مطابق آخرین آمار بانک مرکزی ایران، نرخ تورم به ۳۲ درصد و نرخ تورم نقطه به نقطه به بالای ۴۰ درصد رسیده است. صدا و سیما در گزارش ‌های خود از افزایش دو تا سه برابری نرخ دارو و محصولات بهداشتی خبر می‌دهد و تلویحاً اعلام می‌کند که نهادهای نظارتی و دولت به هیچ وجه قادر به کنترل قیمت‌ها نیستند.

معیشت مردم

رقم‌های درشت هزینه زندگی در ایران مربوط به کرایه مسکن، هزینه خوراک خانواده مانند گوشت، نان، لبنیات، هزینه حمل و نقل و لوازم بهداشتی و دارویی می‌شود. در صحبت‌های مردم آنچه بیشتر باعث شکایت، ناراحتی و استرس است، ناتوانی در تامین هزینه این اقلام است.

این گزارش حاوی شنیده‌هایی است که می‌شود گفت تیپیک هستند، یعنی هر جا بروید شبیه آنها را می‌شنوید و برای شنیدن لازم نیست سؤال کنید!

با نزدیک شدن به فصل تابستان موجی از تشویش و نگرانی مستاجران را فرا گرفته است. به صورت سنتی فصل اسباب‌کشی مستاجران و تمدید قرار دادهای اجاره، تابستان است. به این دلیل که اکثر مستاجران با مشخص شدن محل تحصیل فرزندان خود، در هنگام تعطیلات درسی ‌انها محل زندگی خود را به دل‌خواه یا از روی اجبار تغییر می‌دهند.

نرخ مالیات بر ارزش افزوده یک درصد بالا رفته است و به همین بهانه نرخ تمامی محصولات لبنی افزایش یافته است. مقدار دیگری از گرانی‌ها به دلیل خصوصی‌سازی واحدهای پتروشیمی و عدم عرضه مواد اولیه صنایع بسته‌بندی در داخل کشور است.

مردم چه می‌گویند؟

بشنویم خودشان چه می‌گویند. این گزارش حاوی شنیده‌هایی است که می‌شود گفت تیپیک هستند، یعنی هر جا بروید شبیه آنها را می‌شنوید و برای شنیدن لازم نیست سؤال کنید! مردم آنقدر دل‌شان از سختی‌های زندگی پر است که نیازی به سؤال پرسیدن برای حرف زدن ندارند. فقط به دنبال فرصتی هستند که خودشان را خالی کنند.

روابط واهی گران‌کننده

این روزها ظاهراً هر چیزی به چیز دیگری ربط دارد که گران‌شدن اولی به گرانی دومی می‌انجامد. به قول آقا رضا که در آتش‌نشانی مشغول به کار است: «یادم هست قدیم گرانی به قیمت بنزین ربط داشت. وقتی دولت بنزین را گران می‌کرد همه کاسب‌ها می‌کشیدند روی اجناس. به کاسب می‌گفتیم چه ربطی دارد بنزین به گرانی؟ جواب می‌داد: هزینه حمل و نقل بالا رفته. می‌گفتیم کامیون با گازوئیل کار می‌کند چه ربطی دارد به بنزین؟ می‌گفتند کرایه وانت رفته بالا. حالا باز یه ربطی داشت.

«می‌روی مغازه می‌بینی پنیر گران شده است. مغازه‌دار می‌گوید به خاطر بحران کره شمالی است که می‌خواهد آمریکا را با بمب اتم بزند. مغز مردم تاب برداشته»

الان می‌روی درب مغازه می‌گوئی یک جعبه پنیر بده. می‌بینی گران شده است. مغازه‌دار می‌گوید به خاطر بحران کره است. کره شمالی می‌خواهد آمریکا را با بمب اتم بزند برای همین پنیر گران شده! چند جای دیگر هم شنیده‌‌‌ام. مغز مردم تاب برداشته. همه چیز را به شوخی می‌گیرند. هرچه بیشتر بلا سر ما می‌آید، بیشتر شوخی و خنده می‌کنیم. خودمان را زده‌ایم به بی عاری.»

آقا رضا روابط گران‌کننده را واهی می‌داند. او می‌گوید: «همه اینها بهانه است. چطور وقتی دلار بالا می‌رود، گرانی می‌شود اما وقتی دلار پائین می‌آید حتی یک قران هم جنس‌ها ارزان نمی‌شود؟ یک آخوندی را دیدم توی بانک سپه. داشت پول واریز می‌کرد. دو و نیم میلیون ریخت، نزدیک به هفده و چهارصد هم توی حسابش بود. گفتم حاج آقا گوجه شده کیلوئی ۵۰۰۰ تومن مردم نون ندارند بخورند. شما از کجا در میاری ماشاءالله اینقدر وضعت خوبه. بگو ما هم شغل‌مان را عوض کنیم. گفت: “استغفرالله. گوجه مهمتر است یا امام زمان؟ کمی توکل کنید، ظهور نزدیک است”.

صف گوشت

این‌ها که توی ماهواره حرف می‌زنند هم فرقی با این آخوندها ندارد. می‌گویند اشکال ندارد که تحریم شدیم و کشور دارد خراب می شود؛ مهم این است که دموکراسی داشته باشیم. زور می‌زنند که تحریم‌ها برای جمهوری اسلامی است و برای مردم نیست. نمی‌دانم چرا همه فکر می‌کنند مردم ایران دور از جان، خر هستند. مردم یعنی کی؟ اگر من هم جزء مردم هستم که می‌گویم نان و گوجه از امام زمان مهمتر است. شغل و صنعت و دارو از دموکراسی مهمتر است.»

«اگر من هم جزء مردم هستم که می‌گویم نان و گوجه از امام زمان مهم‌تر است. شغل و صنعت و دارو از دموکراسی مهم‌تر است.»

آقارضا در ادامه حرف‌های بالا چیزهایی را از تجربه شغلی‌اش به عنوان آتش‌نشان می‌گوید: «به ما می‌گویند که حرف نزنیم تا خود پزشک قانونی گزارش بدهد. خیلی از این خبرها که می‌گویند به خاطر نشت گاز یا خرابی دودکش خانواده‌ها مرده‌اند دروغ است. مورد داشتیم خود من اولین نفر رفتم داخل. مخصوصا لوله را در آورده‌بودند. بی سر و صدا و بدون آبرو ریزی خودکشی می‌کنند.

مردم گرفتار شده‌‌اند. زندگی برای آبرودار‌ها سخت شده است. برادر کوچک من الان بیکار است. لیسانس کامپیوتر دارد، کارت پایان خدمت دارد اما کار نیست. خجالت می‌کشد که درآمد ندارد. فشار زیاد بشود پس فردا می‌رود سراغ مواد. این شده وضع جوان‌های مملکت.»

سعی می‌کنم فکر نکنم چون دیوانه می‌شوم!

به گزارش مرکز آمار ایران متوسط قیمت فروش هر مترمربع زمین یا زمین ساختمان مسکونی کلنگی معامله شده در تهران در پاییز ۹۱ نسبت به پاییز ۹۰ از طریق بنگاه های معاملات ملکی در شهر تهران نسبت به فصل قبل ۷۰ درصد و نسبت به فصل مشابه سال قبل ۸۱,۹ درصد افزایش داشته

اجاره رهن

همچنین متوسط قیمت فروش هر متر مربع زیربنای مسکونی معامله شده از طریق بنگاه های معاملات ملکی در شهر تهران نسبت به فصل قبل ۱۹ درصد و نسبت به فصل مشابه سال قبل  ۵۲,۸ درصد افزایش داشته است.

براساس این گزارش، متوسط اجاره ماهانه به علاوه سه درصد ودیعه پرداختی بابت اجاره یک مترمربع زیربنای مسکونی معامله شده از طریق بنگاه های معاملات ملکی در شهر تهران نسبت به فصل قبل ۵,۹  درصد و نسبت به فصل مشابه سال قبل ۳۳,۵ درصد افزایش داشته است.

این‌ها که توی ماهواره حرف می‌زنند هم فرقی با این آخوندها ندارد. می‌گویند اشکال ندارد که تحریم شدیم و کشور دارد خراب می شود؛ مهم این است که دموکراسی داشته باشیم.

علی اکبر جوانی ۲۹ ساله است. از استان سمنان به امید کار بهتر و در آمد بیشتر به تهران آمده است. لباس فروشی دارد و به همراه سه نفر از دوستانش در یک آپارتمان اجازه‌ای زندگی می‌کند. می‌گوید: «اول مرداد باید  قرار داد را تمدید کنیم. طبقه پایینی‌ها با صاحب خانه صحبت کرده‌‌اند. اینطور که  آنها می‌گویند قرار است پنح میلیون روی پول پیش اضافه کند و ۱۵۰ هزار تومان روی کرایه. به خدا الان شما دوباره پرسیدی قلبم شروع کرد به تند زدن. نمی‌دانم باید چکار کنم. امسال کاسبی اصلا خوب نیست. دلمان به شب عید خوش بود که فروشی نداشتیم. بعد از عید هم بازار شده مثل قبرستان.  صبح تا عصر خبری نیست. عصر به بعد چند نفر می‌آیند. من با شریک‌هایم ماهی یک و نیم میلیون کرایه مغازه می‌دهیم. وضع بازار اینطوری باشد زیر کرایه مغازه می‌مانیم. از قرار داد مغازه یک سال و چند ماه باقی مانده. خانه را نمی‌دانم چکار کنم. هیچ کدام نمی‌دانیم چکار کنیم. از وقتی دلار گران شده نمی‌توانیم جنس کامل برای مغازه بیاوریم. بارها امسال یک سوم سال قبل است. از سرمایه مغازه نمی‌توانم بردارم برای پول پیش خانه حوصله اسباب کشی هم ندارم».

از پرونده هسته‌ای تا مالیات بر ارزش افزوده، همه چیز عامل گرانی است!

رئس انجمن صنايع لبنى به خبرگزاری ایسنا گفته است: «يك درصد ماليات بر ارزش افزوده براساس مصوبه وزارت اقتصاد و دارايى از ابتداى سال جارى بر قيمت لبنيات افزوده شده و ما تاكنون هيچ پيشنهادى براى افزايش قيمت لبنيات به دولت نداده‌ايم.

«اینجا ایران است دیگر؛ از پرونده هسته‌ای تا مالیات بر ارزش افزوده، همه چیز عامل گرانی است!»

رضا باكرى می‌گوید يك درصد ماليات بر ارزش افزوده بر لبنيات لحاظ شده كه از اول فروردين امسال اعمال شد. براساس مصوبه وزارت امور اقتصادى و دارايى و سازمان امور مالياتى افزايش يك درصدى ماليات بر ارزش افزوده نه تنها بر فرآورده‌هاى لبنى بلكه بر ساير كالاها اعمال شده». او در پايان در پاسخ به اين سوال كه آيا انجمن صنايع لبنى پيشنهاد خاصى براى افزايش قيمت لبنيات ارائه كرده است يا خير اظهار كرده: «ما تقاضاى افزايش قيمت نداده‌ايم و در انتظار تصميم گيرى نهايى از سوى دولت هستيم. از ابتداى سال جارى بر قيمت ماست برخى از كارخانه‌ها ۱۰۰ تا ۲۰۰ تومان و بر قيمت ساير فرآورده هاى لبنى بيش از اين ميزان افزايش قيمت را شاهد بوده‌ايم». (منبع)

صف نانوایی

احمد توکلی نماینده مجلس شورای اسلامی در سایت خود نوشته است: «قانون ماليات بر ارزش افزوده شامل همه كالاها و خدمات كه در بازار ايران به فروش مي‏رسند به استثناي ۱۷ قلم كالاي ذكر شده در ماده ۱۲ اين قانون می‌‏شود. درباره دو كالای خاص سيگار و سوخت هواپيما هم اين قانون استثنا دارد كه از سيگار ۱۲ درصد و از سوخت هواپيما ۲۰ درصد ماليات بر ارزش افزوده اخذ خواهد شد… براساس توافق اوليه مجلس و دولت مقرر شده است در گام اول، صرفاً واردكنندگان و توزيع‏كنندگاني كه حجم گردش مالي آنها سالانه از يك ميليارد تومان تجاوز مي‏كند، مشمول اين ماليات باشند به اين ترتيب بسياري از اصناف خرده ‏پا و ارائه ‏كنندگان خدمات از پرداخت ماليات بر ارزش افزوده معاف هستند.» (منبع)

به نظر می‌‌رسد که قانون، نمایندگان مجلس، دولت، روزنامه‌ها و خبرگذاری‌ها برای خودشان حرف می‌زنند. مردم می‌دانند در نهایت این فروشندگان هستند که حرف خود را به کرسی می‌نشانند.

«بعد از عید بازار شده مثل قبرستان. عصر به بعد چند نفر می‌آیند. من با شریک‌هایم ماهی یک و نیم میلیون کرایه مغازه می‌دهیم. وضع بازار اینطوری باشد زیر کرایه مغازه می‌مانیم.»

 ایوب مسئول مالی یک شرکت پخش دارویی است. او می‌گوید:«من فکر نمی‌کنم فقط شرکت‌های با گردش مالی بالای یک میلیارد تومان این مالیات را بدهند. همه این مالیات را می‌گیرند. بعد هم اینکه  فروشنده این مالیات را نمی‌دهد، این مالیات را از مردم می‌گیرند. شما اگر تشریف ببرید رستوران، وقتی برای شما فاکتور می‌زنند مبلغی را که دریافت می‌کنند از فاکتور بیشتر است. با فونت ریز پائین فاکتور می‌زنند که مبلغ فلان قدر برای مالیات بر ارزش افزوده به مبلغ حساب شما افزوده می‌شود.

لبنیات که قربانش بروم از نرخ دلار بیشتر نوسان دارد. نوسان که نمی‌شود گفت، فقط افزایش دارد. روی محصولات غذایی شرکت‌ها  مالیات را مستقیم اضافه می‌کنند و قیمت نهایی روی محصول می‌زنند. خیلی از جاها برای اینکه قیمت ‌منو بالا نرود این مالیات را جداگانه حساب می‌کنند.

گرانی

دیروز سفارش خرید دادیم، برای ثبت اقدام نمی‌کردند. با شرکت تماس گرفتیم، مسئول فروش می‌گوید “مذاکرات هسته‌ای شکست خورده و احتمالاً دلار بالای ۵۰۰۰ تومان می‌رود. صبر کرده‌ایم ببینیم که چه می‌شود”! اینجا ایران است دیگر؛ از پرونده هسته‌ای تا مالیات بر ارزش افزوده، همه چیز عامل گرانی است!»

 چیزی از حقوق ما نمی‌ماند

آقای سعیدی بازنشسته است. به قول خودش شانس آورده که خانه‌ای از پدرش به او ارث رسیده است. می‌گوید: «آن زمان خانم می‌گفت این خانه قدیمی را بفروشیم و یک آپارتمان نوساز رهن کنیم. من گوش نکردم. حالا به خانم می‌گویم نگاه کن اگر همین خانه کلنگی را نداشتیم باید شب‌ها گرسنه می‌خوابیدیم. کمر مردم زیر اجاره خم شده است.

«نزدیک انتخابات است که خون مردم را داخل شیشه نکرده‌اند وگرنه تا الان همه چیز را گران کرده بودند.»

چیزی از حقوق ما نمی‌ماند. همان اول برج همه‌اش می‌رود و صاف می‌شود. پول برنج،گوشت و مرغ را کنار بگذاریم. قبض‌ها را کنار بگذاریم. پودر ]رخ و  شوینده، کبریت، صابون، شامپو، حالا اگر نوبت خرید قند و چای باشد که الفاتحه مع الصلوات.

داخل میوه فروشی بروی اول باید دعوا کنی که فقط دو نفر هستید و میوه زیاد در خانه خراب می‌شود. می‌گویند نیم کیلو و یک کیلو، جدا کردنی نیست. دو تا پلاستیک و چند دانه میوه زیر ۱۵ هزار تومان نمی‌شود. مهمان داشته باشیم که حداقل باید ۵۰ هزار تومان میوه بخریم.

صف بقالی

 دستمال لوله‌ای برای دستشویی حلقه‌ای ۸۰۰ تومان بود حالا شده ۴۳۰۰ تومان. مایع دستشوئی  سه لیتری را می‌خریدم دوازده/سیزده هزار تومان الان بسته ۷۰۰ سی‌سی آن را می‌فروشند ۶۰۰۰ تومان. ما که اهل تاکسی نیستیم اما کرایه گران شود باز مغازه‌دار می‌کشد روی قیمت‌ها. شهرداری هم قیمت بلیط اتوبوس و مترو را بالا می‌برد. نزدیک انتخابات است که خون مردم را داخل شیشه نکرده‌اند وگرنه تا الان همه چیز را گران کرده بودند».

از همه چیز تنها یک کاریکاتور!

یکی از اساتید اخراجی رشته اقتصاد که این روزها به کار تالیف و ترجمه کتاب مشغول است می‌گوید: «در کشور ما هیچ زیر ساخت نرم افزاری و سخت افزاری برای برنامه‌ریزی و اعمال مدیریت اقتصادی وجود ندارد. مسئولین اقتصادی کشور ما از هر کشوری چیزی را گرفته‌اند و می‌خواهند اینجا پیاده کنند. از همه چیز تنها یک کاریکاتور داریم و توقع داریم جواب بدهد و کار کند.

در یک کشور جهان سومی ساز و کارهایی را راه اندازی می‌کنیم که در قلب سرمایه‌داری مالی جهان  پیاده و اجرا می‌شود. در ایران بورس را راه‌اندازی کردند. بورس انرژی را راه اندازی کردند که عملاً نمایشی است. بورس کالا را ایجاد کردند که خودش عامل بی نظمی و اخلال در بازار است. این را دانشجوی ترم یک هم می‌داند که میزان سرمایه در ایران از حجم مجموع کالا و خدمات ارائه شده بیشتر است. این بورس حتی برای نقدینگی سرگردان جامعه ایران کفایت نمی‌کند چه رسد به مجموع سرمایه‌های مالی و تجاری در مقیاس کلان.

«سیستم اقتصادی و مدیریتی کشور در دانشگاه برای خودش نیرو تربیت می‌کند. چرا عده‌ای از اساتید دانشگاه به روی خودشان نمی‌آورند که مشاور و طراح بسیاری از برنامه‌های دولت احمدی‌نژاد بوده‌اند؟»

اتفاقی که می‌افتد این است که بورس کالا تبدیل می‌شود به محل استقرار دلالان و به صورت قانونی و در روز روشن، کالائی که هنوز از انبار تکان نخورده است با مجموع سرمایه‌ای مواجه شود که اصلاً کیفیت و کمیت کالا برای‌شان مهم نیست. این سرمایه فقط می‌خواهد چیزی را بخرد تا سریع آنرا بفروشد و سود به دست آورد. در همین اول کار، بی‌جهت در رقابت بین سرمایه‌های مالی یک حباب قیمت به وجود می‌آید.

ساز و کار بورس این امکان را به دلالان داده است که فعالیت‌های خود را متمرکز کنند. وقتی قیمت مواد اولیه در بورس کالا بالا می‌رود به تبع آن همه تولید کنندگان خواهان این می‌شوند که قیمت محصولات خود را بالا ببرند.

بورس

در یک کشور نفت خیز و غیر دموکراتیک مثل کشور ما که همه دلالان بزرگ اقتصادی از بدنه سپاه، نیروهای امنیتی، روحانیون، فرزندان مقامات کشوری و لشگری، خود نمایندگان و اعضای دولت و خود مسئولین قضائی و نظارتی کشور هستند، طبیعی است که دلالان و کسانی که شاهرگ‌های اقتصادی کشور را در دست دارند قیمت‌ها را بالا می‌برند و کاری از دست دولت و نهاد‌های نظارتی بر نمی‌آیند. نه کاری بر می‌آید و نه می‌خواهند کار کنند. اگر در سایر نقاط جهان دولت‌ها و نظامیان شریک دزدها و مافیای اقتصادی هستند در ایران ما خودِ اعضای دولت و نظامیان، مافیای اقتصادی هستند».

این استاد رشته اقتصاد همچنین از دوگانگی ارزش‌های حاکم بر نگاه مدیران کشور می‌گوید که سبب شده است تصمیمات اخذ شده  در تقابل با یکدیگر قرار بگیرند. «از یک طرف دولت آقای احمدی‌نژاد به دنبال برنامه‌ریزی‌های دولت‌های آقایان هاشمی و خاتمی، اقدام به حذف یارانه‌ها کرده است و تیم اقتصادی دولت در تلاش است خود را با الگوهای صندوق بین‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی هماهنگ و منطبق کند و از سوی دیگر روز‌به‌روز به دخالت دولت در اقتصاد افزوده می‌شود.

آقای خامنه‌ای تا پیش از این مدام سخنرانی می‌کردند و از اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی برای خصوصی سازی صنایع سخن گفتند که چراع سبزی برای چپاول ثروت‌های ملی ایران به دست نظامیان و وابستگان به دولت شد و از طرف دیگر سخنرانی می‌کنند که فشار به مردم زیاد شده است و دولت و مجلس باید طرح‌هایی برای کاهش این فشار به اجرا در آورند. بماند که اصل عدم دخالت دولت‌ها در اقتصاد کلان، یک افسانه و یک شعار بیشتر نیست زیرا تمام قدرت‌های اقتصادی امروز دنیا بین سال‌های ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۰ به مدت ۵۰ تا ۱۰۰ سال برنامه ریزی متمرکز اقتصادی داشته‌اند. به هر حال میزان دخالت‌های دولت در بازار از عرف پذیرفته شده در سیستم‌های اقتصادی این مکتب بسیار بالاتر است اما سعی می‌شود اقتصاد ایران با این الگو‌ها هماهنگ شود. اکنون که مردم اروپا و نهادهای مدنی جامعه اروپا معترض این مکتب اقتصادی و این نگاه هستند، دولت آقای احمدی‌نژاد و حکومت جمهوری اسلامی به فکر پیاده سازی این نظام افتاده است.

اقتصادی که فقط به پول نفت وابسته است، تکنولوژی به روز ندارد، روابط بین‌المللی و سیاسی ضعیفی دارد، از ضعف مدیریت رنج می‌برد و در عرصه اجتماعی همه ارز‌های ملی و انسانی آن به نفع تفکرات مذهبی درهم کوبیده شده است قرار است درهای اقتصاد خود را به روز دیگر کشورهای جهان بگشاید. ناگفته پیداست که با این کار دیگر “نه از تاک نشان خواهد ماند و از نه از تاک‌نشان”

سیستم اقتصادی و مدیریتی کشور در دانشگاه برای خودش نیرو تربیت می‌کند. بروید تحقیق کنید چه کسانی کرسی‌های اقتصاد دانشگاه را در اختیار دارند و نظریات چه مکاتب اقتصادی را به خورد دانشجویان می‌دهند. از خودتان سوال کنید چطور اساتیدی از دانشگاه اخراج می‌شوند اما عده‌ای به دانشگاه مسلط شده‌اند و تریبون‌های روزنامه‌ها و صدا و سیما را در اختیار دارند. چرا اسامی طراحان اقتصادی دولت احمدی‌نژاد پنهان شده است و عده‌ای از اساتید دانشگاه به روی خودشان نمی‌آورند که مشاور و طراح بسیاری از برنامه‌های دولت احمدی‌نژاد بوده‌اند؟»

خیلی‌چیزها را شما مردها هنوز خبر نشده‌اید!

فاطمه خانم، خانه‌دار است. از سوپر مارکت بیرون آمده و خرید‌های خود را زیر چادر گرفته است. می‌گوید: «زمانی وقتی شوهرم حقوق می‌گرفت و خرید می‌کردم دست‌هایم از سنگینی چیز‌هایی که خریده بودم از جا در می‌آمد. حالا مثل بدبخت و بیچاره‌ها باید دانه، دانه خرید کنم. یک جعبه صابون، یک دانه خمیر دندان، یک بسته پنیر و …!

«مردها خبر ندارند که زن‌هاشان با چه بیچارگی این ماه را به آن ماه می‌رسانند. خودمان با هم رد و بدل می‌کنیم تا ماه بگذرد. کم و کسر هم را می‌پوشانیم.»

یک زمانی برای مصرف ۶ ماه صابون، شامپو، وایتکس و از این چیزا داشتم. خانه‌ام را پر می‌کردم از برنج، نخود، لوبیا و بقیه چیز‌ها. جعبه‌های آشپزخانه و انباری که پر می‌شد، خیالم راحت بود. آرامش داشتم.

دیگر گذشت آن دوره. هر ماه زور می‌زنم یک حلب روغن یا یک بسته گوشت صرفه جوئی کنم برای ماه بعد اما چه فایده؟ هر طرف این زندگی و خرج‌ها را می‌گیرم از یک جای دیگر می‌مانم. خدا شاهد است دو بار در سال ۸۰ کیلو برنج ایرانی می‌خریدم حالا برنج هندی می‌گیریم. آن هم یک گونی می‌خریم، وقتی تمام شد یکی دیگر.

پائیز و زمستان قبل تا امسال چند بار همه چیز گران شد. هر روز جنس‌ها گران می‌شود. برای بعضی جنس‌ها اگر هم قیمت‌ها بالا نرفته از وزن جنس زده‌اند. جعبه پنیر اندازه قبل است اما نصف قبل پنیر دارد. اندازه پاکت‌ها و بسته‌ها آب رفته. آب میوه برای عیادت مریض می‌گرفتم ۱۸۰۰ تومان. مارک خوب ۲۱۰۰ تومن بود. همان‌ها شده ۴۵۰۰ تومن، ۷۰۰۰ تومن.

حالا باز الحمدالله محتاج مردم نشدیم. روزیِ خانه کم شد اما حرمت خانه سر جایش مانده! زن‌های همسایه می‌آیند ۳۰ هزار، ۵۰ هزار تومن قرض می‌کنند که دو هفته آخر ماه گشنه نباشند. به خدا مردها خبر ندارند که زن‌هاشان با چه بیچارگی این ماه را به آن ماه می‌رسانند. خودمان با هم رد و بدل می‌کنیم تا ماه بگذرد. کم و کسر هم را می‌پوشانیم. اگر مردها جای ما بودند، اول ماه از ترس سکته می‌کردند و می‌مردند. خیلی‌چیزها را شما مردها هنوز خبر نشده‌اید تا بفهمید چه به روز مملکت آمده است. زن‌ها می‌ریزند توی خودشان و صدای‌شان در نمی‌آید.»