اخیرا دوست و همکار ارجمندی از داخل کشور در مصاحبه با یک رسانه فارسی زبان خارجی، صدور آیین‌نامه و دستورالعملی ۱۴۸ ماده‌ای در خصوص نحوه اجرای احکام حدود، سلب حیات نفس و قطع عضو محکومان به این مجازات‌ها در ماده‌ ۴۷ آن را که اجازه می‌دهد اعضای بدن اعدام شده در اختیار بیماران محتاج به این اندام‌ها گذاشته شود، مورد ستایش قرار داد و تا حدی پیش رفت که تصمیم غیرانسانی ابراهیم رئیسی، ریاست کنونی قوه قضائیه ایران و عضو سابق هیئت مرگ در کشتار ۶۷ را مصداق تفکر انسان‌دوستانه‌ او تشخیص داد.

اعدام در ایران- عکس: آرشیو

او همچنین این اقدام را راهی برای شفای خاطر محکوم به اعدام و محکوم به قطع عضو تفسیر کرد و از این حیث هم سپاسگزار مقام ریاست قوه قضائیه شد.

سخنان دوست و همکار که شاخه گلی بود بر عمامه‌ ابراهیم رئیسی، سنگ بزرگی شد و بر فرق سر ما مدعیان حفظ و حراست از کرامت انسانی و مرگ‌زدایی از سیاست کیفری جمهوری اسلامی فرود آمد. از حوصله‌ هر آن کس که ساختار معیوب قانونی جمهوری اسلامی و شیوه‌های ناعادلانه در اجرای قوانین ضد انسانی‌اش را می‌شناسد، خارج است تا بر این نظرات آقای وکیل که به تملق بیشتر شباهت داشت تا به تفسیر رای، صحه بگذارد یا حتی بی‌اعتنا از کنارش بگذرد، به‌خصوص که می‌دانیم این دوست و همکار بر دشمنی‌های قانون مجازات اسلامی با حیات و کرامت انسانی شهروندان به خوبی آگاه است و با این وصف، چنان اظهار نظر کرده که تن هر انسانی به لرزه می‌آید.

دستورالعمل مورد اشاره اما بر این موضوع تاکید دارد که در مجازات‌های اعدام و قطع عضو، به محکوم توصیه بشود تا اعضای خود را پس از اعدام و پس از قطع آن عضو، به موجب وصیت در اختیار بیماران نیازمند به عضو یا اعضا بگذارد.

یک لحظه، فقط یک لحظه تصور کنید که شما به موجب رای دادگاه‌های انقلاب که مرکز ستمگری و آدم‌کشی در ۴۰ سال اخیر بوده، محکوم به اعدام یا قطع یک عضو از بدن شریف انسانی‌تان شده‌اید. در این شرایط که جان و دلتان از نزدیک شدن به مرگ یا از فرود آمدن ساطور و اره بر عضوی از بدنتان می‌لرزد و اراده‌تان مانند هر انسانی در این شرایط آزاد نیست، قاضی عسکر و نماینده جلاد یا خود جلاد که مامور اجرای حکم است از شما اجازه بخواهد و چند تایی آیه‌ قرآن و حدیث و روایت مخدوش هم بارتان کند و شما را تشویق کند تا وقتی شما را کشتند یا وقتی عضوی از شما را قطع کردند، برای آرامش روح‌تان در جهان آخرت که اصلا قصد رفتن به آن را نداشته‌اید و به زور می‌خواهند شما را راهی کنند، همه اعضا یا عضو قطع شده را به بیماران محتاج هدیه کنید. یعنی تعدی بر جسم شما حتی پس از آن که پیاله‌ای آب توی حلق‌تان ریختند و شما را کشتند وجهه قانونی پیدا کرده است.

گویا تصور ابراهیم رئیسی و همکار ما که در رئیسی و ذات بیمارش ذوب شده، این است که شما گوسفند نذری‌اش هستید. شما را خریده و اعضای بدنتان را نذر و وقف نیازمندان کرده است.

مهرانگیز کار

این درجه از وقاحت چندان مشمئز کننده است که نیازی نمی‌بینم تا به مواد قانونی خاص در اثبات کراهت آن استناد کنم. ما در جای انسان دو پا، نمی‌توانیم همیشه برای احساسات خود به مواد قانونی استناد کنیم یا مانند همکاری که وکیل مدافع مشهور و ثروتمندی است، ابراهیم رئیسی را گلباران کنیم. موضوع به قدر کافی منزجر کننده است. همکار ما در تجلیل از او، پرونده را به عمد وارونه ورق زد و با آرامشی که به نظر می‌رسید تصنعی است یا ناشی از مصرف مواد عقل‌رباست، امریه را تفسیر کرد به حرکتی انسان‌دوستانه از سوی ریاست قوه قضائیه.

او تشریح کرد که به همت ابراهیم رئیسی، خوشبختانه محکومان به مرگ و قطع عضو، به قدری از حق اهدای عضو پیش از اعدام و قطع عضو بهره‌مند می‌شوند که با هدیه‌ اعضای خود به وجد می‌آیند، از آن رو که توانسته‌اند برای بشریت کاری بکنند.

بازماندگان آنها هم احساس راحتی و مباهات می‌کنند که عزیز از دست رفته‌شان به ابنای بشر خدمت کرده است.

درون خروشان آن اعدامی و محکوم و حال و احوالش اما اصلا در محاسبات این دوست و همکار گرامی لحاظ نمی‌شود. راستی که وقتی ایشان سخن‌پراکنی می‌کردند حالم از حرفه‌ خودم که خوشبختانه سال‌هاست از آن به حکم مقامات بی‌انصافی مانند رئیسی دور افتاده‌ام، به هم خورد.

در هر کشوری از کشورهای جهان، این چنین تصمیم‌گیری یک قاضی که در مقام ریاست قوه قضائیه نشسته و فرمان به صدور این چنین دستورالعملی داده، منجر به اخراج و استنطاق او می‌شود.

در هر کشوری از کشورهای جهان، همدلی تملق‌آمیز یا اعتقادی یک وکیل دادگستری با قانونگذاری که قانونی موهن را از تصویب گذرانده و حتی از بدن اعدام شده و ناقص شده‌ محکوم نمی‌گذرد، مصداق جرم شناخته می‌شود.

وکیل طرفدار قوانین ضد انسانی، پروانه وکالت از دست می‌دهد و مردم متقاضی محاکمه‌اش می‌شوند و کانون وکلای مستقل و دیگر وکلا از او به اتهام تنزل احترام وکلا در منظر عمومی و وهن به تمامیت جسمی انسان، چه در زمان حیات، چه پس از آن، شکایت می‌کنند. اما در اینجا فرض بر به رسمیت شناختن “آزادی بیان” است.

عامیانه بگویم ما که از ابراهیم رئیسی، منصوب مقام رهبری با شناختی که از کارنامه‌ ایشان داریم، عدالت‌گستری را مطالبه نمی‌کنیم.

ما که از ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی و قوه قضائیه‌اش انتظار درک کرامت انسانی شهروندان و مرحمتی نسبت به موازین حقوق بشر نداریم.

ما که این همه اعدام و قطع عضو را در قوانین جزایی کشور، بیشتر به آدم‌کشی و سرکوب ترجمه می‌کنیم و نبود شرایط محاکمه‌ منصفانه را حتی در مورد مجازات‌های سبک‌تر مانند حبس، دلیلی می‌دانیم بر بی‌گناهی محکوم.

ما که نبود وکیل مدافع تعیینی در تمام مراحل محاکمه به خصوص مرحله‌ حساس تحقیقات را دلیل قاطعی می‌دانیم بر تردید نسبت به صدور رای نهایی بر مجرمیت متهم.

وقتی می‌گویم “ما” وکیل مورد نظرم هم در آن فهرست می‌گنجد و بارها از او خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که با این فقرات از نقض حقوق بشر با ما همراه است. این است که ذهن مشغول می‌شود به تغییر شخصیت کسی که تا کنون این چنین ریشه‌ کرامت انسانی را نزده بوده و حالا در شرایط وکالت زیر سلطه‌ ابراهیم رئیسی، تمام و کمال ستایشگر رویه‌های غیرانسانی او نسبت به محکومان به اعدام و قطع عضو شده است.

آیا جایی دستش رفته زیر ساطور و آسیب‌پذیری پیدا کرده؟ حتی در این صورت حیف است در جایگاه وکیل مدافع، این گونه بی‌گدار به آب بزند تا امنیت از دست ندهد.

به دست آوردن حق برای اعدامی که اهدای اعضای خود را وصیت کند تا به بدن دیگران پیوند بزنند، بدون این آیین‌نامه و دستورالعمل موجود بود. نیازی به قانون نداشت. چرا وکیل و همکار ما خیال می‌کند باید حتما این قانون تصویب می‌شد تا حق ایجاد بشود؟

بی‌گمان وکیل و همکار ما می‌داند تا چه اندازه می‌توانند بزرگانی که برای خود یا خویشاوندانشان نیاز به عضوی از بدن یک جوان سالم دارند، سوء استفاده کنند و طایفه‌ حاکمان از تن بی‌جان جوان‌های اعدام شده برای طولانی کردن زندگی خود و خویشان بهره‌مند بشوند. از کجا که به او وعده‌ تخفیف مجازات ندهند تا اجازه بدهد و سپس اعدامش کنند تا اعضایش را بین عزیزان خود تقسیم کنند. از کجا؟ ما که این طایفه را می‌شناسیم آقای وکیل!

چگونه با قانون کرکس‌ها کنار بیاییم؟ اگر همت والایی بود، می‌توانستیم همین ابراهیم رئیسی را مجبور کنیم تا قانون کرکس‌هایش را خودش لغو کند. ولی با وجود همکار یا همکارانی از جنس فرصت‌طلبان، کار بر همگان بسی دشوار است.


  • در همین زمینه