از شدت درد زخم‌های بدنش، به سختی بر بستر بیمارستان می‎‌نالد. زخم‌هایش عمیق هستند. زنده است؛ درد جانسوزش را اما پشت لبخند زندگی تحمل می‌کند.

مادرش می‌گوید که هر از گاهی نام هم‎صنفی/ همکلاسی‌هایش را می‎‌برد و می‌پرسد که آیا زنده هستند؟ شوک سنگینی دیده است. از صدایش می‎‌شود فهمید که هیچ حال خوبی ندارد. در میان مرگ و زندگی، هنوز آرزوی دانایی را نفس می‌کشد.

مرضیه حسینی، یکی از دانش‌آموزان مکتب/ مدرسه سیدالشهدا، در غرب کابل است؛ دانش آموز مکتبی که چند روز پیش، رویداد خونینی در آن جان ۸۵ دانش‌آموز ۱۳ تا ۱۸ ساله را گرفت و ۱۷۰ تن دیگر را به سختی زخمی ساخت. بیشتر قربانیان این رویداد، دختران دانش‌آموز بوده‎‌اند. 

سه انفجار، پی هم، درست زمانی رخ داد که دانش‌آموزان مکتب، پس از ساعات درسی به سوی خانه‌هایشان می‌رفتند. از زنده و مرده برخی از دانش آموزان، هنوز هم خبری نیست. ممکن است که شدت انفجار نخست که بر اثر انفجار یک موتر /خودروی پر از مواد انفجاری بوده‌ ‎است، تکه تکه شده باشند و اثری از آنان نمانده است. این چنین اتفاقاتی در افغانستان، به ویژه در کابل بی‎‌پیشینه نیست.

مریم حسینی، مادر مرضیه به زمانه می‌گوید که دخترش به شدت زخمی شده بود. مرضیه عملیات پیچیده و نفس‎‌گیری را زیر دستان پزشکان پشت سر گذاشته است.

«مرضیه را در میان انبوهی از آدم‌های تکه و پاره شده پیدا کردیم. احساس نمی‌کردیم که زنده شود، خداوند برایش عمر دوباره داد. ظالمان جان بسیاری‌هایمان را گرفتند.»

شور دوباره رفتن مرضیه را به مکتب، از پشت گوشی به درستی می‎‌شد احساس کرد. دختری ۱۶ ساله و دانش‌آموز صنف یازدهم مکتب. مرضیه حسینی، چگونگی وقوع این رویداد را به خوبی به یاد دارد:

«تازه از مکتب رخصت شده بودیم. به یک‎بارگی صدای مهیب و آتش تندی بلند شد. دختران زیادی به جاده افتاده بودند. خیلی‌ها شهید شده بودند.»

از یک صنف درسی که ۳۵ دانش‌آموز داشت، تنها دو دانش‌آموز باقی مانده است. بقیه دانش آموزان این صنف مکتب سیدالشهدا، یا کشته شده‌اند یا زخمی.

از یک کلاس تنها دو دانش‌آموز زنده مانده‌اند

این وضعیت اما اراده مرضیه را محکم‌‎تر از پیش ساخته است. می‌گوید که هیچ رویداد و ظلمی نمی‎‌تواند که مانع رفتن او به مکتب شود. به مکتب خواهد رفت و مصمم‌‎تر از پیش تلاش خواهد کرد تا آرزوی هم‌‎صنفانش را که دیگر زنده نیستند، زنده نگه‎ دارد.

«اگر ما را با تفنگ و باروت می‎‌کشند، ما با قلم و دانایی انتقام می‎‌گیریم. هیچ کسی مانع برآورده شدن اهداف ما نمی‎‌تواند شود. ما تحصیل خواهیم کرد و این وطن را خواهیم ساخت.»

شکریه، یکی دیگری از دانش آموزان این مکتب است. او نیز، درست زمانی که انفجار رخ داده است، با جمعی از هم‎صنفی‌هایش مکتب را ترک کرده بود و اما از آن هنگام تاکنون، هیچ اطلاعی از زنده بودن و یا مرگ این دختر ۱۸ ساله، در دست نیست.

در بیمارستان‌ها نیز هیچ نشانی از او ثبت نشده است. از این دانش آموز، تنها یک کتابچه یادداشت که شدت و بزرگی این رویداد مرگبار را حکایت می‌کند، خون آلود و تکه تکه به جا مانده است.

«اگر ما را با تفنگ و باروت می‎‌کشند، ما با قلم و دانایی انتقام می‎‌گیریم. هیچ کسی مانع برآورده شدن اهداف ما نمی‎‌تواند شود. ما تحصیل خواهیم کرد و این وطن را خواهیم ساخت.»

عبدالله پدر شکریه، تلاش‌های فراوانی کرده ‎است تا سرنخی از دخترش پیدا بکند. نه آزمایش خونش نتیجه‎‌ای داشته است و نه اطلاع‌رسانی رسانه‌ها در پیدا کردن شکریه کار ساز بوده است:

«تاهنوز، هیچ سرنخی از شکریه، پیدا نشده ‎است. دعا می‌کنم که دخترم زنده باشد. این وضعیت ما را نابود خواهد کرد. توان تحمل این وضعیت به ما نمانده است.»

در این میان، وزیر عدلیه /دادگستری افغانستان، پس از دیدارش از مکتب سیدالشهدا، در صفحه فیس‌‎بوکش نوشته است که این رویداد یک فاجعه انسانی و یک جنایت هولناک است. فضل احمد معنوی، نگاشته است که این رویداد حمله بر انسانیت، به تعلیم، به دانش و به دانایی بوده است:

«آنچه را از نزدیک دیدم قابل نگارش نیست. جز درد، اشک و ناله چیزی دیگری شنیده نمی‌‎شد. دو دانش‌آموزی که در یک صنف، به هم‎قطاران خود اشک می‌ریختند، حزین می‎‌نگریستند که از جمع هم‌‎صنفان‌مان دو تن مانده‌‎ایم.»

عارفه، یکی دیگری از دانش‌آموزان این مکتب، پس از سه شبانه روز، از کوه‌های اطراف مکتب سیدالشهدا پیدا شده ‎است. این دختر، برای نجات جانش با چند دانش‌آموز دیگر به کوهی فرار کرده بودند. عارفه که از ناحیه سر آسیب دیده است، گفته است که در میان صخره‌ها از حال رفته بود. اکنون، این دختر دانش آموز برای درمان در بیمارستان بستری است.

تصویری از عارفه

این نخستین باری نیست که دانش‌آموزان مکتب در غرب کابل، آماج حمله‌های هراس‌افکنانه قرار می‌گیرند. مسئولیت هر بار این رویدادها را داعش برعهده گرفته است. تا هنوز اما، مسئولیت حمله بر مکتب سید الشهدا را در دشت برچی کابل که عمدتآ هزاره نشین است، هیچ گروهی نپذیرفته است. 

با این حال چنین حمله‌های مرگباری، مانع آموزش دختران و پسران در این مناطق نشده است. هرچند بسیاری از دانش آموزان این مکتب، فردای روز حمله به صنف‌های درسی رفتند، اما خانواده‌هایی هم هستند که دیگر نمی‌خواهند فرزندان‌شان به ویژه دختران‌شان، به مکتب بروند. جمیله مادر یکی از این دانش‌آموزان، گفته‎ است که دیگر نمی‌خواهد دخترش به مکتب برود:

«حکومت نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد که امنیت مکتب‌های ما را تامین کند. پس نیازی نیست که ما به دست‌های خودمان، اولادهای‌مان را برای قتل شدن بفرستیم.»

حمله به مدارس/مکاتب دخترانه به ویژه نگرانی‌هایی را درباره حق تحصیل دختران به وجود آورده است؛‌ نگرانی‌هایی که در چشم‌انداز گفت‌وگو با طالبان بیشتر از هر وقت هراس‌انگیز به نظر می‌رسد.