روز شنبه، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰، در آخرین روز ثبت‌نام کاندیداهای ریاست‌جمهوری، وزارت کشور ایران به شکلی عجیب، شلوغ و پر ازدحام بود. درمجموع ۵۹۲ نفر برای ریاست قوه مجریه کاندیدا شدند که از میان آن‌ها ۲۸۸ نفر در روز آخر ثبت‌نام کردند.

در میان جبهه اصولگرایان به جز محمدباقر قالیباف، تقریباً همه گروه‌های سیاسی یک یا چند نماینده به وزارت کشور فرستادند. سپاه پاسداران در انتخابات ۱۴۰۰ چند کاندیدای مستقیم و چندین کاندیدای غیرمستقیم دارد. اصلاح‌طلبان هم با چهره‌هایی پا به رقابت گذاشته‌اند که گمان می‌کنند برخی از آن‌ها می‌توانند از سد شورای نگهبان عبور کنند و چراغ خانه آن‌ها در جمهوری اسلامی را روشن نگاه دارند.

شاید عجیب باشد که در سخت‌ترین و آشفته‌ترین دوران حیات جمهوری اسلامی از لحاظ اقتصادی، دسترسی به دلارهای نفتی و رابطه میان مردم و دولت، این همه اشتیاق برای تصاحب صندلی ریاست‌جمهوری وجود دارد. اشتیاقی به این حد گسترده که رئیس قوه قضائیه برای آن کاندیدا شده و رئیس قوه مقننه هم احتمالاً تنها از ترس آنکه رقابتش با رئیسی بر تاریکخانه فسادش نور بتاباند، پا پیش نگذاشت.

سپاه، تاج پادشاه در دست کیست؟

مهم‌ترین بازیگر عرصه قدرت در جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته خود را برای دورانی آماده می‌کند که پدر تاجدارش نقاب در خاک کشیده است. علی خامنه‌ای برای تنظیم سلطه خود بر سیاست، اقتصاد و فرهنگ هیچ نیرویی سربه‌راه‌تر و مطیع‌تر از سپاه در دست نداشت. رقبای او در دوران تثبیت و جنگ بر سر مشروعیت رهبری‌اش در دهه نخست زمامداری، به مدد سپاه حذف شدند. در دهه دوم او سپاه را برای تغییر آرایش سیاسی و توازن قدرت اجرایی و اقتصادی به کار گرفت. این سپاه بود که در دهه دوم توانست سایه سنگین هاشمی رفسنجانی را از سر علی خامنه‌ای بردارد و اصلاح‌طلبان را از متن قدرت به حاشیه براند. در دهه سوم نیز سپاه، سازمانی گسترده‌ و غیررسمی به موازات قوه مجریه در اختیار علی خامنه‌ای قرار داد تا نیاز او به وجود روسای جمهور همراه و سربه‌زیر و استفاده از مکانیسم‌های دولت رسمی را تا حد زیادی برطرف سازد.

در آستانه ۸۲ سالگی علی خامنه‌ای، اکنون سپاه بازوی رهبر جمهوری اسلامی برای سرک کشیدن به همه شئون کشور است. سپاه هم دستگاه امنیتی مستقل از دولت دارد، هم قرارگاه‌های سازندگی برای امور عمرانی. در امور بین‌الملل این نیروی قدس سپاه است که تصمیم‌گیر نهایی است. در قراردادهای نفتی و پتروشیمی، قرارگاه خاتم نقش وزارت نفت را ایفا می‌کند. در عرصه فرهنگ و تبلیغات، به جز صداوسیما که در ید قدرت خامنه‌ای است و مدیریتش را در دو دهه گذشته چهره‌های وابسته به سپاه شکل داده‌اند، سازمان اوج، امور سینمایی را در دست دارد و معاونت فرهنگی سپاه و قرارگاه‌هایی مانند بقیه‌الله اعظم رسانه‌های نو و شبکه‌های مجازی را کنترل می‌کنند. روزنامه‌های جوان و وطن امروز و خبرگزاری‌هایی مانند فارس و تسنیم هم کنترل اخبار را در خارج از صداوسیما به عهده دارند.

بنیادهای اقتصادی که به تعبیری، بیش از ۶۰ درصد اقتصاد کشور را در اختیار دارند هم به سرداران مطیع سپاه سپرده شده است. این بنیادها نقشی گسترده‌تر از وزارتخانه‌های عملیاتی مانند صنعت، معدن و تجارت و خدماتی مانند وزارت بهداشت ایفا می‌کنند و از واردات کالاهای اساسی و دارو تا ساخت‌وساز و تولید گوشت و مرغ را در اختیار خود گرفته‌اند.        

سپاه با این آرایش سازمانی، سال‌ها است که خود را برای دوران پس از مرگ علی خامنه‌ای آماده می‌کند. این نیرو هم‌اکنون جدی‌ترین بازیگر برای تعیین گزینه‌های رهبری آینده است و آن‌قدر قدرت و اختیار دارد که حتی اگر صادق آملی لاریجانی را شایسته این مقام نداند، او را در زمانی که هنوز ریاست قوه قضائیه را در اختیار داشت، پس بزند و به حاشیه براند.

در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ نیز سپاه از نقش پشت‌پرده به جلوی صحنه آمده است. هم به صورت مستقیم کاندیدا دارد و هم جبهه‌ای را شکل داده که می‌توانند رئیس‌جمهوری را به پاستور بفرستند که گرچه سردار سپاه نیست ولی مطیع اوامر سرداران سپاه است.

رستم‌ قاسمی، سعید محمد و حسین دهقان از سردارانی هستند که مستقیم پا به عرصه گذاشته‌اند. گرچه در میان کاندیداهای دیگر هم چهره‌های سپاهی فراوان است ولی این سه نفر به صورت مستقیم خود را وامدار فرماندهی کنونی این نیرو می‌دانند. محسن رضایی و عزت‌الله ضرغامی هم در ردیف دوم این گروه نشسته‌اند و با ادعای استقلال نسبی در شرایطی هستند که کوکشان در دست سپاه است.

جبهه اصولگرایی هم مانند همیشه به عنوان جریان سیاسی سپاه عمل خواهد کرد. این جبهه کاندیداهای متفاوت و متنوعی راهی وزارت کشور کرده و خود را از همین الان پیروز انتخابات می‌داند.

نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ برای سپاه اهمیتی حیاتی دارد. ممکن است علی خامنه‌ای در همین دوره ۴ یا ۸ ساله بمیرد و بهتر آن است که سپاه خیالش از سازوکارهای دولت مستقر  راحت باشد. درست است که دولت عملاً قدرت واقعی را در جمهوری اسلامی به‌دست ندارد ولی همین شیر بی‌یال و دم و اشکم، هنوز با اتکا به نقش نمادینش می‌تواند چرخش‌های ناگهانی در بزنگاه‌ها ایجاد کند.     

رئیسی، قمار بزرگ برای ولایت‌امری

ابراهیم رئیسی، کاندیدای شکست‌خورده انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۹۶ و رئیس کنونی قوه قضائیه از جمله کسانی بود که در روز آخر ثبت‌نام کرد. او یکی از گزینه‌های اصلی برای جانشینی علی خامنه‌ای است هرچند باخت او به حسن روحانی تا حد زیادی وجاهت و مشروعیت او را زیر سؤال برده است.

در ۴ سال گذشته، تمامی امکانات تبلیغی سپاه در صداوسیما، فضای سایبری و خبرگزاری‌های وابسته در اختیار ابراهیم رئیسی بوده تا از او چهره‌ای قدسی بسازند. او را «ابراهیم بت‌شکن» معرفی کرده‌اند که آمده تا با مافیای فساد و اشرافی گری و ناکارآمدی مبارزه کند. این چهره‌سازی البته چندان موفق نبوده چرا که او در دوران بزرگ‌ترین فسادهای قوه قضائیه در مقام معاون اولی همین قوه حضور داشته و البته رفیق گرمابه و گلستانش در عرصه سیاست، یعنی باقر قالیباف با اتهام‌های گسترده فساد روبه‌رو است.

شاید اگر اندکی خرد سیاسی در مشاوران ابراهیم رئیسی وجود داشت او را از حضور در عرصه انتخابات منع می‌کردند. آزمودن آنکه یک بار آزموده شده و شکست خورده حرکتی پرمخاطره است. اگر ابراهیم رئیسی به هر دلیل در این انتخابات بازنده شود، راهی دشوار برای نشستن بر صندلی بیت رهبری در پیش خواهد داشت. حتی اگر بر آن صندلی هم بنشیند، کاریزما و مشروعیتی حداقلی خواهد داشت و جایگاه رهبر جمهوری اسلامی را در عرصه قدرت شکننده خواهد کرد.

احتمالاً بزرگ‌ترین تردید ابراهیم رئیسی در روزهای مانده به ثبت‌نام، همین بوده که نکند این پوست خربزه‌ای باشد زیر پای او تا پرونده رهبری احتمالی‌اش بایگانی شود. این هراس تا روز آخر انتخابات با رئیسی خواهد ماند. اتحاد نیروهای سیاسی علیه او می‌تواند سرنوشتی مشابه صادق لاریجانی را برای او رقم بزند. صادق لاریجانی هم زمانی مانند او در جلوی صف منتظران صندلی خالی خامنه‌ای نشسته بود ولی با یک برنامه‌ریزی یک‌ساله که صحنه‌گردان آن سپاه بود، به انتهای صف فرستاده شد.

به نظر می‌رسد به ابراهیم رئیسی آن‌قدر تضمین و اطمینان خاطر داده‌اند که او مجاب شده تا پا در این معرکه بگذارد. عقل سیاسی حکم می‌کند که ابراهیم رئیسی با محاسبه پیروزی قطعی ثبت‌نام کرده است. این اطمینان خاطر را نیروی دیگری جز سپاه و احتمالاً دفتر علی خامنه‌ای کس دیگری نمی‌تواند به او داده باشد.

اصلاح‌طلبان، از تاجزاده به لاریجانی

جبهه اصلاح‌طلبان در انتخابات پیش‌رو هم کاندیدای نمادین دارد هم کاندیدای پوششی. مصطفی تاجزاده در روز نخست ثبت‌نام کرد تا به قول خودش صندوق رأی و سازوکارهای اصلاح‌طلبانه را زنده نگه دارد. ردصلاحیت او از سوی شورای نگهبان قطعی به نظر می‌رسد و حتی در درون جبهه اصلاحات هم کسی او را در فهرست نهایی تصور نمی‌کند.

محمد شریعتمداری، چهره امنیتی-اقتصادی کابینه روحانی از طیف اعتدال‌گرایان کاندیدا شده است. جهانگیری کاندیدای کارگزاران سازندگی است و در اختلافات میان کارگزاران با دیگر جریان‌های اصلاح‌طلبی نقش وزنه تعادلی را ایفا می‌کند. اصلی‌ترین چهره اصلاح‌طلب‌ها برای انتخابات جهانگیری است. پشت کردن بدنه اجتماعی این جریان به صندوق رأی، احتمال پیروزی او را اندک کرده است.

اما اصلاح‌طلب‌ها یک کاندیدای اجاره‌ای هم دارند؛ علی لاریجانی. کسی که در دوران محمد خاتمی در نقش رئیس سازمان صداوسیما نقش فرماندهی توپخانه تخریب اصلاح‌طلبان را ایفا می‌کرد اکنون می‌تواند نقشه دوم اصلاح‌طلبان برای این انتخابات باشد.

لاریجانی و اصلاح‌طلبان از دو مسیر متفاوت به هم رسیده‌اند. او در زمان ریاست مجلس و به دلیل نقشی که به عنوان وزنه تعادل‌بخش ایفا می‌کرد، مغضوب اصولگرایان نزدیک به سپاه شد. از دیگر سو، برادری او با شیخ صادق که از گزینه‌های رهبری بود، او را از مرکز اصولگرایی به حاشیه راند.

لاریجانی راهی را پیموده است که حسن روحانی در چند ماه مانده به انتخابات ۱۳۹۲ پیمود و به گزینه اجاره‌ای اصلاح‌طلب‌ها بدل شد. او گرچه اکنون در جایگاه مشاور علی خامنه‌ای موقعیتی نسبتاً امن دارد ولی اگر خامنه‌ای بمیرد، سرنوشت سیاسی او و بردارانش مبهم خواهد بود. حضور در این انتخابات برای برادریان لاریجانی در حکم مبارزه برای بقا است.

اصلاح‌طلب‌ها نیز درگیر همین مبارزه نابرابر هستند. گرچه لاریجانی تا اکنون به عنوان گزینه اصلاح‌طلب‌ها معرفی نشده است ولی شرایط مشابهشان ممکن است این دور را در روزهای پایانی رقابت‌های انتخاباتی به هم برساند.

احمدی‌نژاد، آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها

محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور سابق که یک بار هم در سال ۱۳۹۶ ردصلاحیت شده بار دیگر بخت خود را آزموده است. امید او برای گذر از سد شورای نگهبان بسیار اندک است ولی همین امید اندک بهتر از بی‌عملی است. او که زمانی رئیس‌جمهور تراز و معیار برای علی خامنه‌ای و سپاه پاسداران بود از آن روزها بسیار فاصله گرفته است. دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش با اتفاقاتی همراه بود که احمدی‌نژاد را از «عزیز رهبر» به «سردسته جریان انحرافی» رساند.

عضویت او در مجمع تشخیص مصلحت نظام، تنها نقطه اتصال او با قدرت است. شاید اگر علی خامنه‌ای و فرزندش مجتبی در رساندن احمدی‌نژاد به پاستور نقش اساسی نداشتند، او مدت‌ها بود که در زمره محذوفان قدرت قرار گرفته بود. عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام در کنار ردصلاحیت برای انتخابات ۹۶ پیام روشنی به او بود که خامنه‌ای تو را صرفاً تحمل می‌کند و دیگر قرار نیست قدرت اجرایی را در دست بگیری.

احمدی‌نژاد در این سال‌ها کوشیده تا خود را از دایره «تحمل‌شدگان» خارج کند و به حلقه محدود «پذیرفته‌شدگان» برساند. بازی او در زمین سیاست متکی به ناچاری‌ها و ناکامی‌های جمهوری اسلامی بوده تا شاید مفری برای او گشوده شود.

او خود را به عنوان چهره‌ای که می‌تواند با کشاندن بخشی از مردم به پای صندوق رأی، اصلاح‌طلبان را در مشارکتی متوسط و شبه رقابتی شکست دهد، به علی خامنه‌ای عرضه کرده است. امید او این است که خامنه‌ای به این نقش روی خوش نشان دهد. امیدی که البته بیشتر به سراب می‌ماند. سخنرانی‌های اخیر خامنه‌ای و پافشاری‌اش بر دولت جوان حزب‌اللهی و معیارهای چنین دولتی نشانه‌ای از احمدی‌نژاد ندارد. رهبر جمهوری اسلامی تا اکنون هیچ نشانی از واهمه از مشارکت پایین در انتخابات نداشته است و به نظر نمی‌رسد در روزهای آینده این وضع تغییر کند.

احمدی‌نژاد و جریان متصل به او نیز این انتخابات را در حکم مرگ و زندگی می‌بینند. احتمال اندکی وجود دارد که حکم عضویت احمدی‌نژاد در مجمع برای دوره دوم تمدید شود. اگر خامنه‌ای بمیرد هم تضمینی برای تحمل شدن او وجود ندارد و ممکن است کارش به حبس و حصر بکشد. انتخابات ۱۴۰۰ آخرین فرصت احمدی‌نژاد است برای ماندن در دایره قدرت.

رقابتی بدون هوادار

انتخابات ۱۴۰۰ برای همه جریان‌های سیاسی درون جمهوری اسلامی مهم است و سرنوشت آن‌ها را مشخص می‌کند. اما بازیگران سیاسی تنها مؤلفه‌های شکل‌دهنده به آینده ایران نیستند.

نزاع کنونی بر سر قدرت در جمهوری اسلامی شباهتی تام و تمام به مسابقات ورزشی در دوران کرونا پیدا کرده است. رقبا در زمین به جان هم افتاده‌اند ولی هیچ تماشاگری روی سکو ننشسته است. مردم، غایبان بزرگ جنگ قدرت کنونی هستند. انتخابات   ۱۴۰۰ برای طیف گسترده‌ای از مردم ایران بی‌اهمیت است. نظر‌سنجی‌ها نرخ مشارکت را حدود ۳۰ درصد برآورد می‌کنند. جمهوری اسلامی و سازوکارهای درونی آن برای جمعیت بزرگی از مردم بی‌اعتبار شده است. بحران‌های اقتصادی، تحریم‌ها، سیاستمداران ناکام و سیاست همیشگی «النصر بالرعب» مردم را به نقطه‌ای رسانده که امید خود را به تحول در ساختار کنونی قدرت از دست داده‌اند.

شکاف در رابطه مردم و نظام سیاسی در حالت عادی تحولات بزرگی را شکل می‌دهد. حال اگر این شکاف در زمانی رخ بدهد که نظام سیاسی مستقر با بحران جانشینی هم روبه‌رو است، باید منظر رویدادهای بزرگ و شگفت‌آور بود.