مینا که اعدام شوهرش او را از پا درآورده است، متوجه می‌شود که مردی که عاشقش بوده، به خاطر جنایتی که مرتکب نشده، اعدام شده است. به نظر می‌رسد که این بی‌عدالتی، خود به اندازه‌ی کافی برای تحمل سخت باشد، اما در فرهنگ محافظه‌کارانه‌ا‌ی که جمهوری اسلامی به مردم تحمیل کرده، مینا که اکنون بیوه است، قدرتی کمتر از همیشه دارد: مینا که از کارش اخراج شده، از آپارتمانش بیرون انداخته شده و برای ازدواج با برادر شوهر زورگویش (پوریا رحیمی سام) تحت فشار قرار گرفته است، برای مراقبت از دختر کر و لالش، بیتا (آوین‌پور رئوفی)،  گزینه‌های محدودی دارد.

«قصیده گاو سفید» مطمئناً می‌تواند بی‌رحمانه باشد، اما مقدم و همکارش، بهتاش صناعی‌ها (که اولین بار با او در «احتمال باران اسیدی» همکاری کرد) آن را داستانی از تاب آوردن در جامعه‌ای می‌دانند که محدودیت‌های بسیار زیادی برای زنان ایجاد کرده است. به نظر می‌رسد این فیلم از برخی جهات به این شکل طراحی شده است تا حداکثر تعداد موانع را در مسیر مینا قرار دهد، اما به شکلی ساخته شده که علیرغم سبک خشک غیر معمولش، هیچ گونه احساس تصنعی بودن را به بیننده القا نکند.

رویکرد فرمالیستی به یک موضوع اجتماعی

تقریباً همه‌ی پلان‌ها با شات ثابت و مربع شده فیلم‌برداری شده‌اند، که یا به طور مستقیم و یا به شکل عمودی به شخصیت‌ها خیره می‌شود؛ چیزی مانند فیلم‌های وس اندرسن، منهای کاغذ دیواری‌ها و تجملات آن.

«قصیده گاو سفید»

می‌توان تعداد دفعاتی که دوربین امین جعفری حرکت می‌کند را با انگشتان یک دست حساب کرد، و با این حال می‌توان به این محدودیت حرکتی به عنوان عدم تداخلی رسمی نگاه کرد. به نظر می‌رسد که کارگردانان مصمم هستند که از ظهور حالت‌های احساساتی یا دستکاری عاطفی اجتناب ورزند. با توجه به اهمیتی که فیلم‌ها برای شخصیت‌هایشان بازی می‌کنند، واضح است که این دو، طرفداران سینمای مردم‌پسند هستند، (نام بیتا از فیلم محبوب سال ۱۳۵۱ برداشته شده است؛ دختری که سینما را بی‌نهایت بیشتر از مدرسه دوست دارد)، اما آن‌ها رویکرد فرمالیستی‌تری نسبت به آثار خود در پیش گرفته‌اند: ساختی دقیق، تعداد محدودی شات کلوزآپ، و فقدان موسیقی.

اما در میان چنین ریاضت‌هایی (که گاهی اوقات بسیار سخت و سنگین هستند)، انسان‌گرایی، با محوریت نقش آفرینی باوقار مقدم، می‌درخشد، نقش آفرینی‌ای که بسته به حضور این شخصیت در مکان عمومی یا خصوصی، تغییر می‌کند. انگار که فیلم می‌گوید زن بودن در ایران، نیاز به میزان مشخصی از نقش بازی کردن دارد: هنگامی که از حقیقتی مطلع می‌شود که در صورت روشن شدن آن پیش از اعدام، موجب تبرئه شدن شوهرش می‌شد، به او اجازه‌ی سوگواری داده می‌شود؛ صحنه‌ای که حتی از راه دور نیز بسیار دردناک است.

زنی که می‌بایست محو شود

در بیشتر موقعیت‌های دیگر، مریم موظف است احساسات خود را کنترل کند، عملاً خود را نامرئی کند (همانطور که سر کارش در کارخانه، سعی می‌کند در میان کارتن‌های شیر دیده نشود) و زیبایی خود را پنهان کند. در صحنه‌های نادری که او رژ لب می‌زند یا روسری خود را بر می‌دارد، می‌خواهد عزمش را نشان دهد، حتی اگر این کار را به نفع یک مرد انجام می‌دهد. او دو بار در فیلم گریه می‌کند و در هر دو مورد، نمایشی از تعادل میان خونسردی و ضعف را اجرا می‌کند. ما این شخصیت را در مسیر زندان ملاقات می‌کنیم، جایی که قرار است همسرش، بابک، به زودی به دار آویخته شود، و فیلم با تواضعی به جا، از نشان دادن دیدار خداحافظی آن‌ها خودداری می‌کند و اجازه می‌دهد تا در سلول به روی این لحظه‌های خصوصی بسته شود. بعداً متوجه می‌شویم که مریم و بابک هر دو معتقد بودند که بابک مجرم است، و این توضیح می‌دهد که چرا آن‌ها برای به چالش کشیدن حکم اعدام تلاشی نکردند. سپس معلوم می‌شود که شاهدان غیر قابل اعتماد بوده‌اند، اما مقصرتر از شاهدان، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی است که اجازه‌ی رخ دادن چنین اشتباهی را می‌دهد. این بار، به ویژه بر دوش رضا (علیرضا ثانی‌فر) که یکی دیگر از شخصیت‌های اصلی فیلم است سنگینی می‌کند، زیرا او یکی از قضات دادگاه بابک بوده است.

«قصیده گاو سفید» فوراً این ارتباط را فاش نمی‌کند، اما در اینجا باید به آن اشاره کرد، زیرا فیلم در نحوه‌ی نشان دادن این که کدام شخصیت‌ها چه چیزهای خاصی را در چه زمانی می‌دانند، بسیار زیرکانه عمل می‌کند.

اندکی پس از این که مینا، خبر بی گناهی همسرش را دریافت می‌کند (و این وعده که «دیه کامل یک مرد بالغ» به او پرداخت خواهد شد) رضا به ملاقات او می‌رود. به جای اینکه از او برای صدور حکم اشتباه طلب بخشش کند، خود را به عنوان یکی از دوستان قدیمی بابک جا می‌زند و چکی سخاوتمندانه می‌نویسد تا یک بدهی خیالی را صاف کند. در هفته‌های پس از آن، این دو شخصیت به هم نزدیک تر می‌شوند، و اگر این یک فیلم عاشقانه‌ی هالیوودی بود، دروغ رضا همچون رازی که رابطه‌شان را تهدید می‌کند، عمل می‌کرد (که البته این اتفاق می‌افتد، اما به شیوه‌ای کمتر ساختگی).

اما رضا تنها کسی نیست که تصمیم می‌گیرد اطلاعاتی را فاش نکند: صاحبخانه‌ی مینا به این موضوع که او «مردی غریبه» (منظور رضا است) را به خانه راه داده، اعتراض می‌کند و این زن و دخترش را مجبور می‌کند تا آپارتمان را تخلیه کنند. اما مینا هرگز به رضا نمی‌گوید که علت این اتفاق او بوده است. رضا فکر می‌کند که با پیشنهاد اجاره دادن آپارتمانش با قیمت بسیار پایین به مینا، به او لطف می‌کند، در حالی که در واقعیت، این رضا بود که باعث شد مینا بی‌خانه شود. عدم صداقت رضا، نشانه‌ی ضعف است، در حالی که احتیاط مینا، نشان دهنده‌ی نوعی قدرت است؛ قدرتی که با پیشروی فیلم، به طور فزاینده‌ای تأثیرگذار می‌شود.

خواست خدا یا ظلم دستگاه قضایی؟

مقدم و صناعی‌ها (که فیلمنامه را مشترکاً با مهرداد کوروش‌نیا نوشته است)، فرصت‌های متعددی پیدا می‌کنند تا به مخاطبان غیر ایرانی نشان دهند که چگونه عرف و شرع دست در دست هم، گزینه‌های زنان را محدود می‌کنند. دین، به وضوح مسئول بسیاری از مواردی است که آن‌ها ناپسند می‌دانند اما هرگز صریحاً آن را نقد نمی‌کنند (مانند زمانی که همتایان رضا اصرار می‌ورزند که لابد اشتباه او «خواست خدا» بوده است). در واقع، قرآن استعاره‌ای از عنوان فیلم و همچنین دیدگاه آغازین آن ارائه می‌دهد: سوره‌ی بقره (گاو) به قربانی‌ای اشاره دارد که موسی برای مرگ یک مرد درخواست می‌کند، که در اینجا توسط یک گاو سفید بی‌گناه کامپیوتری و آماده‌ی ذبح نمایش داده می‌شود.

این تصویر دو بار در «قصیده گاو سفید» ظاهر می‌شود؛ نگاهی سریع و نادر درون افکار مریم، که سرنخ مهمی از تصویری دارد که فیلم را به پایان می‌رساند (یک لیوان شیر گرم نمادین). تماشاگران می‌خواهند ببینند که همه چیز به سود مریم تمام می‌شود، اما طبق منطق عرف ایرانی، فیلم سوال سخت تری را مطرح می‌کند: در جامعه‌ای که مقابله به مثل در آن مرسوم است، چه کاری ممکن است چیزی را که او از دست داده به شکلی منصفانه جبران کند؟ دیه، آن را جبران نمی‌کند، به خصوص زمانی که پدر و برادر بابک نیز سهمی از آن دیه را طلب می‌کنند. اما خون چطور؟