بر اساس آخرین داده‌های سرشماری سال ۱۳۹۵ مرکز آمار ایران، ۶۲,۱ درصد از زنان ایرانی «خانه‌دار» هستند و ۳۰ درصد از کل تولید ناخالص داخلی کشور مربوط به ارزش کار خانگی آن‌ها بوده است. این در حالی است که کارِ آن‌ها ارزشی اجتماعی برابر با کار مردان ندارد، آن‌ها هیچ حمایت شغلی خاصی ندارند و اساساً جزو جمعیت فعال اقتصادی محسوب نمی‌شوند.

تصویری آشنا: پختن نان
تصویری آشنا: پختن نان

در این میان وضعیت زنان روستایی که «خانه‌دار» تعریف می‌شوند بسیار ناعادلانه‌تر است، چرا که کار و فعالیتِ بی‌مزدِ آن‌ها بسیار فراتر از وظائف و کارهای زنِ خانه‌دارِ شهری است.

در زندگی روستایی کردستان هنوز جمعیت نسبتاً زیادی از زنان و دختران، درگیرِ کارِ خانگی و زحمتها و تبعیض‌های آن هستند. فصلِ تابستان اوجِ کار زحمتِ آن‌ها است.

در این گزارش به طور مشخص وضعیت جمعیت زنان روستایی کردستان و رنج‌ها و بی‌عدالتی‌هایی را بررسی می‌کنیم که بر آنها روا داشته می‌شود. توصیفِ وضعیت آن‌ها در این متن، تا حدودی الگوی مشترک زندگی نوعی همه آن‌ها است، با تفاوت‌های ریز. از دشت‌های پهنِ دهگلان و دیواندره گرفته تا باغ‌های اورامان.

وسائل پخت و پز در یک باغِ منطقه ژاوه‌رودِ سروآباد
وسائل پخت و پز در یک باغِ منطقه ژاوه‌رودِ سروآباد

وسائل مدرن زندگی و زنانِ روستایی محروم

این درست است که ورود وسایلِ مدرنی همچون ماشین لباس‌شویی، جارو برقی، ظرف‌شویی، آبِ دایمی لوله‌کشی و برق زندگی بخشِ بزرگی از زنانِ ایرانی را متحول کرد. با ورود این وسایل به زندگی‌ چیزِ جدیدی به نام «اوقاتِ فراغت»، دستِ‌کم برای زنان طبقه متوسط و بالای جامعه، به وجود آمد. این زمانِ مازاد زنان که ارمغانِ تکنولوژی نوین بود، غنیمتی بود که می‌توانست صرفِ کارهایی غیر از شست و شو یا پخت و پز شود. اما این ارمغان برای همه زنان نبود.

مردان هم وظائف بسیار دشواری بر عهده دارند. اما چندین تفاوت اساسی وجود دارد. اول اینکه زنان چندین کار را باید به طور همزمان پیش برند و…

حتی امروز هم که داشتنِ این‌گونه وسایل در هر خانه‌ای ضروری تلقی می‌شود، بخش‌هایی از زنانِ روستایی در کردستان از آن محروم هستند، به ویژه آن‌هایی که سرو کارشان با کوه و دشت و باغ است. آنها کمتر دیده می‌شوند و مسایلشان معمولاً در عرصه عمومی مطرح نمی‌شود. آن‌ها عموماً در جاهایی زندگی می‌کنند که موبایل‌ها هم آنتن نمی‌دهند، چه رسد به این که رسانه یا صدایی برای خود داشته باشند.

بازنمایی ناتمامِ رنجِ زنان خانه‌دار روستا

از زمانی که امکان آن پدید آمد که از پشت دوربین به زندگی اجتماعی روستاها در کردستان نگاه شود، ثبت لحظه‌ها و ساعت‌ها کارِ پر مشقتِ زنان جزوی از کارکردهای آن بوده است. چه در قالب ساختِ فیلم سینمایی و سریال و چه فیلمِ مستند، هرچند موضوعِ هیچ‌کدام از آن‌ها مستقیماً خودِ زنان روستایی نبوده‌اند. اکنون مجموعه‌ای از این‌گونه تصاویر موجود است که زنانِ روستایی در کردستان را بازنمایی می‌کنند. گاهی آن‌ها را در حالِ شستنِ دسته‌جمعی لباس‌هادر یک چشمه با کمترین وسایل شست و شو و سخت‌ترین روش آن می‌بینیم، برخی اوقات آن‌ها را در حال پختِ نان و گاهی هم قامتِ خمیده آن‌ها را در زیرِ وزنِ هیزم‌هایی می‌بینیم که بر دوش می‌کشند.

این تصاویر همه حقیقت دارند. اما آن‌ها هم بیشتر جنبه مردم‌شناسانه دارند و بیشتر سوژه‌هایی برای ساختِ فیلم و مستند بوده‌اند تا مسایلی که باید جامعه را به نسبتِ آن‌ها حساس کرد.

زندگی‌های واقعی در برابر روایت دوربین

تصاویر معمول تنها بخش‌هایی کوچک و چه بسا دستچین‌شده از کار و تلاشِ آن‌ها بوده است. کارِ واقعی بیشترِ آن‌ها قبل از طلوع آفتاب و حتی قبل از روشن شدنِ کامل هوا آغاز می‌شود. باید زودتر از همه اعضا بیدار شوند تا هیزم جمع کنند، آتشی برپا دارند و بساطِ صبحانه را آماده کنند. همسر و فرزندان را راهی کارهای روزمره می‌کنند و سپس کارهای دیگر را آغاز می‌کنند. اگر دامدار باشند، باید دام‌ها را بدوشند و آن‌ها را به چوپان بسپارند. پس از این نوبتِ جوشاندنِ شیر و تبدیلِ آن به دیگر لبنیاتِ مورد استفاده است. آن هم با یک مشک دستی که مدام باید آن را تکان داد تا ماستش دوغ شود.

دامداری در ارتفاعات شاهو: کامیاران: بیشتر امور مربوط به نگه داری این دامها بر عهده زنان روستایی است
دامداری در ارتفاعات شاهو: کامیاران: بیشتر امور مربوط به نگه داری این دامها بر عهده زنان روستایی است

اگر همسرِ خانواده‌ای باغبان باشند باید ترتیب آبیاری و دیگر کارهای باغ را بدهند. اگر کشاورز هم باشند به همین ترتیب. مثلاً باید دشتِ میوه‌ها را وارسی کنند. اگر مقداری از آن‌ها رسیده باشند، باید آن‌ها را بچینند تا یا مصرف شود یا روانه بازار شود. صبح تا ظهرشان با این‌گونه کارها سپری می‌شود. پیش از فرا رسیدنِ وقت ناهار باید تمام این کارها به درستی انجام شده باشد تا فرصتی هم برای تدارک غذای ظهر داشته باشند.

تنها تکنولوژی موجود در زندگی‌شان صفحه‌های خورشیدی کوچکی است که شبها می‌تواند چند لامپ را برای آن‌ها روشن نگه دارد. برق ندارند و طبیعتاً هیچ وسیله برقی هم در زندگی‌شان وجود ندارد.

 آبِ مورد نیازشان را یا باید با فاصله‌ای دور از چشمه بیاورند یا با یک شلنگ به خانه نزدیک کنند. پخت و پز و شست و شو در چنین شرایطی بسیار دشوارتر از انجام همین کارها در یک آشپزخانه شهری است؛ هم زمان بیشتری می‌برد و هم دشوارتر است.

در حین انجام همه این کارها اگر کودکی هم داشته باشند باید از او هم مراقبت کنند. یا اگر سالمندی در خانه باشد باید حواسشان به او هم باشد.

یک سکونتگاه فصلی دامداران روستایی: این خانه‌های سنگی فاقد هرگونه امکانات و وسائل ضروری زندگی با استانداردهای امرزوی است. زنان روستایی باید در چنین خانه‌هایی کارهای روزانه را انجام دهند.
یک سکونتگاه فصلی دامداران روستایی: این خانه‌های سنگی فاقد هرگونه امکانات و وسائل ضروری زندگی با استانداردهای امرزوی است. زنان روستایی باید در چنین خانه‌هایی کارهای روزانه را انجام دهند.

زنانی که در میانه این کارها فراغت اندکی داشته باشند، آن را با ساختِ صنایع دستی پر می‌کنند. درصد بسیار کمی از آن‌ها سوادِ خواندن و نوشتن دارند و شانسشان برای راه یافتن به آموزش عالی بسیار پایین است. بر اساس داده‌های سرشماری سال ۹۵، ۳۶,۶ درصد از زنان روستایی در کردستان از سواد بی‌بهره‌اند. در حالی که این رقم برای مردانِ روستایی کردستان ۱۹,۳ درصد است. دور ماندن از تحصیل و سواد هم جزئی از چرخه ستم بر آن‌ها است.

محرومیت از حقِ عصبانیت: یک هنجارِ پوشیده و ناگفته اجتماعی در بیشتر اجتماع‌های روستایی وجود دارد که بر اساسِ آن زنان حقِ عصبانیت ندارند. از آن‌ها انتظار می‌رود ضمنِ انجام همه کارهایشان، خم به ابرو نیاورند، همیشه خوش‌کلام و خوش‌رو باشند

ذکر تمامِ این‌ها به این معنی نیست که در اجتماعِ روستایی مورد بحث، مردها بیکارند یا زحمتی ندارند. مردان هم وظائف بسیار دشواری بر عهده دارند. اما چندین تفاوت اساسی وجود دارد. اول اینکه زنان چندین کار را باید به طور همزمان پیش برند و در حین انجامِ کارهای عمومی، به امورِ مربوط به هر عضو خانواده هم رسیدگی کنند، از شست و شو و نظافت گرفته تا تهیه غذا و فراهم آوردن بستری مناسب برای استراحت. اما مردها یک وظیفه مشخص (مثلأ) رسیدگی به علف و آب دام‌ها را بر عهده دارند.

تفاوت ریز اما بسیار مهمِ دیگری که وجود دارد مربوط به چیزی است که می‌توان آن را «حقِ عصبانیت» نامید. یک هنجارِ پوشیده و ناگفته اجتماعی در بیشتر اجتماع‌های روستایی وجود دارد که بر اساسِ آن زنان حقِ عصبانیت ندارند. از آن‌ها انتظار می‌رود ضمنِ انجام همه کارهایشان، خم به ابرو نیاورند، همیشه خوش‌کلام و خوش‌رو باشند و با مهمان‌ها و رهگذران به بهترین شکل ممکن برخورد کنند و از آن‌ها پذیرایی کنند. این در حالی است که مردها و حتی فرزندان حق دارند همیشه عصبانی باشند! فریاد بزنند و ناسزا بگویند. در مقابل زنان باید به آرامش دعوت کنند و سکوت کنند.

یک دستگاه ذخیره انرژی خورشیدی کوچک در روستای بیساران
یک دستگاه ذخیره انرژی خورشیدی کوچک در روستای بیساران

همچنین تنها از همین زنان انتظار می‌رود که از بیمارانِ خانواده مراقبت کنند. گویی خودِ آن‌ها چندان حقِ بیمار شدن هم ندارند! اگرچه هیچ اجبارِ قابل‌مشاهده‌ای در این رابطه وجود ندارد، اما یک نظمِ بین‌الأذهانیِ قوی ناگفته از چنین قاعده‌ای حمایت می‌کند.

خانه‌داری، مالکیت و تقسیم کار اجتماعی

ورای تمامِ این‌ها، مهمترین مسئله‌ای که در پسِ مسائلِ این زنان وجود دارد، عدم کنترل و مالکیت بر محصولِ مشترکِ کارشان است. دارایی خانواده‌هایشان از فرزندان خردسال گرفته تا باغ و دام و زمین و پول و غیره، هر آن‌چه که هست مایملکِ مردِ اولِ خانواده تلقی می‌شود. قانونِ حاکم هم از این قاعده حمایت می‌کند. با وجودِ این که تمامِ محصولِ کارِ خانواده حاصلِ زحمت‌های مشترکِ زن و مرد و فرزندان است، اما زنانِ روستایی بهره‌ای از این کار نمی‌برند. مردِ خانواده می‌تواند بذل و بخشش کند، ارث را به مرامِ خود تقسیم کند و یا حتی زن و یا فرزندان را از ارث محروم کند و مثلاً دارایی مشترکشان را به مسجد ببخشد. بدون این که زنان در برابر چنین اقدام‌هایی حقِ اعتراضی رسمی داشته باشند.

تقسیمِ کار نابرابر و بیگانه‌کننده اجتماعی پایه و اساسِ این قوانین تبعیض‌آمیز را تشکیل می‌دهد. بر اساس رویه حاکم تقسیمِ کار فعلی در اجتماع‌های روستایی مورد بحث، حقِ مالکیتِ محصولِ کارِ جمعی خانواده در نهایت در انحصارِ پدر خانواده است. در این میان زنانِ زحمت‌کِشِ روستایی تنها باید در نقشِ فدائیانِ نهادِ خانواده ظاهر شوند. فردیت و شخصیتِ آن‌ها چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد و سلطه‌پذیری یک ویژگی اجتماعاً تعریف‌شده ارزشمند برای آن‌ها تلقی می‌شود.

اما کلیشه‌هایی همچون «زندگی ساده روستایی»، «صفا و صمیمیت» و «زندگی گل و بلبل» روستا اجازه مطرح شدنِ چنین مسائلی را نمی‌دهد. این بینش که محصولِ تجربه و برخوردِ طبقه متوسط فرهنگی شهری با زندگی روستائیان است، از مجرای رسانه‌هایی همچون تلویزیون این تصویرِ مخدوش از این زندگی‌ها را جا انداخته. طوری که حتی خودِ مردم و زنانِ بومی هم می‌بایست خود را در آینه چنین بازنمایی‌هایی ببینند. اما واقعیت این است که در زیرِ چترِ آسمانِ پرستاره این روستاها و در دلِ طبیعتِ بکرشان، تضادها و تناقض‌هایی در زندگی‌های اجتماعی وجود دارد که باید دیده شود و در مورد آن صحبت شود. از جمله این تضادها، ستمی است که بر این دسته از زنانِ خانه‌دارِ روستایی می‌رود. سلبِ مالکیت از محصولِ زحمت، تابوها و هنجارهای غیرانسانی ضدِ زن و محرومیت از وسائل رفاهی زندگی از جمله موارد ستمی است که بر آن‌ها می‌رود.

از همین نویسنده