برگرفته از تریبون زمانه *  

پژوهشی که در سال ۱۳۸۳در میان دانشجویان دانشگاه تهران انجام شده به ما نشان می‌داد فقط ۳۱ درصد از دانشجویان مصاحبه‌شونده با این گزینه که «رعایت حجاب برای زنان الزامی است» مخالف و نسبتاً مخالف بودند.[1] این درصد از مخالفت حاکی از آن است که در قشر پیشرو جامعه یعنی دانشجویان، آن هم دانشجویان دانشگاهی در پایتخت ایران، خواسته‌ی حق پوشش اختیاری در اوایل دهه ۸۰ خواسته‌ای فراگیر حتا در میان این بخش جوان و پیشرو جامعه نبوده است چه برسد به کل جامعه. اما این معادله در دهه ۹۰ حداقل در میان همین بخش یعنی جوانان پایتخت‌نشین، تغییر کرده است، به طوری که پیمایش ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان در سال ۱۳۹۴ نشان می‌دهد که بیش از ۵۴ درصد افراد زیر سی سال در شهر تهران با این گزینه که «همه خانم‌ها باید حجاب داشته باشند حتا اگر به  آن اعتقاد نداشته باشند» مخالف بوده‌اند.[2] البته نتایج این پیمایش در سراسر ایران ارقام متفاوتی نسبت به نتایج آن در شهر تهران و در میان جوانان دارد اما در این نوشته چون قصدم صرفاً نشان دادن تغییراتی بود که در فاصله یک دهه در رابطه با نگرش مردم نسبت به حجاب اجباری ایجاد شده، از  این رو فقط نتایجی را ذکر کردم که مربوط به پاسخ جوانان زیر سی سال شهر تهران بود. درحالی که پژوهش دوم (۱۳۹۴) در مجموعِ کل کشور و در میان همه افراد بدون در نظر گرفتن سن و محل زندگی، نشان می‌دهد که حدود ۵۳ درصد مردم ایران موافق حجاب اجباری و حدود ۲۲ درصد مخالف اجباری بودن حجاب‌اند و حدود ۲۵ درصد هم میانه‌ی این دو نظر را برگزیده‌اند.[3] بنابراین روشن است که در یک دهه اخیر مسئله «حق انتخاب پوشش» نسبت به سه دهه پیش از آن به خواسته‌ای گسترده‌تر در میان مردم تبدیل شده است.

اما در این میان پرسشی که مطرح می‌شود آن است که چه عواملی سبب شده که مطالبه‌ی‌ «حق انتخاب نوع پوشش» امروز به شکلی گسترده‌تر مطرح گردد؟ تاکنون برخی از صاحب‌نظران و فعالان حقوق زن در مواجهه با این پرسش، پاسخ‌های گوناگونی ارائه کرده‌اند از جمله نقش کمپین‌ها و تأکید بر عاملیت فردی کنش‌گران، نقش تحولات تدریجی و تغییر گفتمان‌های رسمی و غیررسمی حول مسئله حجاب اجباری و… که بی شک هر کدام از این پاسخ‌ها، بخشی از واقعیت را نشان می‌دهد. اما در این‌جا قصد ندارم آن‌ پاسخ‌ها و دلایل‌شان را تکرار کنم بلکه می‌خواهم صرفاً به یکی از دلایل این مسئله، آن هم از زاویه تحولات ساختاری در حوزه دین‌داری بپردازم.

جهانی‌شدن: دور زدنِ سنت و مدرنیسم

بسیاری از جامعه‌شناسان هنوز برای تبیین تحولات صورت‌گرفته در جامعه ایران، به دوگانه‌ی «سنت / مدرنیته» و پروسه‌ی گذار از سنت به مدرنیزم می‌پردازند ولی برخی دیگر، ورود جامعه‌ی ایران در دایره‌ی مدرنیزم را امری «انجام‌گرفته» تلقی می‌کنند و سعی دارند تحول و دگرگونی‌ها در جامعه ایران را به سان بقیه‌ی جوامع مدرن، بررسی کنند. اما به نظر می‌رسد جامعه‌ی امروز ایران مانند اکثر جوامع دیگر جهان، با پدیده‌ی متأخرتری مواجه شده است: جهانیشدن.

مدرنیزم، در ذهنیت ایرانی به ویژه از دهه ۳۰ و ۴۰ به بعد[4]، در تقابل با سنت قرار داشت، اما امروز با گسترش جهانی‌شدن که به نوعی مدرنیزم و سنت را دور می‌زند و همه‌ی پدیده‌ها را چه سنتی و چه مدرن، به شکل «جهانی» بسته‌بندی و عرضه می‌کند، مانند دوره‌ی مشروطه این تقابل میان سنت / مدرنیزم نیز کم‌رنگ شده است. چرا که در فرآیند جهانی‌شدن، پدیده‌ها، مانند گیاهان آپارتمانی، از جا و مکان و مفهوم محلی‌شان و یا بهتر بگوییم از ریشه و خاک‌شان جدا می‌شوند تا در گلدان‌های آب قرار گیرند و بتوانند به شکل پدیده‌ای مصرفی در مقیاسی جهانی، بسته‌بندی و برای «همگان» در هر جا و مکانی قابل استفاده شوند. به این ترتیب اگر پیش‌تر سبک زندگی مدرن از کشورهای «غربی» به کشورهای «شرقی» صادر می‌شد، اما امروز با جهانی شدن، سبک زندگی سنتی نیز در قالب کالاهایی با «مظاهر جهانی» با قیمتی نازل نه تنها از کشورهای «غربی» که بیش‌تر توسط کشورهای «شرقی» مثل چین، هند، کره جنوبی و… به سراسر جهان (حتا به کشورهای غربی) صادر می‌شود و سبک زندگی کل توده‌های مردم را در هر جای دنیا تغییر می‌دهند و در نهایت به سرعت عمومی می‌شوند و فرهنگ و جهان خود را می‌آفرینند: دنیای جهانی‌شده.[5]

از سوی دیگر «سنت» به عنوان شیوه زیست جمعی، چنان به حاشیه رانده شده – اگر نگوییم دیگر وجود خارجی ندارد – که حاکمان سنت‌گرا نیز دیگر نمی‌توانند بر آن تکیه زنند، بلکه ناگزیرند با فاصله گرفتن از شیوه‌های زیست سنتی، از ابزارهای جهانی‌شده برای «سنت آفرینی‌های نوین برای زیست فردی»شان استفاده کنند. به سخن دیگر، اگر پیش‌تر سبک زندگی مدرن از کشورهای «غربی» به «شرق» می‌آمد اما امروز با جهانی‌شدن، «سنت‌های درون یک جامعه» هم با بسته‌بندی‌های جهانی به عنوان کالا ارائه می‌شوند تا برای آن «مشتری» پیدا شود. در واقع در چرخه‌ی عظیم جهانی‌شدن است که نه صرفاً سبک زندگی مدرن با مشخصه‌های متمایز از سنت، بلکه انواع «سبک‌های زندگی با مخلوطی از سنتی و مدرن» برای افراد در شکل کالاهایی بسته‌بندی‌شده با مارک جهانی، به قیمت‌هایی ارزان و در تولید انبوه ارائه می‌شود و سبک‌های جهانی می‌آفریند. نگاه کنیم به همین «سنت حجاب» که در بافت شیوه‌ی زیست جمعی به شکلی برای تنظیم روابط میان دو جنس در جهان سنت، عمل می‌کرد ولی امروز در چرخه‌ی کلانِ جهانی‌شدن، دور تا دور جهان گشته و به «سبک پوشش» با کالاهایی خاص و ویژگی‌های مشخص خود برای افراد تبدیل شده و در بسته‌بندی‌های «استاندارد» و قابل پذیرش برای سلیقه‌های امروز در شرق و غرب، به فروش می‌رسد و اساساً هم ارتباط زیادی با اهداف پیشینی و سنتی‌اش ندارد. سنت عرفانی از شرق در چرخه‌ای جهانی با بسته‌بندی‌های متفاوت به غرب، و از آن‌جا دوباره به خود شرق فروخته می‌شود. سنت بکارت توسط کالایی با عنوان «پرده‌ی بکارت یک‌بار مصرف» با قیمت پانزده دلار از چین وارد کشورهای اسلامی می‌شود.[6]  منظور آن است که این «بکارت» نه آن «بکارت دنیای سنت» است و نه «مشخصه‌ی مدرنیته»، بلکه پدیده‌ای جدید است حاصل جهانی‌شدن. از این رو به نظر می‌رسد امروز در دنیای جهانی‌شده، حجاب / بی‌حجابی دیگر نشانه‌ی تعارض میان دوگانه‌ی «مذهبی / غیرمذهبی»[7] یا «مدرنیته / سنت» نیست. چرا که اگر پیش‌تر مثلاً مذهب، سنت، مدرنیزم و… هر کدام‌شان در قالب «شیوه‌ای از زیست جمعی» تقریباً مستقل از یکدیگر بودند و هر یک به نوعی خود را در تعارض یا حداقل با تفاوت‌گذاری با آن «شیوه زیست دیگر» تعریف می‌کرد؛ ولی امروز در عصر جهانی‌شدن و گسترش فردگراییِ جهانی‌شده، شیوه زیست نیز به شدت «فردی» شده، و در سبک‌های زندگی «فردی شده»ی کنونی، بسته به علایق و ذائقه تک تک افراد، می‌توان بخش‌هایی از زندگی مدرن، سنتی، مذهبی، غیرمذهبی و… را در کنار هم و در مجموعه‌ی زندگی یک فرد، مشاهده کرد. بدین معنا که افراد معمولاً با علایق گوناگون و جایگاه اجتماعی و امکانات مختلف، با توجه به نیاز و سلیقه‌شان  و با توجه به میزان سودمندی هر کدام از آن‌ها برای زندگی‌شان، از هر یک از شیوه‌های زیست مدرن، سنتی و مذهبی و غیرمذهبی، بخشی را به «وام» می‌گیرند.[8]

هم‌افزایی ناجنبش دین‌داری شخصی‌شده با ناجنبش پوشش اختیاری

با این مقدمه قصد دارم بگویم که امروز تأثیر عمیق جهانی‌شدن و نفوذ شبکه‌های اجتماعی سبب شده که در جامعه‌ی ایران به ویژه در یک دهه اخیر فردگراییِ جهانی‌شده فراگیر شود و این مسئله حتا در سبک دین‌داری ایرانیان نیز به شدت تاثیر گذارده[9] و به گسترش و توده‌گیر شدنِ «دین‌داری بی‌واسطه و خودمرجع»[10] کمک کرده و آن‌را به «ناجنبشی عمومی و توده‌گیر»[11] تبدیل کرده است. [12] البته برخی نیز این سبک رنگین‌کمانی از دین‌ورزی را  «دین تلگرامی» می‌خوانند که منظورشان نوع خاصی از دین‌ورزی است که «گزاره‌هایش را به شکل پراکنده از این طرف و آن طرف جمع می‌کند».[13]

رشد فزاینده‌ی این نوع فردگرایی جهانی‌شده و تأثیر عمیق‌اش بر الگوهای دین‌ورزی مردم طبعاً در مواجهه با ساختار ایدئولوژیک حکومت، و در نبود ساختارهای مدنی، خواه ناخواه با ساختارهای رسمی در حوزه‌های مختلف، اصطکاک پیدا کرده است. برای نمونه به تازگی وزیر اطلاعات گفته بود که در یکی از شهرهای همدان خانواده‌ای که کارشان ساندویچ فروشی است، خانوادگی [دسته‌جمعی] مسیحی شده‌اند به این دلیل که می‌گفتند به دنبال دینی هستیم که به ما آرامش داده و بین ما صفا ایجاد کند، در حالی که می‌بینیم بین خود علمای اسلامی در پشت تریبون‌ها این صفا وجود ندارد.[14] در همین رابطه، مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس در حوزه دین معتقد است: «الگوها،  گفتارها و سیاست‌های رسمی نمی‌توانند خود را با سرشت سیال و متکثر (و پلورالِ) زندگی دینی در جامعه، متناسب سازند و این ممکن است به شکاف‌های زیان‌بار اجتماعی در امر دین بیانجامد و منشأ بیگانگی‌ها و تعارض‌های اجتماعی مشکل‌سازی برای پایداری کشور بشود.»[15]

این اصطکاک و چالش میان ایدئولوژی رسمی و سبک‌های متکثر زندگی، به شکل‌گیری ناجنبش‌های مختلفی دامن زده که یکی از ناجنبش‌های مهمی که در اثر چالش با ساختارهای رسمی، متولد شده «ناجنبش دین‌داری بی‌واسطه و خودمرجع»[16] است. پایه‌ی این ناجنبش بر نفی واسطه‌های مذهبی و قائم به گزینش‌گری فردیِ هرچه بیش‌ترِ در سبک دین‌ورزی است. برای نمونه این ناجنبش به دلیل حضور دولت دینی در ایران اکنون بسیار گسترش یافته و لایه‌های مختلف جامعه را درگیر کرده است، تا آن‌جا که تأثیرش به همراه دیگر عوامل، باعث شده ناجنبش‌های دیگر اجتماعی حول «خودمختاری‌های فردی» از جمله پوشش اختیاری، نیز گسترده‌تر شوند. از همین روست که ما در حوزه‌های گوناگون از جمله پوشش اختیاری، ورزش زنان (چه ورزش قهرمانی و چه مثلاً ورود به استادیوم)، آوازخوانی و موسیقی زنان و… شاهد چالش‌های گسترش‌یابنده‌ای با مقررات رسمی هستیم.

ناجنبش دین‌داریِ بی‌واسطه بستر مناسبی را به‌وجود آورده که «ناجنبش اعتراضی چهل‌ساله علیه حجاب اجباری» بتواند در یک دهه‌ی اخیر به شدت قدرتمند شود و مشروعیت مضاعف کسب کند. این قدرت و مشروعیت فزاینده سبب شد که آزادی انتخاب پوشش که پیش‌تر به گروه‌هایی از جامعه‌ی تحصیل کرده‌ی مدرن محدود بود، و عمدتاً «خواسته‌ای زنانه» تلقی می‌شد، امروز به خواسته‌ی بخش وسیعی از جامعه ایران تبدیل شود. از این زاویه است که می‌توان گفت با توجه به حاکمیت اسلام ایدئولوژیک و مداخله‌اش در نوع پوشش زنان، «ناجنبش پوشش اختیاری» با «ناجنبش دین‌داریِ بی‌واسطه و خودمرجع»، هم‌افزایی پیدا کرده و ابعادی متفاوت به آن بخشیده است. به این ترتیب بخشی از مردمی که غیرمذهبی هم نیستند، اما سبک دین‌ورزی‌شان به دلیل گسترش فردگرایی جهانی‌شده  لاجرم به دین‌ورزیِ «قائم به فرد» و «گزینش‌گر» سوق پیدا کرده نیز با مداخله دولت در «سبک دین‌داری‌شان» از جمله تعیین حد و مرز پوشش‌شان توسط «مقررات رسمی» مخالف‌اند.

در واقع اگر طی سه دهه‌ی ابتدای انقلاب ۵۷، عمدتاً بخش نه‌چندان گسترده زنان از طبقه متوسط مدرن، با حجاب اجباری مخالف بودند، اما با پیوند میان ناجنبش دین‌داری بی واسطه و گزینش‌گر و ناجنبش چهل‌ساله‌ی پوشش اختیاری، امروز خواست عدم مداخله دولت در نوع پوشش مردم، پهن‌دامنه شده و توانسته در میان قشرهای مختلف، هرچه بیش‌تر بگسترد.

از سوی دیگر، ناجنبش دین‌داری جدید، نه تنها در مقابل دین‌داری سیاسی، ایدئولوژیک و رسمی قرار می‌گیرد، بلکه با «دین‌داری سنتی» نیز که پدرسالار است خواه ناخواه زاویه پیدا می‌کند. چرا که در دین‌داری بی‌واسطه‌ی امروز، نه تنها واسطه‌هایی مانند روحانیت، و…. به‌طور نامحسوس کنار می‌روند بلکه حتا «پدرسالاری» را به عنوان ساختاری «میانجی» و «واسطه» برای دین‌داری سنتی، دور می‌زند. در حقیقت این نوع دین‌ورزی جهانی‌شده، یا «دین‌داری شبکه‌ای» که مبتنی بر فردگرایی جهانی‌شده است، مانند کانال‌های تلگرامی‌اش، عناصر معنوی‌اش را بسته به ذائقه و منافع‌اش در جاهای گوناگون جهان برمی‌گزیند: یک بخش از آموزه‌هایش را از «حقوق بشر»، بخشی دیگر را از آموزه‌های عرفان بودایی، بخش دیگرش را از آموزه‌های مسیحی و اسلامی، بخشی را از پدر و مادر، و بخشی را از حکومت و… به وام  می‌گیرد. از این رو در این نوع سبک‌های متکثر از دین‌ورزی، شاهدیم که مردم هرچه بیش‌تر از مناسک رسمی و تحمیلی تحت کنترل حکومت‌ها (از جمله حجابی که دولت‌ها حدودش را تعیین می‌کنند) فاصله می‌گیرند و به ظواهر و مناسک دینی – که سیاسی و رسمی یا آمرانه نیستند – روی می‌آورند. به همین دلیل است که ما می‌بینیم باور به حجاب که با وجود «قانون حجاب اجباری» به یک نوع «مناسک سیاسی و ایدئولوژیک» تبدیل شده، امروزه روز حتا در میان اقشار مذهبی و دین‌باور نیز تضعیف شده است درحالی که در کشورهای دیگر که پوشش اجباری نیست افراد مذهبی «حجاب» را به عنوان انتخابی فردی برای نمایش «هویت‌شان» همچنان مورد بهره‌برداری قرار می‌دهند.[17]

در هر حال این نوع سبک دین‌ورزی بی‌واسطه و گزینش‌گر، هم مذهب سنتی و هم مذهب سیاسی را دور می‌زند و برخلاف مذهب سنتی و سیاسی که هر دو پدرسالارند و در سلسله‌مراتبی از قدرت مردان/ پدران عمل می‌کنند، عمدتاً متکی به فرد فرد مردان است و نه وابسته به الیتی از مردان بزرگ خانواده یا بزرگان قوم و امت و….

رودرویی مردسالاری با پدرسالاری و تأثیر آن بر  تقویت ناجنبش پوشش اختیاری

امروز خواست پوشش اختیاری و عدم مداخله حکومت در این حوزه، نه تنها به یکی از مطالبات مهم بخشی از زنان در جامعه‌ی ما تبدیل شده، بلکه بخشی از مردان را نیز با آن همراه کرده است. در این میان انگیزه‌های مختلفی برای این همراهی از سوی مردان وجود دارد، از جمله رشد آگاهی جنسیتی در میان مردان و تحول در مناسبات جنسیتی، رشد انگیزه‌های سیاسی و ضدحکومتی در میان مردان[18] و نظایر این عوامل. اما عامل دیگری که سبب شده تا خواست پوشش اختیاری در ایران، در طول یک دهه گذشته در میان مردان نیز به طور قابل ملاحظه‌ای افزایش یابد، گسترش ناجنبش‌های دین‌ورزیِ بی‌واسطه و خودمرجع و گزینش‌گر است. بدون شک در دهه‌های گذشته برخی از مردان مانند برخی از زنان، لزوماً به موازین اسلامی مقید و مؤمن نبوده‌اند و از این رو با قانون حجاب اجباری مخالف بوده‌اند (این بخش از ابتدای انقلاب نیز وجود داشتند) ولی با گسترش ناجنبش‌های دین‌ورزی خودمرجع، این مسئله در گروه‌های مختلف مردان نیز هرچه بیشتر وسعت یافته است.

در این میان پدیده کم‌تر دیده‌ شده‌ اما مهم دیگری وجود دارد که باعث شده امروز  اعتراض به «حجاب اجباری» در میان مردان ایرانی گسترش یابد و آن، این است که برخی از مردان به این دلیل که «مداخله» در نوع پوشش زنان را «حق خود» می‌دانند و نه دولت، با دخالت دولت در این زمینه مخالف‌اند. به این معنا یکی از انگیزه‌های بخشی از مردان ایرانی در همراهی با اعتراض‌ها به حجاب اجباری را می‌توان حول «تضاد میان مردسالاری مدرنِ فردی‌شده، در برابر پدرسالاری سنتی، سیاسی و ایدئولوژیک» تبیین کرد. بی تردید جایگزینی پدرسالاری به مفهوم انتروپولوژیک آن با مردسالاری مدرن، روندی است که در همه جای دنیا به نوعی اتفاق افتاده است، اما منظورم در این‌جا آن است که امروز در کشور ما، مردسالاریِ مدرن به یاری حضور ناجنبش‌های دین‌ورزیِ بی‌واسطه و گزینش‌گر (بدون واسطه‌ی مردان بزرگ و مقدس که در سلسله مراتب بالاترند) رو به گسترش است. در واقع مردسالاری فردی و مدرن را در برابر پدرسالاری سلسله مراتبی  و قدرت‌یافته از بالا، قرار می‌دهد یعنی در برابر آن شیوه‌ی «شوهری و پدری» که باعث می‌شود کنترل زن به‌طور غیرمستقیم از دست فرد-فرد مردان خارج شود و به دایره‌ی قدرت و مداخله «مردان بزرگ‌تر و فرادستی» (چه به لحاظ سنی، یا سلسله‌مراتب و جایگاه در خانواده گسترده، و چه به لحاظ قدرت سیاسی) وابسته و مشروط گردد.

البته همان‌طور که اشاره شد هیچ تردیدی وجود ندارد که امروز بخشی از مردان جوان طبقه متوسط نیز به دلیل اعتقاد به برابری حقوق زنان و مردان، مدافع حقوق برابر شده‌اند و طبعاً با حجاب اجباری مخالف‌اند. چرا که طی سه دهه فعالیت منسجم جنبش زنان، بحث حقوق برابر به گفتمانی عمومی‌تر تبدیل شد و نسلی از زنان و مردان جوانی را پرورش داد که به شکلی خودآگاه (و گاه حتا ناخودآگاه) تبعیض و نابرابری‌های جنسیتی را در حوزه‌های زندگی روزمره برنمی‌تابند. اما نمی‌توان در گسترش همراهی مردان با اعتراضات علیه حجاب اجباری را فقط به این انگیزه‌ی برابری‌طلبانه محدود کرد، بلکه انگیزه‌های دیگر و تغییرات ساختاری ذکر شده نیز عوامل مهم دیگری هستند که به رغم آن که رویکردی «برابری‌ طلبانه» ندارند ولی توانسته در مخالفت با قانون حجاب اجباری، بخش بزرگی از مردان را با زنان همراه کند و به این ترتیب به ناجنبش پوشش اختیاری زنان یاری رساند. این درحالی است که متأسفانه برای بسیاری دیگر از خواسته‌های زنان چنین همراهی گسترده‌ای در میان مردان وجود ندارد. به طوری که امروز می‌بینیم بخشی از مردان جامعه حتا گاه بیش از زنان، به لحاظ نظری و نیز عملی از حرکت‌هایی که حول مخالفت با حجاب اجباری شکل می‌گیرد حمایت می‌کنند، درحالی که ما چنین حجمی از حمایت مردان را در مسایل دیگر به ویژه در مورد «حقوق زن در خانواده» شاهد نیستیم.

با وجود این همه گوناگونی در افکار و انگیزه‌های مردان نسبت به حجاب زنان می‌توان گفت مطالبه‌ی به حق و مشروع «پوشش اختیاری» امروز توانسته پشتیبانی بخش قابل ملاحظه‌ای از مردان جامعه‌ را کسب کند و آنان را با خود همراه سازد. معنی این سخن آن است که هیچ‌گاه در تاریخ معاصرمان، تا این اندازه، توافق و همدلی در دفاع از پوشش اختیاری زنان در ایران وجود نداشته است.


 پانویس‌ها

[1]کتاب حجاب و روشنفکران، نوشین احمدی خراسانی،۱۳۹۰، ص۲۵۷ .

[2] – «مردم ایران در مورد حجاب چه نظری دارند؟»، محمدرضا جوادی یگانه و آرش انصاری، بهمن۱۳۹۶.

[3]  – عباس کاظمی، در مورد پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان (۱۳۹۴).

[4] – در دوران مشروطه، دو قطبی دیدن مدرنیسم و مذهب و سنت، خیلی پررنگ نبود و ذهنیت مشروطه طلبان این دو را خیلی کم‌تر در مقابل هم قرار می‌داد. ولی به تدریج در ذهنیت ایرانی، مدرن و سنتی، شکل تقابلی به خود گرفت تا آن‌جا که یکی از عوامل کلیدی وقوع انقلاب ۵۷ از نگاه برخی تحلیل‌گران، حاصل این تقابل به ظاهر آشتی‌ناپذیر، تلقی شد.

[5]– برای نمونه می‌بینیم که به وفور مظاهر و آیکان‌های مسیحیت توسط کشور چین به کالاهایی ارزان و قابل خرید و فروش تبدیل شده و در شهرهایی مانند واتیکان عرضه می‌شود همان‌طور که مظاهر اسلامی مانند مهر و تسبیح نیز توسط چین تولید و در ایران عرضه می‌شود.

[6]http://opizo.com/j5hWVX

[7] – پژوهشی در مورد جوانان شهر تهران که با روش فراتحلیل نتایج پانزده تحقیق، تنظیم شده و نشان می‌دهد که «اکثریت قاطعی از جوانان (حدود ۸۲ درصد) برای معنابخشی به زندگی خود همچنان به دین متوسل می‌شوند. آن‌ها عقیده دارند که مشکلات زندگی با تکیه به دین آسان‌تر می‌شود و حتا با نگاهی هستی شناختی، مرگ را صرفاً با ایمان دینی به جهان پس از آن، قابل فهم و پذیرش تلقی می‌کنند.» (دین‌داری جوانان، ایده‌آل‌ها و واقعیت‌ها، ثمینا رستگاری و مریم عالم زاده، مجله مطالعات جامعه شناختی، شماره۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۳).

پژوهش دیگری نیز که در میان شهروندان شهر تهران انجام گرفته نشان می‌دهد: «میزان دین‌داری بیش از دو سوم پاسخ‌گویان (۷۲ درصد) متوسط رو به بالا ارزیابی شده است» (پژوهشی در باب رابطه دین‌داری و سبک زندگی، سعید حسینی زاده آرانی، ایوب سخایی و مسعود غفاری، جامعه شناسی و سبک زندگی، شماره ۳، پاییز و زمستان ۱۳۹۴).

[8] – البته این نوع شیوه زیست «التقاطی» پیشتر هم وجود داشته و نظریه‌های مختلفی برای تبیین این پدیده از سوی جامعه شناسان مطرح شده است، اما به نظر می‌رسد با گسترش جهانی‌شدن که باعث فراگیر شدن کالایی‌شدن در سراسر دنیا شده، این پدیده هم رو به گسترش نهاده به طوری که دیگر نه به عنوان «پدیده‌ای ناهنجار» که به  هنجار در سطح جهانی تبدیل شده است. از این روست که در این‌جا بیش از بقیه عوامل بر «جهانی شدن» و تأثیرهایش پرداخته‌ام. در این میان برخی از صاحب‌نظران همچون «نیره توحیدی» این پدیده را در قالب «جهانی – محلی شدن» تبیین می‌کند. به عبارت دیگر بین جهانی و محلی رابطه‌ای دو طرفه برقرار شده است یعنی جهانی، محلی می‌شود و محلی، جهانی می‌شود:

Tohidi, N. (2017). The Women’s Movement and Feminism in Iran: Revisiting a “Glocal” Perspective. In Amrita Basu (Ed.), Women’s Movements in the Global Era, Second Edition (397-442). Boulder, CO: Westview Press.

[9] – مقصود فراستخواه استاد دانشگاه که در حوزه جامعه‌شناسی دین، تحقیقات متعددی انجام داده می‌نویسد: «مخاطبان خدمات، تبلیغات، مراسم، آیین‌ها، مفاهیم و قرائت‌های دینی، ذائقه‌های مختلفی دارند و بر حسب این‌که کدام یک برای ذائقه‌شان لازم است و به دردشان می‌خورد، از بازار دین، کالای رستگاری فراهم می‌آورند و از آن استفاده می‌کنند. ارزش‌های مصرفی روز به روز در دنیا در حال افزایش‌اند در نتیجه نوعی کاپیتالیسم فرهنگی و سبک زندگی اهمیت می‌یابد و دین هم بخشی از سبک زندگی و نوعی از مصرف محصولات دینی است. این روند با دنیای قدیم تفاوت می‌کند، نمی‌خواهم بگویم که دنیای قدیم کاملا متفاوت بود، اتفاقاً عناصری از دنیای قدیم در دنیای جدید هم وجود دارد، اما گسست‌هایی هم وجود دارد؛ ویژگی‌های دین‌داران در جامعه ایران در حال تغییر است و فهم این تغییر، مسئله مهم جامعه ایران است.» (جامعه ایران و تحول در امر دینی، مقصود فراستخواه، اردیبهشت۱۳۹۴).

[10]مطالعه دین‌ورزی جوانان با تأکید بر دین‌داری خودمرجع، آرش حسن پور و ثریا معمار، مجله تحقیقات فرهنگی ایران، دوره ۸، شماره ۳، پاییز ۱۳۹۴.

[11] – پیش از آن پلورالیسم دینی در میان مباحث روشن‌فکران و در بخش الیت دین‌داران مطرح بود ولی امروز این رویکرد، هرچه بیش‌تر مردمی شده و در قشرهای مختلف گسترش پیدا کرده است.

[12] – بی‌شک پلورالیزم دینی به ویژه در مسیحیت و همین‌طور در ادیان دیگر ـ و در ایران نیز ـ کم و بیش با ورود مدرنیسم آغاز شده بود ولی در جامعه ما به دلیل «مدرنیسم آمرانه» قبل از انقلاب و سپس وقوع انقلاب و تأسیس حکومت دینی، به مدت چندین دهه گسسته شد و برخلاف کشورهای غربی، تکثر دینی در دوران مدرنیسم در ایران خیلی گسترش نیافت ولی امروز با جهانی‌شدن و با توجه به عملکرد واکنش‌برانگیز حکومت دینی، این روند سرعتی سرسام آور یافته است. در واقع روندی که در کشورهای غربی در گذشته و در دوران مدرنیسم اتفاق افتاد، امروز جامعه ما همراه با «دوران جهانی‌شدن» آن را تجربه می‌کند. بنابراین بحث من در این مقاله، در مورد اتفاقاتی است که همین امروز در جامعه ما در حال تکوین است؛ و قصدم آن نیست که بگویم این اتفاقات، پدیده‌های خیلی خاصی در کشور ما هستند و در جوامع دیگر در زمان‌ها و به شکل‌های متنوع دیگر رخ نداده است.

[13]  – لذت و فردگرایی با آیین‌های جدید دین‌داری پیوند خورده است، محسن حسام مظاهری، سایت شهرآرا، مهر ۱۳۹۷.

[14] http://opizo.com/DfZRUR

[15]  – درباره روندها و آینده‌های دین‌ورزی در ایران، سخنرانی مقصود فراستخواه، در این آدرس.

[16]– ناجنبش‌های دین‌ورزی فردی‌شده را می‌توانیم علاوه بر تغییر سبک دین‌داری، در رشد فزاینده‌ی گرایش به انواع و اقسام گروه های دینی مانند مسلک‌های متنوع درویشی، نوکیشان مسیحی، عرفان‌های نوظهور مثل هواداران عرفان حلقه، استقبال از گروه‌های یوگا و عرفان‌های شرق، و حتا در روند افزایش شمار معتقدان به لزوم تغییر دین، مشاهده کرد.

[17]– احتمالاً اگر مثلاً نماز نیز به «مناسکی سیاسی و ایدئولوژیک» تبدیل می‌شد و قانون نماز اجباری وجود می‌داشت، امروز شاهد این بودیم که نماز هم جزو عناصری می‌بود که در دین‌داری گزینش‌گر و فردمحور امروز، حذف می‌شد. درحالی که پژوهش‌ها نشان می‌دهد که طی سال‌های (۱۳۵۳تا۱۳۹۰) به طور متوسط بین ۷۵ تا ۸۵ درصد مردم ایران بیش‌تر اوقات، به شکل فرادا (نه جماعت) نماز می‌خوانند که تقریباً نسبتی ثابت را طی این سال‌ها نشان می‌دهد. (رفتارها و باورهای ایرانیان: تحلیلی جامعه شناختی از چهاردهه دین‌داری در جامعه ایران، احمد غیاث‌وند، مجله علوم اجتماعی، شماره ۷۳، تابستان ۱۳۹۵).

پژوهش دیگری نشان می‌دهد که اعمال فردی دینی مثل نماز خواندن طی سال‌ها تغییر نکرده، و حتا اعمال غیرسیاسی و فردمحور مثل روزه گرفتن و قرآن خواندن در میان مردم افزایش داشته است. درحالی که «مناسک سیاسی شده و جمع محور» مثل نماز جماعت کاهش داشته است. (بررسی وضعیت دین‌داری در ایران، عباس کاظمی و مهدی فرجی، مجله تحقیقات فرهنگی ایران، ش ۶ پیاپی، تابستان ۱۳۸۸).

[18] – گروهی از مردان به دلیل تقابل شدیدی که با حکومت دارند با این تحلیل که حجاب زنان، پاشنه آشیل این حکومت است با حجاب مخالفت می‌ورزند زیرا باور کرده‌اند که اگر قانون حجاب اجباری ملغا گردد و زنان موفق شوند بدون حجاب در خیابان‌ها رفت و آمد کنند منجر به سقوط حکومت خواهد شد. به همین جهت، از موضعی عمدتا ً سیاسی، از اعتراض زنان به حجاب اجباری، با حدت و شدت حمایت می‌کنند و آن را ابزاری برای ضربه‌زدن به حکومت تلقی می‌کنند. دامنه‌ی این طیف از مردان به ویژه پس از جنبش سبز – و افزایش شکاف بیشتر میان حکومت و مردم – رشد فزاینده‌ای داشته است. در واقع امروز به نظر می‌رسد اختیار پوشش زنان به عنوان «امری شخصی»، میان دو شعار متعارض با یکدیگر: شعار حکومتی «ای زن، حجاب تو کوبنده‌تر از خون من است» و شعار اپوزیسیونی «ای زن، بی‌حجابی تو باعث سقوط حکومت است» به تله‌ی سیاست‌ورزی مردانه و پوپولیستی از دو سر طیفِ مخالف یکدیگر، گرفتار آمده است.

لینک مطلب در تریبون زمانه


از همین نویسنده