احسان مهرابی – «وحدت ملی یعنی همه به جز احمدی‌نژاد» این را نه یک چهره سیاسی بلکه اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی یک سال قبل از انتخابات سال ۸۸ گفته بود؛ در بیان تحلیل‌اش از طرح دولت “وحدت ملی”، در روزهایی که حامیان هاشمی رفسنجانی و چهره‌هایی چون حسین مرعشی، پسرعموی همسر او معتقد بودند «اگر چند عاقل دور هم جمع شوند شکست احمدی‌نژاد کار سختی نیست.» یک‌سال بعد همه آنهایی که خود را عاقل می‌دانستند دور هم جمع شدند، اما ماجرا به گونه دیگری پیش رفت.

چهارسال پس از این ماجراها “وحدت ملی” دوباره بحث سیاست ایران شده. طرفدارانش می‌گویند این روزها طرح‌شان حامیان بیشتری دارد چرا که به تعبیر کنایه‌آمیز غلامحسین کرباسچی، «احمدی‌نژاد همه را اصلاح‌طلب کرده است.» اما آن‌چیزی که مخالفان این روزها از دولت “وحدت ملی” می‌فهمند، با چهارسال گذشته تفاوت زیادی دارد. شاید به همین دلیل چهره‌هایی چون قاسم روانبخش، شاگرد مصباح یزدی به این طرح می‌تازند و نامش را “وحدت در کاخ ابن زیاد” می‌گذارند. مفهوم “وحدت ملی” از نگاه ابراهیم رئیسی معاون اول قوه قضائیه هم ادبیات جدید معترضان به انتخابات ریاست جمهوری گذشته است که او آنها را فتنه می‌خواند. این روزها اگر احمدی‌مقدم فرمانده نیروی انتظامی و دیگر فرماندهان نظامی بخواهند تحلیل خود را از طرح دولت “وحدت ملی” بگویند، شاید نتیجه این شود که «دولت وحدت ملی یعنی همه به جز یاران وفادار آیت‌الله خامنه‌ای و خودش.»

“دولت وحدت ملی” هر چقدر هم گشاد باشد، بعضی‌ها در آن جا نمی‌شوند و این بعضی‌ها کسانی هستند که آیت‌الله خامنه‌ای به آنها دل بسته است. قد “دولت وحدت ملی” که بنا است کوچک‌ها در آن نباشند با قد دولت مطلوب رهبری جور در نمی‌آید. هرچه نباشد این قد باید به قامت دیگر قوا نیز بخورد. رئیس جمهور بعدی باید قدی داشته باشد درحد رئیس قوه قضائیه که به جز سمت‌هایی که رهبری به او داده از خود چیزی نداشته است.

ظاهر ماجرا البته این‌گونه نیست. مطرح‌شدگان برای ریاست جمهوری، “دولت وحدت ملی” همه مشاور و معاون رهبری هستند. از علی‌اکبر ناطق‌نوری گرفته تا علی‌اکبر ولایتی، حسن روحانی و محسن رضایی. اما آنها که دستی بر سیاست ایران دارند، می‌دانند از نزدیکی این چهره‌ها به رهبری تنها نامی باقی است و حضور در برنامه‌هایی چون بدرقه احمدی‌نژاد برای سفرهای خارجی. این را خارجی‌ها هم فهمیدند. وقتی که مقاله علی‌اکبر ولایتی درباره پرونده هسته‌ای را با آب‌و تاب فراوان منعکس و آن را به تفاوت سیاست رهبری و احمدی‌نژاد در پرونده هسته‌ای تعبیر کردند. چندی بعد اما رهبری مقاله مشاور خود را این‌گونه پاسخ داد که مدیریت برنامه هسته‌ای با دولت است و مشخص شد که دیگر مشاور رهبری در امور بین‌الملل منعکس کننده نظرات او نیست.

مثال طرفداران “وحدت ملی” برای دولت‌شان هم دولتی است، مانند دولت هاشمی رفسنجانی. از یک‌سو علی فلاحیان و از سوی دیگر عطاء‌الله مهاجرانی. یک استاندارش اسحاق جهانگیری و دیگر استاندارش محمدرضا رحیمی. دراین دولت شاید خیلی‌ها جا شوند: از بیژن زنگنه و محمدعلی نجفی و اکثر وزیران دولت هاشمی و خاتمی گرفته تا محمد باقر قالیباف و محمدرضا باهنر.

اما “دولت وحدت ملی” هر چقدر هم گشاد باشد، بعضی‌ها در آن جا نمی‌شوند و این بعضی‌ها کسانی هستند که آیت‌الله خامنه‌ای به آنها دل بسته است. عیسی کلانتری، وزیر کشاورزی دولت هاشمی گفته که “دولت وحدت ملی” دولت کوچک‌ها نیست. اما سالیانی است که آیت‌الله خامنه‌ای دل به کوچک‌ها بسته، چرا که بزرگ‌ها که او آنها را خواص می‌خواند، در حوادث پس از انتخابات ۸۸ مردود شده‌اند.

پس دیگر خواص و عوام بودن ملاک قبولی در نزد رهبری نیست. نمره قبولی پس از انتخابات سال ۸۸ داده شده است. هر چه تاختن به میرحسین موسوی و کروبی بیشتر، نمره قبولی بالاتر.

قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ وقتی رهبری عزت‌الله ضرغامی را رئیس سازمان صدا و سیما کرد، همگان قد مطلوب رهبری برای مدیران جمهوری اسلامی را فهمیدند. پس احمدی‌نژاد دولتی ساخت در اندازه‌های همین قد مطلوب.

این روزها هم رهبری ریاست جمهوری آینده خود را در میان سعید جلیلی و صفار هرندی جست و جو می‌کند، نه هاشمی رفسنجانی ،حسن خمینی، علی مطهری و حتی ناطق نوری، علی‌اکبر ولایتی و محسن رضایی. قد “دولت وحدت ملی” که بنا است کوچک‌ها در آن نباشند با قد دولت مطلوب رهبری جور در نمی‌آید. هرچه نباشد این قد باید به قامت دیگر قوا نیز بخورد. رئیس جمهور بعدی باید قدی داشته باشد درحد رئیس قوه قضائیه که به جز سمت‌هایی که رهبری به او داده از خود چیزی نداشته است.

محمدرضا مرندی وزیر بهداشت هاشمی هم این روزها متهم است که سر رهبری را کلاه گذاشته و خانواده‌های ایرانی را کم جمعیت کرده است، پس اگر بنا بر دولت مطلوب رهبری باشد جایی برای او نیست، چرا که این روزها رهبری خانواده‌های پرجمعیتی می‌خواهد که سبک زندگی روزهای ریاست جمهوری او را داشته باشند.

همان‌طور که نزد رهبری، خواص مردود جایی ندارند در “دولت وحدت ملی” آنانی که برای پرخاش کردن به خواص و یا بزرگ‌ترها مرزی نمی‌‌شناسند، جایی پیدا نمی‌کنند. کسانی که پس از انتخابات هاشمی رفسنجانی را هم از تیغ حمله‌های خود گذراندند. از روح‌الله حسینیان و محمد‌حسین صفار هرندی گرفته تا غلامعلی حدادعادل.

در طرف دیگر هم کسانی هستند که شاید در این دولت جای شوند، اما اگر بنا بر دولتی باشد مانند دولت هاشمی، مصحلت تصمیم‌گیرنده درباره همه چیز است. پس برای حفظ مصلحت آنان باید کوتاه بیایند. اصلاح‌طلبانی که درانتخابات ۸۸ به نوعی گرفتار شده‌اند. آنان هم البته شاید تقاضایی نداشته باشند. این روزها آنان به نفس بی‌دردسری زیر آسمان این مملکت قانع شده‌اند.

اصلاحات بی‌اعتدال” هم مثالی است برای حامیان وحدت ملی تا بگویند این بار اصلاح‌طلبی‌شان معتدل است و راس قدرت در جمهوری اسلامی را به چالش نمی‌کشد. این را البته رهبری و حامیانش سخت باور می‌کنند. چرا که خط‌کش آنان متفاوت است. اینک مبدا تاریخ برای آنان سال ۸۸ شده و خط‌کش آنان افراد ساکت را هم خط می‌زند. ساکتانی که به آنها خواص بی‌بصیرت می‌گویند. ساکتانی که بسیاری‌شان در دولت وحدت ملی جا می‌شوند.

با این حساب از نمد “وحدت ملی” کلاهی گیر حامیان رهبری نمی‌آید که هیچ، تازه زحمت ۸ ساله آنان هم به باد می‌رود. این روزها رهبری به تغییر سبک زندگی مردم ایران می‌اندیشد، پس نزدیک‌ترین وزرای هاشمی به رهبری هم دیگر سبک زندگی مطلوب او را نمی‌فهمند و در معرض اتهامند، حتی اگر وزیر بهداشت باشند و پس از انتخابات سال ۸۸ بارها علیه میرحسین موسوی سخن گفته باشند.

درکنار دعواهای سیاسیون ایران میلیون‌‌ها ایرانی صبح‌ها بر سرکار می‌روند و شب‌ها نگران ریال‌شان می‌شوند. مردمی که پیش از این می‌‌گفتند هیچ نداریم و اینک هیچ‌شان کمتر شده. برای آنان اقتصاد “دولت وحدت ملی” شاید مهم‌تر باشد. دولتی که حداقل اگر “قاتق” نان‌شان نیست، “قاتل” جان‌شان نباشد.

محمدرضا مرندی وزیر بهداشت هاشمی هم این روزها متهم است که سر رهبری را کلاه گذاشته و خانواده‌های ایرانی را کم جمعیت کرده است، پس اگر بنا بر دولت مطلوب رهبری باشد جایی برای او نیست، چرا که این روزها رهبری خانواده‌های پرجمعیتی می‌خواهد که سبک زندگی روزهای ریاست جمهوری او را داشته باشند.

حامیان احمدی‌نژاد در سالیان گذشته مهم‌ترین مخالفان “دولت وحدت ملی” بوده‌اند. در “دولت وحدت ملی” این روزها شاید بخشی از آنان هم جا شوند. گروهی که اصول‌گرایان به آنها می‌گویند جریان انحرافی. اسفندیار رحیم مشایی می‌تواند مدعی باشد در سیاست خارجی و اقتصاد بسیار نزدیک به هاشمی رفسنجانی و حتی اصلاح‌طلبان است.

کنده شدن لنگر “کشتی نوح وحدت ملی” البته بسیار سخت است و برای راه افتادن آن نیاز به جواز رهبری است. رهبری و حامیانش اما از این دولت فرضی سئوال‌های بسیار دارند. سئوال اصلی این است که وحدت حول چه کسی. اگر بنا بر وحدت حول رهبری است که دیگر نیازی به این تشکیلات نیست. در وحدت حول رهبری همه سربازند و او فرمانده پس باید منتظر دستور فرمانده ماند و سربازی کرد. همانطور که علی سعیدی،نماینده رهبری درسپاه گفته که رئیس جمهور بعدی باید با رهبری هماهنگ باشد.

نام دولت “وحدت ملی” هم شاید برای آیت‌الله خامنه‌ای آزاردهنده باشد.در نگاه او و طرفدارنش پیش‌فرض “وحدت ملی” مطلوب نبودن شرایط فعلی است اما آنان بارها گفته‌اند «در بهترین شرایط کشور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از هر جهت هستیم.»

درکنار دعواهای سیاسیون ایران میلیون‌‌ها ایرانی صبح‌ها بر سرکار می‌روند و شب‌ها نگران ریال‌شان می‌شوند. مردمی که پیش از این می‌‌گفتند هیچ نداریم و اینک هیچ‌شان کمتر شده. برای آنان اقتصاد “دولت وحدت ملی” شاید مهم‌تر باشد. دولتی که حداقل اگر “قاتق” نان‌شان نیست، “قاتل” جان‌شان نباشد. دولتی که آرام‌تر با دنیا سخن بگوید تا تندی سخنان آیت‌الله خامنه‌ای را کم‌تر کند. نه اینکه بر آتش آن بیفزاید.

مخالفان اصول‌گرای هاشمی رفسنجانی، نقطه تاریک پرونده او را خوراندن جام زهر به آیت‌الله خمینی می‌دانند. رضایت دادن به دولتی شبیه به دولت‌های پیش از احمدی‌نژاد برای آیت‌الله خامنه‌ای بی‌شباهت به خوردن جام زهر نیست.

هشت سالی است که هاشمی رفسنجانی در باوراندن نظراتش به رهبری ناکام مانده و شاید به همین دلیل جلسات سابقش با رهبری نیز به چند ماه یک‌بار رسیده است. اینک اما باز هم عده‌ای امیدوارانه چشم به او دوخته‌اند تا دوست دیرینه خود را راضی به پذیرش دولتی کند که اگر برایش جام زهر نباشد، چندان هم شیرین نیست.