برگرفته از تریبون زمانه *  

روز جهانی بدون فرزند[1] هر ساله در یک آگوست جشن گرفته می‌شود. این روز در سال 1973 توسط N.O.N[2] نامگذاری شد. مبنای شکل‌گیری‌ این سازمان پیشبرد این ایده است که مردم می‌توانند فرزند نداشتن را انتخاب کنند. همچنین، تاکید روز جهانی بدون فرزند بر این است که افراد نباید بخاطر بچه‌دار نشدن اختیاری مورد انتقاد، سرزنش و تمسخر قرار بگیرند. در ایران نیز با وجود تبلیغات گسترده حکومت درباره فرزندآوری، بسیاری از زوج‌ها تصمیم گرفته‌اند که از بچه‌دار شدن صرف نظر کنند؛ به گونه‌ای که رشد جمعیت در سال 99 به 0.6 رسید. کسانی که تصمیم می‌گیرند بچه‌دار نشوند با فشارهای گوناگونی از سمت جامعه و حکومت روبرو هستند، اما همچنان به دلایل مختلف مانند شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، مشکلات محیط‌زیستی و… بر خواسته خود پافشاری می‌کنند. با توجه به تاکید حکومت و عرف بر نقش مقدس مادری در جامعه ایران، زنانی که این نقش را نمی‌پذیرند بیشتر از مردان مورد انتقاد قرار می‌گیرند. دلایل مطرح شده توسط این زنان و واکنش‌هایی را که با آن روبرو هستند را به مناسبت روز جهانی بدون فرزند از زبان خودشان بخوانید:

زندگی متاهلی شیلا چند روز دیگر وارد ششمین سال خود می‌شود. او علاقه‌مند است اگر شرایط مناسبی ایجاد شد به جای اینکه بچه‌ای به دنیا بیاورد کودکی را به فرزندی قبول کند: «من و همسرم به طور قطعی تصمیم داریم که بچه‌دار نشویم. ما هنوز خانه، امنیت شغلی و مالی نداریم؛ خیلی خودخواهانه است اگر بخواهیم با این شرایط بچه‌دار شویم. در زندگی ما جای خالی بچه اصلا احساس نمی‌شود. هر دو از صبح تا عصر سر کار هستیم و وقتی به خانه می‌رسیم دوست داریم در زمان باقی مانده پیش از خواب، کتاب بخوانیم، فیلم ببینیم و با یکدیگر وقت بگذرانیم. البته شاید روزی شرایطش را داشته باشیم و سرپرستی دختری را به عنوان فرزند خوانده به عهده بگیریم. نمی‌دانم این اختراع چه کسی بود که بچه حتما باید از خون خود آدم باشد».

با توجه به محدودیت‌های متعددی که دختران در ایران با آن روبرو هستند، برخی نگرانند که فرزند دخترشان در این جامعه پرورش یابد؛ بنابراین، آن‌ها ترجیح می‌دهند بچه‌دار نشوند. پانزده سال از زندگی مشترک زوفا و همسرش می‌گذرد و تحمیل نقش‌های اجباری به دختران توسط حکومت باعث شده آنان تصمیم ‌بگیرند بچه‌دار نشوند: «اگر فرزندمان دختر باشد نمی‌خواهیم در جامعه‌ای پر از تعارض رشد کند؛ جامعه‌ای که نهادهای رسمی از زن تعریفی دارند که مغایر با باورهای خانوادگی ما است. ضمنا نگرانی از آینده ایران مانند مسائل اقتصادی، سیاسی و نبود آزادی من را به عنوان یک زن مضطرب می‌کند که مادری را تجربه کنم».

با توجه به سیاست‌گذاری‌های حکومت در زمینه افزایش جمعیت، نداشتن فرزند می‌تواند نکته منفی در مصاحبه‌های تحصیلی و کاری مربوط به مراکز دولتی محسوب شود. موضوعی که سبب شد ژیلا در مورد زندگی شخصی خود در مصاحبه دکترا دروغ بگوید: «وقتی دکترا قبول شدم، در مصاحبه از من پرسیدند چرا بچه نداری، گفتم ما بچه‌دار نمی‌شویم. چون ده سال از زندگی مشترک ما می‌گذرد و به باور آنان باید حداقل دو فرزند داشته باشیم. اگر غیر از این پاسخ می‌دادم شانس پذیرفته شدنم کاهش می‌یافت. بعدتر در استخدام شغلی نیز این استراتژی را تکرار کردم، اگر دروغ نمی‌گفتم هر دو موقعیت را از دست می‌دادم».

شرایط زندگی در ایران برای بسیاری ناامید کننده شده است؛ چالش‌هایی که امروز را بی‌ثبات و آینده را برای افراد مبهم می‌سازد. لیلا سه سال است که ازدواج کرده؛ او زندگی فعلی در ایران را تنها تلاش برای بقاء می‌داند: «تصمیم ما برای بچه‌دار نشدن کاملا آگاهانه است. ما خانوادگی خیلی مضطرب هستیم برای همین اصلا حوصله بچه ندارم. ضمن اینکه وقتی خودم هنوز به ده درصد خواسته‌هایم نرسیدم چرا باید بچه‌دار شوم. من احساس ناامنی شدیدی دارم؛ حتی نمی‌دانم چه آینده‌ای در انتظار خودم است. درحالی که ما فقط تلاش می‌کنیم خودمان را زنده نگه داریم، مدام از طرف دیگران تشویق می‌شویم که بچه بیاوریم. من هم برای اینکه آنان شروع به نصیحت نکنند به دروغ می‌گویم اتفاقا جزء برنامه‌هایم است».

مریم و همسرش ده سال پیش ازدواج کردند؛ به نظر او فرزندآوری مسئولیت بزرگی است که نباید بدون بررسی پذیرفته شود: «من از شرایط زندگی‌ام راضی نیستم. هیچ چیز آنطوری که می‌خواهیم پیش نمی‌رود؛ بنابراین، ترجیح می‌دهم موجود دیگری را به این جهان اضافه نکنم. چون مسئولیت بزرگی است، وقتی خودت از زندگی راضی نیستی چرا یک نفر دیگر را در کشوری به دنیا بیاوری که شرایطش روز به روز بدتر می‌شود. شاید اگر در جایی زندگی می‌کردم که امنیت شغلی و روانی داشتم بچه‌دار می‌شدم».

بر اساس سنت زنان به کمال نمی‌رسند تا وقتی مادری را تجربه نکنند؛ آنان همواره به مادر شدن تشویق می‌شوند. بنابراین، تصمیم برای بچه‌دار نشدن در عرفی که معتقد است بهشت زیر پای مادران است، مشکلات بسیاری را پیش روی زنان قرار می‌دهد. آنان غالبا از طرف خانواده خود و همسرشان سرزنش می‌شوند که در صورت بچه‌دار نشدن آینده بی‌ثمری در انتظارشان است. سودابه و همسرش هفت سال است که ازدواج کرده‌اند، آنان تاکنون موفق شدند که تن به خواسته خانواده‌ها برای بچه‌دار شدن ندهند. سودابه خانواده را بزرگترین معضل در این مسیر می‌داند: «راضی کردن خانواده‎‌ها خیلی سخت است. آن‎‌ها نمی‌پذیرند که ما تنها مسئول آرزوها و زندگی خود هستیم. زندگی بر اساس یک فرایند ثابت نیست که مرحله حتمی بعد از ازدواج، فرزندآوری باشد. بارها با این سوال مواجه شدیم مشکل از کدام‌تان است که نمی‌خواهید بچه‌دار شوید. در حالی که دنیا روز به روز جای بدتری برای زیستن می‌شود، به دنیا آوردن یک بچه معصوم را اخلاقی نمی‌دانم».

چهار سال از زندگی مشترک سارا و همسرش می‌گذرد، آنان در این مدت بارها با انتقادات گسترده‌ای از طرف خانواده و اطرافیان مواجه شدند. او درباره فشار خانواده‌ها برای بچه‌دار شدن گفت: «اوایل ازدواج خیلی اذیت می‌شدم، مدام خانواده‌ها در این مورد حرف می‌زدند. اطرافیان را واسطه می‌کردند تا ما را راضی کنند. یادم می‌آید یکبار در مهمانی که توسط خانواده همسرم برگزار شد، پدرش دائم به دیگران می‌گفت من را راضی کنند و به من بگویند بچه داشتن چه لذتی دارد. من اینقدر تحت فشار قرار گرفتم که ناگهان گفتم دلم نمی‌خواهد درباره اتاق خوابم حرف بزنم، سکوتی بر آن جمع سی نفره حاکم شد. همواره حس می‌کنم دیگران من را مقصر بچه‌دار نشدن می‌بینند. البته در حال حاضر شرایط کمی بهتر شده و امیدوارم سبک زندگی ما مورد پذیرش قرار گیرد».

بعضی افراد کودکی سختی را تجربه کرده‌اند که آنان را از تجربه والد شدن می‌ترساند. مهسا بخاطر مشغله کاری پدر و مادرش بیشتر دوران کودکی را در خانه مادربزرگش سپری کرد: «در بچگی بیشتر روزها خانه مادربزرگم بودم و پدر و مادرم برایم وقت نمی‌گذاشتند؛ برای همین دوست ندارم بچه‌دار شوم. نگرانم بچه‌ام مثل خودم عقده‌ای شود. همسرم هم خاطرات خوبی از کودکی‌اش ندارد؛ همین باعث شده هر دو تصمیم بگیریم بچه‌دار نشویم. ما هشت سال است که ازدواج کرده‌ایم و خانواده‌ها خیلی ما را برای بچه‌دار شدن تحت فشار می‌گذارند. پدر همسرم یک روز جلوی همه بغض کرد و گفت دلش می‌خواهد فرزند ما را در آغوش بگیرد. این موضوع باعث شد نظر همسرم کمی تغییر کند و چند ماه است در این مورد بحث می‌کنیم. حتی خانواده من و همسرم با هم جلسه می‌گذارند که چطور ما را قانع کنند».

معضلات محیط‌زیستی یکی دیگر از دلایلی است که افراد را از بچه‌دار شدن منصرف می‌کند. مهتاب و همسرش پانزده سال پیش زندگی مشترک خود را آغاز کردند. او فعال و پژوهشگر محیط‌زیست است و به طور خاص در مورد کمبود آب تحقیق می‌کند؛ حقایق تلخ زیست محیطی که گریبان انسان‌ها را گرفته موجب شد آن‌ها بچه‌دار نشوند: «من سال‌هاست در زمینه آب تحقیق می‌کنم. یافته‌ها اینقدر نگران کننده است که اگر تریبونی داشتم همه افراد را تشویق می‌کردم که بچه‌دار نشوند. اعتراضاتی که برای بی‌آبی صورت گرفته تنها بخش کوچکی از مشکلات محیط زیستی در ایران است. چطور می‌توانم بچه‌دار شوم وقتی می‌دانم بحران آب در این کشور بسیار جدی است».

چرایی به دنیا آمدن، سوالی است که خیلی‌ها از پدر و مادر خود می‌پرسند؛ مهناز نمی‌خواهد با این سوال از طرف فرزندش روبرو شود: «غم و اندوه زندگی همواره برای من سخت و طاقت‌فرسا بوده؛ همیشه این سوال را از خانواده‌ام داشتم که چرا من را به دنیا آوردند نمی‌توانم فکر کنم موجودی از درون من به دنیا بیاید که روزی این سوال را از من بپرسد. ما برای به دنیا آمدن حق انتخاب نداشتیم اما توانایی فکر کردن داریم و می‌توانیم چرخه عادی زندگی مانند فرزندآوری بعد ازدواج را به هم بزنیم. نباید بخاطر پر کردن تنهایی و آنچه که برخی به آن عصای پیری می‌گویند بچه‌دار شویم. در جامعه‌ای که حتی قادر نیست نیازهای اولیه یک انسان را فراهم کند آیا می‌توان توقع زندگی و روانی سالم داشت! من و همسرم سه سال است که ازدواج کرده‌ایم و تصمیم گرفتیم تن به این زندگی کلیشه‌وار ندهیم».


لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع: بیدارزنی

[1] International Childfree Day

[2] The National Organization for Non-Parents