حمله مسلحانه به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در ۱۹ بهمن ۴۹، آغاز حرکتی سازمان‫‌یافته و طبق نقشه‫ چریک‫‌های فدائی خلق ایران بود که مبارزه مسلحانه را علیه دیکتاتوری شاه آغاز کردند.

«فدائیان به روایت فدائیان» بخشی از پرونده ویژه زمانه به مناسبت پنجاهمین سالگرد واقعه سیاهکل است؛ شامل خوانش‌‌ها و تفسیرها، بازاندیشی‌‌هایی در مورد «چریک‌‌های فدایی خلق» به روایت خود آنها.

نیم قرن از روزهایی می‌‫گذرد که ۹ چریک مسلح در جنگل‫‌های گیلان، به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند و سلاح‫‌های آن را با خود بردند. چنین رویدادهائی در ابعاد دیگر و در سال‫‌های پیش، در آذربایجان و کردستان، رخ داده بودند. نزدیک به دو دهه از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق گذشته بود. حزب توده ایران سرکوب شده بود. فعالیت‫ سیاسی مسالمت‫‌آمیز مشهور به جبهه‫ ملی دوم و سوم، در سال‫‌های ۱۳۳۹ تا ۴۳ به شکست انجامیده بود. شورش و قیام ۱۵ خرداد ۴۲ با شرکت بخش‫‌های وسیعی از مردم مذهبی به رهبری خمینی، در شهرهای تهران، قم، مشهد و … به شدت سرکوب شده بود. با آغاز و گسترش اصلاحات ارضی، ساختار اقتصادی‌ـ‌اجتماعی ارباب‌ـ‌رعیتی، تغییر کرد و در پی آن بخشی از سران ایل قشقائی‫ در فارس دست به شورش مسلحانه زدند که بعد از چند ماه سرکوب شدند. در منطقه کردستان در اواسط دهه چهل، برادران معینی و ملاآواره، دست به سلاح بردند؛ آن‫ها نیز سرکوب شدند بدون آن که در سایر نقاط کشور انعکاسی پیدا کند.

تمام رویدادهای سیاسی و جنبش‫‌های اجتماعی آزادی‫‌خواهانه، با شرکت شمار زیادی از توده‫‌های مردم همراهی شده بودند. اما سیاهکل با تمام این رویدادها متفاوت بود. در کنار مرزهای ایران نبود که بتوان آن را نتیجه تحریکات آن سوی مرز معرفی کرد. در منطقه‫‌ای صورت گرفت که طی ده‫‌ها سال، هیچ عمل مسلحانه‫‌ای علیه حکومت انجام نشده بود. آخرین مبارزات مسلحانه به پنجاه سال پیش از آن تاریخ برمی‫‌گردد که میرزاکوچک خان به اتفاق شماری از مبارزان انقلاب مشروطیت و همراهی توده‫ کثیری از مردم به ویژه دهقانان، به جنگل زدند و پرچم مبارزه با استبداد و خودکامگی را برافراشتند. شمار زیادی از مبارزان نامدار انقلاب مشروطیت نیز به این جنبش پیوستند و جمهوری گیلان را برپا کردند. آوازه‫ این جنبش و دیگر جنبش‫‌های مشابه به تمام نقاط کشور رسیده بود ولی پس از کودتای ۲۹ اسفند ۱۲۹۹، تمام این جنبش‫‌ها توسط رضاخان میرپنج، نابود شدند. از آن پس هیچ واقعه‫ مسلحانه‫ای در جنگل‌‌‫های گیلان روی نداده بود. 

نقی حمیدیان

با سرکوب‫ جنبش‫‌های سیاسی- اجتماعی ضد استبدادی در اوایل دهه چهل خورشیدی، تمام رقیبان و مخالفان سیاسی حکومت شاه از صحنه‫ سیاست به حاشیه رانده شدند. زیر شعار «انقلاب سفید شاه و ملت»، تغییرات گسترده‌ای در مناسبات اقتصادی‌ـ‌اجتماعی و فرهنگی کشور صورت گرفت، سازمان اداری و انتظامی کشور نوسازی ‫شد، آموزش و پرورش گسترش ‫یافت، مؤسسات عالی آموزشی در نقاط مختلف کشور ایجاد ‫شد و بر تعداد دانشجویان سال به سال افزوده ‫گشت. مدرن‫‌سازی شتابناک و «از بالا»ی شاه، تقریباً همه‫ شئون اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور را در بر گرفته بود.

ثبات و لَختی زندگی سنتی در روستاها و شهرها برهم ‫خورد، تغییرات و نوسازی‫‌ها بر کمیت و کیفیت اقشار متوسط نوین شهری افزود و به همان نسبت تقاضاهای تازه‌ای را برای برخورداری از آزادی بیان و قلم و فعالیت‌های آزاد فرهنگی و احزاب سیاسی و … شکل ‫داد اما شاه به همه‫ این تقاضاها با قهر و سرکوب سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، پاسخ می‌داد. شاه با دیکتاتوری فردی و استبداد و خودکامگی عملاً یک آرامش قبرستانی را در سرتاسر کشور حاکم کرده بود و دیگر صدای هیچ مخالف و منتقدی را، حتا مسالمت‌آمیزترین آن را، تحمل نمی‌کرد. در زیر پوست کشور و جامعه، تناقض میان نوسازی‌های اقتصادی و اجتماعی با اختناق فزاینده و تصمیم‌گیری‌های فردی شاه عمیق‫‌تر و بحرانی‫‌تر می‫شد.

حمله چریک‫‌های فدائی خلق به سیاهکل، از نظر نظامی اهمیتی نداشت، از نظر سیاسی هم هیچ تحرک اجتماعی محسوسی نه در آن منطقه و نه در سایر نقاط کشور وجود نداشت. آنان از جمله روشنفکران و مبارزان سیاسی بودند که همه راه‌های مسالمت‌آمیز و قانونی را به‫ روی خود بسته دیدند و پس از سال‌ها مطالعه و تحقیق، دست به سلاح بردند، سکوت قبرستانی را شکستند و حضور و خواست خود را در سیاهکل نشان دادند.

در آن سال‫‌ها، بیشتر کشورهای خاورمیانه، با کودتاها و جنبش‌‫ها و بحران‌‫های سیاسی گوناگونی روبرو بودند. در سال ۱۳۴۷، جنگ تمام عیار شش روزه اعراب و اسرائیل به وقوع پیوست. عملیات چریکی سازمان آزادی‌بخش فلسطین و سازمان‌‫های انقلابی چپ، در مناطق اشغال شده‫ فلسطین، سال به سال ابعاد گسترده‌‫تری به خود می‌‫گرفت. «ایران» اما، در قیاس با این اوضاع بحرانی و پرآشوب، آرام و با ثبات می‌‫نمود. کشور به لحاظ سیاسی بسیار آرام بود، آرامشی که عمدتاً نتیجه سرکوب و تشدید اختناق و بستن تمام روزنه‌‫های آزادی‫ بود؛ و به هیچ‌‫وجه با رضایت آزادانه و متحدانه مردم به ویژه جامعه روشنفکری، نبود. فضای روانی کشور را «دیوارموش دارد و موش‌‫ها گوش» پر کرده بود. 

در چنین اوضاعی بود که ۹ تن از چریک‌‫های فدائی خلق، به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند. برخلاف تمام جنبش‌‫های سیاسی و اجتماعی ضد دیکاتوری پیش از آن، «سیاهکل»، بدون هیچ پیش‌‫زمینه اجتماعی و آگاهی مردم، حتا در بین ساکنان محلی سیاهکل، هم‫‌چون رعدی در آسمان بی‌‫ابر بود. تنها با واکنش شتابزده‫ و محاصره‫ گسترده ‫نظامی‌ــ‌امنیتی حکومت بود که اخبار واقعه منتشر شد. حکومت بعد از دو هفته با بسیج و کمک روستائیان بر اوضاع مسلط شد؛ روستائیانی که نه از چریک‌‫ها شناختی داشتند و نه کمترین آشنائی. 

حمله چریک‌‫های فدائی خلق به سیاهکل، از نظر نظامی اهمیتی نداشت، از نظر سیاسی هم هیچ تحرک اجتماعی محسوسی نه در آن منطقه و نه در سایر نقاط کشور وجود نداشت. آنان از جمله روشنفکران و مبارزان سیاسی بودند که همه‫ راه‌‫های مسالمت‌‫آمیز و قانونی را به‌‫روی خود بسته دیدند و پس از سال‌‫ها مطالعه و تحقیق، دست به سلاح بردند، سکوت قبرستانی را شکستند و حضور و خواست خود را در سیاهکل نشان دادند. همه‫ رزمندگان سیاهکل دستگیر و در مدت کوتاهی اعدام شدند، اما «سیاهکل»، طبق برنامه فقط آغاز راهی بود که بلافاصله توسط چریک‌‫های فدائی خلق در شهرها، پی گرفته شد.

پوستر یک انجمن دانشجویی در هشتمین سالگرد سیاهکل مقارن با انقلاب ۵۷

هدف عاجل و بلاواسطه‫ چریک‌‫ها برانگیختن توده‌‫ها یا جلب حمایت مستقیم بخش‌‫هائی از توده‌‫های مردم نبود؛ بلکه شکستن سکوت گورستانی تسلیم و رضا، نشان دادن ضربه‌‫پذیری رژیم، بسیج روشنفکران انقلابی، نشان دادن راه مبارزه و نهایتاً به میدان کشیدن تدریجی توده‌‫ها به مبارزه نهائی برای سرنگونی دیکتاتوری رژیم محمدرضاشاهی بود.

با شروع عملیات چریک شهری از آغاز سال ۵۰، نور امیدی در جامعه‫ روشنفکری تابیدن گرفت. مبارزان جوان و اکثر مجامع روشنفکری‌ـ‌‌دانشجوئی، گروه‫ها و محافل کوچک و بزرگ سیاسی، به جنب و جوش درآمدند. بسیاری از هنرمندان، شاعران، نویسندگان و تحصیل‌‫کردگان اقشار میانه جدید شهری، با علاقمندی به چریک‌‫ها می‌‫نگریستند. بیش از همه این جنبش دانشجوئی بود که با بازتکثیر و پخش اعلامیه‌‫های چریک‌‫ها، تشدید تظاهرات اعتراضی، آمادگی‌‫گرفتن برای پیوستن به صفوف چریک‌‫ها و … از مبارزات چریک‌‫ها پیگیرانه پشتیبانی می‫‌کردند. 

واکنش جامعه‫ روشنفکری کشور با شکست سکوت و آرامش محمدرضاشاهی، بسیار فراتر از توانایی واقعی چریک‌ها در جذب و سازماندهی بود. میان نیروی بالفعل چریک‌‫ها و شرایط و واقعیت‌‫های سیاسی و امکانات تشکیلاتی آن‌‫ها با توانایی‌‫ها و امکانات عظیم رژیم در تعقیب‌‫ها و سرکوب‌‫ها، هیچ تناسبی وجود نداشت. در نیمه‫ نخست سال ۵۰، حدود ۹۰ درصد رهبران و کادرهای سیاسی ورزیده چریک‌‫ها، کشته یا دستگیر شدند و اکثر آنان نیز تا پایان همان سال اعدام گردیدند.

رهبری چریک‌‫ها، به جای سمت دادن نیروها به فعالیت‌‫های سیاسی‌ـ‌‌اجتماعی و صنفی، سندیکالیستی و مدنی، آن‌‫ها را به تدارک و شروع مبارزه مسلحانه تشویق می‌‫کرد. ضربات سال ۵۰ از نظر کمٌی به ویژه از نظر کیفی بسیار سنگین و غیر قابل جبران بود. جای کادرهای سیاسی آموزش‌‫دیده به سادگی قابل پر کردن نبود. منطق مبارزه حکم می‌‫کرد به جای استراتژی مبارزه مسلحانه، تاکتیک تبلیغ مسلحانه در پیش گرفته می‌‫شد؛ تاکتیکی که با واقعیت‌‫ها و امکانات محدود چریک‌‫ها بیشتر هم‌‫خوانی داشت.