جاودانگی، مانند هر چیز دیگری در زندگی، باید بهایی داشته باشد. رضا جمالی در «پیرمردها نمی‌میرند»، در اولین فیلم بلند خود، تلاش‌های بیهوده و موج عاطفی دهکده‌ای پر از صدساله‌هایی را بررسی می‌کند که به دنبال مردن هستند و به طرز فجیعی در این راه شکست می‌خورند.

اصلان، که سابقاً شکنجه‌گر بوده است، از ترس انتقام خانواده‌هایی که به دست او کشته شده‌اند، خانه‌اش را ترک کرده و به روستایی دور افتاده در کوه‌های شمال غربی ایران نقل مکان کرده است. پیرمردی خمیده‌قامت که ورودش به این روستا در ۴۵ سال پیش، زندگی ساکنان آن را متوقف کرده است. همه‌ی مردان پیر و پیرتر شده‌اند، اما هنوز نمرده‌اند.

پوستر فیلم «پیرمردها نمی‌میرند» ساخته رضا جمالی (جشنواره فیلم توکیو)

اصلان ۱۰۰ ساله، تنها یکی از صد ساله‌های روستاست و مانند بقیه از زندگی خسته شده است. همان طور که آن‌ها از ازدواج نکردن، نداشتن فرزند، بی‌کار شدن گورکن محله و به طور کلی از ملال آور شدن زندگی‌شان ابراز تاسف می‌کنند، خبر وضعیت آن‌ها به روستاهای دیگر سرایت می‌کند و افراد دیگری را که به دنبال افزایش طول عمر خود هستند، به این روستا می‌کشاند.

در میان این پیرمردهای مکار، سربازان جوان ارتش ایران دیده می‌شوند، که وظیفه دارند از خودکشی روستاییان جلوگیری کنند؛ وظیفه‌ای بسیار خسته‌کننده، زیرا اصلان و پیرمردهای دیگر مدام در حال تلاش برای مردن هستند. با این که اصلان چندین بار ادعا می‌کند، «خدا مرگ مرا فراموش کرده است»، اما این حرف هرگز او را از تلاش برای کشاندن فرشته مرگ به آن جا باز نمی‌دارد.

اصلان و گروه سالخوردگانش در تلاش برای ملاقات با عزرائیل دست به هر کاری می‌زنند؛ از شیرجه از روی صخره‌ها گرفته تا مسمومیت با مونوکسید کربن و غرق شدن. اما از آن جایی که سربازان همیشه در زمان مناسب آن‌ها را در کوه‌ها تعقیب می‌کنند، یا در حمام عمومی شیرجه می‌زنند و از آن طرف پنجره آن‌ها را باد می‌زنند، تلاش‌های پیرمردها به طور مداوم بی نتیجه می‌ماند. تک تک اقدام‌های ناموفق به خودکشی، مضحک اما تلخ و حتی تا حدی غم‌انگیز است.

در جایی در این فیلم، قضیه‌ی «انتخاب» به چالش کشیده می‌شود. وقتی اصلان و گروه پیرمردانش را می‌بینیم که به طور مداوم برای پایان دادن به زندگی خود تلاش می‌کنند، یک نکته برایمان واضح است؛ و آن این است که همه‌ی آن‌ها کاملاً عاقل هستند. پس از این که سربازان چندین اقدام اول خودکشی را متوقف می‌کنند، بخشی از وجود شما نسبت به صد ساله‌ها احساس همدردی می‌کند. آن‌ها زندگی طولانی و فعالی داشته‌اند و اکنون زندگی‌شان به گذراندن روزهای خود در قهوه خانه‌ی روستا، نوشیدن چای و کشیدن قلیان خلاصه شده است. این موضوع ما را به این فکر می‌اندازد که سربازان، چگونه مرز بین امنیت عمومی و خودخواهی را ساخته‌اند. چرا به افراد مسن حق نمی‌دهیم که بخواهند با شرایط خود بمیرند، و یا چرا به دوستان اصلان حق نمی‌دهیم تا عقیده‌ی خود را تغییر دهند؟

جایی که فیلم می‌درخشد، در میان بازیگران غیر حرفه‌ای آن است. صد ساله‌های دهکده با لذت نقش خود را بازی کرده‌اند، و همگی‌شان دارای آن حس شوخ طبعی‌ای هستند که بدون هیچ زحمتی و فقط با بالا رفتن سن ایجاد می‌شود. نوع کمدی فیلم به این شکل است: «من پیرتر از آن هستم که به کاری که انجام می‌دهم یا چیزی که می‌گویم اهمیت بدهم»؛ طنزی که بدون هیچ عیب و نقصی اجرا شده است.

«پیرمردها نمی‌میرند»، در مجموع به عنوان اولین فیلم بلند یک کارگردان قابل قبول است، و ارزش حداقل یک بار دیدن، و لذت بردن از مشاجره‌های بامزه بین ستاره‌های سالخورده‌اش را دارد.