روز یکشنبه ۱۷ مردادماه، علیرضا زاکانی با ۱۸ رای به عنوان منتخب شورای شهر جدید تهران برای تصدی پست شهرداری پایتخت معرفی شد. او که اکنون نماینده مجلس یازدهم و رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی است، روز دوشنبه ۱۸ مرداد ماه از نمایندگی مجلس استعفا داد و پس از طی روال قانونی به صورت رسمی به عنوان شهردار تهران کارش را آغاز می‌کند.

علیرضا زاکانی در دو دهه گذشته چهره‌ای جنجالی در فضای سیاسی ایران بوده است. او خود را “غلام” رهبر جمهوری اسلامی و “سرباز کوچک” او می‌داند. غلام رهبری، سوار بر آسانسور قدرت چنان با سرعت پله‌های ترقی را در ساختار جمهوری اسلامی طی کرده است که برای بسیاری از چهره‌های درون جمهوری اسلامی نیز حیرت‌برانگیز است.

اما شهرداری تنها سمتی نبود که در روزهای گذشته به زاکانی پیشکش شد. او مدعی است که وزارت رفاه، وزارت بهداشت و ریاست دفتر رئیس‌جمهور در دولت ابراهیم رئیسی، عضو هیئت مرگ هم به او پیشنهاد شده بود ولی او شهرداری را «ارجح» دانسته است.

او همچنین در یک رشته توییت روند استعفای خود از مجلس و پذیرش پست شهرداری را شرح داده و نوشته که موضوع پست و مقام او در جلسه ابراهیم رئیسی با علی خامنه‌ای مطرح شده و رهبر جمهوری اسلامی در آن‌ جلسه از او تعریف و تمجیدی کرده که لایقش نیست.

«به دیدار آقای رییسی رفتم. ایشان گفت تاسه روز قبل تصمیم داشتم ازشما در چند جای دولت استفاده کنم و با رهبری هم صحبت کردم و تعاریفی نقل کردند [که لایقش نیستم] بعد ایشان گفتند از وقتی شنیدم در شورای شهر برای شهرداری مطرح هستید به نظرم مهمتر آمد و کار بزرگی است.»

اما چه وجه متمایزی در زاکانی وجود دارد که او را به چنین جایگاهی رسانده که خامنه‌ای و منتصبش در ریاست‌جمهوری آنقدر واله و شیدای اویند؟

روزی که خامنه‌ای گریه کرد

داستان علیرضا زاکانی و نردبان قدرت به روزی برمی‌گردد که خامنه‌ای برای نخستین بار در دوره رهبری‌اش ترسید. آنقدر ترسید که در یک دیدار علنی اشکی فشاند و از بسیجیان حاضر در جلسه ناله و فغان برخاست.

روز ۱۶ تیرماه ۱۳۷۸، روزنامه سلام به دلیل انتشار نامه محرمانه سعید امامی درباره اصلاح قانون مطبوعات توقیف شد. شامگاه ۱۸ تیر، تجمع اعتراضی آرام دانشجویان در دانشگاه تهران و کوی دانشگاه بلافاصله با حمله نیروهای بسیجی و پلیس مواجه شد. حملات نیروهای امنیتی و بسیجی‌ها نه با هدف متفرق کردن معترضان که برای گرفتن زهر چشم بود. آن‌ها به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه حمله کردند، عزت ابراهیم‌نژاد را کشتند، تعداد زیادی دانشجو را در اتاق‌هایشان زیر مشت و لگد و باتوم گرفتند و تعداد زیادی را بازداشت کردند.

شعله اعتراض اما خاموش نشد و علاوه بر تهران به تبریز و شیراز هم سرایت کرد. رشته اعتراضات و تظاهرات‌های پس از ۱۸ تیر ۱۳۷۸ چنان برای رهبر جمهوری اسلامی شوک‌آور بود که او در سخنرانی عمومی‌ای که روز  ۲۱ تیرماه در دیدار با گروهی از بسیجی‌ّ‌ها داشت اشک ریخت و خطاب به امام دوازدهم شیعیان چنین استغاثه کرد که «ای سیّد و مولای ما! پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستاده‌ایم. بزرگترین آرزو و افتخار بنده این است که در این راهِ پُرافتخار و پُرفیض و پُربهجت، جان خودم را تقدیم کنم.»

مشابه چنین گریه و استغاثه‌ای تنها دو بار دیگر رخ داده است. یک بار در نمازجمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ و چند روز پس از تظاهرات میلیونی ۲۵ خرداد در اعتراض به تقلب انتخاباتی و یک بار دیگر در مراسم نماز میت قاسم سلیمانی در سال ۱۳۹۸.

علرضا زاکانی یکی از افرادی بود که در همان روز ۲۱ خرداد ۱۳۷۸ در صف نخست دیدار بسیجیان نشسته بود. سازماندهی این دیدار هم با او بود. او در آن زمان رئیس بسیج دانشجویی دانشگاه‌های استان تهران بود و متهم ردیف اول برخورد و ضرب و شتم دانشجویان در روز ۱۸ تیر.

علیرضا زاکانی، نفر وسط در دوره جنگ ایران و عراق

او بعدتر به یکی از راویان حکومتی وقایع ۱۸ تیر بدل شد و گفت که او در شب ۱۸ تیر در کوی دانشگاه حضور داشته ولی نقشش نه کتک زدن دانشجویان که آرام کردن فضا بوده است.

تمام کسانی که در وقایع ۱۸ تیر در کنار رهبر لرزان جمهوری اسلامی قرار گرفتند و به معترضان و اصلاح‌طلبان تاختند بعدتر ارج و قرب قابل توجهی نزد خامنه‌ای یافتند.

در سال ۱۳۹۲ و در جریان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، یک فایل صوتی از جلسه‌ای خصوصی منتشر شد که در آن باقر قالیباف خطاب به گروهی از بسیجیان می‌گفت که فضای ۱۸ تیر و اعتراضات پس از آن چنان برای رهبری هولناک بود که او به همراه قاسم سلیمانی، سوار بر موتور و با چوب و چماق با معترضان رودررو شده‌اند و در کف خیابان از بیت رهبری دفاع کرده‌اند.

در خرداد سال ۱۳۷۸، کمتر از دو سال از فرماندهی قاسم سلیمانی بر سپاه قدس می‌گذشت. همین حضور فرمانده نیروی برون‌مرزی جمهوری اسلامی در سرکوب اعتراضات مردمی نشان می‌دهد که در دفتر خامنه‌ای چه فضای پرتشویشی برقرار بوده است. نامه گروهی از فرماندهان سپاه خطاب به محمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت در سال ۷۸ که قالیباف مدعی است به ابتکار او و سلیمانی نوشته و منتشر شد، پیش از آنکه هشداری به اصلاح‌طلبان باشد، یک دلگرمی برای رهبر جمهوری اسلامی بود که تشویش به دل راه ندهد چرا که فرماندهان سپاه تحت هر شرایطی جانب او را نگاه خواهند داشت.

پس از فروکش کردن تظاهرات در سال ۷۸، نوبت به صله‌های رهبری برای پشتیبانانش بود. باقر قالیباف چند ماه بعد به عنوان فرمانده نیروی انتظامی با اختیارات قابل توجه منصوب شد. دیگر فرماندهان سپاه هم که به صورت علنی در جبهه خامنه‌ای قرار گرفتند برای دو دهه بعد در بالاترین پست‌های نظامی تثبیت شدند.

نماینده انقلابی حامی رهبر

زاکانی تمایل بسیاری دارد که خود را متصل به نهادهای امنیتی و در ارتباط مستقیم با رهبر جمهوری اسلامی معرفی کند. البته ادعای او پای در واقعیت هم دارد. او خیلی زود پاداش ۱۸ تیر را دریافت کرد. در دور هفتم تا نهم مجلس، نماینده شد. با چهره‌های حفاظت اطلاعات سپاه و بعدتر سازمان اطلاعات سپاه در ارتباط مستقیم قرار گرفت. به همراه مهدی طائب، غلامعلی حداد عادل و محمد دهقان، جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی را تاسیس کرد، صاحب مجله و تریبون مستقل شد و به بازیگری با نفوذ در حاکمیت جمهوری اسلامی بدل گشت.

در دوران ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد و پس از آن، جمعیت رهپویان که سه دوره دبیرکلی آن با زاکانی بود، به عنوان متحد با جمعیت ایثارگران فعالیت می‌کرد. حسین فدایی، دبیرکل وقت جمعیت ایثارگران از دوستان و همکاران نزدیک زاکانی است که بعدتر با کنار زدن علی‌اکبر ناطق نوری به سمت مهم رئیس دفتر بازرسی خامنه‌ای منصوب شد.

اما اهمیت اتحاد عمل این دو گروه سیاسی چیست؟ در سال ۱۳۸۴، محمدباقر قالیباف تا ۷۲ ساعت مانده به روز رایگیری، نامزد نهایی اصولگرایان برای انتخابات ریاست‌جمهوری بود. بعد به دلایلی نگاه دفتر خامنه‌ای از قالیباف برگشت و محمود احمدی‌نژاد به عنوان نامزد نهایی مورد حمایت، رای‌های سازمانی این جریان قرار گرفت. زخم ناکامی ۸۴ هنوز برای قالیباف تازه بود که در سال ۸۸ اعتراضات مردمی به تقلب انتخاباتی آغاز شد.

در آن زمان قالیباف شهردار تهران بود. او کسی بود که پس از تظاهرات ۲۵ خرداد از حمعیت میلیونی شرکت‌کننده در اعتراضات سخن گفت. در هفته نخست پس از اعلام رای و تا قبل از آنکه خامنه‌ای در نمازجمعه حجت را بر حواریونش تمام کند، محسن رضایی و قالیباف از چهره‌های اصولگرایی بودند که به تلویح از تقلب سخن می‌گفتند.

نهایتا موضع‌گیری قالیباف در یک هفته نخست پس از انتخابات به زیانش تمام شد. نیروهای رسانه‌ای و سیاسی جمعیت رهپویان و جمعیت ایثارگران در همان سال ۸۸ گسیل شدند و تغییراتی در مدیریت شهرداری تهران انجام شد. در گام نخست مدیریت رسانه های قالیباف در پشت پرده به فرید‌الدین حداد عادل رسید. سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران و چند سازمان دیگر این شهر نیز سهم این دو گروه سیاسی شد.

به این واسطه، زاکانی و رفقایش با موضوع شهرداری تهران بیگانه نیستند و دست‌کم از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۶، ماموریتشان کنترل قالیباف و تنظیم حاکمیتی او بوده است.

زاکانی هم‌اکنون دوست نزدیکی در بیت‌رهبری دارد که مسئولیت مستقیمش رسیدگی به پرونده مفاسد سیاسیون ارشد است. او آنقدر در سازمان اطلاعات سپاه نفوذ دارد که افشای نام اکبر طبری، رئیس دفتر صادق آملی لاریجاین، رئیس وقت قوه قضائیه به او سپرده شد. او بود که نخستین بار به صورت علنی اتهامات فساد را متوجه لاریجانی کرد و روندی را کلید زد که به حذف یکی از گزینه‌های جانشینی خامنه‌ای و برکناری او از قوه قضاییه منجر شد.

به نظر می‌رسد کار بزرگ زاکانی در سه سال گذشته حذف برادران لاریجانی از قدرت بوده است. او دست‌کم به عنوان یک بازیگر پرسروصدا در این عرصه عمل کرده است و همواره از طرف نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی حمایت شده.

در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰، او ساعتی پس از کاندیداتوری علی لاریجانی، خود را شتابان به وزارت کشور رساند و کاندیدا شد تا به زعم خودش جلوی توطئه بزرگ انتخاباتی بایستد. علی لاریجانی ناباورانه ردصلاحیت شد و زاکانی تایید. این پیامی روشن برای برادران لاریجانی بود که دوره آن‌ها تمام شده است.

زاکانی به عنوان غلام رهبر جمهوری اسلامی و مهره سازمان اطلاعات سپاه در آغاز راه مدیریت ارشد در جمهوری اسلامی است. در دوران رهبری خامنه‌ای مدیریت‌های ارشد وابسته به خدمات افراد و تداوم این خدمتگزاری هبه شده است و با نخستین نافرمانی هم آن فرد از هرم قدرت سقوط کرده. مشخص نیست که زاکانی تا چه زمانی عزیز رهبر جمهوری اسلامی باقی می‌ماند ولی دو دهه خدمتگزاری کورکورانه و خالصانه به او آموخته که آسانسور قدرت همانطور که سریع بالا می‌رود، می‌تواند معکوس هم حرکت کند.