– ساعت پنج صبح بود. رسیده بودیم به چند صد متری مرز ترکیه که ناگهان یکی از قاچاق‌برها شروع کرد به داد زدن: فرار کنید! لو رفته‌ایم.

همگی شروع کردیم به فرار اما چون افراد مسن و حتی بچه نوزاد همراه ما بود نتوانستیم زیاد دور شویم. حدود نیم‌ساعت بعد نیروهای هنگ مرزی ایران ما را محاصره کردند و شروع کردند به تیراندازی هوایی. چند نفری فرار کردند. علیرضا هم فرار کرد. بعد از مدتی ما را به خط کردند تا به قرارگاه هنگ مرزی ببرند. در این لحظه بود که علیرضا از میان دره‌ای که در آن مخفی شده بود بازگشت و خود را تحویل داد. برای اینکه من و هفت خواهرزاده دیگرش را با خود آورده بود و احساس مسئولیت اجازه نداده بود به تنهایی فرار کند.

فرمانده قرارگاه شروع کرد به کتک زدن علیرضا و آنقدر او را کتک زد که از حال رفت. هرچه التماس کردیم، فایده نداشت. 

یک گروه پناهجو – عکس از شاتراستاک

آیدا در آستانه ۲۰ ژوئن (امسال مصادف با ۳۱ خرداد)، روز جهانی پناهجویان، بعد از پنج سال تصمیم به روایت آزار و اذیت خود و همراهانش توسط مأموران مرزی ایران گرفته است. او هنوز وقتی این ماجرا را تعریف می‌کند صدایش می‌لرزد و بارها بغض اجازه حرف زدن را از او می‌گیرد: 

«ما را به خط کردند و دستور حرکت دادند. اجازه نداشتیم دو نفر کنار هم حرکت کنیم و باید در یک ستون و به دنبال هم حرکت می‌کردیم. علیرضا آنقدر بی‌جان شده بود که نمی‌توانست راه برود. هرچه می‌گفتیم بگذارید یکی از ما زیر بغلش را بگیرد، فرمانده فریاد می‌زد و اجازه نمی‌داد و با کتک او را وادار به حرکت می‌کرد.»

بر اساس روایت آیدا، آنها دو ساعتی راه می‌روند تا به پایین تپه‌ای می‌رسند که قرارگاه هنگ مرزی بر روی آن قرار داشته:

«علیرضا بی‌هوش روی زمین افتاد و دیگر نتوانست حرکت کند. با التماس اجازه دادند ما و چند سرباز کنارش بمانیم. وقتی که خورشید طلوع کرد صورت علیرضا سفید شده بود و لب‌هایش کبود. هرچه التماس می‌کردیم یک ماشین بیاورید تا علیرضا را داخل قرارگاه ببریم، فرمانده قرارگاه از پشت بی‌سیم به ما فحش می‌داد و می‌گفت همانطور که تا اینجا آمده‌اند باقی راه را هم باید بیایند.»

او می‌گوید:

«توی حیاط قرارگاه همه ما را نشاندند زیر نور آفتاب و دایی را بردند داخل ساختمان. بعد از دو ساعت فرمانده قرارگاه آمد و بدون هیچ مقدمه‌ای گفت همراهتان مُرده. بیایید جنازه‌اش را ببرید توی حیاط پشتی.»

آیدای ۱۸ ساله به امید یافتن زندگی‌ای بهتر، همراه دایی، برادر و تعدادی از پسرخاله‌هایش خودشان را به قاچاق‌برها می‌سپارند تا شاید بتوانند به کشوری بروند که از جنگ و تبعیض به دور باشند. کوچک‌ترین فرد در جمع هشت نفره‌شان ۱۱ سال داشته و بزرگ‌ترینشان یعنی علیرضا، ۲۵ سال. علیرضا به نوعی عهده‌دار مسئولیت سلامت هشت خواهرزاده‌اش در این سفر بوده که در نهایت به علت شکنجه نیروهای مرزی ایران و عدم رسیدگی به موقع جان خود را از دست می‌دهد.

اما شکنجه‌ روحی آیدا و همراهانش به اینجا ختم نمی‌شود.

او می‌گوید:

«جنازه دایی را خودمان بردیم در حیاط پشتی قرارگاه زیر آفتاب. هرچه التماس کردیم آمبولانسی برای ما بگیرید تا جسدش را به سردخانه ببریم فایده نداشت. دلم را به دریا زدم و رفتم به اتاق فرمانده تا التماسش کنم تا او را به سردخانه منتقل کند. داشت ناهار می‌خورد. وقتی در اتاقش را باز کردم کم مانده بود کتکم بزند. ما هم به ناچار جسد دایی را در حیاط پشتی و زیر آفتاب رها کردیم. یادم هست چند سگ توی آن حیاط بود و من مدام نگران بودم که مبادا سگ‌ها سراغ جسدش بروند. بعد از چند ساعت چند وانت نیسان آمد تا ما را که حدود ۸۰ نفر بودیم به یک پاسگاه منتقل کند. جسد علیرضا را همراه برادر و یکی از پسرخاله‌هایم و چند مرد از گروه ۸۰ نفره ما در یک نیسان سوار کردند و باقی را در ماشین‌های دیگر طوری که همگی پشت وانت‌ها ایستاده بودیم. تعداد زیادی پناهجو را از جاهای مختلف گرفته بودند و به آن پاسگاه آورده بودند. آنجا هم جسد علیرضا را ساعت‌ها کنار حیاط در حالی که جلو دید صدها کودک و زن و مرد پناهجو بود رها کردند. طرف‌های عصر، برادر و یکی از پسرخاله‌هایم را صدا کردند تا جنازه را به سردخانه ببرند. چند چادر هلال احمر برپا کردند و صدها پناهجویی را که دستگیر کرده بودند به زور توی این چادرها زندانی کردند. در مدت یک شبانه‌روزی که آنجا بودیم هیچ غذایی به ما ندادند. پاسگاه یک بوفه داشت که اگر پول داشتی می‌توانستی از آنجا بیسکویت و آب بخری. یکی از همراهان گروه ما زنی بود که یک نوزاد ۹ ماهه داشت و حتی برای رفتن به سرویس بهداشتی باید نگهبان چادر اجازه می‌داد.»

شکنجه پناهجویان، داستان هر روز

یکی از اساسی‌ترین حقوق پیش‌بینی شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر که شامل پناهندگان نیز می‌شود این است که «هر گونه شکنجه و رفتار خلاف شئون بشری» (ماده ۹) را علیه افراد منع می‌کند، حال آنکه روایت مرگ علیرضا و آزارهای جسمی و روحی همراهان او و همچنین روایت‌های مشابه پناهجویان افغانستانی از آزار و اذیت مأموران انتظامی و مرزی ایران، شاهدی است بر وجود آزار سیستماتیک پناهجویان توسط نیروهای مرزی جمهوری اسلامی ایران.

آیدا در خصوص شیوه‌های متنوع نیروهای امنیتی ایران برای آزار پناهجویان می‌گوید:

«فردای آن ‌روز برادرم را به دادگاه بردند تا قاضی حکم تحویل دادن جنازه را صادر کند. قاضی در دادگاه به برادرم گفته بود تا یک ساعت دیگر یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان به حساب دادگستری واریز می‌کنید وگرنه دستور می‌دهم جنازه را دفن کنند. بعد هم خودش را مجبور کرده بودند تا جنازه را از سردخانه تحویل بگیرد و سوار آمبولانس کند. برادرم وقتی از دادگاه برگشت هیچ حرفی نمی‌زد و فقط به یک نقطه خیره بود و هیچ چیزی هم نمی‌خورد.»

او در ادامه می‌گوید:

«عصر روز دوم از ما نفری ۳۰ هزار تومان گرفتند تا ما را به یک سالن ورزشی در شهری در آن نزدیکی ببرند. چیزی حدود هزار نفر پناهجو را در این سالن ورزشی که تنها یک سرویس بهداشتی داشت حدود یک هفته زندانی کردند. تعدادی پناهجوی پاکستانی میان ما بود که خود مأموران مرزی می‌گفتند اینها برای پیوستن به داعش می‌خواستند از طریق غیرقانونی از ایران عبور کنند و به مناطق تحت کنترل داعش بروند.»

فشار بر پناهجویان افغانستانی اما تنها به کتک زدن ختم نمی‌شود. عدم ارائه خدمات درمانی و حتی پرهیز از دادن آب و غذای مناسب به آنها از دیگر شیوه‌های متداول مرزداران جمهوری اسلامی برای تحت فشار قرار دادن پناهجویان افغانستانی‌ است. 

  • در همین زمینه:

آیدا در همین باره می‌گوید:

«برادرم از شوک اتفاقی که برای علیرضا افتاده بود دچار مریضی سختی شد و از شدت تب، چندین بار تشنج کرد. روز دوم بیماری هرچه التماس می‌کردیم که او را به بیمارستان منتقل کنید فایده‌ای نداشت تا اینکه شب دوم یک سرباز اجازه داد او را به محوطه بیرون ببریم و با شلنگ روی تنش آب بریزیم تا تبش پایین بیاید. فردای همان روز به همان سرباز کمی پول دادم تا برای برادرم چند دانه از میوه‌های مختلف بیاورد. در طول آن یک هفته غذای هر روز دو عدد تخم‌مرغ آب‌پز بود با دو سیب‌زمینی. بالاخره روز سوم رضایت دادند تا برادرم به بیمارستان برود و تحت درمان قرار بگیرد. در نهایت هم همه ما را پس از یک ‌هفته با چندین اتوبوس به اردوگاهی در تهران منتقل کردند و از آنجا به افغانستان رد مرز کردند.»

آیدا حالا همراه با خاله‌اش در فرانسه زندگی می‌کند و تلاش می‌کند خاطرات سخت آن‌ روزها را فراموش کند. گرچه که به گفته خودش هیچ گاه تصور نمی‌کرد هم‌زبانهایش روزی با او چنین کنند.

آزار سیستماتیک پناهجویان افغانستانی توسط نیروهای امنیتی ایران

ماجرای مرگ علیرضا تنها مورد از آزار و اذیت پناهجویان افغانستانی توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی نیست. حدود یک ‌ماه پیش بود که ۵۷ نفر از پناهجویان افغانستانی توسط نیروهای هنگ مرزی دستگیر می‌شوند و پس از شکنجه و آزار و اذیت به کنار رودخانه هریرود برده شده و آنها را اجبار می‌کنند تا از رودخانه عبور کنند. در این رخداد حدود ۲۳ نفر در آب جان داده و غرق می‌شوند.

شیوه برخورد نیروهای انتظامی و مرزداران ایران با پناهجویان افغانستانی بیانگر برخوردهایی غیر‌انسانی است که نمی‌توان به آنها به چشم یک اتفاق نگاه کرد.

رویکرد نیروهای امنیتی با پناهجویان افغانستانی حکایت از وجود آزار و اذیت سیستماتیک نسبت به پناهندگان دارد.

محمدرضا که دوران خدمت سربازی‌اش را در یکی از هنگ‌های مرزی گذرانده به زمانه می‌گوید:

«فرماندهان ما از ما می‌خواستند کاری نکنیم که به افغانستانی‌ها که معمولا از راه زمینی و غیر‌قانونی تلاش می‌کردند به ایران وارد شوند، خوش بگذرد. ما مجبور بودیم آنها را در اردوگاه‌ها یا بازداشتگاه‌هایی نگهداری کنیم که کمترین امکانات بهداشتی را هم نداشتند و بدون شک فرماندهان ما و رده‌های بالاتر از اوضاع بهداشتی و خورد و خوراک آنها باخبر بودند. گاهی شرایط به قدری غیر‌انسانی بود که ما هم آزرده می‌شدیم اما کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم.»

ایران هر ساله مبلغ قابل توجهی از سازمان ملل و اتحادیه اروپا برای بهبود وضع پناهندگان افغانستانی دریافت می‌کند اما با این حال تغییر چندانی در اوضاع درمانی، تحصیلی و شغلی آنان دیده نمی‌شود.

اتحادیه اروپا تنها در فاصله سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ حدود ۳۰۰ میلیون یورو به ایران، افغانستان و پاکستان کمک کرده است. این در حالی است که بسیاری از پناهجویان افغانستانی در ایران حتی اجازه داشتن مدارک هویتی ندارند و به تبع آن از حقوقی مانند حق تحصیل، بیمه درمانی و سایر خدمات اجتماعی برخوردار نیستند، در حالی که بندهای متعددی از كنوانسيون‌ مربوط‌ به‌ وضع‌ پناهندگان‌ مصوب‌ ۲۸ ژوئيه‌ ۱۹۵۱ در ژنو، دولت‌ها را موظف به رعایت این حقوق در قبال پناهندگان کرده است.

اشتراکات عمیق فرهنگی و زبانی ایران و افغانستان باعث شده تا ایران اولین مقصد پناهجویان افغانستانی در طول سال‌های دراز جنگ و بی‌ثباتی در این کشور باشد.

زبان، تاریخ و فرهنگ در هم تنیده ایران و افغانستان می‌تواند روابط میان شهروندان این دو کشور را فارغ از مرز میان دو کشور تعریف کند. مرز و مرزهایی که آرزوهای هزاران علیرضا برای رسیدن به جهانی بدون جنگ را بر باد داده‌اند.

تا پیش از آن روز اما اعمال نظارت نهادهای بین‌المللی بر رفتار جمهوری اسلامی با پناهجویان و تلاش برای روایت مشکلات آنان، می‌تواند کارآمدترین ابزار برای پایان دادن به آزار سازمان یافته پناهجویان افغانستانی در ایران باشد.


  • در همین زمینه