سریال خدمتکار سریالی درباره خشونت خانگی است. سریالی که در آن بیننده با درهم تنیدگی انواع ستم از جمله ستم جنسیتی و طبقاتی رو به رو می‌شود. سریالی درباره مادری که برای گرفتن حضانت دختر سه‌ساله‌اش به نظافت خانه ثروتمندان روی می‌آورد.

من تحت خشونت نبوده‌ام

الکس مادری ۲۳ ساله است که بعد از ترک رابطه پرخشونت چندین ساله‌اش و در حالی‌که برای گرفتن کمک به سازمان خدمات اجتماعی مراجعه کرده است، در جواب زنی که با بررسی وضعیت زندگی الکس او را به خانه امن ارجاع می‌دهد می‌گوید: اما من تحت خشونت نبوده‌ام! مددکار سازمان خدمات اجتماعی از الکس می‌پرسد: خشونت از نظر تو چه معنایی دارد؟ الکس اما جوابی برای این سوال ندارد. از نظر الکس و بسیاری از دیگر افراد جامعه تصویر زنی خشونت‌دیده زنی با صورت و بدنی کبود است که مورد خشونت فیزیکی قرار گرفته است. خشونتی قابل مشاهده. خشونتی که بتوان به راحتی آن را در پزشکی قانونی و دادگاه به اثبات رساند؛ اما الکس قربانی نوع دیگری از خشونت خانگی است: خشونت روانی.

شان شریک زندگی الکس مردی معتاد به الکل است که در زمان مستی ترس و هراس زیادی را برای الکس و دختر سه‌ساله‌اش مدی ایجاد می‌کند. شان مدام الکس را تحقیر می‌کند. ظرف و ظروف را به سمتش پرتاب می‌کند و در آخرین مشاجره در حالی‌که الکس از ترس به دیوار اتاق تکیه داده است مشت محکمی را درست کنار صورت او بر دیوار فرو می‌نشاند. مشتی که الکس را بر آن می‌دارد تا شان را ترک کند و خود به‌عنوان مادری مجرد، دختر سه‌ساله‌اش را به‌تنهایی بزرگ کند.

الکس مطابق با رأی دادگاه برای گرفتن حضانت دخترش باید شغل داشته باشد و بتواند برای خود و مدی سرپناهی دست و پا کند. الکس اما به دلیل بارداری و تجربه مادری در سن پایین هیچ مهارتی که با آن بتواند کار مناسبی پیدا کند ندارد. او به دلیل کنترل‌گری شریک زندگی‌اش حتی یک حساب بانکی به نام خود ندارد. وابستگی اقتصادی که نوع دیگر از خشونتی است که الکس تجربه کرده است و در طول اقامتش در خانه امن و معاشرت با دیگر زنان خشونت دیده و شرکت در کلاس‌های آموزشی بدان پی می‌برد. الکس کم کم می‌پذیرد که او هم یک زن بازمانده از خشونت خانگی است. زنی که به لحاظ روانی و اقتصادی مورد خشونت قرار گرفته است.

چه رنگی را دوست داری؟

سریال خدمتکار با فرار الکس به همراه مدی دختر سه‌ساله‌اش از خانه شریک زندگی خشونتگرش شروع می‌شود. شروع بی‌خانمانی الکس و مدی. چرخه فقر و خشونتی که مادر و دختر از همان آغاز تجربه می‌کنند و مدام از خانه‌ای به خانه دیگر کوچ می‌کنند. خانه‌های امن، خانه‌های موقت و حتی خانه دوست و آشناها؛ اما هیچ‌کدام از این خانه‌ها محل امنی برای آن‌ها نیستند. زندگی بی‌ثبات الکس و مدی با کوچک‌ترین تلنگری آن‌ها را به نقطه صفر بازمی‌گرداند.

مینی سریال خدمتکار سریالی ده قسمتی است که از شبکه نتفلیکس پخش شده است. سریالی که پروسه طولانی خارج شدن زنان تحت خشونت از روابط پرخشونت‌شان را نشان می‌دهد. زنانی که بارها و بارها از خانه‌های امنی که به آن‌ها پناه آورده‌اند دوباره به رابطه پرخشونت خود بازمی‌گردند. زنانی که در نبود حمایت‌های مؤثر اجتماعی و به دلیل فقر و نداشتن پول مدام مجبور به انتخاب‌های دشوار هستند اینکه همچنان در خانه فرد آزارگر خود باقی بمانند یا خود را برای رویارویی با انواع خشونت‌های دیگری که در محیط بیرون از این خانه‌ی ناامن، انتظارشان را می‌کشد آماده سازند. الکس هم از این قاعده مستثنی نیست و در طول سریال می‌بینیم الکس با وجود تمام تلاش‌ها و جدیتش در جدا شدن و مستقل شدن، دوباره به تنها سرپناهی که برای او و مدی باقی مانده است یعنی خانه «شان» بازمی‌گردد. خشونتی که با بیکار شدن دوباره الکس این بار شدت بیشتری می‌گیرد و الکس را به قعر چاه افسردگی و انفعال می‌کشاند.

مینی سریال خدمتکار برگرفته از کتاب استفانی لند با عنوان «خدمتکار: کار سخت، دستمزد کم و اراده یک مادر برای زنده ماندن» است. استفانی در کتابش توضیح می‌دهد چگونه به‌عنوان مادری مجرد به مدت شش سال مجبور بوده در طول روز در خانه ثروتمندان به کار نظافت بپردازد و شب‌ها برای رسیدن به رویایش که نویسنده شدن بوده درس بخواند.

خدمتکار به خوبی نشان می‌دهد که چگونه زنان فرودستِ تحت خشونت، حتی در کشوری همچون آمریکا هم به دلیل بوروکراسی و محدود بودن حمایت‌های دولتی از زنان آسیب‌دیده برای خارج شدن از روابط پرخشونت با موانع جدی روبه‌رو هستند. الکس تنها با داشتن ۱۸ دلار تصمیم به ترک شریک زندگی‌اش می‌گیرد. مادری که برای تهیه مسکن، غذا و پوشاک خود و دخترش باید برای ساعت‌های طولانی و با حداقل حقوق دریافتی، خانه‌های افراد طبقه ثروتمند را نظافت کند.

سریال خدمتکار به‌خوبی در هم تنیدگی شکل‌های مختلف تبعیض و ستم از جمله ستم طبقاتی و جنسیتی را نشان می‌دهد. اینکه چگونه الکس به دلیل زن بودن، فقیر بودن و مادر بودن مورد خشونت‌های مضاعف قرار می‌گیرد و فرودستی‌اش تشدید می‌شود. مادری که همزمان باید کار کند، از دختر سه‌ساله‌اش مراقبت کند و برای رسیدن به آرزوهایی که برای خود و آینده‌اش در سر دارد، بجنگد.

جنس درد و رنجی که الکس می‌کشد با درد و رنج افراد ثروتمندی که در سریال می‌بینیم متفاوت است. الکس برای بقا و زنده ماندن تلاش می‌کند. از دست دادن یک شیفت کاری برای الکس یعنی گرسنه ماندن؛ یعنی از شدت خستگی و ضعف از حال رفتن در خانه افراد ثروتمندی که حتی چهره‌اش را در خیابان هنگام رویارویی با او به خاطر نمی‌آورند. الکس و افراد هم طبقه با او هیچگاه برای لباسی که می‌پوشند، برای غذایی که می‌خورند، برای مکانی که در آن زندگی می‌کنند حق انتخاب نداشته‌اند و ما این سردرگمی را هنگامی که مسوول خانه امن از الکس در مورد رنگ مورد علاقه‌اش برای انتخاب لباس می‌پرسد، می‌فهمیم. الکس در ۲۳ سالگی نمی‌داند چه رنگی را برای لباسی که می‌خواهد بپوشد ترجیح می‌دهد.

الکس اما تسلیم نمی‌شود. الکس می‌داند راه نجات او و مدی از شرایطی که در آن گیر کرده‌اند، سخت کار کردن و تلاش برای رسیدن به آرزوهایی است که در سر دارد. در آخر سریال الکس از شادترین روز زندگی‌اش می‌گوید که هنوز اتفاق نیفتاده است اما به زودی قرار است به آن دست پیدا کند. هنگامی که به همراه مدی دخترش تمام وسایل‌شان را جمع کرده و از شهری که در آن زندگی می‌کنند به شهری بروند که قرار است در آن به دانشگاه برود و چگونه نویسنده شدن را یاد بگیرد، الکس می‌گوید اکثر مردم معتقد هستند که یک مادر مجرد نمی‌تواند در دانشگاه موفق شود. او از ۳۳۸ توالتی می‌گوید که برای رسیدن به استقلالش تمیز کرده است. از کمک‌های دولتی و از ۹ بار جابه جایی که از زمان ترک رابطه پرخشونتش داشته است حرف می‌زند. از مسیر پرپیچ و خمی که با دخترش در یک سال گذشته پشت سر گذاشته و از دنیای جدیدی که قرار است با مدی به آن قدم بگذارد می‌گوید. الکس می‌گوید می‌داند روزهای سخت اما زیبایی در پیشرو خواهد داشت؛ روزهایی که در آن‌ها به رویایش یعنی نویسنده شدن دست پیدا خواهد کرد.