اشاره: این سخن قابل دفاعی است که قربانی اصلیِ بحران‌های نظامِ سرمایه‌داری، نیروی کاری است که بدون حمایت و پشتوانه‌ بی‌کار می‌شود. زیر این «بی‌پشوانه» بودن باید چند بار خط کشید و آن را برجسته‌ کرد. چرا که ما با یک ویژگی کاملا محوری و اساسی سروکار داریم. خصیصه‌ای که به ما کمک می‌کند تا تحلیل عینی‌تری از وضعیت کنونی، در دوران همه‌گیری ویروس کرونا و پیامدهای اقتصادی و سیاسی آن، به دست دهیم.

شیوع کرونا در ایران کارگران بخش‌های مختلف را با خطر روبه‌رو کرده است ــ عکس: نیروگاه برق بندرعباس

۱) در ایران نیز به‌مانند بسیاری دیگر از کشورها، با اجرای مستمر سیاست‌های نئولیبرالی، توان نیروی کار در مواجهه با بحران‌های اقتصادی، به‌طور چشم‌گیری کاهش یافته است. به این معنا که نیروی کار در شرایط بحران‌های اقتصادی یا محیط‌زیستی، بیش از سایر نیروها در روند تولید یا توزیع آسیب‌پذیر شده است. این البته خاص ایران هم نیست. اما در ایران با شرایطی مواجه هستیم که وضعیت را دست‌کم «متفاوت» می‌کند.

واقعیت امر این است که به دنبال اجرای سیاست‌های نئولیبرالی در اقتصاد «فاسد»، «رانتی» و «امنیتی» جمهوری اسلامی، شرایط به‌طور معناداری، در مقایسه با سایر نظام‌های نئولیبرال مرسوم در جهان یا منطقه، متفاوت شده است. یکی از ویژگی‌های وضعیت حاضر این است که در عمل هیچ «نظام حمایتی» یا «تامین اجتماعی» مطمئن و کارآمدی، چه در سطح دولتی یا مستقل، وجود ندارد.

بهنام دارایی زاده

اگر بخواهیم در این موضوع اندکی دقیق‌تر شویم باید بگویم که نیروی کار ایران، هم‌زمان با دو وضعیت جداگانه روبه‌رو است؛ از یک سوی، تمامی دولت‌های پس از جنگ، از دولت هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی گرفته تا وضعیت حاضر، به انحا و شیوه‌های مختلف، اما به‌طور کاملا نظام‌مند وهدف‌مند، سعی کرده‌اند از وظایف خود در تامین حقوق اقتصادی و اجتماعی، نظیر فراهم کردن «حداقل معیشت» یا ارائه خدمات آموزشی، بهداشتی و درمانی، شانه خالی کنند.

از سوی دیگر، سرکوب سازمان‌یافته و نگاه «امنیتی» به فعالان صنفی و کارگری، در اقتصادی که تا اندازه زیادی در اختیار «سپاه پاسداران» و سایر دستگاه‌‌های امنیتی و نظامی است، امکانی برای شکل‌گیری نهادهایِ حمایتی مستقل، حتی در چهارچوب صندوق‌ها یا تعاونی‌های ساده کارگری، باقی نگذاشته است.

۲) در شرایط برآمده از همه‌گیری ویروس کرونا، حتی دست‌راستی‌ترین دولت‌ها هم مجبور شده‌اند برنامه‌ها یا سیاست‌های نئولیبرالی خود را برای دوره‌ای تعدیل یا متوقف کنند. دخالت سازمان‌یافته دولت ترامپ، رییس جمهوری ایالات متحده، در روند تولید یا پرداخت یارانه‌ها به شرکت‌‌هایی متضرر آمریکایی از این نمونه است. اما در این میان، در ایران کوچک‌ترین تغییر یا تجدیدنظری در سیاست‌های راست‌گرایانه دولت حاکم دیده نمی‌شود. واقعیت امر است که دولت روحانی در عمل هیچ برنامه مشخصی برای میلیون‌ها تنی که بی‌کار شده‌اند یا ظرف ماه‌های آینده منابع درآمدی یا کار خود را از دست می‌دهند ندارد.

در شرایط کنونی، این تنها کودکان کار، زنان کارگر، پناه‌جویان یا کارگران روزمزد نیستند که بایستی میان «بیماری» و «گرسنگی» یکی را انتخاب کنند. انتظار می‌رود طی ماه‌های آینده، چندین میلیون تن از میان مردان طبقه‌متوسط ایران، که خیلی هم مایل نیست به عنوان «کارگر» شناخته شوند، کار و منابع درآمدی خود را از دست خواهند داد به ارتش بی‌کاراند می‌پیوندند.

۳) پنهان نمی‌توان کرد که گسترش روز‌افزودن ویروس کرونا، تهدیدی کاملا جدی برای اقتصادهای پرقدرت جهان است و ده‌ها میلیون نفر بی‌کار خواهند شد. اقتصاد شکننده ایران، زیر سایه دخالت‌های سازمان‌یافته سپاه و سایر نهادهای امنیتی و نظامی، حتی پیش از همه‌گیری ویروس کرونا نیز در وضعیت بحرانی قرار داشت. سقوط بهای نفت، تداوم تحریم‌های اقتصادی و از کار افتادن فعالیت‌‌های تولیدی، یا بخش‌های خدماتی جامعه، اقتصاد رانتی ایران را به ورطه نابودی کشانده است.

اگر موضع‌گیری‌های شخص حسن روحانی، رسانه‌ها و سایر دستگاه‌های تبلیغاتی رژیم را کنار بگذاریم، روشن است که دولت روحانی عملا توان و منابع مالی لازم برای مدیریت یک قرنطینه حتی چند هفته‌ای را هم ندارد.
از سوی دیگر، نشانه‌های آشکاری وجود دارد که مقام‌های جمهوری اسلامی به دنبال آن هستند که از «شیوع ویروس کرونا» به مثابه فرصتی برای لغو تحریم‌های اقتصادی استفاده کنند. خطر جنگ یا آغاز درگیری‌هایِ مقطعیِ کوتاه‌مدت نیز کماکان وجود دارد. فضایی که به جمهوری اسلامی اجازه می‌دهد دست به سرکوب گسترده‌تر مخالفان سیاسی و جان به لب رسیدگان اقتصادی-اجتماعی بزند.

۴) با اخلال جدی در چرخه تولید و بخش‌های خدماتی جامعه، میلیون‌ها کارگر و مزدبگیر ثابت، طی هفته‌ها و ماه‌‌های آینده بی‌کار خواهند شد. اما بعید به‌نظر می‌رسد که از تجمع این ارتش بی‌کاران، الزاما حرکت مترقی و راه‌گشایی شکل بگیرد.

تجربه بحران‌ اقتصادی سال ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ نشان داد که هرچند کارگران و مزدبگیران ثابت، قربانیان اصلی بحران‌های نظام سرمایه‌داری هستند؛ اما این اقشار آسیب‌پذیر جامعه، الزاما قرار نیست که تحلیل اقتصادی یا انتخاب سیاسیِ درستی نیز داشته باشند. اتفاقا برعکس، کاملا ممکن است جذب احزاب و نیروهای راست و پوپولیست شوند و گفتارهای ضد مهاجران و اقلیت‌ها را تقویت کنند.

در ایران هم ممکن است شاهد چنین روندی باشیم؛ تجربه قدرت‌گیری دولت احمدی‌نژاد و پی‌گیری سیاست‌های پوپولیستی و راست‌گرایانه دولت او در پیش روی ما است. در خلال بحران اقتصادی شیوع کرونا یا پس از آن، هیچ تضمینی وجود ندارد که میلیون‌ها کارگر و نیروی کاری که بی‌کار می‌شوند در برابر جمهوری اسلامی صف‌آرایی کنند. در برابر، ممکن است بخش‌هایی از این نیروی کار، که بی‌پشتوانه به ورطه گرسنگی کشیده شده است، برای حفظ بقا هم که شده، خود را به لایه‌های قدرت در جمهوری اسلامی نزدیک کند یا حتی در کنار سرکوب‌گران سپاه قرار گیرند.


در همین زمینه: