در سال ۲۰۰۹ و پس از وقایع جنبش سبز نشریه­ فرانسوی مولتیتود پرونده­‌ای را به ایران و خیزش مردمی سال ۸۸ اختصاص داده بوده، حالا با گذشت بیش از ده سال، این نشریه دوباره به سراغ ایران رفته است، با حال و هوا و عنوانی متفاوت: ‌«ایران فراسوی جمهوری اسلامی»

از زمان جنبش سبز تا امروز چیزهای بسیاری در ایران تغییر کرده، شرایط اقتصادی و سیاسی وخیم‌‌تر شده، برخی مخالفان جمهوری اسلامی تغییر جبهه داده­‌اند و دینامیسم سیاسی جامعه­ ایران و افق انتظار آن نیز متحول شده است.

موضوع اصلی پرونده مولتیتود، همچنان که از عنوان آن برمی‌­آید، شکاف میان واحد سیاسی‌­ای است که تحت عنوان کلی «ایران» شناخته می‌شود و نظام سیاسی‌­ای که مدعی نمایندگی این واحد سیاسی است، یعنی «جمهوری اسلامی». 

 پیش‌فرض پرونده در بررسی این شکاف، آن است که در ایران تحت جمهوری اسلامی خبری از «دولت-ملت» نیست. بهرنگ پورحسینی و گایتن لمرش ودل، گردآورندگان این پرونده، می‌نویسند: «نظام سیاسی حاکم بر ایران نتوانسته نظام سیاسی فراگیری مشابه آن­چه که در تئوری سیاسی مدرن دولت-ملت نامیده شده شکل دهد».

ایران بدون جمهوری اسلامی چگونه خواهد بود؟ نظام حاکم در ایران تلاش کرده است که این دگم و کلیشه را جا بیاندازد که «ایران» بدون «جمهوری اسلامی» به نوعی وضعیت طبیعی هابزی یعنی «جنگ همه بر علیه» همه فرو کشیده می­‌شود. تهدید واقعی یا شبح‌­وار دشمن خارجی (از جنگ ایران و عراق گرفته تا تروریست­های اسلامی در منطقه) نیز به این توهم وحدت داخلی دامن زده است. پرونده در مقابل می­‌کوشد با وافکنی این وحدت ایدئولوژیک، شکاف­ها و تنش­‌های میان دولت و ملت را در ایران معاصر از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهد و بدین ترتیب، تصویر دیگری از «ایران» به عنوان اجتماع سیاسی ترسیم کند، تصویری که قابل تقلیل به نظام سیاسی حاکم بر آن نیست.

مولتیتود فصل­نامه­‌ای است که با الهام از ایده­‌های آنتونیو نگری و با همکاری فکری او در سال ۲۰۰۰ تأسیس شد. این نشریه به جریان­‌های فکری، هنری، سیاسی معاصری می­‌پردازد که پتانسیل مقاومت را در خود پرورش می­‌دهند. به عبارت دیگر، مولتیتود به ایده­‌ها، ژست­‌ها، گفتارها، گرو­ه­‌ها و اقلیت­‌هایی می­‌پردازد که تن به اسطوره­ سلطه­ مطلق نمی­‌دهند. نشریه می­‌کوشد در میان جنبش­های اجتماعی (به طور خاص، در میان جنبش­های مرتبط با فرودستان، هنرمندان، هکراکتیویست­ها، و جنبش­های پسااستعماری) فضاهای جدیدی را تحلیل کند که به ابداع، آزادی، و تحول دامن می­‌زنند. از دید این نشریه، سیاست امری ورای چارچوب نهادهایی است که به آن اختصاص یافته­‌اند، و سوبژکتیویته­ سیاسی را باید از منظر تکثر٬ چندپارگی و تکینگی­‌ا‌ش مورد بررسی قرار داد. 

رشته تظاهرات و اعتصاباتی که از دی ۹۶ آغاز شد و تا آبان ۹۸ و تیر ۱۴۰۰ ادامه یافت بیش از پیش ضرورت بازنویسی قرارداد اجتماعی و بازتعریف حاکمیت در ایران معاصر را برجسته کرده­‌اند. این وهله­‌های اعتراضی، به رغم این­که از عوامل تاریخی گوناگونی ناشی می‌­شوند، بر یک اصل مشترک استوار اند و آن مخالفت با سیاست­‌های جمهوری اسلامی است. چه نزد طبقات فرودست و چه نزد طبقه­ متوسط، مطالبه­ آزادی­های سیاسی و حقوق بنیادین به مطالبات معیشتی و اعتراض به افزایش هزینه­‌های زندگی و سیاست­های نئولیبرال رژیم گره خورده است.

سیاست اصلاح‌طلبی روایت متفاوتی از این بحران ارایه می­‌دهد که گردآورندگان این مجموعه آن را این گونه توصیف می‌کنند: «نوکیسه­‌های اسلامیست واقلیتی از جامعه­ ایرانی که به منابع قدرت سیاسی و اقتصادی نزدیک است و از آن بهره می­‌برد، خواهان ثبات سیاسی اند. اگر تنها به این قشر نگاه کنیم، قشری که پس از توافق هسته‌­ای سال ۲۰۱۵ با منافع اقتصادی حکومت هم پیمان شده، به نظر می‌رسد انقلاب ایران نه تنها فرزندان­ش بلکه خود ایده و امکان­ش را بلعیده است. به واسطه­ پیوند جدیدی که در سال­های اخیر میان ناسیونالیسم و مذهب برقرار شده، شاهد بازگشت ایده­ امپراتوری فارس/شیعی هستیم، پیوندی که از قضا توجیه­‌گر مداخلات منطقه­‌ای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده. نه تنها مقامات جمهوری اسلامی بلکه قشری که منافع­شان با منافع اقتصادی رژیم گره خورده، با اتکا به این پیوند جدید میان برخی اسلامیست‌ها و سرمایه‌داری تله-تکنولوژیک، خواهان اصلاحات آرام و تدریجی اند. طیف تکنوکرات درون رژیم، خسته از ماجراجویی­‌های بنیادگرایان اسلامیست، رویای تبدیل ایران به نوعی چین مسلمان، چیزی شبیه مالزی، و نزدیک به مدل امارات متحده عربی را در سر می‌­پروراند، الگویی از اسلام سیاسی که در نهایت با منطق بازار نئولیبرال کنار می­‌آید.»

با این حال، به زعم گردآورندگان این پرونده٬ اتوپیای انقلابی در ایران به رغم آنکه در سالهای پس از انقلاب ۵۷ توسط توسط هواداران خمینی مصادره شد، امروز به اشکال گوناگون خود را نشان می‌دهد، از رای دادن­‌های اعتراضی، تظاهرات و اعتصاب کارکری و جنبش زنان گرفته تا مقاومت فکری در شبکه­‌های اجتماعی، و تمام این­ها به رغم زندان و سرکوب و تقلب در آرای انتخاباتی. نویسندگان این شماره مولتیتود می­‌کوشند به این پرسش پاسخ دهند که پس از سرکوب خونین تظاهرات اعتراضی سال­های اخیر توسط رژیم حاکم٬ اشکال مقاومت کجا و چگونه تکثیر شده­‌اند.

از «خط قرمز» تا «ادغام و انزوا»

«خط قرمز» اصطلاحی است که بسیاری از ایرانیان از آن برای اطلاق به خطی خیالی و در عین حال واقعی استفاده می­‌کنند که تخطی از آن می­‌تواند حتی منجر به مجازات و زندان شود، هرچند ممکن است از آن فراتر روند بی آنکه متوجه باشند. این خط هم در عرصه­ عمومی و هم در عرصه­ خصوصی فعال و عامل تهدید و خودسانسوری است و بر روابط و رفتارهای مردم تأثیر می­‌گذارد. شهلا شفیق در مقاله­‌ای با عنوان «در ایران هرچه که زیرزمینی ست به سطح راه پیدا می‌کند» به همین موضوع می‌پردازد و نشان می­‌دهد که چگونه تقابل میان ماهیت ایدئولوژیک حکومت اسلامی و سبک زندگی واقعی مردم خود را در جنبه‌های مختلف زندگی ایرانیان نشان می­‌دهد، از اعتراض به حجاب اجباری گرفته تا موسیقی رپ اعتراضی و غیره. 

در ایران امروز زنان عاملی تعیین­ کننده­ در تحولات اجتماعی در تمام عرصه­‌ها هستند: در اقتصاد، مذهب، اخلاقیات، مسائل جنسی، خانواده، آموزش، فضای عمومی، عدالت جنسی و مانند. در مقاله «زنان ایرانی، کابوس نظام اسلامی» پروین اردلان به طور خاص از مقاومت زنان در طول حیات جمهوری اسلامی سخن می‌گوید، از ابتکارات فردی و جمعی­شان، از تظاهرات اعتراضی گرفته تا جنبش مادران عزادار و کمپین یک ملیون امضا برای دفاع از حقوق زنان. 

بحران کرونا و منطق ادغام و انزوا

وبینار مراد فرهادپور در زمانه:‌ «ویژگی هر بحرانی تشدید و برجسته‌تر کردن مشخصات هر وضعیت انضمامی‌ است. بدین‌سان بحران هم پرده از گذشته برمی‌دارد و هم راه‌های بی‌سابقه‌ای به‌ روی آینده می‌گشاید. کنش و واکنش میان شرایط عام و وضعیت‌های خاص یا به بیان دیگر قاعده و استثناء را در شرایط بحرانی بهتر می‌توان دید. به همین سبب می‌توان تقریبا مطمئن بود که رابطه میان دو منطق تعیین‌کننده وضعیت ایران با ظهور و شیوع کووید ۱۹ روشن‌تر خواهد شد. بحران ویروس کرونا فرصتی فراهم می‌آورد تا دینامیسم ناشی از تاثیر متقابل قاعده عمومی ادغام در سرمایه‌داری و وضعیت استثنائی انزوای فرهنگی-سیاسی از نظام جهانی به صورتی عمیق‌تر درک و تحلیل شود. از طرف دیگر، بررسی این دینامیسم به نوبه خود افق گسترده‌تری برای درک پیامدهای محلی و جهانی اپدیمی کرونا باز می‌کند.» اینجا کلیک کنید.

مراد فرهادپور در مقاله «ادغام و انزوا: دو چهره­ انقلاب اسلامی» تناقض بنیادین نظام سیاسی برآمده از انقلاب ۱۳۵۷ را برجسته می­‌کند. استدلال اصلی او این است که نظام اسلامی به رغم این­که به لحاظ فرهنگی و سیاسی بر تفاوت­‌ها­ تأکید و ایران را منزوی کرده اما به لحاظ نیروهای تاریخی تعیین­‌کننده یعنی به لحاظ اقتصادی تمام تلاش­‌‌ آن مبنی بر ادغام ایران در فرایند جهانی شدن اقتصاد سرمایه­‌داری بوده است. پیگیری سیاست­های اقتصادی نولیبرال از سوی جمهوری اسلامی بار دیگر شهرنشینان فقیر را، همانند روزهای انقلاب ۵۷، در تقابل با نظام سیاسی مستقر قرار داده است.

بهرنگ پورحسینی در مقاله‌ای با عنوان «ایران و (بد)بازنمایی‌اش» مفهوم بازنمایی را به عنوان مسئله­ بحرانی عرصه­ سیاسی در ایران برجسته می­‌کند. او ضمن بررسی موضوع بازنمایی «اجتماع» در اندیشه­ سیاسی اسلامی، توضیح می‌دهد که چگونه ایران معاصر از دو جهت از بازنمایی معیوب­ خویش رنج می­‌برد: در سطح داخلی نظام جمهوری اسلامی امکان بازنمایی دموکراتیک جامعه­ ایران را مسدود کرده و این باعث شده که جامعه­ ایران بیش از پیش به سمت بازنمایی­‌هایی هنری و حساسیت­‌های زیبایی­‌شناسانه سوق پیدا کند تا به این ترتیب شاید به تصویری واقعی­‌تر از خود برسد. در سطح خارجی نیز انقلاب ایران با دامن زدن به خوانش­‌های فرهنگ­‌گرایانه از ایران راه را برای بازنمایی کلیشه­‌های اوریانتالیستی از جمله در فضای موزه‌ای و نمایشگاهی هموار کرده است. 

«مسئله زنان» هیچ­‌گاه از محورهای انتخابات در جمهوری اسلامی نبوده

پروین اردلان، فعال حقوق زنان در گفت­‌­وگو با زمانه خواست زنان زندانی برای تحریم انتخابات را ادامه اعتراض­‌های عمومی در آبان‌­ و دی­ نسبت به شرایط موجود می‌­داند. اینجا کلیک کنید.

تقابل مرکز و حاشیه مفهوم شهروند ایرانی بودن را دچار بحران کرده است. شکاف­‌های قومی جامعه­ ایران و ناتوانی نظام سیاسی مرکزگرای حاکم در ایفای عدالت در حق قومیت‌ها موضوع مقاله­ سمیه رستم­‌پور با عنوان «بر علیه اسطوره­ یک ملت یک دولت» است. او در مقاله­‌اش به سرکوب تاریخی کردها، عرب­ها، بلوچ­ها، و دیگر اقلیت‌­های قومی و مذهبی و در عین حال شیوه­‌های گوناگون مقاومت آن­ها می­‌پردازد.

احمد مرادی تحلیلی انسا‌‌‌ن‌­شناسانه از موقعیت متناقض نیروهای بسیج در محله­های فقیر ارائه می­‌کند و استدلال می­‌کند که بسیجی‌­ها در تضادی عمیق به سر می‌­برند: از یک سو همچنان می­‌کوشند مبلغ ارزش­های انقلاب اسلامی همچون عدالت و مبارزه با فقر باشند و از سوی دیگر به نظامی وفاداراند که خود عامل این مشکلات است. 

گئتان لامارش وادل در مقاله­ای با عنوان «شورش و مستی» بر نقش ابعاد مختلف فرهنگ ایرانی در شکل دادن به روحیه اعتراضی می­‌پردازد، از ستایش مستی و شورش در شعر شاعران کلاسیک فارسی گرفته تا پتانسیل­‌های فضای شهری و موسیقی زیرزمینی امروزی. و در نهایت کلمان ترم پیامدهای تقابل میان منافع جمهوری اسلامی با خواست جامعه­ ایران را در سطح منطقه­ای و بین­‌المللی بررسی می­‌کند و به ابعاد ژئوپولیتیک بحران ایران می­‌پردازد. 

دادخواهی، ادبیات و صدا

شهلا شفیق، نویسنده و پژوهشگر مقیم فرانسه در حاشیه دادگاه حمید نوری، از تأثیر ادبیات زندان بر جنبش دادخواهی در ایران و اهمیت «صدا» در این جریان می‌گوید. اینجا کلیک کنید.

در زمانی که تمام نگاه‌ها معطوف به امکان احیای مذاکرات هسته ای میان ایران و آمریکاست تا افق تحولات آینده را ترسیم کنند، این پرونده زاویه‌ دید دیگری را برگزیده‌، دیدگاهی که جامعه­ ایران و دینامیسم سیاسی خاص­اش را به عنوان نیروی عامل اصلی در مرکز تحلیل­‌ها قرار می­‌دهد. 

همچنان که در مقدمه­­ نشریه آمده شکاف میان دولت و ملت در ایران در دو وهله­ تاریخی مهم تاریخ معاصر ایران تجلی یافته است: وهله­ نخست آرمان انقلابی برخاسته از ملت بود که به انقلاب مشروطه منجر شد٬ و وهله­ دوم پروژه­ای دولت محور بود که در مدرنیته­ تحمیلی حکومت رضاشاه تجلی یافت. تنها زمانی می توان به درکی ژرف­تر از جنبش­های اعتراضی سالیان اخیر دست یافت که آن­ها را در چشم­‌انداز تاریخ طولانی مدرنیته­ ایرانی و در راستای تلاش­های جامعه­ ایرانی برای تحقق نهاد سیاسی دموکراتیک مورد نظرش بررسی کرد. اما٬ به رغم اشاراتی کوتاه، شکاف­ها و تنش­های جامعه­ ایرانی در بستر تاریخی­‌اش در شماره اخیر نشریه مولتیتود مورد موشکافی قرار نگرفته است. علاوه بر این٬ فقدان تحلیلی در باب حرکت‌ها و جریان‌ کارگری در این شماره حس می‌­شود٬ جریانیکه قدرت­ آن در سازماندهی اعتصابات و مقاومت در برابر سیاست های نولیبرالی تحمیل شده از جانب حکومت حالا انکارناپذیر است.  

در نهایت، در تخیل این پرونده از ایرانی فراسوی جمهوری اسلامی، امکانی واقعی برای تشکیل جبهه­ واحدی میان این انبوه مقاومت­های پراکنده جایی ندارد.

در واقع سوال اصلی در سطح عملی شاید نه تکثر و چندگانگی سطوح مقاومت در جامعه­ ایران در برابر سیاست سرکوب رژیم جمهوری اسلامی بلکه امکان تشکیل یک جبهه واحد استراتژیک، نه برای پشت سر گذاشتن شکاف­ها و چندگانگی‌ها، بلکه برای کانالیزه کردن آنها علیه رژیم حاکم و در نهایت تاسیس یک نظام سیاسی تازه است.