در زمستان ۱۳۰۷ فرزندِ ناخدا خلف ظلم‌آبادی و مریم در محلۀ حمام جرمنی در انتهای خیابانی به نام پرویزی دنیا آمد. این خیابان از یک طرف به سمت شهر (آبادان) و از سوی دیگر به جادۀ شرکت نفت راه دارد و یک سرش به باوارده و یک سرش به بریم می‌‌رود. فرزندِ «خلف» را نجف نامیدند: نجفِ دریابندری. در شناسنامۀ او تاریخ ۱ شهریور ۱۳۰۸ به عنوان سال تولدش درج شده است اما آنطور که خودِ دریابندری گفته، شناسنامه‌اش بعدها آماده شد که اکنون، چنانکه در خبرها آمد، در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ با درگذشت او برای همیشه باطل شد.

نجف دریابندری، مترجم و نویسنده فقید: (زمستان ۱۳۰۷ تا بهار ۱۳۹۹)

جوانِ خوش‌پوش و باهوش آبادانی در محله «بوارده» آبادان در مدرسه «رازی» تحصیل کرد و به‌ سبب حضور انگلیسی‌ها در آبادان با زبان‌شان آشنا شد و به دنبال یادگیری آن رفت. البته دریابندری معتقد بود که انگلیسی را از طریق فیلم‌هایی که در سینماهای آبادان نمایش داده می‌شد آموخته. آبادان در آن ایام سینماهایی داشت که فیلم‌های روز دنیا را برای خود انگلیسی‌ها نمایش می‌داد و ایرانی‌ها هم می‌توانستند این فیلم‌ها را که در سالن‌های مخصوص سینما نمایش داده می‌شد تماشا کنند.

دریابندری با گوش دادن به فیلم‌های خارجی در سینما، آن‌قدر زبان انگلیسی را خوب یاد گرفته بود که وقتی به شرکت نفت رفت می‌توانست به انگلیسی بخواند و حرف بزند. در مصاحبه‌ای گفته است:

«یک سالِ بعد از ترک تحصیلم را در خواندن و یادگیری زبان انگلیسی صرف کردم و وقتی که یک سال تمام شد، من در واقع انگلیسی بلد بودم. کتاب انگلیسی می‌خواندم و حرف می‌زدم. بعد شروع کردم به ترجمه. خیال می‌کنم که هفده، هجده ساله بودم که داستان‌های فاکنر را می‌خواندم و دو، سه تا از داستان‌های کوتاهش را ترجمه کردم. سی سال بعد هم سه داستان دیگر از فاکنر ترجمه کردم به نام “یک گل سرخ برای امیلی”. ولی به آن سه تای اول هیچ دست نزدم، یعنی سه داستان این مجموعه همان ترجمه‌ای است که در هفده، هجده سالگی انجام دادم. البته خالی از اشکال نیست» (سال‌های جوانی و سیاست، ۱۳۹۴: ۵۷).

ورود به حزب توده و  روی آوردن به ترجمه در سال کودتا

مردی بود شوخ و خنده‌رو

نجف دریابندری مردی بود بسیار شوخ و خنده‌رو. بسیاری از خاطرات جالب و خنده‌دار نجف به دوران زندان بازگشت می‌کرد. نجف در ارتباط با حزب توده به زندان افتاده بود. به قراری که شاهدان عینی می‌گفتند رفتار او در زندان بسیار شایان تحسین بوده است.  می‌گفت یک روز با دوستی شروع می‌کنند به خواندن تصنیفی که یکی از قطعات آن این مصرع بوده: «ای مشک فروش سر بازار» نجف و دوستش از این تکه بسیار خوش‌شان می‌آید و دوباره تکرار می‌کنند: «ای مشک فروش سربازار» بعد تکرار می‌کنند و تکرار می‌کنند که ناگهان یکی از زندانیان که نقاشی می‌کرده فریاد می‌زند: بس کنید دیگر از هشت صبح تا این لحظه که نیم بعد از ظهر است یکسره دارید می‌گویید ای مشک فروش سربازار! خفه بشوید دیگر. خاطره‌ دیگری مربوط می‌شد به یک زندانی نیازمند پول که انگلیسی خوبی می‌دانسته. او در آگهی کار خود که بر دیوار زندان آویزان بوده این جمله را هم اضافه کرده بوده که:

Also washes your dishes

زندانی اعلام می‌کرده که علاوه بر تدریس زبان انگلیسی ظرف‌ها را هم حاضر است بشوید. نجف همیشه خاطراتی از این دست را بازگو می‌کرد و باعث خنده می‌شد. او که خانه‌ بسیار زیبا و با سلیقه‌ای ساخته بود با علاقه‌مندی تمام آشپزی می‌کرد.  می‌شد بهترین خوراک‌های جنوب ایران را در خانه‌ی نجف خورد. 

از خاطرات شهرنوش پارسی‌پور در زمانه

در سال‌های دهۀ ۱۳۲۰ احمد کسروی یک شخصیت فکری بسیار مهم در ایران بود. نجف دریابندری نیز در آغاز نوجوانی به کسروی گرایید. علاوه‌ بر دلایل ایدئولوژیک، جریانِ کسروی در آبادان بسیار شایع بود. او جمعیتی تأسیس کرده بود به نام «آزادگان» و عدۀ زیادی از روشنفکران جذب این جمعیت شده بودند و این امر در آبادان بیش از جاهای دیگر رخ داد، زیرا تشکیلات هواداری کسروی در آبادان یک کلوب، کتابخانه و یک کتابفروشی را اداره می‌کرد. دریابندری اما بعد‌ها وقتی با اندیشه‌های حزب توده آشنا شد و به ویژه نقدی که حزب توده بر اندیشه‌های کسروی انجام داد، این گرایش را کنار گذاشت و به حزب توده روی آورد. به یک معنا نقطۀ عزیمت فعالیت‌های سیاسی دریابندری، با ورود او به حزب توده همراه بوده است. آبادان در آن زمان یک شهر کارگری بود و به همین دلیل حزب توده نیز در این شهر فعال بود.

همزمان با اعتصابات دانشجویان و کارگران شرکت نفت، دریابندری نیز به جمع معترضان پیوست اما خیلی زود دستگیر و راهی زندان شد. پنج ماه پس از انتقال او به زندان لشگر زرهی تهران، از دادگاه با یک درجه تخفیف به ۱۵ سال حبس محکوم شد. پس از تحویل به زندان قصر، یک سال را هم در این زندان گذراند اما چندی بعد به حکم حبس بلندمدت خود اعتراض کرد که نتیجه داد و دادگاه حکمی چهارساله برای او صادر کرد و چند ماه بعد هم از زندان آزاد شد.

 در سال ۱۳۳۲ که تفنگچی‌ها و لمپن‌ها مصدق و فاطمی را به زیر کشیدند، دریابندری ترجمه «وداع با اسلحه» همینگوی را به پایان رساند و به تهران پست کرد. جدا از داستان عمیق این کتاب، نمی‌توان اقبال این رمان در جامعۀ فارسی‌زبان صرفاً به شیوۀ داستان‌نویسی همینگوی و یا نحوۀ معرفی او به فارسی‌زبانان نسبت داد و از شیوۀ ترجمه مترجم اثر غافل ماند. همچنین نباید از خاطر برد که این اثر همینگوی، بار اندیشه‌های چپ را بر دوش می‌کشد و روشفکران آن دوره که به ویژه در سال‌های دهه‌ ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰، مدافع تحولات ضداستبدادی علیه حکومت پهلوی بودند، چه در زمان انتشار آثاری از این دست و چه بعدها، عموماً مدافع جریان فکری‌ای بودند که پشت معرفی و ترجمۀ این گونه آثار قرار داشت و از این رو رویکرد آنان به این نوع ترجمه‌ها، تبلور و بازنمایی آرمان‌های انقلابی آنان هم بود.

بسیاری از خوانندگان ایرانی داستانِ بلند «پیرمرد و دریا» را با ترجمۀ دریابندری می‌شناسند. از مقدمۀ او بر ترجمۀ پیرمرد و دریا چنین برمی‌آید که او عموماً تلاش داشت  دست‌کم در ترجمۀ آثار همینگوی کلان‌نگری و خُردگرایی را توأمان سرلوحۀ کار خویش قرار دهد چراکه می‌دانست پرداختنِ صرف به سطح خُرد واژگان از اقتضائات سبکی همینگوی به دور است.

دریابندری: مترجمی تکرارنشدنی

نجف دریابندری بعد از آزادی از زندان و در سال ۱۳۳۷، به عنوان سردبیر در انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد. در آنجا به ترجمه آثار ادبی رمان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان معروف آمریکایی پرداخت و هاکلبری فین اثر مارک توین را ترجمه کرد. او به مدت ۱۷ سال با مؤسسۀ فرانکلین همکاری کرد تا اینکه سرانجام در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این مؤسسه قطع کرد. سپس برای ترجمه متون فیلم‌های خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی قرارداد بست. پس از انقلاب از این کار نیز کناره گرفت و مجدداً به ترجمه و تألیف آثار ادبی جهان روی آورد. «پیرمرد و دریا»، «وداع با اسلحه»، «برف‌های کلیمانجارو» از همینگوی، «سرگذشت هکلبری فین» و «بیگانه‌ای در دهکده» از مارک تواین، «گور به گور» و « یک گل سرخ برای امیلی» از فاکنر، «چنین کنند بزرگان» از ویل کاپی، «پیامبر و دیوانه» از جبران خلیل جبران، «آنتیگونه» از سوفوکل، «بازمانده روز» از ایشگورو، «رگتایم» از دکتروف و ده‌ها ترجمه دیگر از نویسندگانی چون ارنست کاسیرر،راسل، بکت و… از آثار به یادماندنی او در این دوره پربار است. دریابندری اما نه فقط ترجمه که تألیف هم دارد. کتاب مستطاب آشپزی‌اش هنوز بهترین نمونه در نثر و فرهنگ آشپزی یک کشور است. مجموعه مقالات او مانند «به عبارت دیگر» و «در عین حال» و همچنین مقدمه‌هایی که بر آثار همینگوی نوشته است او را به یکی از خاص‌ترین مترجمان ادبیات ایران تبدیل کرده است.

دریابندری ترجمه را به عنوان آفرینش ادبی درک می‌کرد و معتقد بود برای هر اثر می‌بایست زبان خاصی را در ترجمه انتخاب کرد. برخی از آثار با زبان معمولی و برخی با زبان ویژه ترجمه می‌شوند. او علت عدم استقبال از برخی ترجمه‌ها را نادیده گرفتن زبان ترجمه و ناآشنایی مترجم با فرهنگ نویسنده را دلیلی بر ترجمه نامناسب می‌دانست.  در نظر او لحن ترجمه در آثار ادبی بیش از دقت در انتقال معانی لغوی اهمیت داشت.

تأثیر دریابندری بر جوانان آن نسل بسیار مشهود است. ترجمه‌های فلسفیِ دریابندری روان و ساده است. در واقع می‌توان گفت دریابندری ایده‌های جدید از ترجمه را به ایرانیان شناساند که همچنان مؤثرند و تا سال‌های سال نیز مفید واقع خواهند شد. در ترجمه‌هايش فراتر از مترجم رفتار مي‌كرد و در عين وفاداری به جوهر متن و سبك و سياق كلّی آن، اثر را از نو به فارسی تأليف می‌كرد.

دریابندری مترجمی است که واژه‌ها و جمله‌ها و کل ساختار متن را نه فقط از زبانی به زبان دیگر بلکه از فرهنگی به فرهنگ دیگر ترجمه می‌کند. «بازمانده روز» از ایشی گورو نمونه‌ای ممتاز از این تلاش است. غالباً چنان است که گویی نویسنده خود، یکباره ایرانی شده و کتابش را به شیواترین شکلی از نو به زبان فارسی تألیف کرده است. و این نقطۀ تمایز دریابندری با دیگر مترجمان است: پدیده‌ای تکرارنشدنی.

بیشتر بخوانید: