در این متن نگاهی دارم به خلط مبحث نقد، با نفرت‌پراکنی علیه دگرباشان جنسی در بین کاربران فارسی زبان شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، که این روزها پس از اظهار نظر عمادالدین باقی در مورد دگرباشان جنسی شاهدش هستیم.

ماجرا از چه قرار است؟

عمادالدین باقی، پژوهشگر حقوق بشر و نواندیش دینی که تاکنون سه جایزه‌ بین‌المللی را به عنوان یک مدافع حقوق بشر کسب کرده است، در واکنش به عکس خواننده‌ کوییر، کونچیتا ورست، و برنده‌ پیشین مسابقه یورو ویژن در کنار همسرش، آنها را «چندش‌آور» خطاب کرد.

واکنش عمادالدین باقی به تصویری است که ابتدا به اشتباه در شبکه‌های اجتماعی به عنوان تصویر نخست وزیر لوکزامبورگ و همسرش منتشر می‌شود. بعد باقی توضیح می‌دهد که واکنشش نسبت به این عکس به خاطر همجنس‌گراهراسی نبوده بلکه عکس «عجیب» بوده است.

او در جواب به برخی از فعالان حوزه حقوق زنان و مردان همجنس‌گرا، دوجنس‌گرا، ترنس و بیناجنسی که پیام او را دگرباش‌ستیزانه خوانده بودند، گفت:

«عمل قتل عمل شنیعی است و ما وقتی از حقوق قاتل و زندانی مجرم دفاع می‌کنیم، به معنای دفاع از عمل او نیست. از نظر من عمل ازدواج دو همجنس چندش‌آور است و این، غیر از دفاع از حقوق آنهاست. اگر من به آن تصویر نام چندش‌آور دادم، هیچ ربطی به نقض حقوق آنان ندارد.»

در اینجا نفرت به مفهوم «Hate Speech» از طریق توصیف عکس ازدواج دو همجنس به عنوان چیزی «چندش‌آور» بیان می‌شود. اما جدا از این نفرت‌پراکنی، باقی در توضیح این احساس «چندش» و با تکیه بر مغالطه قیاس مع‌الفارغ، عمل قتل را با عمل ازدواج دو همجنس در یک جایگاه قرار می‌دهد. او برای دگرباشان و فعالان این حوزه که سال‌هاست در راستای تولید فرهنگ کوییر تلاش کرده‌اند، توضیح می‌دهد که بیان «چندش» نسبت به دگرباشان، حقوق آنها را نقض نمی‌کند.

مشخص نیست که باقی دقیقا در مورد چه چیزی احساس «چندش» کرده است. آیا در مورد اینکه دو مرد – یکی در لباس زنانه و با ریش – دست هم را گرفته‌اند احساس «چندش» کرده است و یا از تصور ازدواج دو همجنس باهم، که سوژه عکس است منزجر شده است.

در هر دو صورت، اگر ما حقوق دگرباشان جنسی را برای زیست دلخواه خود به رسمیت می‌شناسیم، چگونه می‌توانیم حق آنها را برای باهم بودن، باهم رابطه جنسی داشتن و باهم ازدواج کردن که از حقوق هر شهروند در چارچوب قوانین دمکراسی‌های لیبرال است، چندش‌آور خطاب کنیم؟

بیان حس چندش و عادی‌سازی خشونت

موضوع اینجا صرفا رسمیت ندادن و جهان شمول حساب نکردن ارزش‌های حقوق بشر لیبرال نیست – که ممکن است مثلا عمادالدین باقی اصلا به آن باور نداشته باشد. بلکه بهتر است به این پرسش بپردازیم که چگونه نفرت‌پراکنی، مانع ایجاد فضایی می‌شود که دگرباشان خصوصاً در کشوری مانند ایران، به حقوق اولیه‌ انسانی خود دست یابند؟ پاسخ به این پرسش، دقیقاً برای آنکه بفهمیم چه موانعی برای احقاق حقوق این اجتماع وجود دارد، ضروری به نظر می‌رسد.

عمادالدین باقی، به عنوان یک فعال حقوق بشر – که از قضا معمولا دفاع از حقوق انسانی دگراندیشان دینی را در همان چارچوب حقوق بشر لیبرال به ثمر رسانده، این نکته را فراموش می‌کند که نفرت‌پراکنی، تحمل‌پذیری عمومی نسبت به پذیرش افراد کوییر را کاهش می‌دهد – افرادی که اگر آنها را اقلیت‌های جامعه بزرگ دگرجنس‌گرا حساب کنیم، آنها نیازمند حمایت قانونی از حقوق انسانی‌شان هستند.

همچنان بیان احساس آقای باقی – احساس چندش – اینجا صرفا یک بیان شخصی نیست. بلکه سبب ایجاد تحریک و گسترش و عادی‌سازی خشونت علیه افرادی می‌شود که در ایران، در منتهی‌الیه اقلیت‌بودگی زندگی می‌کنند. ایران کشوری است که نه تنها روابط همجنس در قانون مجازات اسلامی آن جرم‌انگاری شده است، بلکه با توجه به نابرخورداری از حقوق شهروندی، دگرباشان جنسی در ایران از چرخه‌ فرهنگ، سیاست و اقتصاد نیز حذف شده‌اند.

بیان حس چندش نقد نیست

در دفاع از بیان موضع آقای باقی در بیان احساس چندش و توضیحاتش بعد از آن، چند نفر از نواندیشان دینی این را مطرح کردند که آقای باقی به موضوع ازدواج دو همجنس و یا به طور کلی‌تر زیست دگرباشان جنسی نقد دارد.

نمونه‌‌ای از ادامه این نفرت‌پراکنی‌ها، علیه جامعه‌ کوییر، صحبت‌های نزدیکان باقی و از جمله سید علی مجتهدزاده، وکیل دادگستری است. مجتهدزاده جهت توجیه گفتار عمادالدین باقی، جایگاه قربانی و خشونت‌گر را به یک‌باره عوض می‌کند و معترضان به دگرباش‌هراسی را، «کاسبکاران حقوق بشر» می‌نامد:

تفاوت‌های اساسی و بنیادینی میان دو مقوله نقد و نفرت‌پراکنی وجود دارد که به راحتی قابل تبیین است. در معناشناسی، نقد به معنای خوب را از بد جدا کردن است. نقد باعث می‌شود که یک پدیده یا عمل اعتبار یابد و وجوه مختلف آن مشاهده‌پذیر شود. اولین مولفه‌ای را که می‌توان از یک سخن به عنوان نقد نام برد، دقیق بودن و ریزبینی درمواجه ما با یک موضوع یا عمل است و نقد، باید کلامی دور از شتاب‌زدگی باشد و به ابزاری برای خصومت‌ورزی و تنفر به دیگری تبدیل نشود. همچنان در تعریف نفرت‌پراکنی «Hate Speech» آمده است که هر گونه گفتاری که شخص و یا گروهی را بر اساس ویژگی‌های ظاهری، نژاد، قومیت، جنسیت، گرایش جنسی و هویت جنسیتی مورد حمله قرار بگیرد، مصداق بارز نفرت‌پراکنی است.

نقش اندیشمندان و فعالان حقوق بشری همچون عمادالدین باقی در بسط و توضیح حقوق جامعه‌ اقلیت، باید چیزی بیش از یک واکنش سطحی و سلیقه‌ای و نفرت‌پراکنانه/ در فضای شبکه‌های اجتماعی باشد، تا با اتکاء به اصطلاحات حقوقی و از معنا تهی کردن مقوله نقد، در قبال نفرت‌ورزی خود نسبت به گرایش جنسی و حتی بیان جنسیتی دگرباشان در انتخاب پوشش‌شان بپردازد.

دشمن‌انگاری حذف صورت مسأله است

در واکنش به سیل انتقادها، عماد الدین باقی فرض را بر دشمن‌انگاری می‌گذارد. در اینجا موقعیت و نقش مروج حقوق بشر و نواندیش زیر سؤال می‌رود، زیرا که نه تنها پاسخ قانع‌کننده‌ای نسبت به بیانات خود ارائه نمی‌دهد و حاضر به عذرخواهی نمی‌شود، بلکه در مصاحبه با بی‌بی‌سی فارسی، موج اعتراضات را نسبت به دگرباش‌ستیزی خود، «غیرمعمولی و جریان‌سازی» می‌داند.

نزدیکان آقای باقی هم – شاید به دلیل خوانش‌های جرم‌انگارانه اسلامی از رابطه جنسی دو همجنس باهم – بیان چندش آقای باقی را به عنوان اینکه این نقد است تکرار می‌کنند و واکنش‌های انتقادی را به دشمنان و جریان‌های مشکوک نسبت می‌دهند. آنها حملات به آقای باقی را دسیسه گروه‌های غربی حقوق بشری توصیف می‌کنند و و صدای جامعه‌ اقلیت و دگرباش را به رسمیت نمی‌شناسد – شبیه به سیاست‌های جمهوری اسلامی که حکومت نه تنها وجود دگرباشان را به رسمیت نمی‌پذیرد بلکه هویت آنها را نتیجه‌ دسیسه‌های غربی در جامعه ایران می‌داند. ادعایی که با نگاهی به تاریخ سکسوالیته‌ ایرانی به سادگی قابل رد است.

نگاه هژمونی دگرجنس‌گراسالار

پرسشی که برای ما به وجود می‌آید این است، که چگونه می‌توان گرایش جنسی افراد را به‌نقد گذاشت؟ و چگونه می‌شود که «چندش‌آور» خطاب کردن دگرباشان از سمت عمادالدین باقی، به‌عنوان یک نقد خوانده شود، اما اعتراض بر کلام نفرت‌پراکن این پژوهشگر حقوق بشر، «توهین» و یا «حمله» باشد؟

ما در اینجا با یک هژمونی دگرجنس‌گراسالار روبه‌رو می‌شویم که نه تنها هر واکنشی از سمت جامعه دگرباش را خالی از اعتبار می‌داند بلکه کنشگری و پرسشگری افراد کوییر را در ادامه احقاق حقوق‌شان «کاسبی» می‌داند. آیا این گفتار ادامه همان تاریخ ستیزعلیه جامعه اقلیت نیست، که به‌واسطه آن و به‌منظور یک‌دست‌سازی ساختار قدرت، هر کنش و نسبتی را از سمت اقلیت‌ها به عنوان «دیگری»، با جامعه، محدود می‌کند؟ آیا این همان مکانیسمی نیست که نواندیشان دینی خود در نقض حقوق‌شان در رابطه با جریان اصلی و محافظه‌کار اسلام سیاسی حاکم بر ایران، سال‌هاست با آن مواجه هستند؟

در این باره مجدداً انصاف نیوز، از خبرگزاری‌های نزدیک به نواندیشان دینی، یادداشتی را با عنوان حقوق بشر و کنشگری آن، به قلم سعید خلیلی، وکیل دادگستری، در حمایت از عمادالدین باقی منتشر می‌کند، و دغدغه‌مندی و کنشگری جنبش کوییر را در برابر نفرت پراکنی او، «هجمه» می‌نامد:

«به حقیقت هجمه‌هایی که بطور هماهنگ در این یکی دو روز به بهانه یک اظهار نظر ساده درباره عکسی که تا همین چهار پنج دهه پیش رسماً بیماری شناخته می‌شد و اکنون هم به نظر بسیاری از روانشناسان ومحققان رفتاری نامتعارف و تبلیغ و ترویج یک مشکل است) به ایشان شده و همزمان با الطافی مشابه نیروهای امنیتی این آزار و فشار سخت روانی تکمیل می‌شود، این رفتارها بیش از آنکه دفاع از حقوق بشر باشد نوعی عقده گشایی و تسویه حساب است از سوی مدعیانی که ذره‌ای از زحمات و خدمات وی را به جامعه نکرده‌اند، اگر آن یک کلمه یا یک جمله مصداق نفرت‌پراکنی است این همه توهین و تخریب علیه شاخص‌ترین فعال حقوق بشر را باید چه نامید؟»

نویسنده این متن اطلاع ندارد که در جریان اعتراضات در فضای مجازی، علیه نفرت‌پراکنی عمادالدین باقی، طیف گسترده‌ای از کنشگران و اعضای جامعه کوییر شرکت داشته‌اند. بسیاری از این طیف در داخل ایران، به دلیل محدودیت‌های قانونی و عرفی و اجتماعی، قادر نیستند به صورت آشکارا و با هویت حقیقی، جهت احقاق حقوق خود فعالیت کنند. و به همین خاطر بیشتر تمرکزها برای کنشگری کوییر در فضای مجازی شکل گرفته است. هر قدم آنها برای به دست آوردن حقوق اولیه خود، همراه با خطرهایی بیش از خطرهایی است سایر فعالان جنبش‌های اجتماعی را تهدید می‌کند.

اما گویا صدای به حاشیه‌‌رانده شدگان و محرومان از حقوق شهروندی خویش، برای ایشان با یک کلمه «هجمه» تنها قابل توضیح است و نویسنده و آقای باقی به دنبال دلایل دیگری برای توضیح خشم پیرامون نظرات‌شان نیستند.

خلیلی در یادداشت خود رابطه حیاتی حقوق بشر و اینترسکشنالیتی – ارتباط شاخص‌ها به هم از جمله ارتباط حقوق انسانی به جنسیت و گرایش جنسی – را به دلیل اینکه در چهار، پنج دهه پیش، در برخی دیگر از کشورها هنوز به رسمیت شناخته نشده بود، حذف می‌کند.

عمادالدین باقی و دوستانش؛ علی مجتهدزاده و سعید خلیلی برخلاف آنچه که نامش نواندیشی است، با خشونت و ستیز در گفتارشان علیه دگرباشان، ارتجاع و مخالفت با پذیرش حقوق اقلیت در بنیادهای اجتماعی را برمی‌گزینند و کمر به حذف آنچه که به صلاح و اقبال قدرت است می‌بندد.

این بحث‌ها و جوابیه‌ها شاید ما را به یاد این گفته از مراد فرهاد پور بیاندازد:

«وقتی جریان روشنفکری دینی، خود، سرنوشتش را به شکلی از قدرت گره می‌زند و در قالب اصلاحات می‌آید، اضمحلال فکری‌اش نیز آغاز می‌شود.»

پس ما در این جریان، با اَشکالی از جنس قدرت روبه‌رو هستیم که مفاهیمی چون حقوق بشر، نه برای خدمت به تمام نوع بشر و اقلیت‌ها، بلکه تنها با رویکردی دگرجنس‌گراسالارانه، گزینشی و محفلی برای منافع خود اتخاذ می‌شود.

امتیازهای مردان دگرجنس‌گرا

راویان مورد نقد این نوشتار – باقی و دوستانش – عموماً مردانی هستند که با تکیه بر امتیازهای خود، با عنوان‌هایی درخشان، از قدرت شبکه‌هایی وابسته مانند انصاف نیوز نیز بهره می‌برند که سعی در توضیح و توجیه ادبیاتی دارند که جامعه دگرباش را رنجانده است و در نقض حقوق آنها کارکرد داشته است.

یک طرفه بودن ماجرا به حدی است که این رسانه‌‌ها مانند انصاف نیوز که این مطالب را در حمایت از عمادالدین باقی منتشر می‌کنند، هرگز به معترضان به دگرباش‌ستیزی امکان آن را نمی‌دهند تا از مجرای همین رسانه، نقدها و واکنش‌های خود را نسبت به عمادالدین باقی به بحث و مناظره بگذارند.

تجربه‌ گفتگو در توییتر فارسی با برخی از این به گفته‌ خود «بزرگ‌مردان» اصلاحات ثابت کرد که وقتی در برابر نفرت‌پراکنی و سرکوب کلامی سکوت نکنیم، مشتی «خرده‌پا» و «کاسبیم»، و این نشان می‌دهد که چقدر گفتمان جنسیت و کوییر در جریان اصلاحات غیر قابل تحمل است و چقدر حقوق بشر جهان شمول – آنچنان که دنیای لیبرال پذیرفته – برایشان گفتمانی محفلی و گزینشی است.

صد البته که پدیده‌ هموفوبیا و یا به طور کلی‌تر دگرباش‌هراسی، گستردگی‌های فراوانی دارد و نمی‌شود افراد را به واسطه‌ عنوان‌ها و موقعیت‌های اجتماعی‌شان از این پدیده مستثنی دانست. همان‌گونه که در کشورهای غربی و به اصطلاح دموکرات هم با توجه به سالیان درازی که از تلاش همه جانبه در راستای ترویج حقوق جامعه کوییر می‌گذرد، نمونه هایی از هموفوبیا و نفرت پراکنی‌های آشکار علیه جامعه‌ کوییر را به کرات می‌توان یافت.

چیزی که بیش از هر زمان دیگری بر ما روشن است این است که چقدر جای خالی آموزش در جهت گسترش مفاهیم جنسیت و کوییر در فضای حقوق بشر ما خالی است. این آموزش می‌تواند مؤثرتر باشد وقتی که از مجرای خود جامعه‌ دگرباش، توسعه یابد، بی‌آنکه جامعه‌ دگرجنس‌گرا درصدد غصب تعریف این جنبش درآید، و از تهی کردن مطالبات آنان از اعتبار دست بکشد.

گاهی جامعه‌ دگرجنس‌گرا در هر موقعیت اجتماعی که دارد، باید بنشیند و بدون دخالت و احساس برتری از درک مفاهیم، از یک جایگاه برابر به دگرباشان گوش دهد. و به جای توجیه و توضیح خود در برابر حساسیت‌های جامعه‌ کوییر، گامی در جهت اصلاح ساختارهای فکری خود بردارد و قضاوت و شناخت خود را به قضاوت و شناخت کسانی که این هویت را زندگی می‌کنند، برتر و اولویت‌دار نداند.

در آخر، پدیده همجنس‌گراهراسی و دگرباش‌ستیزی، تنها محدود به یک جریان‌ سیاسی اصلاح طلب، چپ و راست نمی‌شود و هرگونه نفرت‌پراکنی بر اساس قومیت، نژاد، جنسیت و گرایش جنسی و هویت جنسیتی، باید در هر جریان فکری محکوم باشد. همچنین نباید سیطره دگرجنس‌گرایی در آشکارسازی و حقوق دگرباشان، تبدیل به دعوای اپوزیسیون شود، تا هر گروه در راستای اهداف سیاسی‌اش، [نا]جنبش کوییر ایران را به صورت گزینشی و در راستای اهداف سیاسی خود، مشاهده‌پذیر کند.