پس از حمله به اوکراین که در روز ۲۴ ماه فوریه و در میان بهت و حیرت همگان کلید خورد، شاهد ظهور گفتار و استدلال‌هایی از جانب حاکمان روسیه بودیم که هریک به نوعی سعی می‌کردند عملیات نظامی کرملین را مشروع جلوه دهند. ولادیمیر پوتین در نطقی به تاریخ همین روز خبر از آغاز «عملیاتی ویژه» در اوکراین برای نازی‌زدایی از این کشور خبر داد. خطوط این گفتار و واژه‌های کلیدی آن بعدتر به‌کرات از سوی رسانه‌های روس تکرار شد. 

واقعیت اما این است که از یک ماه و نیم پیش تا کنون، گفتار حاکمیان سیاسی و رسانه‌‌های روس اوکراین و اوکراینی‌ها را هدف خشونتی بی‌سابقه‌ قرار داده است. اگر گفته‌های رئیس‌جمهور روسیه، علیر‌غم خشونت نمادینش، حالتی حمایتگرانه داشت،  امروز بسیاری از گفتارها مستقیماً به ملت اوکراین حمله می‌کنند. 

چنین چیزی از زمان استقلال اوکراین به این سو بی‌سابقه بوده است. روایت‌های روس‌ها از اوکراین و خصوصاً روایت صاحبان قدرت نشانگر بازنمایی‌های ژئوپلیتیک کلانی هستند که دیدِ روس‌ها نسبت به مردم، دولت، حاکمیت، قلمرو و تاریخ اوکراین را شکل می‌دهند.

به‌زعم جغرافی‌دان فرانسوی، ایو لاکوست، بازنمایی‌های ژئوپلیتیک نشاندهنده مجموعه ایده‌های برساخته و کمابیش منطقی و منسجمی هستند که فضا و مکان خاصی (برای مثال، فضا و مکان اوکراین) را روی صحنه می‌برند. تحلیل روایت‌های ژئوپلیتیکی حاکمان روس در دوران پساشوروی اجازه می‌دهد بتواینم پیچیدگی نسبی بازنمایی‌های اوکراین در روسیه را نشان دهیم. چیزی که به‌خصوص به کار فهم سازوکارهای و بینیادهای جنگ درحال‌وقوع می‌آید.

سه بازنمایی روسی از اوکراین

این بازنمایی‌ها به هر روی مشروعیت دولت و دولت-ملت اوکراین را ناچیز جلوه می‌دهند یا رد می‌کنند، اما عمدتاً به سه صورت یا از خلال سه شیوه روایی ارائه می‌شوند که به‌لحاظ سطح خشونت نمادین و رابطه‌ای که بین روسیه و اوکراین برقرار می‌سازند با یکدیگر متفاوت‌اند. 

نوع اول این بازنمایی‌ها، مردم اوکراین و البته همچنین مردم بلاروس را «برادر مردم روسیه» معرفی می‌کند و روسیه، اوکراین و بلاروس را کشورهایی با گذشته و سرنوشتی مشترک در نظر می‌گیرد. 

در بازنمایی نوع دوم، نه تنها مردم این سه کشور برادر اند، بلکه هم‌سرشت نیز هستند. در واقع، در این الگوی بازنمایی، به‌رغم برخی تفاوت‌ها، همه روس‌ها، اوکراینی‌ها و بلاروس‌ها یک مردم واحد را شکل می‌دهند. 

بازنمایی نوع سوم که به اولی نزدیک است، دلالت سیاسی‌تری دارد و اوکراین را نه یک کشور، بلکه یک مجموعه ساختگی‌ و جعلی‌ از چندین قلمرو می‌داند و دولت‌-ملت‌بودن آن را نفی می‌کند.

خاستگاه تمام این بازنمایی‌ها به قرون وسطی و پادشاهی روسِ کی‌یف بازمی‌گردد که گهواره تمدنی مردمان روسیه، بلاروس و اوکراین قلمداد می‌شود.

بازنمایی اوکراین در پرتو اسطوره خاستگاه آن

پادشاهی روسِ کی‌یف که در قرن نهم شکل گرفت و حاصل فتح استپ اوکراین به دست بازرگانان-جنگجویان روسی بود که از اسکاندیناوی می‌آمدند، در قرن دهم اهمیت و توسعه ویژه‌ای یافت و به کانون فکری و مذهبی مهمی تبدیل شد. این پادشاهی در سال ۱۲۴۰ و با حمله مغول‌ها درهم‌ شکست و مردم آن در قلمروهای گوناگون، از جمله مسکوی فعلی، پراکنده شدند. تاریخ شکل‌گیری قومیتی بلاروس به قرن ۱۳ برمی‌گردد، درحالیکه‌ها اوکراینی‌ها به‌عنوان یک قوم بعدتر و در قرن ۱۵ ظاهر می‌شوند. اما روس‌های دوک‌نشین مسکو به‌تدریج اسطوره‌ای را ساختند که براساس آن روسیه تنها وارث پادشاهی روس است. بر همین مبنا و در قرن پانزدهم، ایوان سوم نقشه «فتح مجدد سرزمین‌های پادشاهی روس» را در دستور کار خود قرار داد و ایده الحاق کی‌یف به مسکو را مطرح کرد؛ ایده‌ای که طی قرن‌های بعدی و تا به امروز از سوی روسیه دنبال شده است. بازنمایی اوکراین (و بلاروس) در روسیه تا به امروز تابع این اسطوره بوده است. 

«اوکراینی یعنی نازی»

از سال ۲۰۱۴ به این سو اما حاکمان سیاسی و فضای رسانه‌ای روسیه گفتمان خشونت‌آمیزتری را نسبت به اوکراین و مردم آن پیش گرفته‌اند. خشونتی که طی هفته‌های اخیر به سطح بی‌سابقه‌ای رسیده است. برای مثال، سردبیر خبرگزاری بین‌المللی روسیه به‌تازگی در مقاله‌ای بسیاری از مردم اوکراین را «نازی‌های غیرفعال» خواند و اعلام کرد که «نازی‌زدایی را نمی‌توان جنایت جنگی نامید.»

در نمونه دیگری، یک روزنامه‌نگار دیگر روس در یک برنامه خبری مهم و پربیننده اظهار داشت که ایده «اوکراینی‌بودن» باید به‌کل از میان برود. رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر سابق روسیه، دیمیتری مدودف، نیز خواست استقلال اوکراین را مترادف با نازیسم خواند.

اوکراینی‌ها با متهم‌شدن به نازیسم، شیطان‌پرستی، اعتیاد به مواد مخدر و قراراشتن تحت‌نفوذ غرب و آمریکا، تبدیل شده‌اند به مردمی که باید درهم‌شکسته و کشته شوند. شدت‌گیری و ترویج این گفتمان نشانگر جاه‌طلبانه بودن اهداف روسیه در اوکراین و البته وسایلی است که کرملین حاضر است برای رسیدن به این اهداف از آنها استفاده کند. به‌زعم تاریخ‌نگارانی نظیر یوجین فینکل این گفتمان‌ها حامل یکی از ارکان اصلیِ نسل‌کشی هستند: نیت‌مندی.

شکاف بی‌سابقه بازنمایی‌های متقابل

فارغ از اینکه اهداف واقعی روسیه در اوکراین چیست و بسته به واقعیت و زمین نبرد چگونه تغییر می‌کنند، به‌کارگیری چنین گفتمانی هم  درک و تصور اوکراینی‌ها از روس‌ها را متحول خواهد کرد و هم درک و تصور روس‌ها از اوکراینی‌ها را.

 در روسیه، پروپاگاندای دولتی بسیار قوی و گفتمان ضدجنگ تابو است. این دو پدیده باعث شده مردم روسیه خوانش روشن و واضحی از رویدادها نداشته باشند و از همین منظر، نظرسنجی‌هایی که از حمایت اکثریتی مردم روسیه از این جنگ گزارش می‌دهند چندان قابل‌اعتماد نیستند.

در اوکراین نیز، از سال ۲۰۱۴ به این سو و با الحاق کریمه به روسیه و جنگ دونباس احساسات میهن‌پرستانه شدت گرفته و نشانه‌های «اوکراینی‌بودن»، و بیش از هر چیز زبان اوکراینی، از هر زمان دیگری برجسته‌تر شده‌اند. روایت مقاومت قهرمانانه این کشور در برابر روسیه نیز احساس تعلق به اوکراین را نزد مردم تقویت کرده است. 

در سال ۲۰۱۴، بسیاری از مفسران باور داشتند که کرملین با الحاق و اشغال کریمه اوکراین را از دست خواهد داد. تا همین چند وقت پیش، وجود یک پیوند همه‌جانبه ویژه بین روس‌ها و اوکراینی‌ها امری مسلم تلقی می‌شد، اما امروز اصالت و اعتبار این پیوند کاملاً زیر سؤال رفته است. عملیات نظامی روسیه در خاک اوکراین، گفتمان خشونت‌بار و سبعانه آن ضد این کشور و کشتار غیرنظامیان همگی باعث شده‌اند مردم روسیه و اوکراین از هر زمان دیگری از یکدیگر فاصله گرفته باشند.

ترجمه و تلخیص از AOC