کابل ــ دوره قبلی طالبان به “امنیت” مشهور بود. آنها با نقض جدی حقوق بشر دست دزدان را قطع می‌کردند، اختطافچیان و قاتلین را نیز اعدام و قصاص می‌کردند. مردم اما با این چهره طالبان عادت کرده بودند، حداقل به این قانع شده بودند که اگر نان ندارند، امنیت دارند. بیست سال بعد، همان گروه، آمده اند و از آمدن‌شان حدود دو ماه می‌شود، و همزمان وضع امنیتی نگران‌کننده­‌تر می‌شود.

هفته گذشته در سه روز، سه حادثه، قتل، انفجار و سانسور رخ داد.

طالبان، در روزهای پایان دومین هفته آمدن شان، در توصیف امارت، اعلام کردند که حتی یک نفر در این دو هفته کشته نشده است، و این چیزی است که مردم افغانستان انتظار تحقق آن را داشتند. سکوت، عدم دسترسی رسانه ها به حوادث، ابهام، ترس و وحشت، فضای ایجاد شده به نفع طالبان همه و همه این توصیف را واقعی ثابت می‌کرد.

اما حالا چه؟‌… حالا قطعا چنین نیست، هر روز ده ها نفر کشته می‌شوند، بدون آنکه خبری از آنها نشر شود!

جمعه اول اکتبر. ساعت ۶:۳۲ شام، ناحیه ۱۲، سرک گولایی بلاک دوم: صدای هشت گلوله پی در پی شنیده شد. من که گیلاس آب در دستم بود، با عجله خواستم بیرون بروم و بدانم قضیه چیست، مادر نگذاشت، به سر بام رفتم. دیدم مردم جمع شدند، حادثه رخ داده بود، اما از دور مجروحین و مقتولین معلوم نمی‌شدند.

به تعقیب آن صدای آلارم رنجر پولیس شنیده شد. این هم تا هفت دقیقه دوام داشت، خاموش شد. بعد از نیم ساعت، برامدم، به سمت ساحه حادثه. مردم با همدیگر شان صحبت می‌کردند و به قسمتی از سرک اشاره می‌کردند، که حادثه در آن اتفاق افتاده بود.

به دنبال شاهدان عینی شدم. یکی دو نفر چیزی زیادی نگفتند، معلوم بود نمی‌خواستند برای‌شان دردسر درست شود. فروشنده مغازه که درست حادثه در زاویه ۲۵ درجه شان رخ داده بود گفت:

… ولا سه نفر در سرک از آنسو (غرب) به طرف چهارراهی ماموریت (شرق) در حرکت بودند، یک موتر کرولای سفید آمد پهلوی شان؛ بعد هر شان را زیر گلوله گرفت. دو نفر مردند، یک نفر زخمی شد که رنجر آنرا شفاخانه برد. موتر کرولا همانسو (سمت چهار راهی ماموریت) فرار کرد…

ــ خوب، نشناختی کی ها بودند؟

امم.. نه ولا، لباس‌های عادی داشتند، خاکستری رنگ، به سن و سال خودت بودند شاید…، خون‌شان حال هم روی سرک است، کمی را خاک انداختیم، اما موتر رفت و آمد می‌کرد، چاره نداشت (اشاره به جای حادثه کرد) خودت هم ثبت نکن، طالبان مبایلت را می شکنند، از یک بچه را روی سرک تکه تکه کردند».

گفتم: درسته. تشکر.

برگشتم خانه، با یک گروپ واتس‌اپ شریک کردم، نگرانی‌های‌مان را برای همدیگر می‌گوییم. دوستان هم هستیم و در جریان می‌گذاریم. گذشت. می‌گویند این حادثه هیچ رسانه­‌ای نشد.

یکشنبه سوم اکتوبر ۲۰۲۱، بعد از ظهر، انفجاری بر مراسم فاتحه مادر ذبیح الله مجاهد، سرپرست معاون وزارت اطلاعات و فرهنگ امارت طالبان در مسجد عیدگاه. اما این حادثه چاره‌ای نداشت، خبر شد و با اظهارات بسیار متفاوت: سه کشته و سه زخمی، پنج کشته و دو زخمی، هشت کشته و زخمی! اما همین که طالبان پذیرفتند، گامی به سوی واقعیت است.

همین یکشنبه، شام، ساعت دقیقا ساعت چهار عصر. صدای شلیک شنیده شد. پنج گلونه فیر شد. من به برادرم عاجل تماس گرفتم، چون او از مسیر کارش برمی‌گشت. جواب داد که خوب است و حادثه در دو صد متری وی رخ داده است. حدود یک صد و چهل – یا پنجاه متر پیشتر (به سمت شرق) از حادثه روز جمعه، دو نفر دیگر کشته شدند.

از قول شاهدان عینی کشته‌شدگان لباس سفید و خاکستری به تن داشتند، یکی حدود پنجاه سال و دیگر شاید بین ۳۵ تا ۴۰ سال سن داشت. اینبار طالبان در یک موتر غیردولتی رسیدند، باز هم قاتلین فرار کردند، جسدها را به کلنیک ناحیه ۱۲ انتقال دادند، این نیز زود تمام شد. هیچ رسانه ای خبر نشد و حق نداشت خبری از آن بردارد.

طالبان شکار نگاه‌ها و عکاسی‌های زیرچشمی خواهند شد. آنها دروغگو و شرمنده خواهند شد و آنها بی جواب خواهند ماند.

بعد از ساعت هشت شب، در سر کوتل خیرخانه، ناحیه ۱۷ شهر کابل، درگیری شدید به وقوع پیوست. ناوقت شب، ذبیح الله مجاهد نوشت که «… لانه داعش را با تمام افراد موجود از بین برده اند». اما این درگیری­ها هنوز حیرت آور است. هیچ آماری از زخمی ها، کشته شده ها، افراد ملکی، اطفال و زنان نگفتند، در حالیکه این حادثه در بین خانه های مردم اتفاق افتاده بود.

به نظر می‌رسد، سانسور جدی از واقعات، به دلایل زیادی سخت‌­تر از گذشته باشند، اما قطعا برای طالبان نیز به این راحتی‌ها نیست. آنها شکار نگاه‌ها و عکاسی‌های زیرچشمی خواهند شد. آنها دروغگو و شرمنده خواهند شد و آنها بی جواب خواهند ماند.

تحلیل‌های تخمینی این یک ماهه اخیر از برخوردهای داعش و طالبان توسط جمع نفوذی‌­های استخباراتی ــ که به شکل گروه‌های پنهان به نماینده‌گی از کشورهای منطقه و جهان، برای منافع آنها بازی می‌کنند ــ در حال واقع شدن هستند.

دشمنی­‌های شخصی نیز از فضا استفاده می‌کنند، موردی که شاید بعدا به آن مفصل بپردازم، انتقام­‌گیری یک مرد ۶۰ ساله از قاتل پسر جوانش است که با آمدن طالبان از زندان پلچرخی آزاد شدند، تازه فاصله سرک عمومی و دروازه زندان را طی کرده بود، مورد شلیک قرار گرفت و کشته شد.

هیچ کسی حتا نگاهی به آن نکرد. وضعیت کلی، از نظر روانی و هنجاری، پوشش گسترده­‌ی هرنوع جنایت و تضاد را ممکن کرده است.

قطعا طالبان،‌ در جواب حوادثی که رسانه‌­ای شده اند، اطمینان داده اند و گفته اند: دشمن(؟) هیچ کاری کرده نمی‌تواند و برای مردم اطمینان می‌دهیم که این آخرین حادثه خواهد بود. پیداست که در پس این اطمینان، نگرانی عمیق از حضور داعش، مخالفان مردمی در جای جای کشور و نفوذی­های استخباراتی که عاملین قوی برای ترور و ایجاد حوادث هستند، وجود دارد.

راه ناهمواری را می‌پیمائیم.