اصغر ایزدی، فعال سیاسی:

در مقدمه پرسش‌ها، به درستی زاویه نگاه به پرسش‌ها نشانه‌گذاری شده است: ” لازم است آن را از زاویه توجه به روند تجدید سازمان در نظام برای برخورد با بحران‌های اجتماعی و اقتصادی و بحران رهبری دستگاه پی‌گرفت”.

اصغر ایزدی

خیزش دی‌ماه ۹۶ که شعار “اصلاح‌طلب، اصول‌گرا / دیگرتمومه ماجرا”، هم‌چون شناسنامه بر پیشانی آن خیزش حک شد، بیش از همه برای دستگاه قدرت سیاسی روشن کرد که رابطه مردم و حکومت در آستانه یک تحول بازگشت ناپذیر قرار گرفته است. این اما، قیام آبان‌ماه ۹۸ بود که دوران بی بازگشت را اعلام کرد.

طی دوسال گذشته، هسته اصلی قدرت در حال صیقل دادن به طرح تجدید سازمان در نظام جمهوری اسلامی بوده است، از جمله گذاشتن نقطه پایان به حضور جناح اصلاح طلب در ساختار حکومت. این جناح با ازدست دادن پایگاه اجتماعی خود دیگر برای دستگاه قدرت فاقد سودمندی بود. این اما، همه داستان نیست. دستگاه قدرت با قیام آبان ۹۸ و نحوه مقابله با آن با تمام قدرت سرکوب، برآن شد که تغییرات لازم را در ساختارسیاسی انداموار نظام سرعت بخشد. بر چنین بستری است که نقشه تنظیم مجلس یازدهم شکل گرفت و به اجرا درآمد.

طی دوسال گذشته، هسته اصلی قدرت در حال صیقل دادن به طرح تجدید سازمان در نظام جمهوری اسلامی بوده است.

بر این پایه رهبر بعدی، دیگر نه مظهر اقتدار نظام، که نهادی صوری در خدمت منویات سپاه پاسداران خواهد بود.

برای رژیم کاملا روشن بود که علاوه بر حوادث آبان‌ماه، مسئله پنهانکاری و دروغ پردازی در سرنگونی هواپیمای اوکراینی- که به بی اعتباری کامل حکومت انجامید- انتخابات این دوره مجلس با یک تحریم گسترده مواجه خواهد شد. مجلس یازدهم می‌بایست طوری مهندسی می‌شد که اولا هیچ کانیدای شاخص اصلاح‌طلب به آن راه نیابد. اینها حتی اگر صلاحیت‌شان هم مورد تایید شورای نگهبان قرار می‌گرفت، دیگر نمی‌توانستند تنور انتخابات راگرم کنند و حضورشان در مجلس، در حد همان تزئینی مزاحم می‌ماند؛ و ثانیا، هدف مهندسی شده دیگر این بود که مجلسی یک دست از افرادی با پیشینه سپاهی و در خدمت سپاه سرهم‌بندی شود. پس می‌توان نتیجه گرفت که نقشه تنظیم مجلس یازدهم یکی از اقدامات تدارکاتی برای تنظیم ساختار قدرت بوده است. این امر به چه معناست؟ پایان قطعی “دمکراسی”درون نظام جمهوری اسلامی ایران.

تغییر و تحولاتی که در ساختار سیاسی و مهره چینی ارکان اصلی نظام طی دو سال گذشته در قوه قضائیه، مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، تشکیل “شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوای سه‌گانه”، در فرماندهی سپاه پاسداران و بلاخره مهندسی مجلس یازدهم صورت گرفت، همگی حاکی از یک‌دست کردن و تمرکز قدرت در جهت افزایش قدرت سیاسی برای تصمیمات بزرگ در سیاست‌های داخلی و سیاست خارجی نظام و به‌ویژه افزایش قدرت سرکوب برای مقابله با خیزش‌های مردم و تدارک جانشینی رهبری بوده است. مجموعه این تغییرات نمایانگر راستای یک تغییر بزرگ در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران است: انهدام کامل محتوایی تمام نهادهای “انتخابی” و انتصابی و در عین ‌حال حفظ شمای ظاهری این نهاد ها. این انهدام درخدمت تقویت و تسلط کامل یک نهاد اصلی قدرت، سپاه پاسداران و رهبری خامنه‌ای (تا زمانی که در قید حیات است) صورت گرفته است. سپاه پاسداران، آن “دیگری بزرگ” (وام گیری از مفهوم ژاک لاکان: The Big Other) است که در دوره پساخامنه‌ای تمامی قدرت سیاسی را در چنگال خود خواهد گرفت.

در آینده پساخامنه‌‌ای، ما هم‌چنان شاهد نمای صوری ساختار سیاسی کنونی جمهوری اسلامی، نهادهای “انتخابی” و انتصابی و رهبری خواهیم بود، اما تمامی آن‌ها به‌مثابه مهر لاستیکی سپاه پاسداران به خدمت گرفته می‌شوند. در چنین شرایطی رهبر بعدی، دیگر نه مظهر اقتدار نظام، که نهادی صوری در خدمت منویات سپاه پاسداران خواهد بود.

این تغییر بزرگ اما، با سه چالش بزرگ: مردم پساآبان ۹۸، ستیز با آمریکا و شرایط برآمده از کرونا همراه خواهد شد. توجه به یک نکته لازم است، اگر جنبش “اصلاحات” در دهه۷۰ و در آغاز، به‌رغم وجود یک حکومت سرکوب‌گرو تداوم سرکوب، سبب شد فضای خفقان وترس و وحشت دهه ۶۰ را درهم شکند، بسیار بعید است که در وضعیت کنونی، نظام بتواند بار دیگر علاوه بر سرکوب، بار دیگر یک فضای خفقان و ترس و وحشت را بر جامعه مستولی کند. در شرایط ورشکستگی و فروپاشی اقتصاد ی، ناکارآمدی و بی اعتباری کامل نظام و از جمله سپاه پاسداران)، این تغییرات ساختاری عرصه را بر زندگی و مبارزه مردم برای نان و آزادی تنگتر خواهدکرد و بنابراین نارضایتی و اعتراضات مردم در اشکال گوناگون گسترش خواهد یافت و ما شاهد خیزش‌های گسترده‌تر و خشونت‌بار مردم تهیدست و فرودست جامعه خواهیم بود.

چشم‌انداز وضعیتی که تشدید سرکوب از یک طرف و نارضایتی گسترده و خیزش‌های مردمی از طرف دیگر مشخصه آن است، ناروشن و تاحدود زیادی به چالش میان نظام حکومتی سپاه پاسداران با آمریکا وابسته است. از آنجا که رژیم دیگر توان وامکانات لازم برای ادامه سیاست “نه جنگ و نه مذاکره” را ندارد و حلقه محاصره رژیم از جانب آمریکا و متحدین بین‌المللی و منطقه‌ای آن بیش از بیش گلوی نظام را می‌فشارد و نیز با احتمال پیروزی ترامپ در انتخابات آینده آمریکا، این فشار ادامه خواهد یافت؛ پس “جمهوری اسلامی سپاه پاسداران” ناگزیر به ورود مذاکره با آمریکا خواهد شد.

آیا مذاکره با آمریکا به موقع به داد رژیم خواهد رسید؟ و یا آیا تا آن زمان با دادن امتیازهای اساسی به چین، روزنه‌ای باز خواهد شد که بتواند اندکی به اوضاع نابسامان اقتصادی ایران سروسامان بدهد؟ و آیا خیزش مردم منجر به شکافی درون حکومت خواهد شد که وضعیت جدیدی را رقم زند؟ گمانه‌زنی در باره پاسخ به این پرسش‌ها مشکل است.


در همین زمینه

آیا جمهوری اسلامی قادر است خود را بازسازی کند؟