دگرگونی‌های موجود در بیشتر از یک ماه پسین در افغانستان بسیار گسترده اما به ظاهر آرام است. شرایط به گونه‌ای‌ست که با بلند کردن هر سنگی، زیر آن دنیایی از حرف برای گفتن و درد برای نالیدن وجود دارد.

این روز‌ها اگر از هر شهروند افغان سوال بپرسی از دل پُر درد به گونه‌ای به گفتار می‌افتد که مجالی برای مطرح کردن پرسش دوم نمی‌ماند. روایت‌های از زاویه‌های تنگ و تاریک زندگی‌هایی که تا دو ماه پیش چنین رنج و مصیبتی را بسیار دور از خود حس می‌کرد.

در میان صدها و شاید هزاران چالشی که این روزها گریبان‌گیر مردم افغانستان به ویژه دگر اندیشان است، این روزها زنده ماندن از خطرات و نمردن از گرسنگی، درشت‌ترین آنهاست.

با سقوط دولت بر حال و مشروع افغانستان به دست نیروهای امارت اسلامی، از حدود دو ماه پیش همه چیز در کشور به هم ریخت: از روال عادی روزمره زندگی مردم تا وظایف هزاران صاحب شغلِ بخش‌های اقتصادی-تجارتی، دولت‌داری و همه و همه.

با سپری شدن حدود دو ماه از حاکمیت و حضور طالبان در افغانستان و کابل، هنوز کوچک‌ترین امید‌ها و چراغ‌های سبز برای ادامه زندگی به شهروندان این کشور وجود ندارد. هنوز هم افغانستان در خلاء قدرت، زعامت و رهبری و مشروعیت ملی و جهانی به سر می‌برد.

بر پایه معلومات موجود، روزگاری بود که تنها در نهاد‌های امنیتی، تحصیلی و آموزشی افغانستان صدها هزار تن صاحب شغل و درآمد برای خانواده‌هایشان بودند که با سقوط دولت پیشین این کشور بیشتر از همه همین‌ها شغل‌های خود را از داده و در بی‌سرنوشتی مطلق به سر می‌برند.

خالده شریفی، از آموزگاران یکی از مکتب‌های شهر کابل است که با حاکمیت طالبان بر این شهر تا هنوز از در منزل بیرون نشده و به سوی وظیفه نرفته است.

خانم شریفی می‌گوید ماهانه کم و بیش بین ۱۰ تا ۱۵ هزار افغانی تنخواه به دست می‌آورده و خرج مصارف خانواده می‌کرده اما از روزی که طالبان آمده‌اند به وظیفه نرفته و نگران از دست دادن شغل آموزگاری‌اش است:

«تمام بانوان از وظایفشان کنار گذاشته شده‌اند و به جای آنان کسانی گماشته شده‌اند که کوچک‌ترین آشنایی و آگاهی از آن وظایف نداشته و به آن وظایف ساخته نشده‌اند.»

این آموزگار شهر کابل در ادامه به زمانه می‌گوید:

«خوب می‌شد که امارت اسلامی به گونه دقیق ارزیابی می‌داشتند و به خاطر صلاح خود و حکومتشان، تمام اقشار جامعه را سهم می‌دادند.»

همانند خانم شریفی، مردمان زیادی استند که مدرک عایداتی خانه و خانواده‌شان را از دست داده‌اند و این روز‌ها در انتظار یک معجزه هستند تا کشتی راکد مانده زندگی، آنان را به ساحل نجات و روشنایی سوق دهد.

مصطفی امینی از خبرنگارانی است که نزدیک به ۱۲ سال می‌شود در حوزه ولایت‌های شمال کابل برای رسانه‌های محلی، ملی و بین‌المللی کار کرده است.

آقای امینی در سال‌ها و ماه‌های پسین با یکی از رسانه‌های افغانستان به گونه فری‌لانس کار می‌کرده است.

او می‌گوید از روزی که طالبان بالای افغانستان حاکم شده‌اند حتی یک گزارش هم تهیه نکرده است:

«خبرنگاران فری‌لانس در برابر خبر و گزارشی که تهیه می‌کنند پول به دست می‌آورند. از روزی که طالبان حاکم شده‌اند هر چند سوژه‌های خبری بیشتر شده است اما زمینه کار به شدت تنگ‌تر شده است؛ از این‌ رو که مراجع و منابع پاسخگو برای خبرنگاران به شدت کاهش یافته و حتی می‌شود گفت که به صفر رسیده است.»

امینی در ادامه به زمانه می‌گوید:

«ما در حکومت گذشته منابع معتبر حکومتی و امنیتی داشتیم که در تأیید یا رد موضوعات خبری با خبرنگاران همکار بودند اما طالبان نه تنها منابع پاسخگو ندارند، بلکه بارها اتفاق افتاده موضوعاتی را که میل دل خود‌شان هست با خبرنگاران صحبت می‌کنند اما وقتی خبرنگار به آنان ضرورت داشته باشد، یا حاضر نمی‌شوند یا دستور می‌دهند که این موضوع را گزارش نده یا هم کار نکن.»

‌آقای امینی می‌گوید که این وضعیت واقعا نگران کننده است:

«رسانه‌ها هم مقصر نیستند. منابع عایداتی رسانه‌ها نیز به شدت کاهش یافته است و هر گاه رسانه، مدرکی برای عاید خود نداشته باشد نمی‌تواند خبرنگاران خود را نیز تغذیه کند.»

این جوان خبرنگار تأکید می‌کند که هر آن نگران از دست دادن وظیفه‌ای‌ست که هم اکنون هم از مجرای آن هیچ عایدی‌ای ندارد.

پولیسی که دیگر پولیس نیست

عبدالرئوف سروری، مسئول بخش تعلیم و تربیت پولیس یکی از ولسوالی‌های کابل است. او در دولت قبلی بر حال وظیفه اجرا می‌کرده است.

سروری به زمانه می‌گوید که یک خانواده شش نفره دارد که خود، خانم و چهار فرزندانش هستند. او می‌گوید:

«از روزی که دولت سقوط کرده است نه تنها که عایدی ندارم، از ترس طالبان و آنانی ایجنت‌های طالبان هستند، حتی از خانه بیرون شدن نمی‌توانم تا در بازار بیکاری افغانستان شغلی جست‌وجو کند و لقمه نانی برای اعضای خانواده‌ام فراهم سازم.»

روزگار ناخوش اقتصادی به حدی بالای عبدالرئوف سروری فشار وارد کرده است که با وجود تحصیل و داشتن تجربه کار در نظام افغانستان، می‌گوید به خاطر پُر ساختن شکم اعضای خانواده هر کاری که مساعد شود حاضر است انجام دهد و شاید کارگری ساختمانی روز مزد بهترین آنان باشد:

«کار نیست. روزگار نیست. هر کی را می‌پرسی به ناچار دردی دارد که به زبان می‌آورد. شاید برخی درد‌ها از این رو باشد که کسی از کسی پول قرض طلب نکند. بیخی حیران می‌مانم وقتی صبح وقت می‌روم در سر چوک (چهار راه) جاده و یا هم چوک سرای شمالی شهر کابل به خاطر رفتن به مزدور کاری، تعداد بی‌شمار کارگران را که می‌بینم با دیده‌های اشکبار دوباره به سوی خانه می‌آیم و ۱۰۰ بار از خدای خود مرگ آرزو می‌کنم تا این روز بد را نمی‌دیدم.»

مردم افغانستان این روز‌ها و در هفته‌های پسین زندگی خود را به داشته‌های انبار شده از مواد خوراکی در خانه‌هایشان سپری می‌کنند و شاید این داشته‌های ذخیره شده‌شان نیز رو به ختم شدن باشد.

شبیر احمد (نام مستعار) یکی از کارمندان بخش‌های امنیتی افغانستان در دستگاه امنیت ملی این کشور است که با سقوط دولت پیشین به گونه پنهانی از یکی از ولایت‌های اطراف کابل به شهر کابل آمده است.

به سختی و با فراهم کردنِ قناعتش سر سخن را با او باز کرده و او می‌گوید با هزاران سختی و مشقت به تازگی در دستگاه امنیت ملی افغانستان توانسته بوده صاحب وظیفه شود و منبع عایداتی برای خانواده خود شود.

به گفته شبیر، پدرش در راه خدمت به دولت اشرف غنی و هنگام اجرای وظیفه در صفوف اردوی ملی افغانستان جانش را از دست داده و پس از مرگ پدر ناگزیر شده است تا بار مسؤلیت‌های اقتصادی خانواده را به تنهایی بر دوش بکشد:

«نمی‌دانم چه کار کنم. من که مأمور عادی دولت سابق نیستم. در مهم‌ترین دستگاه امنیتی افغانستان ایفای وظیفه می‌کردم و اکنون و با به وجود آمدن تحولات از خانه و زادگاه خود به کابل و به خانه یکی از اقاربمان آمده‌ام. روز به روز شرایط زندگی بالای ما تنگ می‌شود. بیشتر از هر چیز دیگر نگران جان خودم هستم که مبادا طالبان خلاف تعهد در پیِ انتقام باشند.»

زندگی این روزهای شهروندان افغانستان از هر زاویه قابلیت روایت را دارد اما روایت‌ها چنان دردناک، تکان‌دهنده و جان‌سوز هستند که هر وجدان بیداری را ناراحت می‌سازند.

شهروندان افغانستان هر آن انتظار دارند روزنه امیدی برایشان فراهم شود تا مرحمی باشد بر پاره‌ای از نگرانی‌های روحی و روانی آنان.

طالبان پاسخ نمی‌دهند

برای به دست آوردن دیدگاه طالبان در پیوند با این گزارش و نگرانی‌های شهروندان افغانستان، به چندین منبع طالبان که با رسانه‌ها رابطه کاری دارند پیام داده شد. با وجود سپری شدن بیشتر از ۲۴ ساعت متأسفانه موفقیتی به دست نیامد تا دیدگاهِ هیچ از یک از آنان در پیوند با سوالات مرتبط و مصاحبه حضوری دریافت شود.

آگاهان امور جامعه‌شناسی بر این باور استند که هر گاه به وضعیت موجود راه‌حلی جست‌وجو نشود و امیدی به دست نیاید، طبعات روحی و روانی آن در نزد شهروندان افغان برای دراز مدت و میان مدت خطرناک و اسفبار خواهد بود.

آگاهان می‌گویند در صورت دوام این وضعیت و عدمِ به وجود آمدن تغییر، مردم به ستوه خواهند آمد و آنگاه ایستادن در دمِ روی مردم کار سختی خواهد بود که حتی امارتی‌ها نیز توان آن را نخواهند داشت.

افغانستان یک کشور محاط به خشکی، در بیشتر از دو دهه پسین یک کشور عمدتا مصرفی بوده است. بر بنیاد آمار سازمان‌های جهانی بیشترین شهروندان این کشور زیر خط فقر قرار دارند و به تازگی سازمان ملل متحد نیز درباره بحران و فاجعه انسانی در این کشور هشدارهای پی هم داده است.