«تراختور» برای تبریزی ها و بخش بزرگی از آذربایجان فقط یک تیم فوتبال نیست. بخشی از «هویت» آن‌ها است؛ با بردهایش شادند و با باختش گریان، هر بازی تراکتور یک فرصت است برای تماشاگرانی که تراکتور برایشان «بیشتر از فوتبال» است. گاه شماری از تماشاگران در ورزشگاه شعارهای «هویت گرایانه» و سیاسی سر می‌دهند و با هم می‌خوانند «باد می‌خوابد، توفان می‌خوابد اما پرچم تراکتور تا همیشه پابرجا است».

در یک دهه اخیر جریان‌های سیاسی و اجتماعی تُرک در آذربایجان – و البته سراسر ایران- در پیرامون بازی‌های تراکتور فرصت تازه‌ای برای سازمان‌یابی و بازنمایی یافته‌اند.

هرچند که نمی‌توان با همه این جریان ها، از جمله جریان ناسیونالیستی، همسو و همدل بود و برخی از آنها نیز با یکدیگر تضاد دارند، اما نقش تراکتورسازی -و بعد تراکتور- در شکل‌گیری فضای امروزی آذربایجان غیرقابل انکار است.

ورزشگاه، چه در تهران یا اصفهان و چه در تبریز، هنگامی که تراکتور بازی داشته به یک مکان برای «ابراز وجود» و «اعتراض» تبدیل شده است. اعتراض‌هایی که گاه به درگیری خشونت‌آمیز با پلیس نیز انجامید.

شکافنده کوه‌ها مانده در گِل

تماشاگران تراکتور یک شعار معروف دارند «داغ لاری سوکر تراختور» (تراکتور کوه‌ها را می شکافد). شکافنده کوه‌ها اما حالا زیر بار کوهی از بدهی مانده است. بدهی این باشگاه که در سه فصل گذشته محل آمدو‌شد ستاره‌های داخلی و خارجی بوده و در طول یک فصل گاه بیش از چهار مربی هدایت آن را برعهده گرفته‌اند ۳۸۸ میلیارد تومان بدهی دارد، حق خرید بازیکن جدید تا تسویه ۵۰ میلیارد تومان از بدهی‌اش را ندارد و بدتر از آن «ستاره»های داخلی و خارجی ترکش کرده‌اند.

وضعیت آنقدر آشفته است که هیئت فوتبال تبریز و نمایندگان استان آذربایجان شرقی در مجلس در جستجوی «مالک» جدید برای تراکتورند و حتی یک بار نیز اعلام کردند از زنوزی مطلق، مالک این باشگاه و «ابرمیلیاردر» و البته از بزرگ‌ترین بدهکاران بانکی خلع ید شده است. زنوزی اما به فاصله کوتاهی پس از این «شایعه» اعلام کرد قصد ندارد امتیاز تراکتور را که سال ۱۳۹۷ از سپاه عاشورا خرید، واگذار کند.

تراکتور پس از آنکه در سال ۱۳۸۸ به لیگ برتر ایران رسید به تملک سپاه پاسداران درآمد و «سرداران» مدیر آن شدند و «بازیکن سربازها» هم به اجبار بازیکن آن. سال ۱۳۹۷ سپاه سرانجام به صورت علنی از باشگاهداری کناره گیری کرد و امتیاز تراکتورسازی را به مبلغ ۱۷۸ میلیارد تومان به محمدرضا زنوزی مطلق فروخت.

باشگاهداری «شرکای فاسد»

محمدرضا زنوزی مطلق هم‌سرشت‌های دیگری هم در فوتبال ایران دارد؛ حسین هدایتی که روزگاری با «استیل آذین» هرچه بازیکن و مربی نامدار بود را جمع کرد تا شاید بتواند از این رهگذر صاحب امتیاز پرسپولیس شود؛ یا «حاج علی انصاری» مالک «ایران مال» و بازار موبایل و مبل ایران که زمانی نقشی که هدایتی در پرسپولیس داشت، را در استقلال تهران بازی می‌کرد؛ مالک داماش گیلان -مه‌آفرید خسروی- یا پهلوان در پدیده شاندیز؛ همگی «بدهکار بانکی» بودند و «مفسد اقتصادی».

از میان آن‌ها مه‌آفرید خسروی اعدام شد، حسین هدایتی در زندان است، محسن پهلوان که حالا میراث فوتبالی اش در دستان حمیداوی است هم به حبس ابد محکوم شده. «حاج علی انصاری» برای در امان ماندن از مجازات در نهایت امتیاز بانک تات را به سپاه واگذار کرد تا بتواند به کسب و کارش در «ایران مال» ادامه بدهد. اسماعیل خلیل زاده، عضو هیئت مدیره باشگاه استقلال هم فعلاً به اتهام پولشویی بازداشت است.

از کجا آمدی؟

نام زنوزی نخستین بار در دهه ۸۰ به کرات در رسانه‌های خبری ایران تکرار شد. هنگامی که برخی منابع خبری او را خریدار خودرو احمدی نژاد در یک مزایده معرفی کردند. زنوزی مطلق که مالک ده‌ها شرکت کوچک و بزرگ تولیدی، گردشگری، سرمایه‌گذاری و آژانس هواپیمایی است، خرید خودرو رئیس دولت وقت ایران را تکذیب کرد اما از قِبل دوستی با او به ثروت هنگفتی رسید.

در آخرین سال دولت احمدی نژاد، سخنگوی وقت قوه قضاییه از بازداشت زنوزی مطلق به دلیل بدهی بانکی خبر داد. چند روز بعد مشخص شد او با سپردن ۱۳۸ میلیارد تومان وثیقه بیرون آمده است. زنوزی پس از آن بازداشت چند روزه سهامش در بانک گردشگری را به ظاهر فروخت و گفت که بخش بزرگی از بدهی بانکی اش را تسویه کرده است.

شش سال بعد دوباره بازداشت مالک تراکتور تبریز به دلیل شکایت بانک تجارت خبرساز شد. بانک تجارت بدهی زنوزی را تکذیب کرد اما اطلاعیه بانک تجارت فاش می‌کرد بدهی او به «شرکت های زیرمجموعه بانک گردشگری»، همان بانکی که زنوزی سهامش را در آنجا فروخته بود، منتقل شده است.

https://www.radiozamaneh.com/100890/

در کارنامه زنوزی نمونه‌های دیگری از رانت و ویژه خواری به چشم می‌خورد؛ از جمله درخواست برای فروش اختصاصی شمش فولاد، عقب نشینی نیروی انتظامی از شماره‌گذاری نکردن خودروهای ساخت ایران خودرو تبریز و ده‌ها مجوز خاص به امضاء مدیران استانی و کشوری.

از کجا می‌آورند؟

در فوتبال «آلوده» ایران کمتر مدیر و مالکی است که از وضعیت رضایت داشته باشد. در دو باشگاه دولتی استقلال و پرسپولیس طول عمر مدیران به دو سال نمی‌رسد و هر کدام که می‌روند انبوهی از بدهی را به جای می گذراند.

به ظاهر و به استناد قانون برنامه توسعه دولت نمی‌تواند به صورت مستقیم برای ورزش حرفه‌ای هزینه کند. همین قانون سبب شد نفت تهران «نابود» شود و دو باشگاه نفت آبادان و نفت مسجد سلیمان هم با مشکل روبرو شوند.

برای قرمز و آبی پایتخت اما شرایط متفاوت است. آن‌ها از «اسپانسر»های به ظاهر «غیردولتی» که با چند واسطه به وزارتخانه یا یک نهاد حکومتی متصل‌ند، برخوردارند و اگر پایشان به مسابقات لیگ قهرمانان آسیا نرسد، تنها منبع درآمدشان همین اسپانسرها هستند که سالانه رقمی بین ۸۰ تا ۱۱۰ میلیارد تومان به باشگاه ها می‌پردازند.

اما آیا این مبلغ کفاف هزینه باشگاه‌هایی که در طول یک فصل حداقل باید برای ۳۰ بازی هزینه اجاره ورزشگاه آزادی را بپردازند، لباس بخرند، برای اردو و هتل هزینه کنند و دستمزد بازیکنان و کادر فنی را بپردازند، می‌دهد؟

پاسخ سؤال منفی است. چرا که اگر همه هزینه دو باشگاه تهرانی از درآمدهای اسپانسر تأمین می‌شد دیگر نباید شاهد حضور امثال عبدیان و خلیل زاده در استقلال و رسول‌پناه و دوستانش در پرسپولیس بودیم. همانطور که پیشتر نباید پای امثال هدایتی، زنجانی و انصاری به این دو باشگاه باز می‌شد.

چرا برای فوتبال هزینه می‌کنند؟

می‌گویند فوتبال «مذهب» عصر جدید است و جادو؛ پربیننده‌ترین ورزش و «نمایش» جهان. «سرمایه‌دار» ها هم هرچقدر که به قول خودشان «عاشق فوتبال» باشند بازهم هزینه و فایده می‌کنند و حاضر نیستند ثروت شان را هدر بدهند. فوتبال «آلوده» ایران برای آن‌ها یک مَفَر و فرصت است برای پنهان کردن فسادشان و البته رسیدن به «شهرت».

هدایتی پس از استیل آذین و پرسپولیس همان «حاج حسین» قبلی نیست همانطور که اسماعیل خلیل‌زاده و علی انصاری از قِبل استقلال نام و «اعتبار اجتماعی» کسب کردند.

برای زنوزی مطلق هم تراکتور همین وضعیت را داشت. او حالا از سوی برخی از تماشاگران تراکتور «آتا» نامیده می‌شود و توانسته با برند تراکتور و البته استفاده از احساسات ناسیونالیستی و هویت گرایانه تُرک‌ها در آذربایجان جایگاهی فراتر از آنچه که لایقش است به دست بیاورد.

آیا واقعاً ضرر می‌کند؟

در فوتبال ایران به غیر از تراکتور و نساجی مازندران دیگر باشگاه‌های لیگ برتر یا به دولت وصل‌ند یا به بخشی از صنایع. برای همین هم سود و زیانشان هیچ‌گاه روشن نیست. همان باشگاه‌ها هم اما بعید است که برای حداقل یک بخشی از مدیران زیان آور باشد.

روابط خاص در جذب بازیکن که در یک دهه اخیر بارها مطرح شده و بی‌نتیجه مانده، داد و ستدهای سیاسی و اقتصادی در پیرامون باشگاه‌های فوتبال و راه یافتن به ساختاری بالاتر در نظام سیاسی و مدیریت ورزشی از مواهب باشگاهداری و مدیریت باشگاه فوتبال در ایران است.

یک نمونه خاص مهدی تاج و همراهش ساکت که از سپاهان اصفهان به فدراسیون فوتبال رسیدند و در آنجا قرارداد تاریخی با مربی بلژیکی را امضاء کردند. از این نمونه‌ها در ساختار فوتبال ایران فراوانند.

جایگاه ویژه «دلال‌ها»

باشگاه‌های فوتبال پرطرفدار و تیم ملی فوتبال ایران چندین پرونده باز در دادگاه ورزش دارند؛ بزرگ‌ترین پرونده به مارک ویلمتوس بلژیکی مربوط است که برای تنها سه بازی رقمی معادل شش میلیارد تومان بدهی به فوتبال ایران تحمیل کرده است. پرسپولیس به کالدرون آرژانتینی و دستیارانش بدهکار است، استقلال هم به استراماچونی ایتالیایی و تراکتور هم که چند پرونده باز دارد.

همه این بدهی‌ها باید پرداخت شود؛ از خزانه عمومی یا از محلی دیگر مهم نیست، مهم این است که نپرداختن مطالبات بازیکن و مربی‌هایی که به واسطه «مدیران نقل و انتقالات» یا همان دلال‌ها به فوتبال ایران آمدند تاوان سنگینی خواهد داشت.

https://www.radiozamaneh.com/152699/

هم بازیکن و مربیانی که به دلخواه یا به ناچار رفته‌اند به مبلغی که توافق کرده بودند می‌رسند و هم همان واسطه‌هایی که در «تفاهم» دو طرف و نوشتن قرارداد نقش داشتند سهم‌شان را از هر دو طرف می گیرند. تنها حساب باشگاه‌ها و یا دقیق‌تر خزانه عمومی است که برای تسویه این حجم از بدهی خالی می‌شود و احساس تماشاگران و هواداران جریحه‌دار.

«دلال‌های رفت و برگشتی»

«دلال»ها به یک روایت بازیگران اصلی سازمان لیگ و فوتبال ایران هستند. می‌توانند قاپ بازیکن را بدزدند، مربی را بخرند، مدیر باشگاه را تغییر بدهند و مربی به فدراسیون فوتبال و تیم ملی تحمیل کنند.

در روزی که فدراسیون فوتبال ایران در حالیکه علی دایی و امیر قلعه نویی گزینه های سرمربیگری تیم ملی بودند به دراگان اسکوچیچ که تازه نفت را رها کرده بود، رسید، شایعه پررنگ این بود که دلال ها او را مربی کردند. پیش از او نیز مارک ویلتموس بلژیکی به واسطه «دلال» ها و البته یک مرکز فرهنگی به این مقام رسید. کارلوس کیروش پرتغالی هم از همین رهگذر به فوتبال ایران آمد و خودش در سال‌های بعد به بازیکنانشان امر می‌کرد به کدام باشگاه بروند تا به تیم ملی دعوت شوند.

«دلال»ها که تا چند سال گذشته نقش‌شان فقطدانتقال بازیکن خارجی بی‌کیفیت و گاه مصدوم به فوتبال ایران بود، در سال‌های اخیر یک راه تازه کشف کرده‌اند؛ تاسیس باشگاه در خارج از ایران، انتقال بازیکن از لیگ ایران به باشگاه‌های بی‌نام و‌نشان یا کمتر شناخته شده در لیگ های نه چندان معتبر و بازگرداندن دوباره بازیکن به لیگ ایران.

شهریار مغانلو که نیم‌فصل قبل به از پرتغال به پرسپولیس آمد و امسال به عنوان گران‌ترین بازیکن راهی سپاهان اصفهان شد و جعفر سلمانی که بازهم از لیگ پرتغال به استقلال پیوست، دو نمونه از بازیکن هایی هستند که در «رفت و برگشت» برای دلالان سود داشتند. محمد نادری، مدافع اسبق تراکتورسازی هم قبلاً همین راه را طی کرده بود؛ از تراکتور تبریز به بلژیک رفت، از آنجا به صورت قرضی به پرسپولیس تهران برگشت، سپس راهی استقلال شد و در نهایت دوباره «لژیونر» شد.

بیچاره تماشاگر

در این وضعیت به‌هم‌ریخته که هر یک سود خود را می‌برند؛ بازیکنی که هر فصل با قیمتی بالاتر لباس تازه‌ای به تن می‌کند، مربیانی که میانه فصل باشگاهی که اول فصل «عاشق» آن و هوادارانشان بودند را به خاطر رقم بیشتر رها می‌کنند؛ مدیرانی که حقوق ماهانه شان را می‌گیرند و از قِبل نام باشگاه شهرت به دست می‌آورند و دلال‌هایی که هرکجا درصد بیشتری بدهد بازیکن را به او می‌فروشند؛ همه به سهمشان از فوتبال می رسند. همانطور که در تراکتور نه علیرضا منصوریان که می‌خواست «ترکی» یاد بگیرد از حقش گذشت و نه ستاره‌های «ملی پوش» که به دلار حقوق می‌گرفتند در روزهای سخت به خاطر تماشاگران ماندند. یا در استقلال قایدی، ستاره‌ای که در زمین فوتبال دلبری می‌کرد به قولش وفا نکرد و وقتی پیشنهاد چرب اماراتی‌ها رسید یادش رفت که گفته بود تیمش را نمی‌فروشد. همین وضعیت را در دو سال گذشته پرسپولیسی‌ها داشتند؛ نماد تعصب‌شان در تیم، شجاع خلیل‌زاده، در سخت‌ترین شرایط تیم را «دور» زد تا در قطر آینده‌اش را تأمین کند.

بازنده هم در این وضعیت مشخص است؛ تماشاگرانی که در سرما و گرما به ورزشگاه رفتند و می‌روند. آن‌ها که دلخوشی شان همان ۹۰ دقیقه فوتبال است و برد تیم محبوب‌شان و لذتی که از تماشای بازی ستاره‌هایشان در زمین می‌برند. این لذت را اما چند سال است که «سرمایه گذاران» از تماشاگران دریغ کرده‌اند؛ نه ستاره‌هایشان همانند گذشته وفادارند و نه مدیران باشگاه با آن‌ها صادق.

سرنوشت «تراختور» را باید از این زاویه خواند؛ آنجا که پول سپاه و بعد زنوزی از تیمی «مردمی» که بازیکنانی «وفادار» داشت، یک باشگاه «ورشکسته» ساخت که محل رفت و آمد «ستاره»های پولکی شده است.