«فرد باید در درون خود هرج و مرجی داشته باشد تا بتواند یک ستاره رقصنده به دنیا بیاورد.»

فردریش نیچه

اغلب ما  در بخشی از زندگی خود اضطراب را تجربه کرده‌ایم. می‌تواند اضطراب شدید ناشی از حضور در مکان‌های باز باشد یا عصبی شدن در ملاقات با افراد ناشناس در یک رویداد اجتماعی. گزارش‌ها نشان می‌دهند که پس از این دوره انزوای اجتماعی ناشی از کرونا بخش عظیمی از افراد بزرگسال اضطراب را تجربه خواهند کرد. 

هرکسی که با دوره‌های اضطراب و وحشت آشنایی داشته باشد به خوبی می‌داند که چگونه ذهن مضطرب علیه هرگونه لذتی است. هفته‌ها، ماه‌ها و سال‌های می‌تواند بر اثر نشخوار افکار وسواسی از دست برود. با ترس از آینده ممکن است از دست برویم، از دیگران جدا شویم و از حس شادی، عشق و آزادی محروم شویم.

در جامعه معمولا از اضطراب با عبارت‌های منفی یاد می‌شود و همانند افسردگی ناحیه تاریکی است که باید از آن اجتناب کرد. اگر این اضطراب را شناسایی کنیم مصلحت آن است که درمانش کنیم. اما آیا اضطراب یک نشانه هشداردهنده نسبت به نیازها و خواسته‌های عمیق انسانی برآورده نشده ما نیست؟ شاید هم اضطراب در زندگی مدرن امروزی یک زنگ خطر است.

نیاز ما به خلاقیت

«انگار دنیا به در شما می‌زند تا چیزی خلق کنید، چیزی درست کنید، کاری انجام دهید. من فکر می‌کنم اضطراب، برای افرادی که قلب و روح خود را پیدا کرده‌اند محرک خلاقیت و شجاعت است. چیزی است که ما را انسان می‌کند.»

رولو می

چند نفر را می‌شناسید که خلاق هستند اما به خاطر نداشتن اعتماد به نفس یا نداشتن تمایل به ریسک پذیری از ادامه راه بازمانده‌اند؟ بدون شک این معضل تا حدودی با تبعیض‌ها در ارتباط است. بسیاری از مردم برای داشتن سقفی بالای سرشان به سختی کار می‌کنند و برای آنها دنبال کردن خلاقیت یک افسانه است. با این حال در جهانی که به سمت اتوماسیون کارها پیش می‌رود و نیروی کار در صنعت ارزش گذشته را ندارد انتخاب کاری که هیچ گاه تصور انجامش را نداشته‌اید می‌تواند به یک آرزوی منطقی تبدیل شود. 

من باور دارم که ما ذاتا موجوداتی خلاق هستیم. منظورم کار هنری نیست. قرار نیست همه ما هنرمند یا موسیقی‌دان شویم اما همه ما ذاتا تمایل به خلق کردن داریم. این خلاقیت می‌تواند ساختن یک قفسه برای ادویه‌ها، نوشتن کد کامپیوتری، رقص یا آجرچینی، نواختن ساز یا چیزهای دیگر باشد. همه انسان‌ها قدرت خلق چیزی را دارند. 

با این‌حال ما در جوامعی زندگی می‌کنیم که اغلب افراد به خاطر نیاز به تامین هزینه‌های مالی این غریزه را قربانی می‌کنند. تجربه شخصی من نشان می‌دهد که اگر بتوانم خودم یک یا دو پروژه‌ خلاقانه را که به آن متعهد هستم، به درستی انجام دهم روزهای هیجان‌انگیزی خواهم داشت و ذهنم خلاق باقی می‌ماند. اما اگر این کار را از خودم دریغ کنم ذهنم شروع به اشکال‌تراشی می‌کند یا معضلاتی برای آینده پیدا می‌کند. این کار باعث ایجاد وسواس در من می‌شود و من احساس ناامیدی خواهم کرد. 

از این نظر آیا اضطراب ناشی از یک میل سرکوب شده در خلاقیت نیست؟ آیا نقش آن هشدار نسبت به شوق عمیق‌تری نیست که در زندگی مدرن بسیار جدی ما از بین رفته‌اند؟ 

عصر اضطراب

«اضطراب خدمتکار جاه‌طلبی معاصر است.»

آلن دو بوتن

اگر بپذیریم که اضطراب هشداری است نسبت به خواسته‌های برآورده نشده و درگیری‌های درونی، پس شاید اضطراب  به کاستی‌‌ها و نقص‌هایی در سطح جامعه اشاره می‌کند. 

هرچه از سبک زندگی اجداد خود دورتر می‌شویم، درگیری‌های درونی، بیشتر در روان ما نمود پیدا می‌کند. تکامل، روندی طولانی و آهسته است. صدها هزار سال است که انسان‌ها در گروه‌های اجتماعی قرار گرفته‌اند تا در مقابل تهدیدهای محیط طبیعی حفاظت شوند. 

بسیاری از مسیرهایی که برای زندگی‌مان انتخاب می‌کنیم کاملا با روش‌های طبیعی بقا در تضاد است و بدون شک می‌تواند در ذهن نخستین ما استرس ایجاد کند. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که استرس فیزیولوژیکی ناشی از تنهایی معادل کشیدن ۱۵ سیگار در روز است و از آن به عنوان «خطرناک‌ترین مساله سلامت در بریتانیا» یاد می‌شود.

انزوای اجتماعی و نداشتن پیوند اجتماعی در محیط قبیله‌ای یک زنگ خطر به حساب می‌آید. اگر از گروه بیرون بمانید احتمال تهدید به مرگ برای شما زیاد خواهد بود. اکنون ما دائما در چنین انزوایی زندگی می‌کنیم و ذهن ما باید با این مساله کنار بیاید.

قبایل شکارچی بر اساس اصول برابری سازمان یافته‌ بودند. در این جوامع همه چیز اشتراکی بود و هر کسی نقش و هدفی داشت. زندگی روزمره در این جوامع شامل فعالیت اجتماعی، وقت گذراندن در طبیعت و تعاملات اجتماعی بود. 

از لحاظ تکاملی جوامع ما به سرعت روندی معکوس را در پیش گرفته‌اند؛ بسیار رقابتی، کم تحرک و جدا از طبیعت پیرامون هستند. ما برای پیدا کردن هدفی فراتر از تامین نیازهای اولیه خود به غذا و سرپناه فشار زیادی را تحمل می‌کنیم. هدف از عضو خوب جامعه بودن با شهرت، موفقیت مالی و معروفیت پیوند خورده است. این حقیقت که اضطراب فراگیر شده است شاخصی است که نشان می‌دهد یک مشکل ساختاری فراتر از چالش‌ها و روان نژندی‌های افراد وجود دارد.

شاید در این صورت اضطراب بتواند ما را به سوی شناخت دلیل عدم موفقیت‌ها در اولویت‌های اجتماعی و تعاملات اجتماعی در زندگی شخصی‌مان رهنمون کند. علاوه بر این، اضطراب شکست‌های ما در طریقه سازمان‌دهی جوامع را برجسته می‌کند. شاید گفت‌وگوهای صادقانه درباره اضطراب و معنای انسان بودن بتواند به ما در تصویر سازی یک آینده سودمندتر برای نیازهای ذهن انسان کمک کند. 

اضطراب؛ راهبردی تبلیغاتی

«کاری را انجام داد که همه تبلیغات قرار است انجام دهند: ایجاد اضطراب که خرید آن را تسکین می‌دهد.»

دیوید فاستر والاس

به نظر من لازم است به ماهیت شوم بازاریابی و تبلیغات نیز توجه کنیم. بسیاری از اضطراب‌های مرتبط با خودارزشمندی، ظاهر و شایستگی‌های ما محصول شرکت‌های تبلیغاتی است. 

تنها راه فروش محصولاتی که مردم واقعا به آن احتیاجی ندارند این است که احساس کمبود را القا کنیم. بنابراین از سنین بسیار کم به شکلی ماهرانه این تصویر به ما ارائه شده که نقص‌هایی داریم و راه غلبه بر نقص‌ها خریدن یک محصول است. این پیام‌ها به اعماق روان ما نفوذ می‌کند و ما آنها را نهادینه می‌کنیم. 

فکر می‌کنم تاکید بر این نکته بسیار مهم است. فرهنگ ما از این نظر بسیار مسموم است و لازم است چنین ایده‌هایی کنار گذاشته شوند. بنابراین با شناخت زمینه‌هایی که این ناامنی‌ها در ما ظهور می‌کنند می‌توانیم دریابیم که این افکار به ما تعلق ندارند و صرف القا شده‌اند تا از ما به جای انسان سالم مصرف‌کنندگانی خوب بسازند. اضطراب را ریشه‌یابی کنید و فرضیات اساسی آن را به چالش بکشید. آیا احساس خود کم بینی از نهاد شما برمی‌آید؟

این موضوع در مورد تربیت نیز صادق است. به صداهای منفی و آزادهنده درونی خود گوش کنید. آیا برایتان آشناست؟ آیا این صدا و کلمات مشابه جملات کسی نیست که در گذشته در زندگی‌تان بوده است؟ از این طریق می‌توانید دریابید که اضطراب‌هایتان نتیجه چیزهایی است که به شما آموخته و گفته شده است. 

منحرف کردن ذهن مضطرب

«ما نباید سعی کنیم از روان رنجوری خلاص شویم، بلکه باید آن را تجربه کنیم و بفهمیم معنی آن چیست، چه چیزی را می‌خواهد به ما آموزش بدهد و چه هدفی دارد.»

کارل یونگ

به نظر من امروزه بیش از هر زمان دیگری اجتناب از اضطراب روان‌شناختی ممکن است. روش‌های زیادی وجود دارد که می‌توانیم به کمک آنها حواس‌مان را از ناراحتی‌ها و آزارهای ناخوشایند پرت کنیم. هرچند این گاهی کار متناقض است. به نظر می‌رسد هرچقدر حواسمان را از اضطراب‌های ذهنی پرت می‌کنیم آنها با شدت بیشتری باز می‌گردند.  

پژوهشگران ارتباط میان استفاده از فن‌آوری و اضطراب را مورد بررسی قرار می‌دهند. ما هم به تجربه می‌توانیم متوجه واکنش سیستم عصبی خود پس از دوره طولانی استفاده از کامپیوتر و تلفن همراه شویم. 

فکر می‌کنم اضطراب ناشی از کاربرد فن‌آوری به دلیل شناخت ذهن‌مان از این نکته است که تجربیات عمیق، فراتر از تماشای چیزی در یک صفحه نمایش است. شاید این اضطراب ناشی از فهم ناخودآگاه ما از دقیقه‌ها، ساعت‌ها و روزهایی است که با مشغول شدن به صفحه‌های نمایش به دور می ریزیم.

شاید اضطراب فریادی است که باید به آن گوش بدهیم. اگر بتوانیم لحظه‌ای این عوامل اضطراب را کنار بگذاریم و با خودمان خلوت کنیم دلیل این آشفتگی درونی را درخواهیم یافت. 

کارل یونگ، روان‌شناس سوئیسی برجسته بر اهمیت ادغام «کهن الگوی سایه شخص» تاکید می‌کند. به همین طریق کشف ریشه اضطراب برای بهزیستی ما مهم است. آیا این مشکلی بر مبنای شیمی مغز است یا مانعی است که باید با آن به مقابله پرداخت؟

در جامعه‌ای پر از عواملی برای پریشانی ذهنی است شناخت یک لحظه آرام برای جست‌وجوی درونی و وقت کافی برای ریشه‌یابی اضطراب کار ساده‌ای نیست و این ماهیت اعتیاد آور رابطه ما با فن‌آوری را برجسته می‌کند.

دلیلی برای امیدواری

من هم مثل یونگ فکر می‌کنم که جست‌وجوی معنای تجربه‌های دشوارتر بشری اهمیت زیادی دارد. زمانی که مضطرب می‌شویم احساس ناتوانی می‌کنیم و قربانی خواسته‌های ترسناک و پیش‌بینی‌های تاریک آن می‌شویم. با این حال معتقدم که کشف اضطراب امکان‌پذیر است. اضطراب مربی ماست؛ مربی عجیب و غریبی است که اغلب حقایق را تحریف می‌کند و به شدت اغراق می‌کند اما در باطن قصد دارد توجه ما را به جنبه‌هایی مهم زندگی جلب کند. 

کشف ریشه‌های اضطراب دشوار است اما اگر بتوانیم عوامل منحرف‌کننده را کنار بگذاریم و با مراقبه و کارهای خلاقانه ذهن مضطرب را متمرکز کنیم از آن در جهت تغییرات مثبت استفاده خواهیم کرد.

من هر روز مثل هر کسی در معرض منطق گریزی و وسواس فکری ناشی از ذهن مضطرب هستم. اما هر چه بیشتر خلوت می‌کنم و تلاش می‌کنم اهمیت اضطراب را درک کنم،  بهتر می‌فهمم به کجا می‌خواهم بروم و چه ترس‌هایی که مرا از عملکرد باز می‌دارند.