پیشگفتار

ژان پل سارتر فیلسوف و از چهره‌های مشهور نهضت مقاومت فرانسه گفته بود: “جنگ به من آموخت که می‌باید متعهد بود” (La guerre m’avait enseigné qu’il fallait s’engager).

سارتر با این دیدگاه، نظریه‌ی تعهد نویسنده را در اثر مشهور خود به نام “ادبیات چیست” مدون ساخت. این کتاب در ایران با ترجمه‌ی زنده یادها، مصطفی رحیمی و ابوالحسن نجفی در دهه‌ی پنجاه شمسی منتشر و ماندگار شد.

نظریه‌ی تعهد نویسنده در میان روشنفکران ایران به ویژه در سال‌های پنجاه شمسی مورد پذیرش گسترده گرفت. اما این کافی نبود. در فضای اختناق و سانسور حکومتی از سویی و خردگسیختگی هیجانی و ایدیولوژیک از سوی دیگر، تفکر مستقل و سنجشگر رنگی نگرفت و در نتیجه، مدهای روز سیاست و ایدیولوژی با مفهوم “تعهد” اشتباه گرفته شدند. شاید این یکی از دلایلی باشد که در آن مقطع شاهد خلق شاهکارهای ماندگار داستانی نشدیم.

هسته‌ی اصلی مفهوم تعهد نویسنده نزد سارتر، مسئولیت قلم دربرابر سرکوب و استثمار بود و آزادی، کلیدواژه‌ی تعهد به شمار می‌رفت. پس از انقلاب اسلامی، سرکوب همه‌ی آزادی‌های نویسنده‌ی ایرانی آسیب جبران ناپذیری به داستان نویسی در ایران زد: روایتی که در آن نتوان از آزادی انسان، عشق زن و مرد، رنگین کمان روابط انسانی، حقوق بشر، جنایت‌ها و کشتارهای سیاسی روز که هزار هزار قربانی می‌گرفت و دیگر امور زندگی خفقان زده‌ی آن روزها سخن گفت، کدام تعهد را می‌توانست به مقصد برساند؟ راهروهای وزارت ارشاد پر بود (و هنوز هست) از نویسندگانی که بهت زده، خشمگین و گاه گریان با جواب رد انتشار اثر خود یا متنی سانسور شده و بدرد نخور از اتاق‌های بازرسان سانسور بیرون می‌آمدند. این گونه در ایران یکی از شاهرگ‌های حیاتی فرهنگ، یعنی ادبیات داستانی، مسدود شد. تعهد نویسنده با شدیدترین سرکوب‌ها پاسخ داده شد و اهل قلم یا به زندان و طناب دار و قتل زنجیره‌ای محکوم شدند یا از خاکی که خلاقیت آنها را می‌توانست بپروراند، ریشه کن شده، به تبعید رفتند. با این همه، فضای روشنفکری به جستجوی پویای خود در نظریه‌های ادبی ادامه داد.

در اواخر دهه‌ی شصت، در نشریه‌های ادبی ایران، جسته و گریخته سخن از رولان بارت نظریه پرداز ادبی فرانسوی (و معاصر با ژان پل سارتر) به میان آمد که سخنی متفاوت داشت. او می‌گفت: “تعهد ادبیات، خود زبان است”. اما فهم این ادعا برای خوانندگان، بدون تاریخچه‌ی زبان‌شناسی مدرن و بدون در دست داشتن نوشته‌های بارت به زبان فارسی، کار دشواری بود. تعهدی که بارت می‌گفت چه معنایی داشت؟ و مقصودش از تعهد به زبان چه بود؟

با وجود تلاش درخشان نشریه‌های ادبی وزین و آگاهی بخش آن سال‌های خشکسالی (مانند آدینه و گردون و بقیه)، دیدگاه‌های بارت نیز دچار این بدفهمی شد که گویا دیگر تعهد اجتماعی نویسنده مطرح نیست، به ویژه که نظریه‌ی “مرگ مؤلف” او نیز تا پیش از انتشار کتاب‌های بابک احمدی به صورت ناکافی معرفی شده بود.

مسئله‌ی بارت این نبود که مخالف مسئولیت نقادی روشنفکر باشد، چرا که او در آثار خود از جمله اسطوره شناسی‌ها و اسطوره، امروز، از منتقدان تندزبان پدیده‌های جامعه‌ی فرانسه بود و بر ایده‌های آزادی و لغو استثمار تاکید داشت. بارت در کتاب‌های “نقد و حقیقت” و “درجه‌ی صفر نوشتار” شگردهای نیروهای ارتجاعی برای ناآگاه نگه داشتن مردم و پوشاندن نابرابری‌ها و بیعدالتی‌ها با روبنایی از مد روز و اسطوره‌های مدرن را به انتقاد گرفت. انتشار متون رولان بارت به زبان فارسی برای درک کامل نظریه‌های او و نه حدس و گمان پیرامون آنها ضرورت یافت و انجام شد.

نوشتار حاضر شرحی است بر جدل ژان پل سارتر و رولان بارت با یکدیگر و دو کتاب آنها “ادبیات چیست” و “درجه‌ی صفر نوشتار” تا بر مفهوم تعهد نزد این دو متفکر که هر یک در جای خود درس‌های مهمی برای نویسندگان دارند، روشنی بیشتری افکنده شود.

ادبیات چیست؟ ژان پل سارتر و تعهد نویسنده

سارتر زمانی که در سال‌های اول روی کار آمدن نازی‌ها در انستیتوی فرانسه در برلین کارمی‌کرد، درباره‌ی هیولای نازیسم، هیچ نگفت و هیچ ننوشت. او فیلسوفی نسبتأ غیرسیاسی بود. اما چندی بعد به دنبال اشغال فرانسه نوشت: “جنگ به من آموخت که می‌باید متعهد بود”.

ژان-پل سارتر، ۱۹۶۷، منبع‌. ویکی‌پدیا
ژان-پل سارتر، ۱۹۶۷، منبع‌. ویکی‌پدیا

سارتر در سال ۱۹۴۱ همراه مرلوپونتی حلقه‌ای از روشنفکران نهضت مقاومت را تشکیل داد. او در نمایشنامه‌ی “تهوع”، چهره‌ی روشنفکر غیرمتعهد و پیوندگسسته از جامعه را در برابر روشنفکر کوشنده ترسیم کرد و اعلام داشت که انسان، موجودی مسئول است دربرابر هر گونه استثمار و سرکوب. آزادی، کلید تفکر سارتر شد. سارتر که در سال‌های جنگ، بیشتر دلمشغول سیاست و کنش مقاومت بود، در سال ۱۹۴۵ به همراه مرلوپونتی این بار، مجله‌ی ادبی چپ گرای “زمان‌های مدرن” (Les temps modernes)  را منتشر و تز “تعهد ادبیات” را دنبال کرد.

در سال ۱۹۴۷ سارتر در “زمان‌های مدرن”، سلسله مقاله‌های “ادبیات چیست؟” را نوشت و یک سال بعد به صورت کتاب منتشر کرد. او با طرح مفهوم ادبیات متعهد، هدف ادبیات را “مبارزه برای آگاهی، حقیقت و آزادی انسان” دانست.

سارتر در فصل نخست این کتاب به نام “نوشتن چیست” توضیح داد که نظریه‌ی ادبی، ناگزیر نباید بر روی هنرهای دیگر نیز پیاده شود. برای نمونه، زبان نقاشی یا زبان نت‌های موسیقی با زبان فرق دارند. رنگ‌ها و نت‌ها برخلاف واژه‌های زبان، نشانه نیستند و بر هیچ چیزی بیرون از خود دلالت نمی‌کنند. سارتر تعهد را برای شعر نیز قائل نشد، زیرا شاعر، واژه‌ها را همچون شیئ استفاده می‌کند و نه مانند نشانه‌ی زبان شناختی. شاعر از زبان، بیرون است و واژه برای او آیینه‌ای است که تصویر او را به خودش بازمی گرداند. اما برای نثرنویس، واژه، ابزاری است برای از خود به درشدن و پرتاب به دنیای بیرون.

این دیدگاه سارتر، یادآور کافکا است که می‌گفت: “نوشتن بیرون جهیدن است از صف مردگان”. نویسنده با نوشتن به صف زنده‌های دنیای بیرون می‌پیوندد. چنان که رولان بارت از قول باشلار نوشت:”گویا نویسندگان هرگز ننوشته‌اند. آنها پس از شکافی عمیق، تنها خوانده شده‌اند.” [1]

خصلت ارتباطی زبان، سارتر را وامی دارد که سخن گفتن نویسنده را در حکم عمل کردن بداند. از دید سارتر “نویسنده‌ی متعهد” می‌داند که سخن گفتن او برابر است با آشکارگی تغییر. در نتیجه، بیطرفی اجتماعی نویسنده، رؤیایی ناممکن است. سارتر جمله‌ای از بریس پارن را نقل می‌کند:

“واژه‌ها تپانچه‌های پر هستند. اگر سخن بگوییم، شلیک کرده ایم. می‌توان خاموش ماند، اما اگر شلیک کردن را برگزینیم، باید این کار را مردانه انجام دهیم، یعنی به هدف شلیک کنیم، نه مانند کودکان، بی هدف و برای لذت بردن از صدای آن” [2].

سارتر این تذکر را می‌افزاید که هر کس بنویسد، نویسنده نیست، بلکه ملاک نویسندگی، داشتن سبک است.

سارتر در فصل دوم کتاب، “چرا می‌نویسیم”، با دیدگاه کانت -که غایتی برای اثر هنری قائل نیست جز خود اثر – چالش می‌کند. از دید سارتر، سخن کانت یعنی: اثر هنری در عمل، اول وجود دارد و سپس در دیدرس همگان قرارمی گیرد. اما سارتر می‌گوید که اثر هنری تنها وقتی اثر هنری است که به آن می‌نگرند. سارتر مناسبت میان نوشتن و خواندن را نیز همین گونه می‌بیند:

“نوشتن، دعوتی است از خواننده تا چیزی را که من از طریق زبان، آشکار کرده‌ام، هستی عینی ببخشد”.

سارتر به زیبایی شناسی هگلی متمایل بود.[3] بر مبنای اصول پدیدارشناسی هگلی، نقش فعال خواننده، ادبیات را به میدان کنش تبدیل می‌کند؛ همان گونه که از نظر سارتر، تعهد اجتماعی نه امری ذهنی، که در قلمرو کنش قابل تعریف است. سارتر به ارتباط ادبیات با کنش متعهد، سویه‌ای اخلاقی نیز می‌دهد:

به فکر هیچ کس نمی‌رسد که بتوان با گرایش‌های تبعیض نژادی، ضدکارگری و ضدیهودی داستان خوبی نوشت!

فصل سوم ادبیات چیست به نام “نوشتن برای کیست؟”، به بررسی محدوده‌ی مخاطبان نوشته‌ی ادبی می‌پردازد. زیرا از دید سارتر، نویسنده را از چارچوب تاریخی، مکانی، طبقاتی و نژادی گریزی نیست. هیچ نویسنده‌ای برای همگان نمی‌نویسد. سارتر ضمن بررسی ادبیات قرن نوزدهم می‌گوید که نویسندگان این قرن آن قدر با شگردهای ظریف نگارش سرگرم شدند که از توده‌های مردم که با انقلاب‌های مهیب روبه رو بودند، دور شده، در خدمت محافظه کاران قرارگرفتند.

به احتمال زیاد، منظور او گی دو موپاسان است که با رویدادهای سیاسی کاری نداشت و بیشتر منتقد رذالت‌های رایج در میان مردم بود. شاید هم منظور سارتر، فلوبر بود که می‌گفت: “زندگی من چنان ملال انگیز است که در آن، واژه‌ها حادثه هایند”. فلوبر و موپاسان دو منتقد اجتماعی برجسته بودند، ولی فاصله‌ای خودخواسته از مردم داشتند و غیرسیاسی ماندند.

سارتر می‌گوید هر چند نویسنده لاف گسستگی از بورژوازی را می‌زند، ولی فقط راه او به سوی بورژواها باز است و زندگی او از آنها تأمین می‌شود. در همین حال، از دید سارتر، انتقاد از بورژوازی تنها با فاصله گرفتنی به اندازه‌ی خروج از میان آنها و پیوستن به صف پرولتاریا ممکن است. ولی نویسنده به این گسست طبقاتی تن نمی‌دهد و در عوض، از تنهایی خود سخن گفته، با انکار وجود خوانندگان، مدعی می‌شود که برای دل خود یا برای خدا می‌نویسد. از دید سارتر، نویسنده در این صورت دوم، به نوشته رنگ متافیزیکی و عرفانی می‌دهد و این جا است که سورئالیسم شکل می‌گیرد:

“سرانجام، ادبیات، زیر پرچم سورئالیسم، خود را نفی می‌کند.”

سارتر می‌نویسد:

“مدت هفتاد سال چیز نوشتند تا دنیا را مصرف کنند. اما پس از ۱۹۱۸ چیز می‌نویسند تا ادبیات را مصرف کنند؛ سنت‌های ادبی را از میان می‌برند، کلمات را به هدر می‌دهند، آنها را به یکدیگر می‌کوبند تا منفجر شوند. ادبیات از نفی مطلق به صورت ضد ادبیات در می‌آید.”

سارتر در فصل سوم می‌گوید: زمانی که قصد سازندگی بر ادبیات حاکم بود، تعهد و مسئولیت ادبی معنا داشت. اینک که هدف، ویرانگری مطلق است، تعهد از میان رفته است. از دید سارتر، عاقبت انزوا و تک نشینی خودخواسته‌ی نویسنده و انکار هر گونه تأثیرگزاری، “انهدام ادبیات به دست خود ادبیات” است. از دید سارتر، بقای ژانرهای داستان، رمان و نوشته‌های اجتماعی و سیاسی، وابسته به تعهد و حضور صدای نقد اجتماعی در لابلای سطرها و صفحه‌های آنها است. این نکته‌ی سارتر به ویژه برای ادبیات داستانی ایران که زیر سلطه‌ی سانسور می‌کوشد بازتابگر نقد اجتماعی باشد، اهمیت فراوان دارد.

رولان بارت و درجه‌ی صفر نوشتار: تعهد نویسنده به زبان

انتشار کتاب ادبیات چیست رویداد مهمی در فرانسه بود و واکنش‌های بسیاری را به دنبال داشت که مهمترین آنها چالش رولان بارت در “درجه‌ی صفر نوشتار” با نظریه‌ی تعهد نویسنده‌ی سارتر بود. این دو متفکر با وقار بسیار و بدون حمله به یکدیگر چالشی سنجشگر را سامان بخشیدند. بارت حتی نام سارتر را هم نیاورد، اما به نقد دیدگاه او پرداخت. نویسنده‌ی این مقاله برای نوشتن شرحی بر ترجمه‌ی فارسی خود از درجه‌ی صفر نوشتار در دهه‌ی هفتاد شمسی فقط وقتی به مقدمه‌ی سوزان سونتاگ نظریه پرداز آمریکایی مراجعه کردم، دانستم که بارت چالشی اعلام نشده با “ادبیات چیست” اثر سارتر را در کتاب خود دنبال کرده است. برای فهم کامل این لایه‌ی جدلی پنهان، خواندن دوباره‌ی ادبیات چیست، کمک بزرگی بود. فشرده‌ای از این جدل از این قرار است:

طرحی از چهره رولان بارت، Jahan98، منبع: ویکی‌پدیا
طرحی از چهره رولان بارت، Jahan98، منبع: ویکی‌پدیا

رولان بارت در سال ۱۹۴۷ پس از انتشار کتاب سارتر، ادبیات چیست؟، اولین بخش‌های مجموعه مقاله‌هایی را با برنام “درجه‌ی صفر نوشتار” در مجله‌ی Combat (نبرد) منتشرساخت. این نوشته، گفت‌وگو/چالشی اعلام نشده با “ادبیات چیست” سارتر بود که بعدا در سال ۱۹۵۳ به صورت کتاب منتشر شد و فضای نظریه‌ی ادبی اروپا را تسخیر نمود..

بارت، تعهد ادبیات را برخلاف سارتر نه به امور اجتماع و آزادی، بلکه نسبت به “زبان” اعلام کرد. خوانش دقیق اثر بارت نشان می‌دهد که بارت نه معتقد به عدم مسئولیت نویسنده است و نه او را از اندیشه یا نقد اجتماعی منع می‌کند. بارت در حقیقت، تعهد ادبیات را در درجه‌ی اول به زبان می‌داند و نشان می‌دهد که بازتاب هر گونه تعهد دیگری، به صورت زبان کلیشه‌ای و ویرانگر نوشتار ادبی درمی آید. استدلال بارت این است که درگیری نویسنده با امور سیاسی روز نباید زبان او را درگیر کلیشه‌ها و حال و هواهای ایدئولوژیک زودگذر و مد روز سازد. وگرنه، مهر تاریخ مصرف بر چنین آثاری کوبیده می‌شود. بارت این حال و هواهای زودگذر و کلیشه‌ای زبان را “اسلوب نوشتار” می‌نامد. نمونه‌های این حال و هواهای زبانی را می‌توان در نوشته‌های ایدیولوژیک درباره‌ی پرولتاریا، یا ستایش مبالغه آمیز دهقانان یافت که در ادبیات موسوم به رئالیسم سوسیالیستی و نیز حتی در آثاری از ادبیات داستانی ایران دیده می‌شود. مسئله‌ی بارت این نیست که مخالف مسئولیت نقادی روشنفکر باشد. چرا که او در آثار خود از جمله اسطوره شناسی‌ها و اسطوره، امروز، و نقد و حقیقت از منتقدان پدیده‌های جامعه‌ی بورژوازی به شمارمی‌رود.[4]

بارت نیز مانند سارتر، زبان و سبک را سازنده‌ی ادبیات می‌داند. اما تعریف بارت از سبک با سارتر متفاوت است که شرح آن در این مختصر نمی‌جنگد.[5] بارت عامل سوم مزاحمی را در نوشتار ادبی شناسایی می‌کند: اسلوب نوشتار، که همان حال و هواهای سیاسی و ایدئولوژیک است:

اسلوب نوشتار [حال و هوای زبانی سیاسی روز] همچون نمایی کارکردی که رویدادها و اندیشه‌ها را در گذر تاریخ دربرمی گیرد، کمتر تأثیرگزار و بیشتر محدود کننده‌ی گزینش است. به این ترتیب، تاریخ با اجبار به گزیش از میان انواع برخوردهای اخلاقی با زبان به سراغ نویسنده می‌آید. تاریخ، نویسنده را وادار به پذیرش ادبیات چونان امکان‌هایی بیرون از قلمروی پایش خود می‌کند. برای نمونه می‌بینیم که یکپارچگی نظام فکری بورژوازی، اسلوب نوشتار یکدستی پدید آورد.”[6]

بارت نمونه‌ی اسلوب نوشتار انقلاب فرانسه را مثال می‌زند که حال و هوایی سیاسی و گذرا را بر ادبیات تحمیل کرد:

“ابر [7] هیچ گاه شماره‌ای از پردوشن را بدون پراندن چند “لعنتی” و “نکبتی” آغاز نمی‌کرد. این واژه‌های بی ادبانه هیچ معنایی نمی‌دادند، ولی از چیزی نشان داشتند. از چه چیز؟ کلیت یک وضعیت انقلابی. این نمونه‌ای است از نوشتاری که کارکرد آن تنها ارتباط گیری و توصیف نیست، بلکه تحمیل یک فرازبان [8] است که هم تاریخ و هم جای انسان در تاریخ به شمارمی رود” [9]

بارت این مهر زمانه بر پیشانی نوشتار را محدودکننده‌ی ادبیات می‌داند.

برای فهم بهتر منظور بارت، کافی است که لحن‌های رایج در دهه‌ی پنجاه شمسی در ادبیات گروه‌های سیاسی ایرانی را به یاد بیاوریم. امروز با دیدن پاراگرافی بی نام و نشان از آن روزها به خوبی می‌توانیم وابستگی گروهی و حزبی نویسنده‌ی آن را حدس بزنیم. بدتر، تکرار چسبناک همان لحن‌ها و حال و هواهای زبانی در بیانیه‌ها و نوشته‌های سیاسی امروز پس از چهار دهه است. تکلیف چنین اسلوب‌های نوشتاری در رمان و داستان، دیگر روشن است.

بارت در زمان خود، مثال اسلوب نوشتار رئالیسم سوسیالیستی را می‌آورد. او به وفور استعاره‌های غلوآمیز انقلابی و کارگری در این گونه آثار اشاره می‌کند که کلیشه‌هایی بیش نیستند: “شادمانی در عضلاتش سرود می‌خواند” یا در مورد کار با ماشین چاپ: “بخار سمی آنتیموان شقیقه‌ها و رگ هایش را به تپش انداخته بود” بارت این جمله‌ها را از رمانی از روژه گارودی، نویسنده‌ی کمونیست سابق، مسلمان شده و منکر هولاکاست بعدی، نقل می‌کند. بارت این همه صنایع لفظی را تنها تقلیدی از اسلوب نوشتار بورژوازی و خرده بورژوازی می‌داند؛ تصنعی که رئالیسم سوسیالیستی را از ادبیات بودن بازمی دارد:

“وقتی اسلوب نوشتار، نویسنده را به درون تناقضی بیفرجام انداخته باشد، خلق یک شاهکار ناممکن می‌شود. یا به بیان دیگر، وقتی موضوع اثر، ساده لوحانه به فرم‌های قراردادی وابسته می‌شود، ادبیات در برابر تاریخ امروز، ناشنوا شده و از حد اسطوره‌ی ادبی فراتر نمی‌رود. یا آن که نویسنده، نوبودن گستره‌ی جهان کنونی را بازمی شناسد، ولی برای درک آن، فقط از زبانی مرده استفاده می‌کند.” [10]

به این ترتیب، بارت در آخرین فصل‌های درجه‌ی صفر نوشتار، مقوله‌های نوشتار سفید، سکوت نوشتار و درجه‌ی صفر را پیشنهادمی کند و می‌افزاید که این پدیده‌ی متنی “در میانه‌ی جنجال‌ها قرار می‌گیرد، ولی در هیچ یک شرکت نمی‌کند”[11]؛ به بیان دیگر، زبانی شبیه زبان اخباری ژورنالیستی سرد، آن هم وقتی که قصد هیچ تأثیرگزاری نداشته، تنها خبری را انتقال می‌دهد.

بارت، فاصله‌ی نقادانه را در ادبیات و زبان مطرح می‌کند: زبان باید از حال و هوای مستقیم اجتماع و سیاست، فاصله بگیرد تا به ادبیات فراروید. بارت، نمونه‌ی زبان کامو را برای گفتار شفاف درجه‌ی صفر مثال می‌زند که در آن، حال و هواهای اجتماعی یا اسطوره‌ای زبان کنارگذاشته می‌شوند:

“به این ترتیب، اندیشه یکسره مسئول می‌ماند، بی آن که در تاریخی که به او تعلق ندارد، تعهد ثانوی یک فرم را هم به دوش بکشد”.

و چه کسی می‌تواند بگوید که کامو نویسنده‌ای متعهد نیست؟

می توان افزود که اسلوب‌های نوشتار زودگذر سیاسی با راندن متون نقد به فضاهای قدیمی و متروک ایدئولوژیک، به کیفیت نقد ادبی و اجتماعی نیز لطمه می‌زنند، زیرا موضوعی دارای اکنونیت را با اسلوب‌های نوشتاری زمان و شرایطی دیگر، بیان می‌کنند. اسلوب‌های نوشتار و کلیشه‌های این چنین را اغلب در نقدها و تحلیل‌های سیاسی در فضای فارسی زبان مشاهده می‌کنیم که با آرایه‌های افراطی و پرگویانه، واژگان ایدیولوژیک کهنه و حتی آوردن و متل‌های قدیمی وسط تحلیل شرایط پیچیده‌ی دنیای امروز (مانند افتادن طشت رسوایی از بام، آب به آسیاب ریختن و شترسواری و مشت محکم بر دهان جهانخواران و غیره) سخن می‌گویند.

در پایان می‌توان گفت که مجموعه‌ی آراء سارتر و بارت، نقاط همپوشانی و زمینه‌های واگرایی آنها هر دو برای اهل قلم و نویسندگان جوان، آموزنده هستند.

کتابشناسی و منابع

1- Sartre, Jean Paul.: 1948. Qu’ est ce que la litérature? Paris. Gallimard.

2- Denon Cumming, Robert.: 1972. The philosophy of Jean Paul Sartre. Vintage Books

3- Barthes, Roland.: 1973. Le Plaisir du text. Paris. Edition du Seuil.

۴- بارت، رولان.: ۱۳۹۵. درجه‌ی صفر نوشتار. شرح و ترجمه: شیریندخت دقیقیان. تهران، نشر هرمس، چاپ سوم.

مشخصات زبان اصلی:

Barthes, Roland.: 1966. Degré zéro de l’écriture. Paris, Edition du seuil.

۵- بارت، رولان.: ۱۳۹۹. اسطوره، امروز. شرح و ترجمه: شیریندخت دقیقیان. تهران، نشر مرکز. چاپ هشتم. قطعه‌های نقد “فقیر و پرولتاریا” ص ۱۲۳؛ “سیتروئن مدل جدید” ص ۱۱۷.

مشخصات زبان اصلی:

Barthes, Roland.: 1972. Mythologies- le mythe aujourd’hui. London, Paladin.

۶- بارت، رولان.: ۱۴۰۰. نقد و حقیقت. شرح و ترجمه: شیریندخت دقیقیان. تهران، نشر مرکز. چاپ نهم

مشخصات زبان اصلی:

Barthes, Roland.: 1966. Critique ét verité. Paris, Edition du seuil.

۷- سارتر، ژان پل.: ۱۳۵۶. ادبیات چیست. ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی. تهران، انتشارات زمان.

––––––––––

پانویس‌ها

[1] Barthes.: 1973, p 34

[2]  سارتر- ادبیات چیست. ترجمهء ابولحسن نجفی و مصطفی رحیمی.: ۱۳۵۶، ص ۵۸

[3] در زمینۀ زیبایی شناسی سارتر در قالب فلسفۀ اصالت وجود، نگاه کنید به:

Denon Cumming.: 1972

[4] نگاه کنید به: رولان بارت/دقیقیان: ۱۳۹۳.  ص ص ۱۱۷-۱۲۳

[5] در این زمینه نگاه کنید به شرح و مقدمۀ نگارنده بر ترجمۀ فارسی درجۀ صفر نوشتار، ص ص ۱-۲۷

[6]  در این زمینه نگاه کنید به شرح و مقدمۀ نگارنده بر ترجمۀ فارسی درجۀ صفر نوشتار، ص ص ۱-۲۷

Hébert [7] نام یکی از انقلابیون فرانسه.  ژولیا کریستوا مترجم انگلیسی زبان این کتاب بارت، ترجمه کرده است: “ابر انقلابی”، ولی واژۀ انقلابی در متن اصلی به زبان فرانسه نیست. 

[8] Meta-language

[9] همان جا، ص ۲۷

[10] ص ۱۰۵ همان جا،

[11] همان جا، ص ۹۷