بر اساس گزارش آماریِ منتشر شده از سوی سازمان پزشکی قانونی کشور، تنها در شش ماهه نخست امسال (۱۴۰۰)، شمار شهروندانی که بر اثر «نزاع و درگیری» دچار مصدومیت شده و به مراکز تحت نظر این سازمان در سراسر کشور مراجعه کرده‌اند، به بیش از ۳۳۴ هزار نفر رسیده است.

در گزارش این سازمان تأکید شده «آمار مراجعین نزاع» به مراکز پزشکی قانونی یکی از بیشترین موارد ارجاعات به پزشکی قانونی را شامل شده (حدود ۴۰ درصد کل معاینات شش ماهه ۱۴۰۰) و سالانه بیش از نیم میلیون مورد از ارجاعات سازمان را به خود اختصاص می‌دهد:

«[در فاصله زمانی یاد شده] استان‌های تهران با ۵۱ هزار و ۱۲۰، خراسان رضوی با ۳۰ هزار و ۱۷۱ و آذربایجان شرقی با ۲۴ هزار و ۱۱۹ نفر، بیشترین و استان‌های بوشهر با یک هزار و ۶۷۷، ایلام با هزار و ۹۷۹ و خراسان جنوبی با دو هزار و ۵۱۹ نفر، کمترین آمار مراجعان نزاع را داشته‌اند.»

بر پایه آمارهای ارائه شده، از میان کسانی که در شش ماه نخست امسال به دلیل نزاع و درگیری به مراکز پزشکی قانونی مراجعه‌ کرده‌اند، ۲۲۵ هزار و ۴۲۱ نفر مرد و ۱۰۸ هزار و ۶۷۶ نفر زن بودند که این آمار در مقایسه با مدت مشابه سال قبل که تعداد مراجعان نزاع ۳۳۰ هزار و ۴۰۰ نفر بودند، حدود چهار هزار نفر افزایش نشان می‌دهد.

پایین بودنِ آگاهی اجتماعی، عدم آموزش قوانین و حقوق شهروندی توسط دولت به شهروندان و بالا گرفتن تنش‌های روانیِ ناشی از بحران‌های رو به گسترش معیشتی و اجتماعی را می‌توان از عوامل اصلی کاهش ِبردباری و مدارای اجتماعی در سال‌های اخیر در ایران دانست.

نهادینه‌سازی فرهنگ مدارا و هم‌زیستیِ صلح‌آمیز در جامعه پیش از هر چیز به عملکرد سیستم آموزشی رایج در هر جامعه بستگی دارد. همچنین در یک فضای نسبتا مرفه و به دور از بحران‌های معیشتیِ فعلی در ایران می‌توان انتظار داشت که سطح بردباری و مدارای اجتماعی میان شهروندان ایرانی افزایش یابد.

از طرف دیگر می‌توان این‌گونه برآورد کرد که افراد به دلیل احساس ناامنیِ اجتماعی در زمینه‌های اقتصادی، سیاسی و موارد دیگر، حضور دیگریِ متفاوت را به عنوان منشأ تهدید تصور می‌کنند و برای رفع این تهدید، واکنش نشان می‌دهند و این واکنش می‌تواند زمینه‌سازِ بروز نزاع و درگیری میان افراد باشد.

سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو)، هر ساله روز ۱۶ نوامبر را با هدف ترویج فرهنگ صلح و رشد اجتماعی، با عنوان روز جهانی مدارا و بردباری نام‌گذاری کرده است. زمانه به همین بهانه برای بررسی دلایل کاهش میزان بردباری اجتماعی در ایران با سعید پیوندی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه لورنِ فرانسه گفت‌وگو کرده است.

زمانه: مدارای اجتماعی چه تعریفی دارد و چه ابعادی را در بر می‌گیرد؟

سعید پیوندی

سعید پیوندی– اگر با تجربه امروزیِ جامعه بشری سراغ این تعریف برویم، می‌توان گفت که مدارا عبارت است از پذیرش تنوع هویتی در جامعه و ایجاد فرهنگی که در آن افراد با هر هویت و هر رابطه‌ای که با مذهب، سیاست، نژاد یا زبان دارند، بتوانند در کنار یکدیگر به شکل مسالمت‌آمیز و صلح‌آمیزی زندگی کنند؛ بدون آنکه به‌خاطر هویت و وابستگی فرهنگی، دینی، زبانی یا سایر ویژگی‌های فردیشان چه از طرف نهادهای رسمی و چه از طرف سایر گروه‌های اجتماعی و تشکل‌های مدنی، مورد تعرض قرار بگیرند.
برای بررسی مدارا باید در دو بُعد فردی و جمعی آن را مورد توجه قرار دهیم. بُعد فردی، جایی است که افراد در مقابل اشکال مختلف تبعیض که می‌تواند آن‌ها را تهدید کند، باید مصونیت اجتماعی داشته باشند و بُعد جمعی، آن پذیرش فعالیت افراد، گروه‌ها، تشکل‌ها و سازمان‌ها در چارچوب قانونی و با رعایت مقررات کشور، از طرف جامعه‌ای است که به آن تعلق دارند. به این معنا که شرکت در این فعالیت‌ها یا بیان نظر و هر نوع کنش دیگری مورد تعرض و خشونت قرار نگیرد.

■ در ماه‌های اخیر اخبار گسترده‌ای مربوط به خشونت‌های خیابانی، خشونت به زنان و اعمال خشونت بر کودکان منتشر شده است. به نظر شما چه عواملی منجر به کاهش بردباری و تحمل در سطح جامعه ایران شده است؟

– می‌توان نخست در سطح کلان به این مسأله پرداخت تا بعد به درون جامعه و در روابط بین گروه‌های جامعه برویم. در سطح کلان ما حکومتی داریم که اعتقادی به مدارا و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز هویت‌های مختلف در کنار یکدیگر ندارد. نظام و نظم سیاسی ما بر اساس یک هویت مذهبی تعریف شده و این هویت به جای اینکه افراد جامعه و کشور را در درون مجموعه بزرگ ملی ادغام کند، آن‌ها را بیشتر از یکدیگر جدا می‌کند. بنابراین گفتمان هویتی حکومت در همه عرصه‌ها من جمله نهادهای رسمی نظیر قوه قضاییه، آموزش و پرورش و رسانه‌هایی که تحت کنترل خود دارد، باعث شده که در ایران اساسا فرهنگ‌سازی در این حوزه با کندی مواجه شده یا اصلا پیش نرود و به راحتی افراد انگشت‌نما شده، مورد تبعیض قرار بگیرند یا قربانی خشونت‌های مختلفی شوند که ناشی از عدم پذیرش دیگریِ متفاوت در جامعه است.
مسأله اصلی مدارا در واقع پذیرش غیریت است. یعنی شخص دیگر با هویت متفاوت را به رسمیت بشناسیم، این تفاوت را مشروع بدانیم و به آن احترام بگذاریم. این حکومت به این اصل اساسی اعتقاد ندارد بنابراین یکی از اصلی‌ترین نهادها و مراکزی است که مدارا نکردن را تشویق و زمینه آن را فراهم می‌سازد. بدین ترتیب خود حکومت یکی از بازیگران اصلی «نامدارایی» است.
نوع برخورد با زنی که حجاب را رعایت نمی‌کند یا با جوانانی که به هنجارهای حکومتی وقعی نمی‌نهند و مواردی از این دست، در داخل جامعه از طریق قانون و از سطوح بالا اعمال می‌شود و این خشونت نهادی را حکومت به صورت روزانه به جامعه تحمیل می‌کند. بنابراین در این سطح ما با یک فرهنگ و هنجار نامدارایی از طرف حکومت روبه‌رو هستیم.
هم‌زمان به این دلیل که هیچ نوع فرهنگ‌سازی‌ای در جامعه صورت نمی‌گیرد و از طرف نهادهایی که متولی روندهای جامعه‌پذیری در جامعه هستند، به خصوص آموزش و پرورش، هیچ کاری انجام نمی‌شود -حتی فرهنگ‌ها و هنجارهای سنتی که می‌توانستند پیام‌آور مدارا یا زمینه‌ساز آن باشند یا تضعیف می‌شوند یا به صورت مطلوب و مثبت بازتولید نمی‌شوند-، بدین ترتیب است که جامعه هم مدارا و بردباری و تحمل دیگریِ متفاوت را فرا نمی‌گیرد و تنوع هویتی در جامعه به عنوان یک اصل اساسی احترام متقابل و هم‌زیستی افراد با یکدیگر در ذهنیت و فرهنگ جامعه امروز ایران جایگاه خود را پیدا نمی‌کند.
به همین دلیل است که افراد به خاطر جنسیت، رنگ پوست، نوع مذهب، ملیت، سبک زندگیشان و موارد بسیار دیگری، قربانیان اصلی این فرهنگ ضعیف مدارا در ایران هستند. نامدارایی بر این فضا سلطه دارد و مداراگری به رفتار حاشیه‌ای تبدیل شده است.

در سال‌های اخیر و هم‌زمان با بیشتر شدن حضور شهروندان ایران در شبکه‌های اجتماعی، به نظر می‌رسد خشم و خشونت و عدم تحمل دیگری‌های متفاوت هم بیشتر شده است. با توجه به اینکه در این شبکه‌ها شکل‌گیری گفت‌وگو حتی در سطح الیت‌، روشنفکران و فعالان عرصه‌های مختلف امکان بالایی ندارد و تحمل دیگری تنها در موارد نادری دیده می‌شود، به نظر شما آیا می‌توان شبکه‌های اجتماعی (از جمله توئیتر) را به عنوان نمودی از جامعه در نظر گرفت؟

– این سویه از مسأله شبکه‌های اجتماعی در تمام دنیا مطرح است. این مسأله تنها در مورد ایران صدق نمی‌کند. در کشورهای دیگر هم برخوردها و نگاه‌های افراطی در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد که امروز رونق زیادی دارد. شبکه‌های اجتماعی این خاصیت را دارند که یک سری قبیله به وجود آورند. افرادی که با یکدیگر ارتباط دارند تبدیل به قبیله‌ای می‌شوند که در بسیاری زمینه‌ها به هم شبیه هستند. در نتیجه بروز نامدارایی نسبت به دیگران هم به مسأله‌ای «طبیعی» و هنجاری در میان آنان تبدیل شده و کسی با این موارد هیچ برخورد انتقادی و سنجش‌گرایانه نمی‌کند.
در ایران ما با حالتی مضاعف با این مسأله سر و کار داریم. اگر مسأله‌ای در تمام دنیا دیده می‌شود در مورد ایران به شکل افراطی نمود می‌یابد. از آنجا که در خود جامعه زمینه‌ها بسیار ضعیف هستند و نامدارایی اصل است و مداراگری و پذیرش دیگری یک رفتار حاشیه‌ای است، در نتیجه شبکه‌های اجتماعی که به نوعی می‌توانند آیینه‌ تمام‌نمای جامعه ما محسوب شوند هم محل‌هایی هستند که در آنها عدم تحمل دیگری نمود بیشتری دارد.
در این چرخه باطل بازتولید نامدارایی از طریق روابط بسته در شبکه‌های اجتماعی یا در روابط واقعی در جامعه، کسانی‌که باید جریان فرهنگی متفاوتی را نمایندگی کنند و نماینده مدارا و پذیرش دیگری متفاوت باشند، تفاوت هویتی را به عنوان یک امر مشروع مطرح کنند و احترام به آن را به عنوان یک وظیفه برای همه در جامعه ترویج کنند، به شکل ضعیفی عمل می‌کنند. نخبگانی که باید اصلی‌ترین بازیگران ایجاد فرهنگ مدارا باشند، خودشان در تله عدم تحمل و نامدارایی می‌افتند. به همین دلیل است که این دور باطل می‌تواند شکل نگران‌کننده‌تری به خود بگیرد.
در همه جای دنیا اگر حکومت و جامعه‌ای نامداراست، نخبگانی وجود دارند که برای ایجاد این فرهنگ مدارا و تبدیل آن به یک ارزش جهانشمول و اساسی در جامعه تلاش می‌کنند و پرچمدار نمادهای این فرهنگ می‌شوند. در ایران اما متاسفانه این فرهنگ و این هنجار اساسی نمایندگان خودش را به اندازه کافی ندارد یا صدایشان به اندازه کافی بلند نیست یا گاهی خودشان در تله عدم پذیرش دیگری می‌افتند و این دور باطل به صورت نگران‌کننده‌تری بازتولید می‌شود.

با افزایش روزافزون شکاف طبقاتی، شکاف جنسیتی، نابرابری و تبعیض در ایران و نزدیک شدن آن به یک موقعیت حاد، چشم‌انداز را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

– تحلیل بدبینانه این است که اساسا تا زمانی که نهادهای زمینه‌ساز عدم مدارا، عدم تحمل و عدم پذیرش دیگری در قدرت باقی هستند، بنابراین چیزی در اصل تغییر نمی‌کند و چشم‌اندازی که در برابرمان قرار دارد تیره و تار است مگر اینکه نظم سیاسی و نظام ارزشی حکومتی عوض شود تا شاهد تغییری هم در جامعه باشیم.
اما از نگاه جامعه‌شناسی می‌توان به گونه‌ای دیگر این مسأله را مطرح کرد. به وجود آوردن و ارتقای فرهنگ تحمل و پذیرش دیگری، مبارزه با اشکال متفاوت تبعیض و جا انداختن جامعه چند هویتی، نتیجه دموکراسی نیستند بلکه بخشی از دموکراسی هستند. یعنی مبارزه برای دموکراسی بدون مبارزه علیه تبعیض و بی‌عدالتی‌هایی که ناشی از تبعیض و برخوردهای کلیشه‌ای و انگشت‌نما کردن افراد است، بی‌معناست. اگر می‌خواهیم به سوی جامعه باز و دموکراتیک حرکت کنیم، باید نظام‌ها و نهادهایی که نماد این نوع فرهنگ نامداراگرایی هستند را به لحاظ اخلاقی در جامعه مشروعیت‌زدایی کنیم. بنابراین مبارزه ما علیه تبعیض و رسیدن به برابری و مدارا و پذیرش تنوع هویتی جامعه در سویه‌های متفاوت آن، بخشی از مبارزه ما برای رسیدن به دموکراسی است. به نظر من این چشم‌انداز قابل دسترسی‌ای است که برای ما وجود دارد چرا که زمان وقوع چشم‌انداز اولی که از آن یاد شد، مشخص نیست و بدون اینکه ما جامعه را تغییر داده باشیم حتی اگر چشم‌انداز اول اتفاق بیفتد، معلوم نیست مسائل اساسی در جامعه ما تغییر کند.
ما اگر بخواهیم به صورت ریشه‌ای و بنیادی به مسأله نگاه کنیم همه نیروهای زنده جامعه ایران باید این مسأله را به بخشی از مبارزه‌شان برای دموکراسی و حقوق بشر تبدیل کنند. مبارزه برای برابری جنسیتی و علیه تبعیض، رسیدن به دموکراسی و آزادی‌های بیشتر در جامعه، باید با مبارزه برای ایجاد مدارا و تحمل دیگریِ متفاوت همراه باشد. این دیگریِ متفاوت، طیف وسیعی از تفاوت را در بر می‌گیرد. این عرصه مبارزه دارای اهمیت بسیار بالایی است. برای اینکه این فرهنگ جدید را به موضوعی که جامعه بر سر آن تفاهم دارد و آن را درونی کرده باشد، تبدیل کنیم. آن زمان هیچ حکومتی هم نمی‌تواند در این حوزه، نامدارا و نابردبار باشد. به این معنا که این حکومت و نظم سیاسی از نظر اخلاقی شکست می‌خورد. این یکی از حوزه‌هایی است که از طریق آن می‌توانیم حکومت را به عقب برانیم. این مهم، وظیفه رسانه‌ها، نیروهای زنده جامعه، روشنفکران، نخبگان و همه کسانی است که به نوعی به اهمیت پذیرش دیگری متفاوت، تنوع هویتی جامعه و ضرورت هم‌زیستی همه هویت‌ها در کنار هم و با پذیرش یکدیگر، باور دارند.
اگر این موضوع نه برای فردا و نه فقط در مقابل حکومت بلکه در زندگی روزمره خودمان و بین نیروهای سیاسی، مدنی و کنشگران به یک اصل تبدیل شود، خواهیم دید که چگونه در جامعه به یک ارزش اساسی تبدیل می‌شود و نه تنها برای رفتن به سوی دموکراسی کارا خواهد بود بلکه بعدها هم در نگه داشتن دموکراسی و گسترش آن می‌تواند برای ما به عنوان یک سرمایه واقعی تلقی شود.
در این فرصت ما باید یادی کنیم از کسانی‌ همچون محمد مختاری و محمدجعفر پوینده که در این راه تلاش زیادی کردند و حتی جانشان را از دست دادند. ما به چنین شخصیت‌هایی احتیاج داریم که نه تنها در این مورد سخن برانند، مقاله و کتاب بنویسند و یک انباشت فرهنگی ایجاد کنند بلکه با رفتار و زندگی خود نماد این سبک زندگی، فرهنگ و نگاه به دیگریِ متفاوت باشند. به شکل واقعی ما در بین نخبگان و گروه‌های کنشگر در همه عرصه‌های جامعه به این نمادها احتیاج داریم. یکی از راه‌هایی که ما می‌توانیم این نمادها و الگوها را به‌وجود بیاوریم یا گسترش دهیم این است که از تلاشگران در این راه قدردانی کنیم.
از طرف دیگر در مورد حکومت جمهوری اسلامی تعجبی وجود ندارد که چنین است چرا که شاهد تسلط گفتمان تک هویتی و مذهب‌محور هستیم اما همزمان متأسفانه به این معنا نیست که اپوزیسیون، نیروهای روشنفکر یا نخبگان جامعه به این موضوع باورمند هستند. بنابراین باید از کسانی که در این راه تلاش کرده‌اند و می‌کنند قدردانی کرد و یاد این افراد را گرامی داشت تا این ارزش به یک سبک رفتاری و فرهنگ در جامعه ایران تبدیل شود.