نسل‌کشی یک مفهوم تا حدودی جدید در اسناد بین‌المللی است که به‌کارگیری آن به کمتر از ۸۰ سال پیش باز می‌گردد. نخستین بار، رافائل لمکین، وکیل لهستانی و یهودی تبار در سال ۱۹۴۴ برای تشریح کشتار دسته‌جمعیِ یهودیان اروپایی توسط نازی‌ها از عبارت “genocide”  استفاده کرد که بعدها همین عبارت در متون حقوقی به مفهوم «نسل‌‌کشی» به‌کار گرفته شد.

«نسل‌کشی روهینگیا» که توسط گروه‌های افراطی بودایی و ارتش میانمار علیه مسلمانان روهینگیا، در فاصله اکتبر سال ۲۰۱۶ تا ژانویه سال ۲۰۱۷ رخ داد، نزدیک‌ترین نمونه از نسل‌کشی در سال‌های گذشته محسوب می‌شود.

همچنین «کشتار سربرنیتسا» را می‌توان یکی دیگر از نمونه‌های نسل‌کشی در دهه‌های گذشته به‌حساب آورد. طبق شواهد موجود، در ۱۱ ژوییه سال ۱۹۹۵ نظامیان صرب، دست‌کم هشت هزار و ۳۷۲ غیرنظامی بوسنیایی را در شهر سربرنیتسا به قتل رساندند. این رویداد به عنوان فجیع‌ترین فاجعه انسانی در اروپا پس از جنگ جهانی دوم شناخته می‌شود.

کشتار هولوکاست اما یکی از برجسته‌ترین نمونه‌ها از نسل‌کشی در طول دوران معاصر است. گفته می‌شود در جریان این رویداد، ۱۱ میلیون نفر از جمله شش میلیون یهودی صرفا به دلیل داشتن عقیده متفاوت از سیاست حاکم یا دارا بودنِ نژادی که مورد پسند سران آلمان نازی نبود، در اردوگاه‌های مرگ کشته شدند.

وسعت این فاجعه به‌حدی بود که سازمان ملل متحد تحت تأثیر این واقعه، در روز ۹ دسامبر سال ۱۹۴۸، «کنوانسیون منع و مجازات جرم نسل‌کشی» را به تصویب رساند. در سپتامبر سال ۲۰۱۷ مجمع عمومی سازمان ملل هم طی یک تصمیم مشترک، روز ۹ دسامبر را به عنوان «روز بین‌المللی گرامیداشت و کرامت قربانیان جنایت نسل کشی و پیشگیری از این جنایت» نام‌گذاری کرد.

نسل‌کشی عمدتا برآمده از «دیگری سازیِ» ناسیونالیست‌های افراطی نسبت به اقلیت‌های قومی، نژادی یا مذهبیِ به حاشیه‌ رانده شده است برای دست یافتن به قدرت سیاسیِ متمرکز و متعاقب آن، تصرف منابع سرزمینی آن اقلیت‌ها.

خوشبختانه نسل‌کشی در ایرانِ معاصر مصداقی نداشته است اما بالا گرفتنِ بحران‌های روز افزون میان مرکز-پیرامون و عمیق‌تر شدنِ تبعیض‌های اعمال شده علیه اتنیک‌های ساکن در جغرافیای ایران، این پرسش را مطرح می‌کند که آیا می‌توان خطر نسل‌کشی را یک خطر بالقوه برای همزیستیِ میان گروه‌های اتنیکی و ناسیونالیست‌های افراطی در ایران دانست؟

فرنگیس بیات، نویسنده و پژوهشگر سیاسی‌ است که به تازگی کتاب «مشاطه‌گری تاریخ با مهندسی نفرت در آکادمی» از او در همین زمینه در آمریکا به چاپ رسیده است. این کتاب با رویکردی تازه‌ به زمینه‌های وقوع نسل‌کشی و ایجاد ناسیونالیسم نژادی در یوگسلاوی سابق پرداخته است.

از نگاه این نویسنده، «مشاطه‌گری تاریخ» ساختن روایت‌های تاریخی است که به برانگیزانندگی، نفرت‌پراکنی، دشمن‌سازی، احساساتی کردن مخاطب و ایجاد شورمندی در بیننده و شنونده مشغول است. مشاطه‌گری تاریخ، لحظاتی از گذشته را قیچی می‌کند و آنها را برای مسائل پیچیده‌ای که هنوز جواب قطعی و روشن ندارد، به جواب‌های دم دستی و ساده شده‌ای تبدیل می‌کند تا بتواند دست به برانگیختگی طرفدارانش بزند و از خلال آن، نیروی سیاسی خود را بسیج کند.

او در این کتاب تلاش کرده تا هشداری بدهد به تمام گروه‌های ناسیونالیست که می‌توانند بسترسازِ آتش جنگ خانمان براندازی باشند که اگر در بگیرد، چیزی جلودار آن نخواهد بود. زمانه با این پژوهشگر سیاسی گفت‌وگو کرده است.

زمانه- چه عواملی می‌تواند منجر به ایجاد شکاف و نفرت در میان ساکنان یک منطقه یا یک اجتماع شود؟ به بیان دیگر، چه عواملی، ظرفیت خشونت ورزی را در یک جامعه ایجاد می‌کند؟

فرنگیس بیات

فرنگیس بیات– البته بروز شکاف الزاما به نفرت تبدیل نمی‌شود و خوشبختانه هر شکافی به کشتار دسته‌جمعی نمی‌انجامد. در همه جوامع، کمبودها، ناکامی‌ها و از همه بدتر سرکوب و خفقان، شکاف‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایجاد کرده است اما گاهی این شکاف‌ها به محملی برای برنامه‌های سیاسی «ما» علیه «دیگری» تبدیل می‌شوند و اینجاست که ارتکاب خشونت و نمایش نفرت، ابزاری برای رسیدن به برنامه سیاسی و کمی بعد، تبدیل به هدفی سیاسی و بعدتر تبدیل به تثبیت‌گر اوضاع سیاسی می‌شود. اینجاست که خشونت‌های دسته‌جمعی خصوصا وقتی یک دولت یا نیروهای نزدیک به دولت، دستی در کار داشته باشند، به شکل رویه‌ای سیاسی به عنوان بخشی از زندگی سیاسی جا می‌افتد و قتل عام به وقوع می‌پیوندد.
رویکردهای مختلفی در پاسخ به اینکه چرا ظرفیت خشونت‌سازی در یک جامعه بالا می‌رود یا قتل‌عام یا کشتار دسته‌جمعی اتفاق می‌افتد، وجود دارد. در این بین رویکردی قانون‌گذارانه (nomothetic) هست که می‌خواهد عناصر کلی و عمومی را شناسایی کند و بعد بگوید به این دلایل کشتار جمعی اتفاق افتاد و البته پیش‌بینی بکند که در جای دیگری هم چنین خواهد شد. دسته‌بندی‌های عمومی هم از این رویکرد به دست آمده است. دولت‌ها در چهار مدل ایدئولوژیکی، تنبیهی، توسعه‌ای و خودکامه‌وار در طول تاریخ اقدام به قتل‌عام کرده‌اند.
رویکرد دیگری بر ویژگی منحصر به فرد خودِ کشتار دسته‌جمعی متمرکز می‌شود و آن را پدیده‌ای خاص به هر جغرافیا و سرزمین برمی‌شمارد. می‌دانید مناظره بر سر اینکه کشتار یهودیان با دیگر کشتارها متفاوت است، عمدتا در همین نظرگاه سفت و محکم می‌شود یا مثلا این رویکرد معتقد است در فاجعه نسل‌کشی رواندا، زبان و نفرت‌پراکنی زبانی بیش از دیگر عوامل باید مورد توجه باشد. رتوریکی که به‌راحتی از «دیگری» انسان‌زدایی کرد و او را «سوسک» نامید. بشر معمولا از حشرات بیشتر از دیگر موجودات تنفر دارد و راحت‌تر هم آن را از بین می‌برد. در رواندا کمابیش با چنین زمینه‌ای روشن می‌شود که چرا چنین کشتاری تا این اندازه بدون مانع اتفاق می‌افتد.
من در این کتابچه نزدیک به این رویکرد ماندم. ویژگی‌های یوگسلاوی مختص یوگسلاوی است و در این میان نقش روشنفکران و محافل روشنفکری در پختن و برجسته کردن نفرت‌های قومی بسیار قابل تأمل بود. دستکاری و سرقت از تاریخ به هوای برآوردن یک دستور کار سیاسی، همراه با تکنیک‎هایی مثل قربانی‌سازی ازلی از سرنوشت قومی، کار را به آنجایی که نباید کشاند.

به نظر شما پیگیری سیاست هویت در ایران این پتانسیل را در خود دارد که به‌ جنگی خونین و نسل‌کشی‌های قومی دامن بزند؟

– اگر به تأکیدم بر رویکرد دوم که خاص بودن شرایط هر کشور است برگردم، صراحتا بگویم نه. ایران قصه خودش را دارد. سیاست هویت و قوم‌گرایی در خطوطی برجسته و فعال است. ناکامی‌ها و سرخوردگی‌ها بسیار زیاد است اما این به معنای آن نیست که حتمیتی در وقوع این اتفاق که حتی از تکرارش ابا دارم، وجود دارد. ما شکاف‌هایی داریم، نگرانی‌هایی داریم، ولی باید هوشیار بمانیم. در این میان، روشنفکران، تأثیرگذاران، نویسندگان و حتی کاربرهای فضای آنلاین مسئولیت دارند. نه می‌شود ناکامی‌ها و سرکوب‌شدگی‌ها را نادیده گرفت و آنها را زیر فرش جارو کرد و نه باید به این دستورکارهای نفرت‌پراکن، غیرستیز و ستیزه‌جو میدانی برای توجه داد. باید در عین شناسایی و احترام به خواست‌های محق مردم، از کادر شهروند در مقابل مسأله قومی و ترجیحات سیاسی این قوم بر قوم دیگر دفاع کرد. سیاست هویت، سناریو منازعه محوری است. منازعه همه چیز را ویران می‌کند. در منازعه حتی دیگر مجالی برای همین گفت‌وگو هم نخواهد بود.

برای پیشگیری از وقوع نسل‌کشی چه باید کرد؟ شما در کتاب‌تان به خلاقیت‌های سیاسی اشاره کرده‌اید. این خلاقیت سیاسی با توجه به شرایط حاکم بر ایران چه ویژگی‌هایی می‌تواند داشته باشد؟

– رفتن به سمت شفافیت در دستورکارهای سیاسی، واقع‌گرایی و توجه به خیر عمومی مهم است. ساختن سکویی مشترک از خواسته‌ها. راه‌حل محور بودن و شواهد محور بودن. باید بپرسیم زمین واقعیت سیاسی به ما چه می‌گوید؟ ما در آینده کجا می‌خواهیم برویم؟ تبلیغات سیاسی صرفا تهییج کننده و بسیج کننده است. بعدش چه می‌خواهیم بکنیم؟
من تعجب می‌کنم برخی نیروهای سیاسی که الزاما باید متعهد به نشان دادن افق‌های حل مسأله باشند، مشغول تبلیغات سیاسی هستند و دائما در کیسه تاریخ دست می‌کنند. تاریخ، گذشته است. مسائل امروز ما بسیار پیچیده است و ضرورتا باید از اجماع پیروی کرد. ما باید هم‌زمان واقع‌گرایانه، آینده‌نگرانه و معطوف به راه‌حل گام برداریم. من در جای جای کتاب گفته‌ام که محافل روشنفکری یوگسلاوی جزو پرشورترین مجامع فکری اروپایی بودند اما هیچ‌کدامشان مسأله جامعه را طرح نکردند. این همه البته از نتایج غیبت آزادی هم هست: آنها درگیر جنگ حفظ موقعیت خودشان بودند. در غیاب آزادی، روشنفکری تبدیل به فعالیتی «دژگونه» می‌شود. خودش را می‌بیند، کمتر پیش می‌آید مسأله مردم را طرح بکند و خیر عمومی، مدافع و سخنگویی ندارد. خلاقیت سیاسی یعنی اینکه از این خیر عمومی پیش و بیش از هر دستور کاری محافظت کنیم. برایش حرف بزنیم. خلاقیت سیاسی یعنی تبلیغات سیاسی را کمرنگ کنیم. نشان بدهیم برای تغییرات برنامه داریم حتی اگر فعلا فرصت اجرایش را نداریم. راه‌حل محور بودن رویکردها از انبار گوگرد منازعه کم می‌کند.

با توجه به اینکه در ایران برخلاف آنچه که در یوگسلاوی سابق وجود داشته، بعد از ایجاد دولت-ملت، تجربه‌ای از همزیستی در سایه یک ساختار سیاسی معین را نداشته‌ایم، چه چشم‌اندازی را می‌توان در این زمینه متصور بود؟

– در همه دولت-ملت‌ها بحران دولت‌سازی وجود داشته است. ما تجربه آسیب صفر یا ستم صفر نداریم. در عین حال تا اطلاع ثانوی مدل دیگری هم نداریم جایگزین دولت-ملت کنیم. یک بازی وجود دارد و این فعلا همین است. امکان طرح مدل دیگری از حکمرانی نداریم. اما نباید فراموش کنیم که همین مدل هم پتانسیل‌های زیادی برای رفع منازعه دارد. امکان ظهور ترتیباتی از حکمرانی که از بحران‌های قبلی عبور کند، در عین حال سازنده باشد، صلح را تضمین کند و ضامن حقوق شهروندان و مطالباتشان هم باشد، وجود دارد. چنین ضرورت‌هایی در همین الگو، امکان عملی شدن دارند. در دو طیف نخبگان و عموم مردم هم‌زمان باید به داشته‌هایمان هم توجه کنیم. درست است که ما در وضعیت خطیری قرار داریم اما ما مخزن پری از اشتراک در هدف سیاسی، تجربه مشترک از دوره‌ای ویرانگر و روشن‌بینی نسبت به آنچه بر سرمان آمده داریم. ما این آگاهی‌ها را داریم. اینها کم‌بها نیستند.
به واسطه فضای ارتباطاتی امکان اینکه خودمان را با فاصله ببینیم بیشتر شده است. ما در پوسته خودمان زنجیر نشدیم. به سرعت با انتقاد یا نظر مخالفی روبه‌رو می‌شویم. این فرصت است. یعنی می‌توانیم خودمان را ببینیم. به زمینه‌های مهمی مثل عواطف جمعی و عمومی مردم توجه کنیم. خواست روشن آنها برای بهروزی، آزادی و داشتن آینده، بدون لکنت است. فراتر از رقابت‌هایی است که معمولا نخبگان با هم درگیر آن هستند. مجبورم مجددا به نقش نخبگان اشاره کنم. آنها مسئولیت دارند بعدها هم از مواضع امروزشان دفاع کنند. کاری که «دوبریکا کاسیچ» در قبال جنگ ویرانگر یوگسلاوی هرگز نکرد چون وقتی شما فرمان جنگ علیه کشورت را می‌نویسی دیگر جای دفاعی باقی نمی‌ماند. بعد از جنگ، کاسیچ باید زبان به دهان می‌گرفت و چنین هم کرد.
با توجه به اینکه این گفت‌وگو به مناسبت روز ۹ دسامبر، روز بین‌المللی گرامیداشت و کرامت قربانیان جنایت نسل‌کشی و پیشگیری از این جنایت انجام می‌شود، نکته‌ای را در همین زمینه باید اضافه کنم. اگر در مورد نسل‌کشی حرف می‌زنیم، آن را در کادر خشونت‌های دسته‌جمعی باید ببینیم. این دسته از خشونت‌ها الزاما محدود به ویژگی «قومی» نیستند. کشتار سیاسی نیروهای مخالف در بعد از انقلاب در ایران، از مصادیق این نسل‌کشی‌ها و پروژه‌های انهدامی است. این کشتار را باید در قاب انگیزه‌های سیاسی پشت کشتارهای دسته‌جمعی ببینیم. الکساندر هینتون که سالها بر روی کشتار دسته‌جمعی در کامبوج کار کرده، گفته است کشتار دسته‌جمعی آتش است اما آتش برای برافروخته شدن، سوخت می‌خواهد، آتش‌زا می‌خواهد. او بر این سوخت (FUEL) دست می‌گذارد و می‌گوید افسانه (Fiction)، وضعیت انقلابی (Upheaval)، تشکیلات (Establishment) و وفاداری (Loyalism) آن کشتار را رقم زد. در مورد کشتار دسته‌جمعی هم به‌ویژه با تجربه‌ هولناک پس از انقلاب ۵۷ کمترین کار این است که ببینیم این سوخت چه بود؟ مثلا این سوال را باید هر کداممان به نوعی پاسخ بدهیم: چطور اعدام‌های دسته‌جمعی اتفاق افتاد؟ سوخت آن در ایران چه بود؟