وارسن شایر می‌گوید:‌ «کسی وطنش را ترک نمی‌کند مگر وطنش دهان کوسه باشد. کسی بچه‌هایش را با قایق راهی نمی‌کند مگر دریا از خشکی امن‌تر باشد.»

من فکر می‌کردم مهاجرت و دلتنگی برای خانه عادی می‌شود. اکنون سال‌ها از مهاجرت من می‌گذرد و تازه متوجه شده‌ام دلتنگی برای وطن، از آن زخم‌هاست که تا ابد ردش بر قلب آدمی می‌ماند.

خیلی از ما مهاجرت نکردیم، بلکه تبعید شدیم تا خوشبختی را جای دیگری جست‌وجو کنیم. تا تمام خوشبختی‌های کوچک و بزرگ خانه‌ی اجدادی‌مان را جا بگذاریم و به خودمان دلداری بدهیم که انتخاب درستی کرده‌ایم. در حالی که خیلی وقت‌ها اصلا انتخابی در کار نبوده است. دوستی که از تدریس محروم شده است، عزیزی که به خاطر مذهبش از دانشگاه اخراج می‌شود، شاعری که کارگاه ادبیاتش بسته و کتابش ممنوع می‌شود، خواننده‌ای که صدایش جرم شمرده می‌شود، فیلمسازی که فیلمش اکران نخواهد شد، کارگری که نانش آجر شده است و…

مهاجرت برای این آدم‌ها انتخاب نیست،
جبری است با نام حقیقی تبعید.

این آهنگ به تمام کسانی که مهاجرت برایشان اجباری شده تقدیم می‌شود. ویدئوی این کار را خودم کارگردانی کرده‌ام.

سطر آخر این ترانه را بارها در شرایط سخت از خودم پرسیده‌ام:

«من که قرار بود قوی باشم
بر روی گونه‌هام چرا اشک است؟»

در پایان از سید مهدی موسوی برای این شعر زیبا و هامون تهرانی برای تنظیم این اثر ممنونم. همچنین از هنرمندانی که به‌علت تبعید در وطن، از گفتن نامشان پرهیز می‌کنم.