جمهوری اسلامی در ماه‌های اخیر به اقدامات سرکوب‌گرانه و ضد حقوق بشری خود شدت بخشیده و شیوه عملش هم مخوف‌تر شده: کشتن و ربایش مخالفان در خارج و اعدام و شلاق زدن و صدور احکام سنگین زندان برای فعالیت‌های مسالمت‌آمیز از جمله در مخالفت با حجاب اجباری، در داخل. این اقدامات لاجرم باعث وحشت‌آفرینی گسترده‌تر و اعمال فشار بیشتر بر فعالان مدنی و فعالیت‌های مسالمت‌آمیز می‌شود و همزمان این ظن را تقویت می‌کند که امکان تغییرات مبتنی بر تفکرات اصلاح‌طلبانه و توصیه حکومت به رفتارهای عقلانی عملا از بین رفته است. این در حالی‌ست که با انتخاب جو بایدن به عنوان رئیس جمهوری آمریکا این گمان می‌رفت که رفتار جمهوری اسلامی -دست‌کم اندکی- به سوی عقلانیت میل کند. 

در حال حاضر آن‌چه را از مشاهده فضای عمومی و وضعیت حاکم برمی‌آید، شاید بتوان به این ترتیب صورت‌بندی کرد: نه تنها گوش شنوایی برای شنیدن صدای جریان اصلاح‌طلبی در میان مردم وجود ندارد (با تکیه بر شعار اصلاح‌طلب، اصولگرا/ دیگه تمومه ماجرا) بلکه در حاکمیت نیز همچنان هیچ میلی به شنیدن این صدا دیده نمی‌شود و برعکس تلاش‌ها در راستای بستن هر چه بیشتر فضا با نشان دادن واکنش‌های رادیکال‌ است؛ البته تأثیر ترور و کشته شدن محسن فخری‌زاده بر این وضعیت کتمان‌پذیر نیست. 

شنبه ۲۲ شهریور بود که نوید افکاری اعدام شد. در بی‌خبری خودش و خانواده‌اش و با وجود شکل گرفتن کمپینی فراگیر علیه اجرای حکم اعدام او و درخواست افراد، نهادها و سازمان‌های بین‌المللی برای لغو این حکم. قوه قضاییه اما از عملکردش دفاع کرد و از اجرا شدن کامل تشریفات مجازات مرگ خبر داد. همزمان برادران زندانی نوید افکاری به سلول انفرادی منتقل شدند، جسد او در میان تدابیر امنیتی به خاک سپرده شد و دادخواهی خانواده‌اش بی‌نتیجه ماند.

درست سه ماه بعد (شنبه ۲۲ آذر)، روح‌الله زم را به شیوه‌ای مشابه دار زدند، آن هم تنها چهار روز پس از انتشار خبر تأیید حکمش در دیوان عالی کشور. تأیید حکم را دست‌کم یک ماه پنهان نگه داشتند. او البته این بخت را داشت که خانواده‌اش را برای آخرین بار ملاقات کند اما بدون اینکه بداند و بفهمد که این آخرین دیدار است. به این ترتیب «عملیات فریب» او را در اعدامش هم به اجرا گذاشتند. گفته می‌شود روح‌الله زم را در زندان رجایی‌شهر اعدام کردند، در حالی که در اعتصاب غذای خشک بود. 

پدر او، محمدعلی زم که روزگاری از روحانیون بانفوذ در دستگاه فرهنگی جمهوری اسلامی بود، ریاست حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بر عهده داشت و به بیت رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنه‌ای رفت و آمد می‌کرد، در پست‌هایی اینستاگرامی به اعدام فرزندش واکنش نشان داد. او که زمانی از آن‌چه پسرش می‌کرد برائت جست، در پست روز یک‌شنبه ۲۳ آذر ۹۹ خود به اجرا نشدن «مواد مربوط به اعدام» در «آیین‌نامه تنظیمی نحوه اجرای احکام قصاص، رجم، قطع عضو، صلب، اعدام و …» اعتراض و اعلام کرد فرصت درخواست اعاده دادرسی از آنان گرفته شده است.

این شیوه بی‌خبر اعدام کردن را البته دستگاه قضایی جمهوری اسلامی پیش از این هم آزموده اما تکرار آن در سه ماه و با وجود اعتراض‌های گسترده، نشان‌دهنده اصراری غیرعادی‌ست؛ شاید به قصد تقویت این رویکرد که دست‌‌اندرکاران مافیای قدرت در جمهوری اسلامی، اعدام را نه تنها به مثابه ابزار سرکوب و خفقان که به عنوان دستاویزی برای اعمال فشار مضاعف (پیدا و پنهان) بر مخالفان و مزاحمان احتمالی‌شان هم به کار می‌گیرند. چنانچه طرفداران برجام و مذاکره با آمریکا، اجرای حکم اعدام زم را در راستای تشدید فشارهای بیرونی بر جمهوری اسلامی ارزیابی می‌کنند.

مافیای قدرت که به شکلی اختاپوس‌وار در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و … دست دارد، با فعالیت‌های تبلیغی به مدد بازوهای فرهنگی‌ و رسانه‌ای که سهمی هنگفت از بیت‌المال دارند -از جمله صداوسیما-، اعدام مخالفان (و البته مجازات مرگ) را عادی‌سازی می‌کنند و برای آن ده‌ها دلیل به اصطلاح موجه می‌سازند و به مخالفان اعدام هم وصله‌های ناجور می‌زنند. این صدا در بیرون از ایران نیز با مقایسه رفتار حکومت‌های دیکتاتوری منطقه و عملکرد جمهوری اسلامی، در تریبون‌هایی بازتاب می‌یابد که مخاطبان، بعضا آن‌ها را در پیوند و نزدیکی با سیاست‌های جمهوری اسلامی می‌دانند.

دست‌اندرکاران مافیای قدرت همزمان در حوزه سیاست بر طبل «نابود باید گردد» اسرائیل و ضدیت با غرب و آمریکا می‌کوبند و مخالفانشان را خائن به منافع اسلام و ایران معرفی می‌کنند و خود از منافع اقتصادی «تحریم» بهره‌ می‌برند. در هم‌دستی با همین جریان، مخالفت‌های بین‌المللی با نقض گسترده حقوق بشر هم دخالت در امور داخلی ایران خوانده می‌شود.

در این فضا، «اعترافات اجباری» زم ممکن است با برجام و مذاکره با آمریکا نیز پیوند داده شود و مافیای قدرت، قریب به یقین برای بستن دست حریفان احتمالی، «مثنوی ۷۰ من کاغذ»ی از اعترافات زم -که خودش را سر به نیست کردند- در آستین دارد تا در مقابل صداهای احتمالی مایل به تغییر، رو کند و صاحبان چنین صداهایی را به سکوت وادارد. بر همین اساس، اصرار این حریفان احتمالی بر مواضعشان می‌تواند کار را به ساقط شدنشان از هستی هم بکشاند.

اعدام نمونه سخت، حجاب اجباری نمونه نرم!

اعدام روح‌الله زم تنها محل شناسایی قدرت‌های مافیایی شکل‌گرفته در نهادهای قضایی، امنیتی، نظامی، سیاسی و … نیست؛ گرچه نمونه برجسته و سخت آن است. موارد کلان در این زمینه کم نیستند اما یک نمونه که ممکن است پیوند مستقیم آن با جریان مورد نظر کمتر به چشم بیاید منتها سهم ایدئولوژیک آن چشمگیر است، حجاب اجباری‌ست.

مافیای قدرت حول محور حجاب اجباری، سرکوب را با تأمین منافع اقتصادی همراه و همزمان کرده است: واردات پارچه چادر مشکی و اجرای طرح‌های مبارزه با بی‌حجابی و بدحجابی که ضمن سرکوب عمومی، با انواع و اقسام حیل باعث درآمدزایی می‌شود (به عنوان مثال خوابندن ماشین‌ها در پارکینگ و احتمالا گرفتن درصد از صاحبان پارکینگ‌ها).

در پیوند با حجاب اجباری محصولات فرهنگی متنوع، متعدد و فراوانی هم تولید می‌شوند و مراکز دینی و مذهبی برای تقویت باورهای مرتبط با این رویکرد بودجه‌های میلیاردی می‌گیرند و در نهایت این بازار نیز زیر سلطه قدرت‌های مافیایی‌ست. 

به همین دلیل واکنش قوه قضاییه به فعالیت‌های مسالمت‌آمیز علیه حجاب اجباری، صدور احکام سنگین حبس برای فعالان مخالف حجاب اجباری است و آزار آنان در زندان‌ها و حتی صدور حکم علیه وکیل آنان: یک عنوان اتهامی نسرین ستوده در آخرین پرونده و نوبت محکومیتش، «تشویق به فساد و فحشا» از طریق بر عهده گرفتن وکالت پرونده «دختران خیابان انقلاب» است.

در نمونه‌ای دیگر، درخواست اعاده دادرسی صبا کردافشاری، زندانی سیاسی و مدافع حقوق زنان در شعبه ۲۸ دیوان عالی کشور رد و حکم ۲۴ سال حبس تعزیری علیه این فعال مدنی مجددا تأیید شد.

نقطه پیوند میان اجرای حکم اعدام روح‌الله زم، صدور احکام سنگین برای مخالفان حجاب اجباری و دیگر فعالان مدنی که در مخالفت با سیاست‌های جمهوری اسلامی فعالیت مسالمت‌‌آمیز‌ می‌کنند و شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر ایران، مافیای قدرت فربه شده در جمهوری اسلامی‌ است که در طول سال‌های گذشته با تکیه بر سرنیزه، امکان هر نوع تغییری را از میان برده. 

شیرینی منافع اقتصادی نشستن بر سر «سفره انقلاب» در کنار اعمال قدرت سیاسی با اجرای سیاست‌های مورد نظر مافیای قدرت، چنان بوده و هست که این گروه، مخالفان را حتی بی‌آنکه دست به عمل (خشونت‌آمیز) بزنند، در بهترین حالت خانه‌نشین می‌کنند و در بدترین حالت، سرشان را بالای دار می‌برند. 

در نهایت زیر نظر همین مافیای قدرت بودنِ «چرخه معیوب انتخابات»، چالاک‌تر شدن این مافیا در طول سال‌های پس از «دوران اصلاحات» و بسته‌تر شدن هر چه بیشتر فضا، عملا امکان تغییرات اصلاح‌طلبانه را از بین برده و به این ترتیب، کنار رفتن جریان‌های مافیایی از قدرت، عملا با کنار رفتن و سرنگونی «اصل نظام» گره خورده است. 

  • در همین زمینه
https://www.radiozamaneh.com/560256