از اردیبهشت سال ۹۹ که پدر رومینا اشرفی، سر دختر ۱۳ ساله خود را با داس برید تا بهمن سال ۱۴۰۰ که مونا حیدریِ ۱۷ ساله به دست همسرش در اهواز سر بریده شد، بارها موضوع قتل‌های ناموسی در ایران خبرساز شد و هر بار کنشگران مدنی یک‌صدا بر این مساله تاکید کردند که حکومت ایران نه تنها اراده‌ای برای جلوگیری از کشتار زنان به نام ناموس ندارد، بلکه با وضع قوانین زن‌ستیز از مردان خشونت‌گر حمایت نیز می‌کند.

آمارهای رسمی و تایید شده حاکی از آن است که از سال ۹۸ تاکنون، نزدیک به ۶۰ قتل ناموسی در ایران اتفاق افتاده است. این آمار فقط آن دسته از زنان قربانی را شامل می‌شود که قتل آنان به اثبات رسیده وگرنه شواهد موجود نشان می‌دهد که زنان زیادی در گوشه‌کنار ایران به قتل می‌رسند درحالی‌که اطرافیان آنان ادعا می‌کنند، خودکشی یا خودسوزی کرده‌اند.

اوایل دی‌ماه امسال پس از اینکه مرگ دو دختر نوجوان در منطقه دشتیاری با «انگیزه ناموسی» رسانه‌ای شد، گروهی از فعالان زن در استان سیستان‌ و بلوچستان در بیانیه‌ای اعلام کردند: «در سال‌های اخیر تعداد قابل‌اعتنایی از زنان و دختران به دلایل متعدد قربانی خشونت‌های خانوادگی و طایفه‌ای شده و در گورهای بی‌نام‌ونشان دفن شده‌اند.»

در این بیانیه آمده بود که تنها درصد کمی از زنان پس از تحمل خشونت به مراجع قانونی روی می‌آورند و اغلب آنان سکوت اختیار می‌کنند. محروم بودن از پشتوانه حمایتی محکم در جوامع سنتی، نداشتن استقلال مالی و فشار اجتماعی از جمله دلایلی‌اند که بسیاری از زنان قربانی خشونت را به سکوت وامی‌دارند با این حال آنچه بیش از همه در خاموش کردن زنان، نقش ایفا می‌کند عنصر «ترس» است. ترس از طرد اجتماعی یا کشته و نقص عضو شدن بر اثر خشونت، زنان زیادی را به نقطه‌ای رسانده که گاه تا سال‌ها و یا حتی پایان عمر در برابر خشونت سکوت می‌کنند.

در جوامعی که قواعد طایفه‌ای و نظام مردسالار حکم‌فرمایی می‌کند، زنان درصورتی‌که بخواهند حقوق خود را مطالبه کنند با خطر خشونت و حتی مرگ مواجه‌اند. این زنان حتی اگر بخواهند ترس را کنار بگذارند و به خشونت پایان بدهند، از پشتوانه محکم حمایتی برخوردار نیستند. 

هنوز هم در بسیاری از مناطق ایران، چیزی به نام «خانه امن» وجود ندارد، تماس زنان با اورژانس اجتماعی نیز اغلب بدون نتیجه می‌ماند و دستگاه‌های متولی رسیدگی به امور آسیب‌دیدگان اجتماعی مثل سازمان بهزیستی و معاونت امور زنان ریاست‌جمهوری با تأسی از اهداف کلان حکومت ایران، از آگاهی‌بخشی به زنان و حمایت از آنان اجتناب می‌کنند.

در واقع حکومت ایران با کنار کشیدن خود، سرکوب زنان را به جامعه مردان خشونت‌گر سپرده تا از این طریق به هدف نهایی خود برای خاموش کردن صدای زنان و بی‌اثر کردن جنبش‌های آنان برسد. روایت برخی زنان از مناطقی که قتل‌های ناموسی فراوانی بیشتری دارد، اثبات می‌کند که ترس از دچار شدن به سرنوشت مشابه با زنان قربانی، برخی از زنان این مناطق را احاطه کرده است. 

چند قدم آن‌سوتر از مونا حیدری

محبوبه، در منطقه خشایارشهر اهواز زندگی می‌کند و نزدیک به چند ثانیه لحظه‌ای را که همسر مونا حیدری سر بریده او را روی دست گرفته بود به چشم دید. می‌گوید از آن روز تا حالا خواب و خوراک ندارم و با اینکه در نگاه اول اصلا متوجه نشدم ماجرا چیست، حتی یک لحظه نمی‌توانم این موضوع را فراموش کنم. محبوبه می‌گوید به هر خانه و مغازه‌ای که وارد می‌شوی، مردم درباره مونا و همسرش حرف می‌زنند انگار مردم شهر دو دسته شده‌اند، برخی با دفاع از همسر مونا مردانگی‌ و غیرتش را تحسین می‌کنند و گروهی هم به آن مرد لعنت می‌فرستند. 

محبوبه در گفت‌وگو با رادیو زمانه وضعیت زنانی را توصیف می‌کند که از آن روز بیشتر ترسیده‌اند. به‌خصوص در خانه‌هایی که مردانش از همسر مونا دفاع می‌کنند، ترس عجیبی زنان را احاطه کرده است. او می‌گوید: «دوستی دارم که پدرش از آن روز تا حالا چند بار تهدیدش کرده که سرت را مثل فلانی کنار باغچه می‌برم. در چنین وضعیتی دیگر هیچ‌کس جرئت نفس کشیدن ندارد.»

محبوبه یک زن ۳۴ ساله است، شوهرش از مردان به‌اصطلاح «با غیرت» دفاع می‌کند اما خود او درباره حقوقش کوتاه نمی‌آید و تلاش می‌کند، زنان اطرافش را نیز آگاه کند. او می‌گوید: «باید اینجا باشید و ترس عمیق زنان را بعد از اتفاق‌هایی مثل قتل مونا درک کنید تا بدانید چه زهرچشمی از زنان گرفته می‌‎شود.»

در مجاورت نگین درویشی

زهرا، با نگین درویشی یک نسبت فامیلی دارد، زن ۲۰ ساله اهل شوشتر که چندی پیش همسرش او را با شلیک گلوله‌ای به قتل رساند، فقط به این دلیل که تقاضای طلاق کرده بود. همسر نگین، بعد از قتل او خود را نیز کشت. آن‌ها هم پسرعمو و دخترعمو بودند. بعدازاینکه خبر قتل نگین درویشی رسانه‌ای شد، خانواده‌های آنان، منکر قتل نگین شدند و ادعا کردند که زن و شوهر با توافق هم خودکشی کرده‌اند؛ اما زهرا می‌گوید: «این حرف‌ها دروغ محض است، این‌ها را می‌گویند که مثلا آبروداری کنند.» به گفته او، نگین در ۱۵ سالگی به اجبار شوهر کرد و در همه این سال‌ها بارها به قهر رفت اما او را بازگرداندند و گفتند باید زندگی کنی.

زهرا می‌گوید: «شما نصف آمار مرگ‌ومیر زنان به نام خودکشی در منطقه ما را که بررسی کنید می‌بینید، او را کشته‌اند و می‌گویند خودکشی کرده است.» او ماجرای قتل دختری دیگر از فامیل را تعریف می‌کند که خانواده‌اش به دلیل اینکه عاشق شده بود او را کشتند و ادعا کردند که خودکشی کرده است. یا یکی دیگر از اقوام پدری که همسرش او را کشت و بعد هم مدعی شدند که به دلیل افسردگی خودکشی کرده است. زهرا می‌گوید: «اینجا شما از بزرگ تا کوچک ایل که بپرسی همین یک جمله را می‌گویند؛ زن یا مال ماست یا مال خاک».

خیال خام حکومت برای خاموش کردن صدای زنان

رضوان مقدم، سخنگوی کمپین توقف قتل‌های ناموسی، در مطالعه‌ای هزار و ۲۲۰ مورد قتل ناموسی در ایران را که طی ۲۰ سال گذشته رخ داده‌اند بررسی کرد. یافته‌های این پژوهش اثبات می‌کند که بی‌عملی و سکوت حکومت منجر به افزایش قتل‌های ناموسی در ایران در ۲۰ سال گذشته شد.

این جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، با اشاره به قتل مونا حیدری به رادیو زمانه می‌گوید: «اینکه یک مرد، زنی را می‌کشد و سر بریده او را در شهر می‌چرخاند، مساله‌ای جدید نیست. پیش از این هم بارها اتفاق افتاده بود، سال ۹۹ همسر فاطمه برحی، او را کنار رودخانه بهمنشیر کارون کشت و با همان چاقو به کلانتری رفت و خود را معرفی کرد. دو ماه بعد هم آزاد شد و ازدواج کرد. سال ۸۶ هم مردی در اهواز سر دختر شش‌ساله‌اش را برید و روی نیزه در شهر چرخاند.»

رضوان مقدم

رضوان مقدم در پاسخ به این سؤال که آیا چنین اتفاق‌هایی می‌تواند به ترس و سکوت زنان و کنشگران اجتماعی بینجامد یا خیر، می‌گوید: «اینکه آیا چنین فجایعی در دل زنانی که در آن مناطق زندگی می‌کنند، ترس ایجاد می‌کند یا نه؛ بله باید گفت آن‌ها می‌ترسند. وقتی شما در محله‌ای زندگی می‌کنید که غزل (مونا حیدری) کشته شد و ماجرا را از نزدیک درک کردید، یا مدام با این جمله مواجه می‌شوید که مثل فلانی سرت را می‌برم طبیعی است که بترسید و این ترس‌ها واقعی است. اما اینکه فعالان و کنشگران زن هم از این موضوع ترسیده‌اند و ممکن است عقب بکشند، خیر به نظر من نه تنها جمهوری اسلامی نمی‌تواند زنان کنشگر را از مسیری که در آن هستند، دور کند بلکه اتفاق‌هایی مثل قتل مونا موجب می‌شود فعالیت‌های کنشگری و آگاهی بخشی بیشتر شود. چون به اهمیت آموزش بیشتر پی می‌بریم.»

این فعال حوزه زنان، در ادامه با اشاره به فعالیت‌های کمپین توقف قتل‌های ناموسی، می‌افزاید: «این کمپین پس از قتل رومینا اشرفی به دست پدرش، شروع به کار کرد و دو سال است که فعالیت می‌کند با وجود این برخی فعالان زن هم از وجود آن بی‌اطلاع بودند اما وقتی اتفاقی مثل قتل غزل می‌افتد، متوجه می‌شوند چنین کمپینی هست و کار می‌کند و می‌خواهند که همکاری کنند.»

به گفته رضوان مقدم، اتفاق‌های تلخی مثل قتل مونا حیدری، باعث می‌شود زنان کنشگر بدانند راه درستی را آغاز کرده‌اند و باید در مقابل وحشتی که برخی مردان با همکاری حکومت ایران، ایجاد کرده‌اند، ایستاد.

سخنگوی کمپین توقف قتل‌های ناموسی، بر این باور است که برنامه حکومت ایران برای خاموش کردن صدای زنان، با حمایت از مردان خشونت‌گر، ممکن است در دل برخی زنان ترس و وحشت ایجاد کند اما بسیاری را هم آگاه‌ می‌کند و به نقطه‌ای می‌رساند که برای مطالبه حقوق خود تلاش مضاعف کنند. او می‌گوید: «این وحشت در برخی زنان که هدفمند و آگاهند اثر نمی‌کند و برعکس، ترس را تبدیل به فعالیت کنشگری می‌کنند. فایل صوتی می‌فرستند برای رسانه‌ها و افشاگری می‌کنند.»

به گفته او، یک فایل‌ صوتی که از اطرافیان مونا حیدری به دست کمپین توقف قتل‌های ناموسی رسیده، حاکی از آن است که پدر همسر مونا، پیش‌تر خواهر خود را کشته بود ولی این‌ موضوع به خطر ساختار قبیله‌ای پنهان مانده بود ولی قتل مونا حیدری موجب شد که زنان دست به افشاگری بزنند و اخبار را تکمیل کنند.

همانطور که رضوان مقدم می‌گوید خلاف انتظار جمهوری اسلامی ایران، در مقابل زنانی که می‌ترسند و سکوت می‌‎کنند، تعداد قابل توجهی از زنان در مناطق مختلف ایران وجود دارند که آگاه شده‌اند و در برابر فجایعی مثل قتل‌های ناموسی نه‌تنها سکوت نمی‌کنند بلکه بر فعالیت‌های آموزشی و آگاهی‌بخشی خود می‌افزایند، عاملیت خود را نشان می‌دهند.

این زنان، در برابر ساختاری که آنان را جزو دارایی‌های مردان محسوب می‌کند، قاطعانه می‌ایستند. بنابراین نسخه نخ‌نمای جمهوری اسلامی، در حمایت از مردان خشونت‌گر، به دلیل آگاهی جامعه و بیداری زنان، دیگر کاربردی ندارد.