جانی کش در «فالسام پریزن بلوز» می‌خواند: «به مردی در رینو شلیک کردم، تا فقط مردن‌اش را ببینم». باب مارلی در ترانه‌ی معروف‌اش می‌گوید: «به کلانتر شلیک کردم». سکس پیستولز در آهنگ شاخص‌شان فریاد می‌زنند: «خدا ملکه را حفظ کند، این رژیم فاشیست را.» دومین بند «راپسودی بوهمی» کوئین با این سطرها آغاز می‌شود: «مامان الان یک مرد را کشت، تفنگ را گذاشت روی شقیقه‌اش، ماشه‌ام را چکاند». این ابتدای «فاک دا پلیس» از ریج اگینست د ماشین است: «عصر بخیر. می‌خواهیم فقط خیلی سریع پیغامی دلپذیر و دوستانه برای انجمن برادری پلیس فیلادلفیا بفرستیم. و خب این هم چیزی دلپذیر و دوستانه. خب این هم چیزی دلپذیر و دوستانه. خب این هم چیزی دلپذیر و دوستانه. و آن شبیه چنین چیزی است: فاک دا پلیس».

و نینا سیمون در آهنگ «انقلاب» چنین می‌خواند:

«و حالا انقلاب‌مان فرارسیده. چرا که چهره رویدادهای در راه را می‌بینم. بله، دوست من، قانون اساسی‌ات قرار است به زانو بیفتد. آمده ام اینجا برایتان از تخریب همه‌ی آن شرّی بگویم که باید پایان یابد. بعضی‌‌ها قضیه را خواهند فهمید. می‌دانم خواهند گفت که نفرت‌پراکنی می‌کنم.»

توماج صالحی صدای «من» نیست. فکر نمی‌کنم چسباندن نمایندگی طبقه کارگر یا فقرای شهری به او هم معنای خاصی داشته باشد. با این حال، من از آزادی بیان توماج صالحی دفاع می‌کنم. و این دفاع را در مقام یک داوری اخلاقی ــ سیاسی کلی پیش می‌کشم: یعنی هر کس، هر جایی که باشد، باید از آزادی بیان توماج صالحی دفاع کند. به این معنا، توماج صدای همه «ما» است.

توماج رپری زیرزمینی است که ترانه‌هایش ذیل سنت ترانه‌های رپ اعتراضی قرار می‌گیرند. رپ روح زمانه موسیقی است، و «دریل رپ» یکی از محبوب‌ترین زیرژانرهای آن در میان جوانانی در سرتاسر جهان که «نسل هزاره‌ای» خوانده می‌شوند.

اگر همچون من با سیاستی که گهگاه تبلیغش را می‌کند مشکل دارید، توجیه دفاع نکردن از حق آزادی بیان او نیست. دستگیرکردن یک رپر درست مثل دستگیر کردن یک نویسنده، یک نقاش، یک عکاس، یک شاعر، یک نوازنده، یک هنرمند اجرا، یک مجسمه‌ساز یا هر کس دیگری است که فرم‌های بیان هنری ــ ادبی را به هر شیوه‌ای غیر وابسته به قدرت حاکم تولید می‌کند.

توماج صالحی صدای «من» نیست. با این حال، من از آزادی بیان توماج صالحی دفاع می‌کنم. و این دفاع را در مقام یک داوری اخلاقی ــ سیاسی کلی پیش می‌کشم: یعنی هر کس، هر جایی که باشد، باید از آزادی بیان توماج صالحی دفاع کند.

هیچ دادگاه قانونی حق ندارد درباره کلمه و تصویر و صوت، درباره حسانیت تولیدشده در یک فرآیند ادبی ــ هنری قضاوت کند. ناشران می‌توانند جلوی انتشار آثار هنری ــ ادبی دیگری‌ستیز و زن‌ستیز و نژادپرستانه را بگیرند، مردم می‌توانند چنین هنرمندانی را طرد کنند، موزه‌ها و گالری‌ها آثارشان را پس بزنند، ما می‌توانیم سرتاپای آنها را به لجن بکشیم، اما هیچ قدرت قانونی حاکمی حق ندارد حتی در این مورد به داوری بنشیند. اگر سوژه‌های یک جامعه به ارتجاع دیگری‌ستیزی تمایل دارند، ریشه آن را باید در فرآیندهای سوبژکتیوسازی قدرت حاکم ببینید و نه در مصرف محصولات فرهنگی غالب که حاصل آن سوبژکتیوسازی است. دولتی که هرزآباد می‌آفریند، هرزسوژه نیز می‌آفریند. سیاست رهایی‌بخش با مدیریت مصرف ممکن نمی‌شود، با رهاسازی و برابرسازی ریشه‌ای مناسبات تولید و بازتولید ممکن می‌شود.

این تنها بخش قابل دفاع از آن چیزی است که در گفتار غالب «خودآیینی هنر» خوانده می‌شود. تعریف ساده‌سازانه و غالب از خودآیینی هنر این است که هنر را کاری با سیاست و اخلاق و قدرت نیست. تعریف درست‌تر آن است که شیوه تولید هنری ــ ادبی و ارزش و محصول آن (مفهوم حسی) از شیوه تولید مفهوم عقلانی و ارزش اخلاقی در ساحت‌های دیگر تفاوت دارد؛ اما این به معنای بی‌ربطی هنر به اخلاق و سیاست نیست بلکه این حیطه‌ها همگی در ساحت درونماندگار تولید اجتماعی در کنار یکدیگر قرار دارند. با وجود این، باید از خودآیینی هنر به معنای رایج آن به لحاظ عملی دفاع کرد، آنجا که قدرت حاکم برای دست‌اندازی خیز برمی‌دارد.

جاناتان میز، هنرمند اجراگر جنجالی آلمانی و پروپاگاندیست «دیکتاتوری هنر»، برای نشان دادن «هایل هیتلر» ــ ژستی که نشان دادن آن در عرصه عمومی در آلمان مجازات به همراه دارد ــ به دادگاه کشیده شد اما دست آخر دادگاه پذیرفت که هنر خودآیین است. خود جاناتان میز در شرح عکسی از اجرای سلام نازی‌ها در پرفورمنس ۲۰۱۳ در دانشگاه کسل نوشته بود:« Die Kunst ist der rechtsfreiste Raum». [هنر مکانی خارج قانونی است].

جاناتان میز در حالی که پرچم «دیکتاتوری هنر» را در دست دارد ــ عکس: ویکیپدیا، Warburg

کارهای توماج بر خلاف بسیاری از رپ‌های دیگر زن‌ستیزانه، دیگری‌هراسانه یا علیه فرودستان نیست. در «زندگی نرمال» می‌خواند: «بله بله قربان، زندگی نرماله، یک سال کار کارگر، یک شب شام کفاره؛ بله چشم قربان، زندگی نرماله، به جز این هم نمی‌گیم، مبادا که جرم باشه؛ بله بله قربان، زندگی نرماله، یکی تو گور خوابه، یکی ده تا برج داره.» در ترکمانچای می‌گوید: «کم مکیدی شیرمون، تو جهان غریبمون  کردی  تو شیشه مون، مدام بازیچه‌مون، کم چپوندی بهمون …». اما با همه این‌ها، کسانی که بازداشت او را تقبیح نمی‌کنند یا مدافع آن هستند، بهانه اصلی‌شان ترانه «سوراخ موش» است.

https://www.radiozamaneh.com/685754

می‌گویند توماج در ترانه «سوراخ موش» تهدید به خشونت کرده. او عده‌ای را خطاب می‌کند و می‌خواند: «سوراخ موش بخر» و جایی هم می‌گوید: «خون با خون شسته می‌شود». و بعد می‌نویسند: تهدید به مرگ در ترانه در همه کشورهای قانونمند جرم است.

احتمالاً یکی از این کشورهای به اصطلاح “قانونمند” مورد اشاره ایالات متحده آمریکا است، البته اگر تبعیض نظام‌مند آن علیه سیاهان را نادیده بگیریم. آیا آنجا چنین چیزی جرم است؟ کسی به این پرسش پاسخ آری می‌دهد که تاریخچه رپ را نمی‌داند، با «دریل رپ» آشنا نیست یا اتفاقاً همان سویه نژادپرستانه علیه سیاهان در دستگاه قضائی ــ پلیسی ایالات متحده را نمی‌بیند.

در تاریخ رپ متن بسیاری از شعرها مصداق این «خشونت» است. N.W.A در «فاک دا پلیس» (۱۹۸۸) می‌خوانند:

«پلیس و می‌زنم تا از ریخت بیفته؛ وقتی کارم تموم شد، نوار زرد رو بیار؛ تا صحنه کشتار رو با نوار ببندم».

و آهنگ امینم در بانی و کلاید (۱۹۹۷) چنین سطرهایی دارد:

«بابا یه تخت راحت واسه مامان کف دریاچه درست می‌کنه. طناب و دور یک سنگ گره می‌زنه … و ماما می‌افته شلپ‌شلپ تو آب، دیگه با بابا دعوا نمی‌کنه.»

رپ دریل که از ابتدای دهه ۲۰۱۰ میلادی باب شد، اکنون در «همه کشورهای قانونمند دنیا» محبوب است و خوانندگان آن به خاطر اینکه فرم بیان هنری دارند، به زندان نمی‌افتند.  

دو نمونه: «کلت‌ام دستمه و به محض دیدن شلیک می‌کنم / سیاه خبرچین، این گهی ه که دوست ندارم» (Chief Keef’s, I Don’t Like).

«تفنگ رو کمرم، یکی تو لوله‌اش، ده تا تو خشاب. جیگر، جیگر تریپ نرو، فقط صداتو بیار پایین، چون ممکنه [تیر] بخوری.» (Pop Smoke, Welcome to the Party).

هیچ کدام خواننده‌های بالا به خاطر این ترانه‌ها به زندان نیفتادند.

اما در سال‌های اخیر، همزمان با افزایش ناسیونالیسم سفید در آمریکا، رپرهای بیشتری نیز به خاطر تهدید به خشونت به دادگاه کشیده شده اند که همگی سیاه بوده اند.

یک نمونه معروف آهنگ میهم مال «فاک دا پلیس» است که در آن می‌خواند: «بیا این پلیسا رو بکشیم چون به درد ما نمی‌خورن». هرچند میهم مال از N.W.A الهام گرفته بود، بر خلاف آن رپرهای دهه هشتادی این رپر سیاهپوست به خاطر ترانه‌اش و به اتهام تهدید به خشونت علیه پلیس به زندان افتاد. چهره‌های مهم رپ آمریکا به دیوان عالی نامه نوشتند و تاریخ موسیقی رپ را به آنها یادآور شدند. متن رپر به گفته آنها و وکلای میهم مال باید ذیل اصل آزادی بیان فارغ از مجازات می‌بود. آنها نوشتند: «نتیجه این پرونده برای صنعت موسیقی نگرانی عمده‌ای است. هنرمندان صنعت موسیقی اغلب اشخاص خاص و رویدادهای جهان واقعی را در متن‌ها و موضوعات خشن ارجاع می‌دهند و ناقدان در سطح جهانی از آنها ستایش می‌کنند». اگرچه در نهایت دیوان عالی آمریکا بررسی این پرونده را نپذیرفت.

تقریباً تمام دست کم ۲۰ رپری که در سال‌های اخیر به خاطر متن شعرهایشان در آمریکا به دادگاه کشیده شده اند، سیاهپوست بوده اند. و این دقیقا نشان می‌دهد که کارکرد قانون در حدگذاری بر بیان هنری ــ ادبی چیست و کاربست واژه «خشونت» بدون تفاوت‌گذاری داخل این مفهوم چه‌طور آن کارکرد را پنهان می‌کند.

خشونت نظام‌مند خشونتی است که یک سیستم و قریب به اتفاق از طریق قانون‌اش اعمال می‌کند. این خشونت تفاوت ماهوی دارد با خشونت سوبژکتیوی که یک سوژه قرارگرفته ذیل خشونت نظام‌مند به عنوان واکنش نشان می‌دهد. و این دو تفاوت دارند با خشونتی که برای شکاف انداختن در فضای صلب تحت حفاظت قانون مسلط به کار می‌رود.

اگر دغدغه حامیان به زندان انداختن رپرها خشونت بود، آن وقت چرا تا به حال درباره متن رپ‌های زن‌ستیزانه در بسیاری ترانه‌های ایرانی سکوت کرده اند؟ (یک فهرست از آنها در اینجا «معرفی آهنگ‌های ضدفمینیستی رپ فارس»). آیا فکر می‌کنند باید این رپرها را ــ که اتفاقا در زن‌ستیزی با حکومت ایران مشترکند ــ هم به زندان انداخت؟ آیا ترجیح نمی‌دهید رپرهای فمینیست «خشن» را در ایران به زندان نیندازند تا فضای سلطه مردانه شکسته شود؟

هدف نویسنده این متن ابداً دفاع از سیاست براندازان ترامپیست نیست که فرصت‌طلبانه هر رنج داخلی را به بلندگویی برای پروپاگاندای راست‌گرایانه و خطرناک و جنگ‌طلب خود به کار می‌برند. مسأله حمایت حقوق بشری از زندانی هم نیست. آزادی بیان تنها در رادیکال‌ترین شکل آن آزادی بیان است. و تنها با تنش و اختلاف حاصل از ادای این رادیکالیته امکان سیاست زاده می‌شود. کاریکاتورهای محمد منتشر می‌شوند، مسلمان‌ها راهپیمایی می‌کنند، تروریست‌ها حمله می‌کند، «ژو سوئی شارلی» شکل می‌گیرد، عده‌ای آن را بیان جهان‌شمول همه انسان‌های کره زمین معرفی می‌کنند، و مخالفان بدون شرم از آنچه خطای آنها نیست ــ حمله داعش ــ می‌گویند: یک لحظه صبر کن، من یکی شارلی نیستم.

حفظ آزادی بیان چه برای شارلی هبدو و چه برای مخالفان ژو سوئی شارلی توانست به بروز این اختلاف بینجامد. و تنها در این بروز اختلاف ناشی از آزادی بیان است که می‌توان خط سیاست رهایی‌بخش را تشخیص داد و از ساده‌سازی‌ها و کاریکاتوریزه‌شدن حقیقت پرهیز کرد.

زندانی کردن توماج تلاش دیگری برای سرپوش گذاشتن بر اختلاف‌ است، سمپتوم دیگری از بیماری اختلاف‌هراسی یک حکومت یکدست‌ساز.