخم‌ریزی می‌کنند. زمانی شوروی‌ها تهدید کرده بودند که در تمام عرض دریا برای جلوگیری از حرکت ماهی‌ها به سمت ضلع ایرانی آن تور پهن خواهند کرد. از این رو، توافق لازم و بادوام است. اما بهترین خاویار از جنوب استخراج می‌شود.

یادداشت‌ها:

[1] اشاره به ارزیابی گزارش پیشین او درباره امکان بسیار اندک تداوم رژیم شاه. ر.ک. به لینک

[2] متن ایتالیایی بازگوکننده فحشی است که به شخصیت بازرگان می‌خورد. نخست‌وزیر دولت موقت گاه حرف‌های تندی می‌زد و این نمونه‌ای از آنهاست ــ مترجم

[3] احتمالاً اشاره گینزبرگ به عباس قره‌باغی است ــ مترجم.

[4] علاقه گینزبرگ به خاویار احتمالاً به این دلیل است که حزب کمونیست ایتالیا معتقد بود اساس روابط تجاری ایران و شوروی بر خاویار  بنا شده است.


در همین زمینه:

پرونده ویژه چهل‌سالگی انقلاب ایران: