سازمان آموزشی، علمی و فرهنگیِ سازمان ملل متحد (یونسکو) در ۱۷ نوامبر سال ۱۹۹۹ روز ۲۱ فوریه (برابر با دوم اسفند ماه) را روز جهانی زبان مادری نامیده است، مناسبتی جهانی که به‌ ویژه برای گروه‌های قومی ساکن در جغرافیای ایران که زبان آنها در کشور به رسمیت شناخته نشده، مهم است.

زبان مادری زبانی است که هر انسان پیش از آغاز هر گونه تحصیلات در مراکز آموزشی، توانایی اندیشیدن و انتقال معنا را از آن طریق به دست می‌آورد. همچنین هر زبان مکانیسمی است برای بازتاب‌ فرهنگ آن دسته از مردمی که با آن زبان سخن می‌گویند.

واقعیت‌یابیِ حق آموزش به زبان مادری در ایران برای اقلیت‌های زبانی شرایطی ایجاد خواهد کرد که به جای استفاده از زبان فارسی، زبان مادری خود را به طور رسمی به‌کار گیرند. اما در صورت دست‌یابی به این حق اساسی، الگوی آموزش به زبان مادری از چه ساز و کاری پیروی خواهد کرد؟ زبان‌شناسی امروز چه تعریفی از زبان مادری دارد و راهکار آموزش به زبان مادری در مناطق چند اتنیکی چگونه است؟

زمانه برای بررسی بیشتر این موضوع با امیر کلان، نویسنده و استاد آموزش چند زبانی در دانشگاه مک گیل در کانادا گفت‌و‌گو کرده است.

زمانه: آموزش به زبان مادری تا چه اندازه در ایران ضرورت دارد؟

امیر کلان: وقتی درباره آموزش به زبان مادری صحبت می‌کنیم منظور آموزش ضد تبعیض است. هم آموزش زبان مادری و هم آموزش به زبان مادری و هر نوع استفاده از زبان مادری، در طول پروسه یادگیری، یکی از نمودهای آموزشِ ضد تبعیض است.
می‌خواهم سوال شما را با بیان پرسشی دیگر که روشن‌کننده موضوع است پاسخ دهم. آیا سوال شما این است که ضرورت آموزش ضدتبعیض چقدر است؟ ضرورت آموزش ضد تبعیض بی‌نهایت است. اصولا سیستم‌های آموزشی بدون آموزش ضد تبعیض کارکردی ندارند و در این صورت بهتر است که وجود نداشته باشند. از این رو اگر چنین هدفی نداشته باشند در حقیقت به پروسه سرکوب کمک می‌کنند. پس اگر پرسش را از این زاویه مطرح کنیم، پاسخِ واضح این است که چنین موضوعی، بی‌نهایت مهم است.
داشتن آموزش به زبان مادری و استفاده از زبان مادری در روند یادگیری امر مهمی است. اگر این بُعد از آموزش ضدتبعیض را نداشته باشیم، در حقیقت در حال مخابره این پیغام هستیم که ما نه تنها در حال سرکوب شاگردانی هستیم که زبان‌شان زبان غالب نیست، بلکه احتمالا انواع و اقسام سرکوب‌های دیگر هم در این سیستم موجود است. مسلما اگر کسی در این مورد شک داشته باشد احتمالا در رابطه با سرکوب دختران، سرکوب جامعه LGBTQ و احتمالا در رابطه با این موضوع که دانش‌آموزانی با پیشینه مذهبی متفاوت، شایستگی برخورداری از آموزش یکسان را دارند هم در چنین سیستم آموزشی سکوت خواهد کرد.
بنابراین بسیار واضح است که چنین پرسشی درباره آموزش ضدتبعیض است. این بعد فلسفی، اخلاقی و چشم‌انداز برنامه‌ریزی تحصیلی است اما از سوی دیگر می‌دانیم که ابعاد دیگری هم ضرورت دارند. می‌دانیم که بخش مهمی از موفقیت تحصیلی کودکان به استفاده از زبان مادریشان بستگی دارد. می‌دانیم که باعث بالندگی جوامع در اقلیت قرار داده شده از نظر اقتصادی و توسعه‌ای می‌شود. از این رو کاملا واضح است که هرچه زودتر باید این مسأله حل شود.

چگونه آموزش زبان مادری منجر به افزایش همبستگی و صلح در جامعه خواهد شد و در عین حال از تنش‌ها، تعارض‌ها و ایجاد مرزبندی‌های جدید جلوگیری خواهد کرد؟

امیر کلان

– استفاده از زبان مادری لزوما منتهی به ایجاد مرزبندی‌های جدید‌‌ نمی‌شود. زبان رسمی با زبان آموزش فرق دارد. شما می‌توانید در یک کشور یک زبان رسمی داشته باشید با وجود چندین زبان آموزش. برای اینکه زبان آموزشِ یک کلاس یا یک منطقه یا یک مدرسه یا حتی گروهی از دانش‌آموزان در یک کلاس را تغییر دهید، احتیاجی به تغییر در زبان رسمی یا تغییر در مرزبندی‌های جغرافیایی نیست. چنین تصور می‌شود که وقتی تصمیم به تغییر سیستم می‌گیریم، سیستم تمام مدارس هم تغییر خواهد کرد.
اولا این پروسه یک پروسه بسیار آرام خواهد بود چرا که چنین تغییراتی اصولا تغییرات حساسی هستند و باید با مطالعه و پروژه‌های راهبردی و با تعداد کمی از مدارس شروع شوند تا نتایج را بررسی کنیم. ثانیا سیستم آموزشِ سیالِ چند زبانیِ مد نظر ما، دامنه بسیار گسترده‌ای را در بر می‌گیرد. یک سوی این محدوده از روش‌ها این است که با همین سیستم موجود به معلم‌ها آموزش ‌دهیم که باید از روش‌های ضد تبعیض استفاده کنند. این بدان معناست که اگر یک معلم در یک منطقه غیر‌فارسی زبان مشغول تدریس زبان فارسی است، دست‌کم باید این را بداند که لهجه شاگردان خود را مسخره نکند. یا اینکه این معلم باید حداقل این را بداند متونی که برای تدریس به زبان فارسی انتخاب می‌کند، باید به فرهنگ منطقه‌ مورد نظر نزدیک باشد.
معلمان در مناطق غیر فارس زبان باید این را بدانند که در سیستم‌های امتحانیِ خود، روش‌هایی را به کار ببندند تا به نوعی بتوانند به شاگردان خود کمک کنند.
این تنها یک بخش از مسأله است. حتی در سیستم آموزشی‌ فعلی که زبان فارسی به عنوان زبان مسلط در آن تدریس می‌شود، می‌توان یک سیستم ضد تبعیض را در برنامه‌های مربوط به تربیت معلم به اجرا درآورد.
در طرف دیگر طیفِ یاد شده مدارسی هستند که از آموزش چند زبانیِ شناور و با محوریت زبان مادری برخوردارند. در این مدارس، شاگردان با زبان مادری شروع به سواد‌آموزی می‌کنند و پس از طیِ یک دوره مشخص، آموزش به زبان میانجی یا رسمی را شروع می‌کنند.
این پیچیدگی اصولا برای کسانی که استفاده از زبان مادری در تدریس را جزوی از دیدگاه‌های سیاسی و ایدئولوژیک خود می‌بینند، عموما قابل درک نیست. پیشنهاد من برای کسانی که دیدگاه‌های این‌چنینی دارند این است که بهتر است بدانند زبان رسمی در یک کشور هیچ ربطی به زبانی ندارد که در سیستم آموزشی به کار گرفته می‌شود و این دو مقوله باید کاملا جدا از یکدیگر در نظر گرفته شوند. در کنار یکدیگر قرار دادنِ این دو مقوله از اساس اشتباه است.
رسیدن به هر کدام از دو زبانِ رسمی و آموزشی، نیازمند یک‌سری فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. به نظرم اگر بخواهند زبان رسمی یک کشور را تغییر دهند، روش‌های سیاسیِ خاص خود را دارد که این روش‌ها ربطی به تغییرِ زبان آموزش نخواهد داشت.

در بسیاری از شهرها به دلیل آسیمیلاسیون یا تغییر بافت جمعیتی، در حال حاضر چند گانگیِ زبانی ایجاد شده است. به عنوان مثال در برخی از شهرها در استان‌های خوزستان و فارس، بافت جمعیتی متشکل از لر، عرب، تُرک قشقایی و فارس همگی در یک منطقه ساکن هستند. به نظر شما سیستم آموزش به زبان مادری چگونه باید برای این اقلیت‌ها فراهم شود؟ همچنین برای جلوگیری از دیگری‌سازی میان اتنیک‌ها و ایجاد همبستگی میان آنها چه باید کرد؟

– این واقعیت در جوامع بسیاری از کشورهای دیگر هم وجود دارد و مختصِ ایران نیست. به عنوان مثال در شهر‌های مونترال و تورنتو در کانادا هم چند اتنیک در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. همان‌طور که در پاسخ به پرسش‌های قبل در مورد دو طیف گفتم، در چنین جوامعی راه حل این است که بیاییم در نقاطی که به چندین زبان صحبت می‌شود، زبان میانجی را نگه داریم؛ آن‌هم از طریق و با آموزشِ ضد تبعیض. بدین ترتیب که در چنین مدارسی باید درک شود که دانش‌آموزان لهجه‌های مختلفی دارند و این لهجه‌ها همه زیبا هستند. همچنین باید برای دانش‌آموزان در مدارس فضا‌یی وجود داشته باشد تا زبانشان را ابراز کنند؛ مانند برگزاری برنامه‌های شعر خوانی و تئاتر و مواردی از این دست.
باید گفت وقتی در مناطقی نمی‌توان آموزش به همه زبان‌های موجود در آن مناطق را پوشش داد، از زبان میانجی استفاده می‌شود و به دانش‌آموزان در مدارس آن مناطق اجازه داده می‌شود به عنوان مثال، برای برخی از تکالیف درسی، متون چند زبانه تولید کنند.
می‌توان بسیاری روش‌های دیگر را هم برای چنین شرایطی پیشنهاد کرد که در مجال این مصاحبه نیست اما مثال‌هایی که درباره ترویج نگاه ضد تبعیض و مهرجویانه در مدارس آورده شد، می‌تواند کارساز باشد. همچنین در مناطق این‌چنینی، احتمالا نقاطی وجود دارد که دارای بافت اتنیکیِ یک‌پارچه‌تری هستند. اگر بتوان در چنین مناطقی، مدارسی را برپا کرد، پیشنهاد من این است که سیستم سیالِ دو زبانه با محوریت زبان مادری باشد تا دانش‌آموزان بتوانند در سال‌های اولیه تحصیل، با زبان مادری کار کنند.
از طرف دیگر من همواره زمانی که در برابر این پرسش قرار می‌گیرم مبنی بر اینکه چه مدلی از سیستم آموزشی در مناطق چند اتنیکی باید وجود داشته باشد، پاسخم این است که نمی‌توان مدل‌ها را از قبل پیش‌بینی کرد بلکه باید وارد ساختار زیستی و بافت جمعیتی آن مناطق شد تا ببینیم والدین و معلمان شاغل در آن مناطق چه دیدگاهی نسبت به این موضوع دارند. همچنین با در نظر گرفتنِ شاخصه‌هایی نظیر تعداد دانش‌آموزان در چنین مناطقی می‌توان درباره ساختار آموزشیِ آن مناطق تصمیم‌گیری کرد.
راه دوم هم این است که باید زبان رسمی یا زبان سیاسی را کاملا متفاوت از زبان آموزش در نظر بگیریم. به عنوان مثال در شهری مانند ارومیه این طرح کاملا شدنی و انجام‌پذیر است بدین ترتیب که می‌توان از دو زبان کُردی و تُرکی در برخی از مدارس استفاده کرد. حتی می‌توان مدارس سه زبانه هم ایجاد کرد. خلاصه کلام اینکه نباید صرفا به دنبال یک مدل مشخص برای اجرا در همه مدرسه‌ها باشیم.