یعقوب یسنا، نویسنده، ادیب، استاد سابق دانشگاه البیرونی کابل، متولد ۱۳۵۷ است. شمار بسیار تالیفات و پژوهش‌های او از عشق او به ادبیات و پایداری او در کار نویسندگی نشان دارد. یسنا در آثار نویسندگان مهاجر افغانستانی به ایران بازتابی از امید ندیده است. او، با تجربه‌ی فعالیت‌های ادبی در ایران، معتقد است که جامعه‌ فرهنگی ایران در مجموع از آثار فارسی‌زبانان افغانستانی استقبال می‌کند. این روند نشان می‌دهد که نویسندگان مهاجر افغان در ایران برخلاف سایر هم‌وطنانشان دست‌کم در فضای فرهنگی کمتر با تبعیض مواجه‌اند.

از آثار این نویسنده می‌توان به مجموعه اشعار «من و معشوق و ماقبل تاریخ» و «در غیبت» اشاره کرد و همچنین دو مجموعه داستان: «در برگشت به مرگ» و «در دیدار با موجودات فضایی چه گذشت» نیز به قلم او منتشر شده است.

یسنا چندین کتاب پژوهشی نیز دارد که برخی از آنها عبارت‌اند از: «واژه‌های عربی در شاه‌نامه» «اهریمن بررسی اسطوره‌های اوستایی در شاه‌نامه (تحول اسطوره از اوستا تا شاه‌نامه)» «دانایی‌های ممکن متن» (نظریه‌هایی دربارهٔ چگونگی معناداری متن ادبی) و «مقدمه‌ای بر فردوسی‌شناسی و شاه‌نامه‌پژوهی (ارایهٔ چشم‌انداز انتقادی از فردوسی‌شناسی و شاه‌نامه‌پژوهی)» و…

یعقوب یسنا در کارنامه خود تحسین‌نامه و مدال طلا از طرف بنیاد احمد شاه مسعود را در سال ۸۳ و تحسین نامه و جایزه نقدی از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان در سال ۹۱ در کنار دیگر تقدیرنامه‌ها و لوح سپاس از دیگر جوایز را دارد.

با او درباره چالش‌های اقامت در ایران و مفهوم و معنای وطن گفت‌وگو کرده‌ایم.

گفت‌وگو با یعقوب یسنا:

آقای یسنا، پیش از هر چیز سپاسگزارم که پیشنهاد گفت‌وگو را پذیرفتید. لطفا اگر مایل‌اید، نخست خودتان را معرفی کنید و از فعالیت‌های فرهنگی‌تان در ایران بگویید.

یعقوب یسنا: من استاد دانشگاه دولتی البیرونی در افغانستان بودم. با آمدن طالبان به من اتهام زرتشتی زده شد و مرا استادان طرف‌دار طالبان تکفیر کردند، ناگزیر شدم از استادی استعفا دهم. فعلاً دانشجوی دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه یزد ایران استم. تا اکنون سیزده کتاب از من نشر شده است. از جمله این سیزده کتاب سه کتاب در هالند، یکی در آلمان و یکی در ایران نشر شده است، دیگر کتاب‌ها در کابل نشر شده‌اند. کار من در سه عرصه بوده است: درباره‌ی فردوسی و شاه‌نامه، درباره‌ی نظریه و نقد ادبی و درباره‌ی فلسفه‌ی روشن‌گری و مدرن. در این سه بخش کتاب دارم. به عنوان روزنامه‌نگار و مقاله‌نویس نیز فعال بوده‌ام.

– چه سالی به ایران آمدید و ورودتان به ایران همزمان با کدام حوادث سیاسی منطقه بود؟ به گمانم شما نه به قصد مهاجرت، بلکه برای تحصیل به ایران آمده‌اید.

سال ۱۳۹۶ برای تحصیل دوره‌ی دکتری به ایران آمدم تا هنوز با اقامت دانش‌جویی در ایران استم. برای دکتری طبق توافق حکومت قبلی افغانستان آمده بودم، کرسی استادی و شغلم محفوظ بود تا بعد از تحصیل به کشور برگردم. با آمدن طالبان حقوقم قطع شد، متهم به زرتشتی بودن و تکفیر شدم و نماینده‌ی طالبان و استادان طرف‌دار طالبان در دانشگاه البیرونی درخواست کردند که توبه کنم تا مرا ببخشند، من گفتم خلافی نکرده‌ام که توبه کنم. نخواستم تملق کنم، استعفا دادم. نمی‌توانستم در حکومت طالبان با تزویز و با سانسور فکر خود کار کنم یا تن به دریافت حقوقی بدهیم که از طرف حکومت طالبان دریافت کنم. اگرچه شرایط اقتصادی زندگی‌ام مناسب نیست، اما به تعبیر فیلسوفان رواقی با وقار مردن بهتر از تملق است؛ آن‌هم تملق به گروهی ترویستی مانند طالبان.

یعقوب یسنا: من به عنوان یک نویسنده دلبستگی‌ای خاص دیگر به وطن ندارم، می‌خواهم با شرایط پیش‌آمده‌ای جهانی و تحولات و تغییرات تکنالوژیکی و مجازی خود را وفق بدهم و به صورتی خاص وطنی نداشته باشم. می‌خواهم خود را جانوری احساس کنم که متعلق به زمین استم و در این زمین چند روزی که زنده‌ام، سرگردان استم. برایم تفاوت نمی‌کند، افغانستان باشم، ایران یا اروپا.

– آیا امکان مهاجرت به کشورهای اروپایی را هم داشتید و زندگی در ایران را ترجیح دادید یا انتخاب ایران، ناشی از جبر شرایط و مشکلات پیش رو بوده است؟

تا هنوز دوره‌ی دکتری را تمام نکرده‌ام. درباره‌ی مهاجرت فکر نکرده‌ام. امید دارم طالبان سقوط کنند که بعد از تحصیل به افغانستان بروم. اگر طالبان در قدرت ماندند، می‌خواهم ایران بمانم. اگر در ایران نتوانم به صورت قانونی بمانم، ناگزیرم به کشوری دیگر مهاجرت کنم. حقیقت این است خودم زندگی در ایران را برای زبان فارسی و منابعی که از آن می‌توانم برای مطالعه و پژوهش استفاده کنم، ترجیح می‌دهم.

– در انتشار کتاب در ایران با موانعی روبه‌رو بوده‌اید؟ بیشتر منظورم کتاب‌های داستانی است.

کتاب مقدمه‌ای بر فردوسی‌شناسی و شاه‌نامه‌پژوهی از من در ایران چاپ شد. داستانی تازه ننوشته‌ام که در ایران چاپ شود. رمانی به‌نام «در بازگشت» را در آلمان و افغانستان نشر کرده‌ام، علاقه دارم در ایران چاپ شود. اما هنوز اقدام نکرده‌ام.

-شما از از اعضای هیات داوران نشست بین‌المللی استادان زبان فارسی در تهران بوده‌اید، برخورد جامعه ادبی ایران را با نویسندگان افغانستانی مقیم ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟ فعالیت‌های فرهنگی شما اغلب بازتاب روشنی از سوی جامعه ایرانی و مهاجر داشته است. به نظر شما آثار دیگر نویسندگان مهاجر هم به لحاظ نقد، دعوت در جلسات ادبی و معرفی کتابشان به جامعه فرهنگی و کتاب‌خوان با موانعی روبه‌رو است؟ در واقع، چقدر جامعه ادبی ایران پذیرای نویسنده مهاجر است؟

وقتی‌که افغانستان بودم چندین بار از طرف دانشگاه‌ها و نهادهای ادبی و فرهنگی ایران به ایران دعوت شده‌ام. از گذشته به آثارم در ایران توجه شده است و نسبتا در نهادهای فرهنگی و ادبی ایران شناخته شده استم. درباره‌ی کارهای شخص خود اگر صحبت کنم، درباره‌ی معرفی کار و آثار من در ایران مشکلی نبوده است. من در گروه‌های مهاجر افغانستانی چندان نبوده‌ام، دقیق نمی‌دانم. اما این را می‌دانم که تعدادی از نویسنده و شاعر افغانستانی در ایران دارای نام و اعتبار ادبی و فرهنگی شد و از آثار آن‌ها استقبال صورت گرفت. نهادهای ادبی و فرهنگی بدون درنظرگیری ایرانی و افغانستانی درباره‌ی شخصیت‌ها و آثار افغانستانی و ایرانی برنامه برگزار می‌کنند. اگر یکی از این نهادها را نمونه دهم، مجله‌ی بخارا است‌که سال‌هاست از شخصیت‌های ادبی و فرهنگی و آثار افغانستانی‌ها در برنامه‌های خود استقبال کرده است. چند سال پیش تعدادی از نویسندگان و شاعران افغانستانی را از افغانستان به ایران دعوت کرد و شبی برای آن‌ها در بخارا برگزار کرد. سال گذشته نیز چند جلسه را به نویسندگان و شاعران و هنرمندان افغانستانی اختصاص داد.

– ما می‌دانیم که برای نویسنده مهاجر- (فرقی ندارد از کدام کشور به کدام کشور مهاجرت کرده باشد، تبعید شده باشد یا خود مهاجرت خودخواسته را برگزیده باشد و یا مهاجرت او ناشی از جنگ و ناامنی در سرزمین خودش بوده باشد) – وطن یا سرزمین دغدغه‌ای همیشگی است. وطن جایی است که او کودکی و نوجوانی‌اش را در آن گذرانده است و حالا در مهاجرت برای او بسیار دور از دسترس است یا دسترسی به آن آسان نیست. وطن یا سرزمین برای نویسنده‌ای که از آن دور است، چه معنایی دارد؟

درست است‌که وطن برای انسان‌ها فقط جغرافیا و محلی واقعی یا بخشی از زمین نیست، بلکه وطن هم‌ذات‌پنداری با بخشی از جغرافیای زمین، زبان، تصورات و ذهنیت است. جایی‌که انسان در آن به دنیا آمده با سنگ، درخت، رود، جویبار، کوه، دشت، سختی و خوبی آن‌جا رابطه‌ی عاطفی و تخیلی دارد و فکر می‌کند آن چیزها بخشی از جان و بدن او است و بدن او بخشی از آن چیزها است. اگرنه جغرافیاهای بهتر و خوب‌تر و سرزمین‌های آزادتر و با فرهنگ‌تر از وطن افراد، می‌تواند در جهان وجود داشته باشد. اما افراد هر کجایی باشد به گونه‌ای دلبسته‌ی محلی است‌که در آن زاده شده است. در جهانی‌که ام‌روز انسان‌ها زندگی می‌کنند، جهانی نسبتا جهان‌وطنی است و از طرف دیگر رسانه‌های اجتماعی و فضای مجازی و وسایل ارتباطی می‌تواند فاصله‌ی یک مهاجر را با دوستانش کم کند و با دوستانش در وطن ارتباط برقرار کند. من به عنوان یک نویسنده دلبستگی‌ای خاص دیگر به وطن ندارم، می‌خواهم با شرایط پیش‌آمده‌ای جهانی و تحولات و تغییرات تکنالوژیکی و مجازی خود را وفق بدهم و به صورتی خاص وطنی نداشته باشم. می‌خواهم خود را جانوری احساس کنم که متعلق به زمین استم و در این زمین چند روزی که زنده‌ام، سرگردان استم. برایم تفاوت نمی‌کند، افغانستان باشم، ایران یا اروپا. افغانستان جای بد و وحشتناکی است. خود سرزمین و طبیعت بد نیست. اکثریت مردم افغانستان متاسفانه عقب‌مانده نگه داشته شده است. به سادگی نمی‌توان در بین آن مردم زندگی کرد. من نمی‌توانم با طالب، داعش، القاعده هم‌ذات‌پنداری کنم؛ بنابراین هم‌وطنی با طالب، القاعده و داعش هیچ افتخاری ندارد.

مهاجران تازه‌وارد افغانستانی برگه‌ی اقامت ندارند که آزادانه بتوانند در برنامه‌های ادبی و فرهنگی شرکت کنند و آثار خود را بخوانند. بنابراین به سادگی نمی‌توانند به نهادهای ادبی و فرهنگی جامعه‌ی ایران راه پیدا کنند. با این‌همه، رسانه‌های اجتماعی و نشریه‌ها وجود دارد که بتواند آثار خود را نشر کند تا مخاطب پیدا کند و شناخته شود.

– ایران و افغانستان دو کشوری هستند که به لحاظ پیشینه تاریخی، زبانی و مذهبی و حتی بافت فرهنگی بسیار به هم نزدیکند. آیا این نزدیکی زبانی-فرهنگی راه را برای بالیدن و رشد نویسندگان مهاجر در ایران فراهم می‌کند یا جامعه میزبان (که ایران باشد)، بر سر راه نویسندگان افغانستانی سد می‌زند و مانع ایجاد می‌کند؟ به‌طور کلی، تاثیر و تأثر فرهنگی و ادبی دو جامعه میزبان و میهمان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

از نظر تاریخی افغانستان بخشی از ایران بوده است. در این چند صد سال از ایران جدا شده است. افغانستان بخشی از خراسان است‌که متعلق به ایران بوده است. امید دارم روزی ایران بزرگ باری دیگر در منطقه ظاهر شود. نویسنده توسط زبان و در درون زبان کار می‌کند. وطن نویسنده و شاعر زبانی است‌ که با آن زبان می‌خواند و می‌نویسد. زبان فارسی وطن ما نویسندگان ایرانی و افغانستانی است. در واقع نویسنده کارگر زبان است. ایران و افغانستان زبان واحد دارد که زبان فارسی است. نویسندگان هر دو کشور از زبان واحد که فارسی است، استفاده می‌کنند. بدون ابراز نظر بگویم حکومت ایران برای چاپ آثار شرایط خود را دارد. آثاری که از این شرایط بتوانند عبور کنند، دچار مشکلی خاص نمی‌شوند. در ضمن ما در روزگار تکثر رسانه‌ها و نشرات قرار داریم، نویسنده‌ای که بخواهد کار کند، تفاوت نمی‌کند مهاجر باشد یا میزبان می‌تواند کارش را نشر کند و کارش دیده شود. من کارم را از وبلاگ شروع کردم. وقتی در وبلاگ می‌نوشتم در ایران مخاطب داشتم. با بسیاری از ایرانیان از فعالیت در وبلاگ و رسانه‌های اجتماعی آشنا شدم. تا جایی‌که من متوجه شدم جامعه‌ی ایران از کار فارسی زبانان افغانستانی و خارج از ایران بیش‌تر از ایرانیان استقبال می‌کند، زیرا تصور می‌کنند نیمه‌های گم‌شده‌ی خود را پیدا کرده‌اند. از هم‌ذات‌پنداری فرهنگیان، نویسندگان و شاعران ایرانی با فارسی زبانان غیر ایرانی همیشه لذت برده‌ام. ما افغانستانی‌ها همیشه خواننده‌ی آثار ایرانی بوده‌ایم و از این آثار مایه و اندیشه گرفته‌ایم. آگاهی و معرفتی را که به دست آورده‌ام از خواندن آثار ایرانیان و از ترجمه‌هایی‌ است که در ایران صورت گرفته است. افغانستانی‌هایی‌که در ایران بوده‌اند و کار فرهنگی و ادبی کرده‌اند، تاثیر کارهای‌شان در ایران خوب بوده، زیرا شناختی بهتر از جامعه‌ی افغانستان در ایران به دست آمده است. در کل حضور افغانستانی‌ها در ایران از نظر فرهنگی و ادبی برای ما افغانستانی‌ها مفیده بوده است.

– نویسنده‌ی مهاجری که به تازگی از افغانستان مهاجرت کرده است، چگونه می‌تواند در جامعه میزبان بنویسد که هم در کشور خودش مخاطب داشته باشد و هم توجه خوانندگان جامعه میزبان را به خود جلب کند؟ به نظر شما در دیده و خوانده شدن کتاب‌های نویسندگان مهاجر با غیرمهاجر تفاوتی هست؟ اگر بله، چه تفاوت‌هایی و اگر نه، چگونه؟

تغییر محیط و محل زندگی همیشه دشواری‌های خود را دارد. طبعا یک افغانستانی که ایران می‌آید تا برای خود رسانه و تربیونی پیدا می‌کند، زمان می‌گیرد. مشکل در این است‌که مهاجران تازه‌وارد افغانستانی برگه‌ی اقامت ندارند که آزادانه بتوانند در برنامه‌های ادبی و فرهنگی شرکت کنند و آثار خود را بخوانند. بنابراین به سادگی نمی‌توانند به نهادهای ادبی و فرهنگی جامعه‌ی ایران راه پیدا کنند. با این‌همه، رسانه‌های اجتماعی و نشریه‌ها وجود دارد که بتواند آثار خود را نشر کند تا مخاطب پیدا کند و شناخته شود. به صورت مشخص مانعی رسمی از طرف حکومت یا نهادهای ادبی و فرهنگی در ایران در کار ادبی و فرهنگی نویسندگان و فرهنگیان مهاجر وجود ندارد. معمولا آثار افراد مهاجر در ایران چاپ می‌شود.

– آثار شما در بین دانشگاهیان ایران مورد توجه قرار گرفته است و هم در بخش‌های ادب‌پژوهی چه در ایران و چه در افغانستان. آیا این توجه شامل کتاب‌های داستانی شما هم شده است؟ چه تفاوتی بین یک نویسنده مهاجر با ادب‌پژوه مهاجر در محافل فرهنگی ادبی ایران هست؟ چنانچه به تفاوتی قائلید، علت این تفاوت را در چه می‌دانید؟

بهتر است تعمیم ندهم. اگر مشخصا درباره‌ی کار خود عرض کنم، کارهای من از افغانستان کرده در ایران خوب استقبال شده است. در افغانستان همیشه بنابه انگیزه‌های مذهبی و… علیه من تعصب وجود داشته و کارهایم دست کم گرفته می‌شد و به کارهایم اعتنا نمی‌شد. در ایران بدون هیچ قضاوتی به عنوان یک فارسی زبان به کارهایم توجه و اعتنا شده است. هنوز داستانی از من نشر نشده است.

– شما عضو اتحادیه نویسندگان کابل هستید. درباره این اتحادیه بگویید. چه خط مشی و اهدافی را دنبال می‌کند؟ آیا اتحادیه نویسندگان کابل و کانون نویسندگان ایران و دیگر نهادهای صنفی نویسندگان مستقل در دیگر کشورهای فارسی‌زبان با یکدیگر ارتباط دارند؟ اگر بله، ارتباطشان در چه زمینه‌هایی است و چه کارهایی می‌کنند؟

در آغاز من با اتحادیه نویسندگان افغانستان ارتباط داشتم. اما متوجه شدم رییس و اعضای ارشد این اتحادیه فساد و کارهای خلاف می‌کنند، بنابراین همکاری خود با این اتحادیه را قطع کردم و در رسانه‌ها در نقد این اتحادیه نوشتم. نوشته‌هایم در رسانه‌ها در نقد این اتحادیه وجود دارد. اتحادیه‌ای که بنام اتحادیه‌ی نویسندگان شکل گرفته بود یک آدرس تقلبی برای دزدی و فساد شکل گرفته بود. در دوره‌ای که فعال بود کاری ادبی انجام نداده است.

اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان به عنوان یک نهاد واقعی ادبی و فرهنگی وجود نداشته است. چند فرد سوء استفاده‌گر در همکاری با مقامات فاسد حکومت افغانستان این آدرس را با استفاده از نام نویسندگان افغانستان برای سوء استفاده ساخته بودند. نویسندگان شناخته‌شده‌ی افغانستان از ره‌نورد زریاب تا پرتو نادری، اسحاق فایض و… عضو این اتحادیه نبودند.

– می‌دانیم که نویسندگی در ایران شغلی نیست که بتوان با آن امرار معاش کرد. این موضوع در مورد نویسندگان مهاجر از آن روی سخت‌تر است که پیش از آغاز هر کار، نیاز به داشتن شغل دارند و قوانین کاریابی برای مهاجران سخت و گاه غیرممکن است و برای همین مجبور به انجام شغل‌هایی می‌شوند که ارتباطی به کار نویسندگی‌شان ندارد، چگونه با این مشکل کنار آمده‌اید که بتوانید هم امرار معاش کنید و هم بنویسید.

فکر می‌کنم در هیچ کجای جهان نویسندگی و شاعری شغل نیست. زیرا هیچ مرجعی در جهان مشخصا نویسندگی و شاعری را به عنوان شغل به رسمیت نمی‌شناسد و نویسنده و شاعر استخدام نمی‌کند. افرادی که در نویسندگی و شاعری مشهور می‌شوند و مخاطب پیدا می‌کنند، می‌توانند آثارخود را در همکاری با ناشران به عنوان کالا عرضه و به فروش برسانند. از هزاران نویسنده و شاعر یکی به جای می‌رسد که آثارش به فروش برسد. نویسندگی و شاعری اضافه‌باری است‌که نویسنده و شاعر متقبل آن می‌شود. نویسنده و شاعر، زحمت نویسندگی و شاعری را به عنوان علاقه‌ی شخصی به جان خریده است. بنابراین نباید از آن توقع شغل و درآمد داشته باشد. شغل و درآمد خود را باید از مسیرهای دیگر دنبال کند. نویسندگی و شاعری شغل نیست، اعتیاد است.

– گفتید که مواجهه‌ای نزدیک با طالبان داشته‌اید، آن‌قدر بر کار و ادامه زندگی‌تان در افغانستان اثر گذاشته است و در واقع در حال حاضر، امکان بازگشت به کشور از شما سلب شده است. به عنوان نویسنده‌ای که از دور ناظر بر حوادث کشورش است، آینده‌ی افغانستان را چگونه می‌بینید؟ امیدی به بازگشت روزهای روشن گذشته دارید؟ بازتاب این امید در داستان نویسنده مهاجر افغانستانی چگونه است؟

فکر می‌کنم هر گونه قضاوتی درباره‌ی وضعیت افغانستان عجولانه و ساده‌انگارانه است. افغانستان سرزمین طالبان، تعدادی از موجودات نر خشمگین است‌که فقط زور و سکس را می‌شناسند و با خشونت رفتار می‌کنند. این موجودات نر هر کدام برای خود حرم‌سرایی دارد که تعدادی از زنان در آن به عنوان متاع جنسی زندانی است. فرماندهان طالبان از روزی که به قدرت رسیده با دختران خردسال به زور ازدواج کرده‌اند و هر کدام چندین زن دارند. زندگی در افغانستان کنونی مانند زندگی در بین موجودات نر خشمگین است. اگر قرار باشد من در این شرایط، زندگی در افغانستان یا در جنگل را انتخاب کنم، زندگی در جنگل را انتخاب می‌کنم. افغانستان در این صد سال روزی خوب نداشته است. چندان امیدی به بهتر شدن این کشور نیست. مگر این‌که فدرال یا تجزیه شود. من در داستان مهاجران افغانستانی بازتابی از امید ندیده‌ام.

– به عنوان آخرین پرسش، آیا کار تازه‌ای در دست دارید؟ و یا تصمیم به نوشتن کتاب تازه‌ای دارید؟ اگر مایل‌اید، کمی از موضوع آن برایمان بگویید.

بر پایان‌نامه‌ی دوره‌ی دکتری خود کار می‌کنم. در ضمن اثر داستانی به‌نام «هذیان عصر کرونا» زیر دست دارم. در آغاز کرونا با هم‌سرم دچار کرونا شده بودم. دو هفته وضعیت وخیم و نیمه‌هوشیار داشتم. می‌خواهم آن تجربه‌ی کرونایی را به صورت روایت و داستان ارایه کنم.

سپاسگزارم